• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 3512)
شنبه 29/1/1388 - 14:8 -0 تشکر 107011
پنج سوال خطــــری!!

پنج سوال مهم در زندگی زناشویی

بر اساس یه تحقیق، ۵ سوال وجود داره که زنها بهتره از مردها نپرسند!
چون اگه جوابهاشون مبنی بر حقیقت داده بشه شر به پا میشه!!...

این ۵ سوال عبارتند از

1-به چی فکر می کنی؟...
2-آیا دوستم داری؟...
3-آیا من چاقم؟...
4-به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟...
5-اگه من بمیرم تو چیکار می کنی؟

برای مثال:
1-به چی فکر می‌کنی؟

جواب مورد نظر برای این سوال اینه: “عزیزم! از اینکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به این فکر می‌کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتنی و متفکر و با شعور و زیبایی هستی و من چقدر خوشبختم که با تو زندگی می کنم.“... البته این جواب هیچ ربطی به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به یکی از موارد زیر فکر می‌کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقی!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بمیری پول بیمه ات رو چطوری خرج کنم؟
یه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترین جواب رو به این سوال داده... اون گفته: “اگه می خواستم تو هم بدونی به جای فکر کردن، درباره‌ش حرف می‌زدم!“...

2-آیا دوستم داری؟
جواب مورد نظر این سوال “بله“ است! و مردهایی که محتاط‌ترند می‌تونن بگن: “بله عزیزم!“... و جوابهای اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اینطور باشه!
ب) اگه بگم بله، احساس بهتری پیدا می‌کنی؟
ج) بستگی داره که منظورت از دوست داشتن چی باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کی؟... من؟!

3-آیا من چاقم؟
واکنش صحیح و مردانه نسبت به این سوال اینه که با اعتماد به نفس و تاکید بگین “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنین!... جوابهای اشتباه اینها هستند:
الف) نمی‌تونم بگم چاقی... اما لاغر هم نیستی!
ب) نسبت به چه کسی؟!
ج) یه کمی اضافه وزن بهت میاد!
د) من چاق‌تر از تو هم دیدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کنی؟ داشتم به بیمه‌ات فکر می‌کردم!

-----------------------------------------------------------------

"یاد خدا آرامبخش قلبهاست"

مدیریت انجمن روانشناسی

anjoman.ravanshenasi@tebyan.org

----------------------------------------------------------------

يکشنبه 30/1/1388 - 20:40 - 0 تشکر 107378

به نام خدا

سلام

زیاد هم سوالای اون خانوم آخری بد نبود

زن (در حالی که این پا و اون پا می کنه): پس اینطور... حتما“ بهش اجازه میدی با چوب گلف من هم بازی کنه!
مرد: البته که نه عزیزم! چون اون چپ دسته

هر طور بود دست آقاشونو رو کرد.

در کل منم موافقم.نباید بی فکر حرف زد.به تازگی گرفتار یکی از همین اشتباهات شدم!!

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

دوشنبه 31/1/1388 - 18:59 - 0 تشکر 107511

الهی به امید تو

***

عحب تاپیکی!

خب اولین موردی که توی کامنت های دوستان به چشمم خورد کامنت Sistergolبود که خب نشون میده هنوز یه مقدار زیادی نسبت به همجنسان من بدبین هستن و خب در حال حاضر جوابی بیش از اونی که نگین خانم دادن نمی شه داد.هر جنسی،اعم از مونث یا مذکر یه سری خصوصیات دارن که مربوط می شه به ذات اون جنسیت.فطرت تنها موردیه که می شه در موردش جمع بست ولی مابقی ویژگی های شخصی هستن که هر آدمی،چه مرد و چه زن در طول زندگیش یاد می گیره و اونجوری شکل می گیره و تربیت خانوادگی که خانم نگین فرمودند هم یکی از اوناست.

***

ببینید اینجا به نظر من یه نکته خییییلی مهمه و اون اینه:

تشخیص مرز بین حرف هایی که باید زده بشن و نباید زده بشن.

سوالایی که باید پرسیده بشن و نباید پرسیده بشن.

این یه ذهن خیلی باز و دوراندیشی رو می طلبه.

ممکنه برای خیلی هامون پیش اومده باشه که یه حرفی رو نباید میزدیم (هر چند که حق بوده) زدیم و بعد یه وضعیت اسفباری ایجاد شده.

بر عکسش هم وجود داره قاعدتا.

مؤکدا می گم که تشخیص مرز بین این پرسیدن و نپرسیدنه مهارت یه شخص رو توی ارتباطاتش مشخص می کنه.

در خدمت دوستان هستم انشاالله...

یاعلی

The Answer To My Heart Is Peace,Love And Humanity 

دوشنبه 31/1/1388 - 19:0 - 0 تشکر 107512

آه راستی،

نکته ی خوشحال کننده این بود که دوستان خودی نشون دادن و نسبتا حضور پیدا کردن.

نگرانشون شده بودیم.

منتظر مابقی دوستان هم می مونیم...

The Answer To My Heart Is Peace,Love And Humanity 

دوشنبه 31/1/1388 - 19:36 - 0 تشکر 107521

به نام خدا
سلام


ای بابا نگین جون!
شما هم که حرف مامان رو میزنی
خب سواله پیش میاد
بهتر از اینه که بمونه تو ذهنم هی این مغزو سوراخ کنه
آخه گفتنش چه بدیی داره؟

همین دیشب داداش کوشولوم بهم گفت آجی اگه یه روز بین و شوهرت دعوامون بشه
تو طرف کدوممونی؟

منم گفتم معلومه طرف توام
اگهههههههه شوهرم رو دوست داشته باشم از دلش بعدا در میارم
ولی اون لحظه شک نکن طرف توام

و واقعا هم همینجوریه
اصلا تقصیر داداشم هم که باشه
من نمیتونم برم طرف همسر گرام!

همونطور که مثلا وقتی مامان و داداش دعواشون میشه
من حتی اگه 100% داداش مقصر باشه به مامانم میگه
خب چیه؟
داداشم یه اشتباهی کرده....باید باهش دعوا کنی؟

حالا اون که یه آدم غریبه است


آره اگه عزیزترین کس من ازم این سوالو بپرسه
دقیقا کاری که گفتی میکنم
ولی مامان من این رفتارو کرد؟
داداش من این رفتارو کرد؟
نه
سوالام رو گذاشتن به حساب بیکار بودنم!
خب اگه مامانم قابلمه داغ میکرد میذاشت رو لبم!!! من بیشتر خوشحال میشدم
تا اینکه انگار نه انگار دارم باهاش حرف میزنم


من واقعا نمیتونم سوالم رو نپرسم
همیشه هم اطرافیانم میگن بترکی با این سوالای سختت!
ولی خب جوابش برام مهمه

چی کار کنم؟
:(

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
دوشنبه 31/1/1388 - 20:47 - 0 تشکر 107546

خب از این سوال های خطری خیلی وجود داره ...

میشه اصلا اسمش را گذاشت سوالای الکی یا سوال های بیکاری ...

مثلا من چند بار این را از دخترهای تازه عروس شنیدم که از همسرشان میپرسند:  تو برای چی با من ازدواج کردی؟ ... من اصلا لیاقت تو را ندارم ... تو با فلان شرایط و فلان موقعیت چرا من را انتخاب کردی ... و از این جور حرفها!

اصلا فکر کنید! شاید در دوران قبل از عقد این سوال معمول باشه که دختری یا پسری از نامزدش سوال کنه چه ویژگی باعث شده که او را انتخاب کنه ...

اما بعد از عقد اصلا این سوال ها فکر نمی کنم جایی داشته باشه ...

چون همه اش یه جواب ساده داره: از این همه دختر که توی زندگیش دیده، طرف تو را پسندیده! گناه کرده؟!

خب اگه یکی لایق تر و خوشگل تر بود اون را می پسندید!!!!! :D

معلومه وقتی کسی سوال معلوم الحالی می پرسه، جوابی هم به کنایه می شنوه ...

و از اونجا که خانم ها در این زمینه ها خیلی زودجوشند من نمی دونم اصلا چرا اعصاب خودشان و خانواده را خط خطی می کنند! ... آیا بعضی از این سوال ها از روی بیکاری و افکار و تصورات کاذب نیست؟

در جواب آن شرلی عزیز هم باید بگویم که عزیزم، تفکرت را باید اصلاح کنی اساسی!

اولا چرا فکر می کنی که روزگاری تو و زن داداشت قراره با هم دعوایتان شود و برادرت به ناچار طرف یکی را بگیره؟

دوما اون شخصی که تو به عنوان غریبه الان ازش یاد می کنی فردای روزگار همسرت است و شریک زندگیت و این یعنی اینکه اگه کسی به او خدایی نکرده کوچکترین توهینی بکنه تو اون توهین را به خودت می گیری ... مخصوصا اگه از جانب خانواده ی خودت باشه ... پس به هیچ وجه نمی تونی به داداشت بگی معلومه طرف تو را می گیرم! یا شایدم من اشتباه می کنم و به همین راحتی میشه!   

نکته ی بعد اینکه حتی واژه ی "مرگ" در قبال کسی که دوستش داریم یه واژه ی وحشتناک و غیر قابل تصوره ... فرض بگیر داداش کوچیکه ات این سوال را در مورد خودش از تو بکنه! تو اصلا می تونی به این موضوع حتی فکر کنی تا اینکه بتونی جواب منطقی به این قضیه بدهی؟ این وحشتناک ترین سوالی هست که کسی می تونه از عزیزانش بپرسه و اصلا این فکر و این اضطراب را در وجود ایشان بوجود بیاره!

اصلا هم این مسائل را به یه دونه بودنت نسبت نده ... لطفا!

این را هم برات بگویم که من سال ها پیش سر یه قضیه ای برای اینکه شخص ثالثی را اسم نیاورم مثال خودم را زدم ... از پدر و مادرم پرسیدم خب حالا اگه من بعد از 120 سال :D بمیرم بر فرض این پول من چی میشه! 

جوابی که گرفتم ... با اینکه در مورد اون پول و حساب و کتاب بود این بود: بسه!حرف بیخود نزن! ... و هنوز هم که هنوزه نمی دونم پس از فوت کسی تکلیف اون حساب کتابش چی میشه! 

این را گفتم که بگویم این مرزهای عاطفی خیلی ظریفه! ای کاش بیشتر بهش توجه می کردم!  

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

دوشنبه 31/1/1388 - 20:58 - 0 تشکر 107550

به نام خدا

سلام

شقایق جان؟!

از روی بیکاری

معلومه وقتی کسی سوال معلوم الحالی می پرسه، جوابی هم به کنایه می شنوه ...

من نمی دونم اصلا چرا اعصاب خودشان و خانواده را خط خطی می کنند!

00

اولا چرا فکر می کنی که روزگاری تو و زن داداشت قراره با هم دعوایتان شود و برادرت به ناچار طرف یکی را بگیره؟

چون تو خیلی زندگی ها وجود داره

فرض محال هم نیست

فردای روزگار همسرت است و شریک زندگیت

همسر من حق نداره با داداش کوچولوی من دعوا کنه

حتی اگه مشکل از داداش من باشه...اون بزرگ تره

چرا اصلا دعوا؟

اون باید برادر بزرگ داداش کوچولوی من باشه

نه شوهر خواهرش

باید مثل برادر خودش عزیز باشه براش

نباید با داداش من دعوا کنه

یا شایدم من اشتباه می کنم و به همین راحتی میشه!   

اگه میدونستید تا چه حد برادرام رو دوست دارم شک نمیکردید

که خیلی راحت تر از اینا میگم طرف داداشم رو میگیرم

من الان قیافم خیلی دیدن داره 

 شوکه....

و.....

ترجیح میدم اینو نگم


خدانگهدار

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
سه شنبه 1/2/1388 - 11:33 - 0 تشکر 107649

هر طور بود دست آقاشونو رو کرد.

اینم یه مدل نگاهه.مرسی  A_V_B_2066عزیز

مؤکدا می گم که تشخیص مرز بین این پرسیدن و نپرسیدنه مهارت یه شخص رو توی ارتباطاتش مشخص می کنه.

به نکته کاملا درست و حساسی اشاره کردین سیاوش صحنه عزیز.

مهارت داشتن توی این زمینه ها یکی از نکات تعیین کننده ادامه و چگونگی رابطست.

ممنون.

سلام به آنشرلی عزیزم.

اصلا تقصیر داداشم هم که باشه
من نمیتونم برم طرف همسر گرام!

چرا عزیز دل؟مگه قرار نیست همیشه طرف حق رو داشته باشیم؟اگر همسر گرام هیچ جوره مقصر نباشه بازم طرف برادری؟

ببین خانومی حرفایی که اینجا زده میشه (غیر از پست اول) معمولا نظرات شخصی ماست.معلومم نیست کدومش دقیقا درسته کدوم اشتباه.البته میشه با یه دوره مطالعه و تحقیق کاملا به جواب درست رسید.

اما نظر من:

اول اینکه چرا اتفاقی رو که هنوز نیفتاده تو ذهن خودمونو طرف مقابلمون که عزیزمونم هست مجسم کنیم و ذهنمونو درگیر حادثه تلخی کنیم که معلوم نیست اصلا اتفاق بیفته یا نه.

فکر میکنم اکثر ما این روزا توی زمان حال و گذشته به اندازه کافی درگیریای ذهنی داشته باشیم دیگه با فکرای این مدلی بیشتر مشغولش نکنیم.

بعدم به فرضم همچین اتفاقی بیفته.میشه از مهارتامون استفاده کنیم و جوری وارد جریان بشیم که در ضمن اینکه حق و عدالت رو حفظ میکنیم کاری کنیم که هیچ کدوم از طرفین رنجیده نشن و داستان به خیر و خوشی تموم بشه.

بعد هم ایشالا در آینده نزدیک کاملا حس میکنی که شریک زندگیت چیزی جدای از خودت نیست و بهمین راحتی نمیتونی بگی طرف کیو میگیری.

سوالام رو گذاشتن به حساب بیکار بودنم!

من نمیگم از روی بیکاری این سوالارو میپرسی اما فکر نمیکنی همه اطرافیان ما به نوعی دارن با رفتارشون حد و اندازه علاقه و عشقشون رو بهمون نشون میدن؟بنظرت پرسیدن اینکه چقدر منو دوست داری یا اگه من نباشم چیکار میکنی و ...واقعا لازمه؟

بعدشم مامان احتمالا خسته شدن از این مدل سوالا و به خاطر همین واکنش نشون نمیدن.شاید یه جورایی براشون عادی شده باشه.

همونطور که شقایق صحرایی عزیزم اشاره کرد ما معمولا حتی توی خیالمونم نمیتونم باور کنیم و بپذیریم که عزیزی رو از دست دادیم!چه برسه به اینکه توی کلام بیاریمش.بنظرم وقتی تو این تیپ مطالبو به زبون میاری اوائل برای اطرافیان سخت و سنگینه اما بتدریج براشون عادی میشه در حالیکه تو همچنان جواب درستی نگرفتی.

همونجور که عشق پاک و محبت خانواده کاملا حقیقیه نعمت فراموشی هم حقیقت داره.

اگر قرار باشه عدم حضور کسی توی زندگی، دنیا رو متوقف کنه و زندگی رو ساقط الان همه ما باید به نوعی ترک این دنیارو گفته باشیم.

منظورمو گرفتی؟

از شقایق صحرایی عزیز هم ممنون.تقریبا توی اکثر مواردی که اشاره کردی باهات موافقم

-----------------------------------------------------------------

"یاد خدا آرامبخش قلبهاست"

مدیریت انجمن روانشناسی

anjoman.ravanshenasi@tebyan.org

----------------------------------------------------------------

سه شنبه 1/2/1388 - 16:27 - 0 تشکر 107689

چند شب پیش فکرهای جورواجور به سراغم اومده بود و بد جوری بی خوابی به سرم زده بود ... ناخودآگاه به سمت کتاب "تفکر زائد" نوشته ی "محمد جعفر مصفا" رفتم ... نکات خیلی جالبی در این کتاب خوندم که فکر می کنم بی ارتباط به این بحث نباشه ... و مطمئنا مورد نیاز همه ی ماست. البته بحث بحث مفصلی است اما فقط چند پاراگراف را اینجا قرار می دهم:

وظیفه ی "فکر" بطور طبیعی تنظیم رابطه ی انسان با عالم ماده است. یعنی کار آن اداره ی جنبه ی مادی و واقعی زندگی انسان است. ما برای ساختن خانه ای که می خواهیم در آن زندگی کنیم باید فکر کنیم. برای شناختن اتم، برای آشنا شدن با نحوه ی فعالیت ساختمان بدنمان، برای رفتن به ماه و برای مسائلی از این قبیل باید فکر کنیم. وظیفه ی فکر است که این مسائل را برای ما حل کند. ولی فکر علاوه بر فعالیت در قلمرو این مسائل و موضوعات یک فعالیت اضافی و فضولانه هم بر عهده گرفته است. که ابدا مربوط به آن نیست. این فعالیت اضافی عبارت است از دخالت در امور غیرمادی. 

فکر خودش را وارد موضوعاتی از قبیل روح، خدا، عشق، حقیقت، معنویت و اموری از این قبیل نیز کرده است. حال آنکه فکر قادر به درک و شناسائی ماهیت چنین اموری نیست. ... پدیده های معنوی هر کیفیت و ماهیتی که داشته باشند در حیطه ی فکر نیستند و فکر نمی تواند جوهر آنها را بشناسد. بنابراین انسانی که اداره ی معنویت خود را بر عهده ی فکر گذاشته، یک ابزار و وسیله ی کاملا عوضی را به کار گرفته و با یک وسیله ی غیرمناسب با خود و زندگی رابطه برقرار کرده است. 

دخالت فکر در معنویت و سعی آن برای شناختن و اداره ی جنبه ی معنوی وجود انسان همانقدر عبث، بی مناسبت و عوضی است که شما مثلا از دست خود انتظار عمل شنوائی یا بینایی را داشته باشید. ... 

... یکی (دیگر) از طرح های فکر برای فرار از واقعیات این است که انسان را از زمان حاضر که تنها زمان واقعی است غافل نگه می دارد و او را در دو زمان موهوم ذهنی و غیرواقعی، یعنی گذشته و آینده مشغول می دارد. زمان حاضر تنها زمانی است که حرکت زندگی در آن واقع می شود و انسانی که در لحظه ی حاضر زندگی نمی کند اصولا در زندگی نیست و زندگی را از دست داده است. مشغولیت فکر در زمان به معنای مشغولیت فکر با محتویات خودش است، نه با آنچه در زندگی می گذرد. و محتویات خودش چیزی جز پندارها و تصاویر تهی از واقعیت نیست. ... 

... زمان گذشته در حقیقت حاصل مشغولیت ذهن با خودش است. از مشغول بودن ذهن به حافظه، زمان گذشته ی ذهنی بوجود می آید. بعد خود ذهن "مجموعه ای" را که در حافظه نگه داشته است با الگوهای ایده آلی که دارد مقایسه می کند و می بیند که این "مجموعه" چندان دلخواه و مطلوب نیست، چندان با ارزش نیست. بنابراین به این خیال و آرزو می افتد که آن را دلخواه و به الگو نزدیک کند. از این جریان نیز خود به خود زمان آینده بوجود می آید. 

از فعالیت "حافظه ای ذهن" یعنی از فعالیت ذهن در گذشته، احساس نقص، نارضائی و ناکامی حاصل می شود. و از پریدن آن به آینده نیز نوعی احساس بزرگی وعده ای، سراب گونه و در عین حال توام با احساس ترس، یاس و حسرت بوجود می آید. ذهن برای آینده تدارک یک هویت ایده آل، ممتاز و بی نقص را دیده است که در آن احساس ترس، حقارت، عقب ماندگی، ناکامی و هیچکدام از مسائل فعلی وجود نخواهد داشت. ولی به تجربه دریافته است که هزارها فردا آمده و رفته و هویت فکری همان است که بوده. این امر موجب یاس و حسرت عمیق انسان می گردد. گرچه انسان میل ندارد این حقیقت را به صراحت ببیند و به خود اعتراف کند، ولی در کنه وجودش کاملا آگاه است که دل بستن به آینده چیزی جز یک امید دلخوش کن و واهی نیست!

 *  *  *

 موافقید در زمان حال زندگی کنیم؟

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

سه شنبه 1/2/1388 - 18:30 - 0 تشکر 107711

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

سلام

اول وقتی خواستم رواین مبحث كلیك كنم،دیدم نوشته انجمن روانشناسی

بعدش كه اسم نگین 22 رو دیدم،مطمئن شدم همینه..

بعدش كه شروع كردم به خوندن حس كردم توی انجمن طنزم

بعد هم كه حرفای شقایق رو خوندم انگاری اومده بودم انجمن بهداشت وسلامت

حالا یكی به من بگه من كجام؟؟؟نكنه اومدم انجمن ادبیات خودم خبرندارم؟؟؟؟؟؟؟؟

......

خوب میدونم بی ربط حرفیدم اما چرا من نفهمیدم موضوع این تاپیك رو؟؟؟

یه جورایی گیج زدم الان...بازم میام میخونم....ایشالا دفعه ی دوم بفهمش

درپناه حق

دعا میكنم كه خداازتو بگیرد،هرآنچه كه خداراازتو گرفت...دكترعلی شریعتی

    

 

چهارشنبه 2/2/1388 - 12:38 - 0 تشکر 107821

الهی به امید تو

---

پنجره ی خیال!؟

از دیشب تا الان دارید موضوع تاپیک رو می خونید...؟

پس چی شد جواب...؟!

The Answer To My Heart Is Peace,Love And Humanity 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.