موسى علیه السلامآیا میان خدا و پیامبرش دشمنى است؟ تا خدا بخواهد پیامبرش را به قتل برساند؟
هرگز!
ولى عهدین مىگوید: خواست موسى را بكشد، ولى صفوه زن موسى او را از كشتن نجات
بخشید!!
خروج باب چهارم آیات 21 و:24
(و خداوند به موسى گفت: چون روانه شدى كه به مصر برگردى بنگر همه معجزات را...
و در بین راه خداوند در منزل بدو برخورد و قصد كشتن وى نمود، پس صفّوره سنگ تیزى
برگرفت و پسر خود را ختنه كرد و پیش پاى وى انداخته گفت: تو مرا شوهر خون هستى براى
ختنه).
آیا پیامبر ستمكار است و به كشتار كودكان و افتادگان فرمان مىدهد؟ و به آتش
زدن خانهها امر مىكند؟
هرگز!
ولى عهدین این را به موسى(ع) نسبت مىدهند:
(اعداد باب31 آیات9 و...):
(و بنى اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسارت بردند و همه بهائم و
چهارپایان و املاك ایشان را غارت كردند، و همه شهرها و مازل و قلعههاى ایشان را به
آتش كشیدند و همه غنیمت و تمامى غارت را از انسانى و بهائم گرفتند... و موسى
والعازار و تمامى سردستهها بیرون از لشكرگاه به استقبال ایشان آمدند... و موسى با
سران لشكر عصبانى شد... و به ایشان گفت: آیا تمام زنها را زنده گذاشتید؟!
پس الآ همه پسران را بكشید و هر زنى كه مرد شناخته و بااو همبستر شده باشد
بكشید، لیكن از زنان هر دخترى كه مرد نشناخته و با او همبستر نشده براى خود نگاه
دارید... و غنیمت غیر از غنیمتى كه مردان جنگى گرفته بودند... و از انسان زنانى كه
مرد را نشناخته بودند سىودو هزار نفر بودند)!!
شما حق دارید بپرسید: بنا بر این تعداد كسانى كه در این حمله به قربانى رفتند
از زنان و كودكان چقدر بود؟ آنان به طور حتم، چندین برابر زندگان بودهاند!!
در حكایت دیگر: كتاب عهدین كشتار همه مردم حتى دختران باكره را هم به موسى(ع)
نسبت مىدهند:
(تثنیه باب دوّم از آیه 31):
و خداوند مرا گفت: اینكه به تسلیم نمودن سیحون و زمین او به دست تو شروع كردم،
پس شروع به تصرف آن بنما تا زمین او را مالك گردى، آن گاه سیحون با تمامى مردمش
براى جنگ با ما در یاهص بیرون آمدند و خداى ما او را به دست ما تسلیم كرد، او را با
پسران و تمامى مردمش زدیم و تمامى شهرهاى آن را در آن وقت گرفته مردان و زنان و
اطفال هر شهرى را هلاك ساختیم و یك نفر هم باقى نگذاشتیم، لیكن بهائم را براى
خودمان غارت نمودیم).
ولى كتاب عهدین حق دارد بگوید: چرا ملامتم مىكنید؟ كه به موسى(ع) نسبت كشتار
بشر از مرد وزن و كودك دادهام؟ تعجب ندارد، زیرا مگر نمىبینید به خداى متعال چه
نسبتى مىدهم: فرمان نیستى هرچه دى روح حتى حیوانان؟!
(تثنیه باب بیستم از آیه 13):
(و چون پروردگار خدایت آن را به دست تو تسلیم كرد مردان آن را از دم شمشیر بزن،
ولى زنان و اطفال و بهائم و آن چه در شهر ماند تمامى غنیمت را براى خود به تاراج
برد و غنائم دشمنان خود را كه پروردگار خدایت به تو داده بخور به همه شهرهائى كه از
تو دورند، كه از شهرهاى این امتها نباشند چنین رفتار كن، امّا از شهرهاى این
امّتهائى كه پروردگار خدایت به ملكیّت به تو مىدهد هیچ جاندارى را زنده مگذار،
بلكه ایشان را یعنى: جنّیان، اموریان، كنعانیان، فرزّیان، حوّیان یبؤسیان را همگى
هلاك ساز).
و آیا پیامبر در گفتار با خدا درشتى مىكند و از او مىخواهد كه: از پیغمبرى
محوش كند؟
نه هرگز!
ولى سفر خروج، باب32 از آیه31 مىگوید:
(پس موسى به حضور خداوند برگشت و گفت: آه این قوم گناه بزرگ كردهاند و خدایانى
از طلا براى خود ساختهاند، اینك اگر گناه ایشان را مىآمرزى، (خوب وگرنه مرا از
دفترت كه نوشتهاى محو ساز).