• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 3893)
جمعه 21/1/1388 - 0:24 -0 تشکر 104708
به قلب دولت می زنیم!

با یاد دوست

 

خب ... دلیل اینکه چرا قرار شد من تاپیک به این مهمی را بزنم دستور خانم مدیر بود و اطاعت بر ما واجب!

جونم براتون بگه که ... انجمن افسانه ای نصف جهان، در راستای اهداف بلندی که داره پله های ترقی را دوتا یکی داره طی می کشه ... تا اونجا که ما یه روز چشمان خود را باز کردیم و دیدیم در رکاب مدیر محترم انجمن در پِنت هاس ِ دولت خدمتگذار نشسته ایم!

البته تشکر ویژه ای دارم از جناب آقای فهیمی، جانشین محترم انجمن که زمینه ی این فعالیت ارزشمند و تجربه ی گرانبها را برای ما فراهم کردند.

مخلص کلوم اینکه در مدت دو روزی که هیات دولت در اصفهان حضور داشت به اتفاق جمعی از دوستان انجمن نصف جهان این توفیق را داشتیم که در ستاد رسیدگی به شکایات و درخواست های مردمی دولت در خدمت دولت و مردم باشیم.

تجربه ی فوق العاده ای بود و دوست دارم سایر عزیزانی هم که مشارکت داشتند تجربه و خاطرات خودشان را از این دو روز در این تاپیک قرار بدهند.

Je suis un etre de dialogue et non point d'affirmation

من گفتگو می کنم ، نه تأیید !  

 

شنبه 22/1/1388 - 0:14 - 0 تشکر 104969

سرمان تقریبا شلوغ است اما رفت و آمد مردی توجه ما را به خودش جلب کرده است. او هیکلی تقریبا چاق دارد و با کیف دستی بزرگی که دارد با حالتی مشکوک رفت و آمد می کند. در راه پله ها می دود و چندین بار تا حالا به طبقه ی دوم آمده است!

با شقایق تصمیم گرفتیم به او تذکر بدهیم تا ساختمان را ترک کند وَ اِلّا دور او حلقه بزنیم!

انگار از تذکر ما خیلی هم خوشش نیامده. کمی غرغر می کند و از پله ها پایین می رود. اما دیگر این طرف ها پیدایش نشده؛ انگار از ما حساب برده!

هنوز فکر حلقه زدن از ذهنمان بیرون نرفته که صدای فریاد بلندی از اتاق ناجا توی گوشمان می پیچد.

فکر می کنیم که یک اخلال گر دارد شلوغ می کند!

گمان کنم این بار دیگر باید راستی راستی حلقه را بزنیم!

با ترس و لرز نزدیک اتاق شماره 50 که صدا از آنجا بلند شده می شویم و متوجه می شویم که خود جناب سرهنگ که از دست یکی از مراجعه کنندگان جوش آورده است، آن فریاد مهیب را سرداده اند!

نه خیر ؛ انگار توفیق حلقه زدن هم نمی خواهد نصیبمان شود...

!!!!!!!!!!!!!تبيان !!!!!!!!!!!!

يعني جايي كه امضايت هم ويرايش مي شود

شنبه 22/1/1388 - 2:33 - 0 تشکر 104999

سوال کلیدی احمدی نژاد از مردم و پاسخ مردم به او!

http://aftabnews.ir/images/docs/files/000086/nf00086479-1.wmv

شنبه 22/1/1388 - 7:45 - 0 تشکر 105007

به نام خدا

سلام

می گم ما که نه اون جا بودیم و نه اصلاً نصف جهانی هستیم، اما دیدیم در بازه، اومدیم تو ببینیم چه خبره! راهمون می دید که؟! (چشمک) به هر حال ما گاهی توی انجمنتون می پلکیم و هستیم خلاصه.

خوب، به سلامتی، ظاهراً که تجربه ی جالبی بوده براتون. از اون بارقه های امید که نیلوفر عزیز گفتن در دل عزیزان روشن شده که بسی خرسندیم و مراتب خرسندیمون رو هم قبلاً به طرق دیگه ابراز کرده ایم! الهی عاقبت به خیر شوند این عزیزان، و همین طور موفقیت پشت موفقیت حاصل بشه.

به هر حال خدا قوت می گم به دوستان.

موفق باشید...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

شنبه 22/1/1388 - 8:50 - 0 تشکر 105016

هوالحکیم

با سلام به تموم دوستداران انجمن نصف جهان و نیمه دیگر جهان

خوبید دوستان ....انشالله که صحیح و سالم بوده باشید و بمانید ....

خوب همینجا از دوستان خوبم یه تشکر ویژه میکنم از برادر خوبم manham ، خواهران خوبم گل نیلوفر آبی ، شقایق صحرایی ، پنجره خیال ، 2ختر ایرونی ، شماهم و خواهر گرامیشان ...این دوستان واقعا زحمت کشیدند و میشه گفت ما در دفتر رسیدگی به شکایات مردمی اصلا احساس تنهایی نمیکردیم ....چون مثل یه خانواده بودیم در قالب خانواده نصف جهان ..... خوب خوبس ....بریم جلوتر.....ههههه....

کدوم یکی از شما گزارش به سبک حاج قدرت الله رو دوست داره ....کیاااااا....خوب صدا نمیااااد....آهان همه ...خوب ...باشه ...پس تا دقیقه 96 با ما همراه باشید با یه گزارش مفصل و بخونید آنچه در این دو روز گذشت بر ما و دوستان :

In The Name Of God

خوب از 2 روز قبل از تشریف فرمایی ریاست محترم جمهوری جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد.....روز 17 فروردین ساعت حدودای 10 صبح بود که دوست خوبم manham با بنده حقیر تماس گرفتند و بعد از یه حال و احوال پرسی جانانه ...هههه...خودشون بهتر میدوننداااا....گفتند غرض از مزاحمت (شما همیشه مزاحم بدون نقطه هستی داداشی).....بله گفتم بفرمایید ....گفتند که آقا شما میخوایید به ما بپیوندید ...گفتم درباره چه موضوعی ؟؟؟؟ایشان هم گفتند یه قطعه عکس برای ما بیاورید برای حضور در دفتر رسیدگی به شکایات مردمی و اونجا باشید ... گفتیم : چشم....گفتم برای چه روزی میخوااید حالا .... گفتند تا عصری به دستمون برسونید دیگه ...گفتیم باشه چشم ...بعد گفتم رئیس جمهور محبوبمان کی تشریف میارند به شهر خودشون نصف جهان ...گفتند : یا سه شنبه یا چهارشنبه و برای دو روز در خدمتشان هستیم ...گفتم به به ...مفتخر میشوییییم در خدمت رئیس جمهور محبوبمان باشیم و چه خدمتی بهتر از این.....خلاصه بعد از خداحافظی به حیات مراجعه کردیم(منظور همون حیات طیبه عزیز هستند....ههههه....حیات نخونیااااااا)....بله ...به ایشان زنگیدیم و گفتندی که من در راه قم هستندی و شما هم بیا قم تا با هم برگردندی و ما نتوانستندی رفتندی و برای همین نرفتندیم و به کار خود مشغول گردندی ....هههه.....به ایشان گفتندی یه عکس سه در چهار به دست ما رسانندی ....گفتندی لا مشکل ....اما من قم هستندی و خانواده هم نمیدانستندی در کجا هستندی این عکس متبرک ما .....ههههه.....

ادامه دارد..........

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 8:52 - 0 تشکر 105017

هوالحکیم

ادامه داستان بخش 2

خلاصه من نمیدونم چرا اینجا یه لحظه گذری کردیم به خاطرات بیرونی......بله ...متاسفانه نتونستیم داداشمون رو هم بیاریییم تا با هم باشیم هر چند اگر میخواستند به خاطر مسائل دانشگاهی نمیشد بیاندشون....بله .....خلاصه هوا خیلی خوب بووود ....آفتابی آفتابی....شب روز دوشبه اسادمون و داداشمون زنگ زدند جناب manham و گفتند فردا ساعت 15 در ساختمان اداره راه و ترابری بیایید ما هم مییایییییییممم ....خلاصه فردا به زور مکافات و به یه بدبختی خودمون رو رسوندیم و سوار بر موتور سیکلت شدیم و به طرف خیابان فرایبورگ عزیمت کردیم (سوار بر تابوووت نشدیمااااااا....هههه.....دوستان با این اصطلاح آشنا هستند....هههه) ....بله .... رفتیم و ساعت 14:45 دقیقه اونجا بودیم جمع کثیری از خواهرانمون با حجاب عالی اونجا ایستاده بودند و ما هم رفتیم و به حیات طیبه زنگ زدیم و میخواستیم بگیم بیا اونجا اما ایشون گفتند دانشگاه واینها و دیگه نشد خوب چیکار کنم ....من بی تقصیرم به خدا ....گریه میکنیییییییییم ..... خوب نشد دیگه بیاند و زنگیدیم به مهندس manham و گفتیم شما کجایید گفت ما هم تا 10 دقیقه دیگر در خدمتتون هستیم و ما هم گفتیم خدمت از ماست ....و ایشون هم تا حدود 9دقیقه و 88 صدم ثانیه بعد خودشون رو رسوندند تا هم خوش قولیشون رو برسونند و هم اینکه رکوردی تازه در این دوره از مسابقات رو به نام خودشون به ثبت برسانند ....بله ....ایشون هم با همسر گرامیشون و همسر گرامیشون هم با خواهرشون اومدند و رفتیم داخل اداره .... بعد رفتیم داخل اتاق کنفرانس ... جناب آقای صفار هم تشریف آوردند و ما هم صدای ایشان رو به طور فجیعی و به طور کاملا باور نکردنی و به قول یکی از دوستان در حد لالیگا (چشمک)جمع آوری کردیم که چیزی در حدود 50 دقیقه هست و نمیشه آپلود کرد چون خیلی بالاست حجمش و با این اینترنت زغالی که نمیشه آپ کرد ...همون عکسش هم زوری میشه ...چه برسه به اینکه ام پی تیری آپ کنیم ...بله دوستان همونطور که خواهرمون گل نیلوفر آبی گفتند و توضیح دادند قرار بود نه ببینیم و نه بشنویم و نه بگویییم و محرم اسرار مردم باشیم....بله ...این ماییم در انجمن نصف جهان ... نوشته های ما را از انجمن نصف جهان میخوانید ... گل سر سبد انجمن ها ....به ما بپیوندید ...هی آقا تبلیغ نکن ...آقا با شماما ....بله ....جانم ....باشه ..... چشم ....ههههه....تبلیغ میکنیییییم ..... سپس فرم های را به عنوان نمونه کار به ما دادند و ما را با این فرم ها آشنا کردند ...ولی اگه میدونستند این فرمها به درد من نمیخوره به من نمیدادند ....هههه .... بله ....من شماره هفتم بودم که ثبت نام کردم و مهندس manham هم شماره ششم ....بعد در اتاق کنفرانس ما هم موسفل(نمیدونم همینه یا اشتب میکنم ...آخه همیشه میگفتیم مسفل و نمیگفتیم مسئول) آقایان بودیم وهر آقایی هم وارد میشد اسم و شماره تیلیفش (شما بخونید موبایل.... دیگه راهنمایی بیشتر از این ....ههههه....) رو مینوشتیم ....

ادامه دارد.....

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 8:54 - 0 تشکر 105018

هوالحکیم

ادامه داستان بخش 3

سپس آقای اکبری هم به کمک ما آمدند و گفتند مسئولیتمان چیه !!! آقای صفار هم در ادامه توضیح دادند که کدوم یکی از دوستان کار با کپسول آتش نشانی رو میدونه که هیچ کس دست بلند نکرد ...منجمله من ...هههه....خلاصه آقای صفار هم گفتند که اونهایی که نمیدونند دست بلند کنند و ما هم دست بلند کردیم و ایشون هم به آقای فلاح گفتند که الحمدالله همه دوستان میدونند و در ذهن ما هم پر از علامت تعجب ....اینطوری !!!!!!!!!!!!! خلاصه جلسه تمام شد و اومدیم بیرون و رفتیم محل هایی که قرار بود مستقر باشیم و رفتیم و این آقای فلاح ما و manham رو هم از هم جدا کرد امااااااااا ....ما میتونستیم همدیگه رو زیارت کنیم و ببینیم ...ههههه .....خلاصه اول ما رو انداختند درب خروج ...خوب ما به جامون راضی بودیم ....تا بعد میگم چی شد که جامون عوض شد ... بعد از دوستانمون خداحافظی کردیم و به طرف منزل هامون راهی شدیم و ما هم سوار بر رخش به طرف منزل روانه شدیم تا فردا بشه ....صبح روز 1388/01/18 که خودم هم یادم نبود چه روز مهمیه ساعت 5:30 دقیقه از زختخواب گرامی بیرون آمدیم و به طرف اداره راه و ترابری روانه شدیم ....ساعت 7 صبح آنجا بودیم و رفتیم در جایه خود مستقر شدیم ولی یکی از دوستان گفت اگه بشه من اینجا می ایستم ما هم گفتیم دوستان راحتتر باشند مسئله ایی نیست وگفتم من کجا بروم و ایشون هم گفتند درب وورد سالن انتظار .....خوب رفتیم و ایستادییییییییییییم...خلاصه سرتون رو درد نیارییییم...جایه خیلی خوبی بووود...بعدا عکسش رو میزارم ....ههههه.....اما یه مشکل در حین بارندگی داشتیم و خیس شدنمان بود که اگر آقای فلاح زحمت اون لباس های بارونی رو نمیکشیدند تا حالا خیس شده بودیم و در نتیجه سرما میخوردگی و اینجور حرفهاااااا.....خیلی زیبا بووود ....به خصوص اینکه لباس هاش قرمز بووود ...نیست ما هم رنگ قرمز رو خیلی دوست میداریییییییم برای همین از ما رو قرمز دادند و به قولی خودم هوادارهای پرسپولیس بودیم دیگه .... ببینید فکر ما تا کجا ها رفته ....ههههههه. ..... عجب .....درب وروود ایستادیم ... خلق الله از ساعت 6 صبح آمده بودند تنا مشکلات زندگیشون رو برطرف کنند ....درب ها را باز کرند فک کنم ساعت 7:30 دقیق بود ...اوایل صبح خیلی شلوغ بووود ....به حیات خونه بغلی زنگ زدیم و گفتیم وخیز بیا(این یه تیکه رو با لهجه بوخونیداااااااا)ایشون هم برای اینکه ما خستگی از سرمون بپره راهی شدند و اومدند هول و هوشی ساعت 10 فک کنم که اونجا بودند و ایشون هم اومدند و ما در خدمتشون بودیم و یه نامه سر گشاده نوشته بودند که خودشون میدونستند چیه ؟؟؟ بعد از پذیرایی مفصل از ایشون وقتی نوبت ایشان شد دیگه باید از هم جدا میشدییییم و ایشان به اتاق کارشناسی میرفتند ...ایشان رو به manham سپردیم واگر میدونستیم چه توطئه هایی برای ما دارند اصلا به مهندس نمیسپردییییییییم .....

ادامه دارد.....

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 8:55 - 0 تشکر 105020

هوالحکیم

ادامه داستان بخش4

خلاصه ایشان رو به مهندس سپردیم و ایشون از اونجا در خدمتشان بودند و وقتی رفتند داخل رفتند به ساختمان شماره 2 .... ساعت حدودای 11 و30 دقیقه بود که زنگیدم به حیات طیبه و گفتم کجایید که گفتند داریم با مهندس manham یه سری کارا میکنیم ....من سرم خلوت بووود ...نفراتی که میخواستند بیاند داخل خیلی کم بودند ....حتما اطلا نداشتند که ریاست جمهوری در اصفهان هستند ....بعد مکان رو ازشون پرسیدم و گفتند نزدیک درب خروج هستند و من هم با عجله و در عرض کمتر 5 دقیقه سریع السیر خودم رو رساندم بهشون و دیدم که یه نقشه هایی کشیدند که نمیشه گفت و بین خودشون ماند .... سپس ایشون رو برداشتیم و اومدیم پیش خودمان و بعد هم مهندس manham هم به ما پیوستند ونوبت ما بووود که پذیرایی کنیم از دوستان و پذیرایی کردییم از این دوستانمون و بگو وبخند که مندس در اومد گفت که همش تقصیر حیات بووود و من بیگناهم گفتم ...چی شده ...گفتند تولدت مبارک ....گفتم مگه تولد من امروزه ...هههه....خودمان هم یادمان نبود ....این دوستان میخواستند بریونی رو بخورند اما زهی خیال باطل... ما هم سریع السیر موضوع رو عوض کردیم و بردیم به ناکجا باد ولی امان از دست این حیات طیبه که ول کن نبود تا این موضوع رو عوض کردیم موضوع رو به ا ز د و ا ج ربط میدادند و میخواستند یه شام هم اونجا بخوووورند و جاتون خالی نمیگیییم چه حرفهایی رد و بدل شد و manham هم قول دادند تا تجربیاتشون رو در اختیار حیات طیبه قرار بدهند (چشمک میزنیییییم)....یو ها ها ها ها ها.....خلاصه حیات طیبه هم یواش یواش رفتند و ما بودیم و manham عزیز ...موقع نماز بود ...رفتیم نماز رو خوندیم و جاتون خالی ناهار رو هم خوردیمممم.........فک نکنید کباب یا جوجه یا از این دسته غذاها بوووداااااا.....غذا خورشت قیمه یا همون خورشت لپه بود ....خود ریاست جمهوری هم همین غذا رو میل نموده بودند ....بله دوستان ....فک نکنید جایی خبرییه ... کار بالا ممده باده ....هههههه....سپس ناهار رو خوردیم و دوباره در محل های خود مستقر شدیم و تا ساعت 19 پاسخگویه ملت شریف و همشهری هایه عزیز بودیم ...از همه جا اومده بووودند ...از بوشهر ...شهرکرد ....و شهرهایه دیگه که یادم نیست و همه هم دوست داشتند رئیس جمهورشون رو ببینند اما به دلیل اینکه خود رئیس جمهور در استانداری بودند نمیشد مردم رو ببینند ....خلاصه من خیلی خوشحال بووودم روز 4شنبه.... میدونید چرااااااا؟؟؟؟چون روز تولدم اول از این که داشتم یه کار کوچیک برای همشهریاااام انجام میدادم و همین اینکه رئیس جمهور محبوبم در شهرمون بووووود.....در پوست خوودم نمیگنجیدم ....ساعت 19 و پانزده دقیقه با لباس هلال احمر از درب خروجی به سمت منزل روانه شدیم و همه به یه سبک دیگر ما را مناظره میکردند....ههههه.... ساعت حدود 20 وسی دقیقه بود که خانه بووودم و وقتی رسیدم اومدم پا سیستم ونشستم و یه نگاه گذرا به انجمن ها کردم و دیدم یه مبحث زده شده در صندلی داغ با نام اینکه تولد دو دوست نصف جهانی ودیدم تولد خواهر هوبمون نسیم نجفی هست وتولد خودم ...یه نگاه به شناسنامم کردم دیدم ....ع...تولد خودم بوده امروزاااا.....بیخود اینها بریونی نمیخواستند ....اینقدر خسته بودم که وقت نداشتم زحمتی که دوستانی که تولد این حقیر رو تبریک گفته بودند را جواب بدهم و از خجالتشون در بیایییم ولی نشد و فردا لطف همه دوستان رو جوااااب خواهیم داد ....

ادامه دارد.....

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 8:56 - 0 تشکر 105021

هوالحکیم

ادامه داستان بخش5

دیگه داشت سرم میفتاد روی کیبرد که دی سی کردم و بلند شدم رفتم نماز رو خوندم و به طرف رختخواب گرامی حرکت کردیم و به طور ساورایی به این رختخوااااب حمله ور شدیم و خوابیدیم ...صبح هم زود بلند شدیم و تا رسیدیم ستاد ساعت حدودن 7 و پانزده دقیقه بوووود و در جایه خود مستقر شدیم ...میخواستم بزنگم بهmanham که دیدم مثل گل جلوی ما سبز شدند و یه سلام علیک جانانه کردیم و مبحث جشن تولد رو پرسیدم وایشون هم گفتند که با همیاری حیات طیبه این حرکت رو کرده بوووودند خلاصه بعد از یه گپ دوستانه ایشون هم رفتند و در مکانی که باید مستقر میشدند و رفتندشون.....درب وروودی از بدو ورود خیلی شلوغ بوود وروز قبلش چیزی حدود 4 هزار نفر فقط به صورت حضوری به کارشناسان مراجعه کردند ....البته این آمار فقط در قسمت آقایون بوود و من چون درب پذیرایی بودم امار را داشتم و میدونستم چند نفر هستند ....این هم از آمار ....چه کنیم ....درب ورود نیز صندوق های پستی تعبیه شده بوود و بعضی از مردم نیز نامه هایشان را به داخل صندوق پستی می انداختند.... خلاصه کلام اینکه چون هوا بارانی بوود انبار جمعیت دو برابر روز گذشته امدند و تا ساعت 13 چیزی حدود 4 هزارنفر را به داخل راهنمایی کردیم .....این رو هم بگم ما از طرف هلال احمر رفتیم و سمتمون هم راهنما بود و مردم رو داخل ساختمان ها راهنمایی میکردییم....بلللللله....ماااااااادر جاااااان ....ههههه.....هنگامی که تگرگ گرفت یه اس ام اس از یه دوستان به دستم رسید که نوشته بووود این هم از حضور احمدی نژاد در اصفهان ...خیلی حال کردم ...من هم سریع سند تو آل .....ههههه ....شرکت مخابرات ....قرار داد .... و از اینها دیگه .....دوستان رمزی بوووود ....بچا در جریان هستند .....ههههه.....بعد از اون اس ام اس یه اس ام اس اووومد که نوشته بوود ...سلام پذیرایی ما چی شد ....من سالن سومم ....هنوز اس ام اس رو خونده و نخونده چندتا آبمیوه برداشتم با چندتا کیک و رفتم سالن سوم ...ههههه.....تحویل دادم و میخواستم بیام که گفت اس ام اس همین الان تحویل داده شد ...به این سرعت آوردی ...گفتم این منما....ههههه .....خلاصه زود برگشتم تا مردم رو زود راهنمایی کنم تا زیر باران خیس نشوند هر چند خودمان خیس شدیم اما ...فدای این همه مشتاقان دولت....سپس موقع نماز دربها رو بستند و گفتند مراجعات نداریم ...چوون میخواستن بروند برای روز ملی فناوری هسته ای....سریع السیر رفتند....خداییش شما هم جایه کارشناسان بودید خسته میشدید ...سریع السیر مردم رو راه میاندختند ...ما هم رفتیم سریع وضو را گرفتیم و به طرف نمازخانه راه افتادیم تا نماز را به جماعت بخونیم تا بی نصیب نباشیم ...بعد از خواندن نماز به طرف ناهارخوری رفتیم و زحمت ناهار خوردن رو هم دادن بهمون دیگه .....ساعت نزدیک های 14 بود که به طرف ناهار خوری رفتیم و ناهار رو هم خوردیم ...یه عکس از ناهار روز پنج شنبه گرفتم که خالی از لطف نیست ببینید ... فک نکنید از همون دار و دسته غذاها بووود .....پلووو شوید و ماهی با سالاد بوود.....همین دیگه .... تا ساعت15 داخل ناهار خوری داخل ناهار خوری بودیم و دوباره رفتیم که برویم و در مکانها مشتقر شویم که گفتند عصر دربها باز نمیشه....ما هم ناراحت بوودیم ...چون نمیتونستیم به مردم شهرمان خدمت کنیم ....خلاصه با دوستان نشستیم و نامه های خود را نوشتیم و به آقای فلاح دادیم تا ایشان برای ما بدهند ورسیدگی کنند ....سپس آقای فلاح به ما گفتند ساعت 16 داخل سالن کنفرانس و ما هم رفتیم داخل سالن کنفرانس نشستیم ....

ادامه دارد.....

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 8:59 - 0 تشکر 105024

هوالحکیم

ادامه داستان قسمت آخر ....

در همین حدودا بوود که خانم گل نیلوفر آبی بنده رو صدا زدند و گفتند دیگه باید یواش یواش جوایز رو بدید من هم پیشنهاد دادم جوایز ....باشه ...یعنی نمیگم دیگه ....ههههههه.....خلاصه قرار بر این شد روز 3 اردیبهشت جوایز به دوستان برگزید داده بشه(خدا بگم خوبت کنه دکی جااااان....ههههه....)بعد یه زنگ هم به دکی عزیز زدیمو زیارت قبولی و اینها و کجایید و اینها و این جور حرفا و اینها ....ههههه و اینها ....وگفتند شنبه با دفتر تبیان هماهنگی های لازم را انجام خواهند داد .این هم از این ....دیگه چی ....جایزه میخوایید بیایید بگیریید ....بعد حیات طیبه زنگ زنگ زدند و گفتند برگه رو بیا دمی در و از دامادمون بگیر ...من هم سریع السیر رفتم و یه برگه ثبت پیدا کردم و 3 تا نامه را با یه برگه ثبت انداختم صندوق پست و انشالله که به هر سه تا نامه رسیدگی کنند ...چون داشتند همه اساس ها را جمع و جور میکردند و هیچ برگه ثبتی نبود و من هم به سختی همون یه برگه روپیدا کردم ....بعد هم میخواستم منگنه کنم ...منگنه نبوود...خلاصه ما نامه را با یه مشقتی انداختیم ...انشالله که رسیگی شووود ....حیات جان شرمنده شما هستم داداش....خجالت زده اییم.....بعد سریع السیر دوباره به اتاق کنفرانس رفتیم دوستان مشغول عکاسی بوودند ما هم میخواستیم عکس بگیریم اما نشد دیگه ....سپس اسم هامون و شماره تلفنمون را دادند تا در قرعه کشی بلیط 40 تومانی شرکت کنیم......ع......گفتم بلیط 40 تومنی .....هههه....یادم افتاد به یه مسئله ....یکی از دوستان به من گفتند بلیط ها شده 40 تومن ...من که نمیدونستم وقتی رفتم بلیط بگیرم یادم افتاد به ایشون که بلیط رو گفته بودند 40 تومنه و من هم گفته بودم طوری نیست....وقتی داخل راه و ترابری بودیم یکی از مسئولین رو دیدم و میخواستم بپرسم که توی جمعیت گم شد و نتونستم ببینمشون و دلیل این کار رو بپرسم ...به هر حال نشد که بپرسیم ....خلاصه اینکه اسم هامون رو گرفتند ....حالا نمیدونم برای چی ....اما انشالله خیر باشه ....سپس رفتیم به طرف بیرون و از دوستان تبیانی وغیر تبیانیمون خداحافظی کردیم

تا برنامه های بعدی با بچه های انجمن نصف جهان

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 22/1/1388 - 12:42 - 0 تشکر 105139

هوالحکیم

سلام

این هم چند تا عکس که من گرفتم به همراه یک مقدار توضیحات لازمه

اینجا محل قرار من با منهم عزیز بود تا عکس  رو بهشون بدهم

و خوش آمد گویی به رئیس جمهور محبوب با این بنر بزرگ

این هم یکی از دوستان در لباس هلال احمر(چشمک)

واقعا لباس های بارونی قشنگی بوود ...من که خیلی خوشم اومد چون قرمز هم بود....ووووووواااااااااایییییییییییی.....داشتم پرواز میکردم

در این مکان ....اوووون اخر ...حیات طیبه با منهم یه سری نشقه ها.....درسته نشقه ها...برای من میچیدند ....که کمابیش بعدها فهمیدیییییم

اینجا هم ویوی نزدیک از این توطئه ها ...اون پرونده زرده هستااااااا....لیست کاربرای تبیان هست و یه سری چیزای خوب که نمیگم تا دلتون آب بیفته .....

هههههههه.....حالا بعدا خودتون میفهمید

اینجا هم من پذیرایی کردمااااااا....شیرینی تولد رو دارند میل میکنند ...

یادش بخیر ...چقدر خوش بودد نکتار هلووووووووووووو

اینها هم دوستان بنده بودند که افتخارآشنایی باهاشون رو داشتم و کلی ما رو در این قسمت خجالت میدادند....ههههه.....

ادامه دارد

فعلا

یا علی مددی

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.