با سلام دوباره
اول یه انتقاد بکنم
و اون این که چرا بحثهای جدید یا جواب به بحث های جدید در صفحه اول قرار نمیگیره
حالا بریم سراغ بحثمون
باید قبل از همه چیز بگم ما از این بحث قصد اینو نداریم که این شیوه اثبات رو جایگزین شیوه های دیگه کنیم یا ارجحیت بدیم برای اونایی که خدا رو به بی نهایت بودن قبول دارند این شیوه برای یقینشان بدرد نمیخوره و فقط قصدم از بیان این راه اثبات، برای اونایی که خدا رو موجودی محدود میدونند و اینکه به مخلوقاتش هم مسلطه . البته چه تعداد آدم با این طرز فکر وجود دارند نمیدونم
حالا بریم سراغ اثبات
اگر ما از نیستی تعریف درستی داشته باشیم میتونیم با اون تعریف وحدانیت خدا را به فرض محال حتی محدود نیز ثابت کنیم
تعریف درست نسیتی(البته نیستی مادی) اون تعریفی هست که با شنیدنش تصوری از نیستی حتی کمترین تصور نیز به ذهن راه نیابد
چرا؟ چون اگر ما در ذهن خود از نیستی تصور ایجاد کنیم همان تصور خود هستی و وجود هست و دیگر نیستی نمیباشد .
پس نیستی یعنی این که هیچ چیزی نباشد یعنی نه فضا باشد نه بن بستی و نه مانعی و نه فاصله ای
حالا اگر با این تعریف خدا را به فرض محال نیز محدود حساب کنیم و مسلماً همیشه مسلط به مخلوقات خود ،و این نکته که مخلوقات خدا چه خدای محدود و چه حتی خدای نا محدود محدود هستند میبینیم که خدا هستیی کلی دارد و خارج از آن چیزی نیست .
حال چون فرض ما خدای محدود است پس جایی برای خدای دیگر وجود دارد حال این دو خدا هر کدام هستی مستقل برای خود دارند و به هستی های خود نیز مسلط هستند. اگر قرار باشد دو هستی مادی(چون فرض ما نیستی از نظر مادی بود) وجود داشته باشند مسلماً برای تفکیک آنها از هم فاصله لازم است . ولی فاصله ایجاد هستی میکند و بنابراین نمیتوان دو هستی با فاصله و مستقل رو قبول داشته باشیم چون در تعریف نیستی فاصله هم جایی ندارد زیرا ایجاد تصور میکند .حال اگر بگوییم دو هستی به هم چسبیده اند با مرزی بین آنها .اگر بگوییم این مرز همان نیستی هست خوب باز هم میبینیم مرز از جنس فاصله است حتی اگر یک اپسیلون باشد و فاصله خود هستی میباشد . ولی اگر بگوییم مرز از جنس هستی است ، در واقع بین دو هستی مرزی نبود ه و هر دو هستی یکی میشوند و چون دیگر مستقل نیستند ، استقلال خدایان خود را نیز نقض میکنند . حال چون در تعریف خدا مهمترین اصل وجودی استقلال میباشد پس نتیجه میگیریم که خدا باز هم یکی است.