• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 73168)
يکشنبه 1/10/1387 - 20:58 -0 تشکر 78799
فراماسونری جهانی

سلام

آیا تا به حال واژه فراماسونری را شنیده اید؟

فراماسونری چیست؟ماسون كیست؟منشا آن در كجاست؟هدف آنها چیست؟

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


دوشنبه 2/10/1387 - 17:41 - 0 تشکر 78943

سلام

بیشتر مردم در مورد فراماسونها و نقش مخرب اونها در جهان چیزی نمی دونن و از دشمن پنهان خودشون غافلند.

این سازمان به اعتراف خود فراماسون ها زاده ناپاک صهیونیسم است.


پاسخ این سوال که این سازمان برای چیست و چه هدفی دارد را از زبان فراماسون ها میشنویم که میگویند :


"هدف حکومت ماست ......تمام حکومت ها را به جز حکومت خودمان از بین خواهیم برد (انگاه ) با دستهای محکم و قوی حکمفرمایی میکنیم و چون قدرت را از دست کسانی که مطیع ما شدند بدست اووردیم جاه طلبی های بی مورد ، حرص و آز و انتقام بی رحمانه و کینه را منحصر به خود مینمائیم ما هستیم که با ترور همه جا را احاطه میکنیم و افراد زیادی را با عقاید مختلف و روش های متفاوت در اختیار میگیریم "


هدف شوم و نمای وحشتناک این گروه را از کلام خودشان به راحتی میتوان فهمید .

فراماسونری یک تشکیلات منتظم یافته جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی،اقتصادی و فرهنگی جوامع سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند.کسی که عضو فراماسون باشد ماسون نامیده می شود.ساختمانی كه مركز فعالیت ماسونهاست لژ نامیده می شود. فراماسونری جمعیتی سری است که کسی را بر حریم راس آن راه نیست،و اگر هم راه یافت مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد.اما با این وجود کسانی توانستند بر راس آن نفوذ کنند و یا به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف اسرار آنها بشوند و همه ی آنها متفق الرای هستند که: مسأله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد.هدف نهایی آن برپایی یك حكومت جهانی است و برای پیاده كردن آن در سراسر عالم به یك مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


سه شنبه 3/10/1387 - 14:37 - 0 تشکر 79073

 پرسش هاي آغازين بحث:

1 – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟

2 – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟

3 – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟

4 – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه)، چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟

5 – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می گردند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟

6 – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟

7 – هدف غرب و بخصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟

8 – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟

9 – چرا عراق اشغال شده است؟

10 – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟

11 – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟

12 – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟

13 – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم ؟! مأموریتی الهی می داند؟

14 – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟

15 – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟

16 – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟

17 – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان 2 دقیقه به جلو کشیده شده و فقط 5 دقیقه به پایان مانده است؟ ان شاء الله تلاش داریم تا بتوانیم در این بحث به پرسش های مطرح شده پاسخ دهیم. البته پاسخ ما به این سوالات، مستقیم نخواهد بود؛ بلکه تلاش می نماییم تا شما خوانندگان عزیز، خود بتوانید با استفاده از اطلاعات این مقاله به پاسخ صحیح برسید.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


سه شنبه 3/10/1387 - 14:40 - 0 تشکر 79074

فراماسونری چیست؟

می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است.کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.»

کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن، در این زمینه چنین می گوید: « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران اورشیلم، سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه رم ، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. »

یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری  چون ( Illuminati = روشن ضمیران، روشن فکران ) و ...  دارند.  اکثر  گروه های  نامبرده ،  گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است.

اکثر این گروه ها با وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند. اسامی که به این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati، The Committee of 300،Masonry و Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry و Masonry به طور خاص، منظورمان  اعضای  گروه های  دیگر  نیز   به   طور   عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


چهارشنبه 11/10/1387 - 19:11 - 0 تشکر 80566

منشأ فراماسونری

فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.

شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:

1 – نقوش اهرام، مجسمه های ابوالهول و همچنین نوشته های هیروگلیف در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.

2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه: (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری)

3 – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


دوشنبه 22/4/1388 - 12:9 - 0 تشکر 132096

4 – « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها.

این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و.... است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است. در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه اسلامی، این تعادل مخلوق خداوند یکتاست. امّا در مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم ایجاد کرده اند. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis و Osiris، ، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.

نكته ی عجیبی که وجود دارد، این است که شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از آن در مراسم شیطانی خود استفاده می نمایند. در کتاب « Web of Darkness : شبکه ی تاریکی » اثرSean Sellars (شیطان پرست معروف) در زیر این علامت نوشته شده است :

« این علامت، قوی ترین علامت در شیطان پرستی است. ستاره ی شش گوشه از شش ضلع، شش گوشه (زاویه) و شش مثلث کوچک درست شده است که معرّف عدد 666 می باشد. » این عدد در بین مسیحیان و نیز شیطان پرستان عددی ویژه و خاص است و نشان دهنده ی دجال یا   Antichristمی باشد. هدف اصلی شیطان پرستان و فراماسونها به حکومت رساندن Antichrist است؛ به همین دلیل است که ستاره ی شش گوش، بهترین و قوی ترین نمادشان محسوب می شود.

در ادامه در کتاب نوشته شده است که حتی کلمه ی « hex » که در زبان انگلیسی به معنی نفرین و تلاش برای آسیب رساندن می باشد، از کلمه ی « HEXAGRAM : ستاره ی  شش گوش » گرفته شده است.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


دوشنبه 22/4/1388 - 12:16 - 0 تشکر 132099

5 – افسانه ی ایزس (Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند.همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.

6 – علامت آنخ (Ankh) که نماد Isis است و در لژهای ماسونی به کار می رود. این علامت امروزه به عنوان سمبل جنس زن و نشانه ی فمینیست ها (Feminists) نیز به کار می رود. رواج تفکر فمینیستی در جهان نیز مشکوک بوده و احتمالاً توطئه ای از جانب ماسون ها می باشد. (فمینیسم دیدگاه تساوی حقوقی زن و مرد اسلام و سایر ادیان الهی را قبول ندارد و به بهانه ی احقاق حقوق زنان، در جهت اهداف استعماری قدم برمی دارد.)

7 – ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است. توجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق را نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند. برای درک بهتر این مطلب به اشکال زیر توجه فرمایید:

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


دوشنبه 22/4/1388 - 13:8 - 0 تشکر 132119

واقعا بحث جالبیه البته اگر اجازه بدین مقالات مشابه را برای گسترش بحث توی تاپیك شما درج كنم تا همه تونن استفاده وافی رو ببرن

يارب دل دوستان پر ازغم نكني

با تير بلا قامت ما خم نكني

اي چرخ تو را به قرآن قسم

يك مو از عزيز ما كم نكني

دوشنبه 22/4/1388 - 14:33 - 0 تشکر 132134

فراماسیونری و ایران

میرزا ملکم خان

میرزا ملکم‌خان

میرزا ملکم خان، روشنفکر تحصیل کرده پاریس. وی اولین لژ فراماسونری ایران را با حمایت میرزا آقا خان صدر اعظم (از حامیان فراماسونری) تاسیس کرد و تعهد داد که بر خلاف مصالح شاه و کشور عمل نمی‌کند. بعد از برکناری میرزا آقا خان، ناصرالدین شاه یکی از روحانیان مورد اعتماد خود را برای کسب اطلاعات راهی فراماسونی ملکم خان کرد و چون آن را مخالف با مصالح سلطنت دید آن را تعطیل کرده و ملکم خان را بازداشت و به عراقتبعید کرد. بعدها با پادرمیانی میرزا حسن خان مشیر الدوله مورد عفو قرار گرفت و سفیر ایران در مصر و سپس انگلستان شد. وی در دوره سفارت در انگلیس به دلیل گرفتن چهل هزار لیره به تهران احضار شد که از آمدن امتناع کرد و مجدداً با پادرمیانی دوستانش به مدت پنج سال دیگر در این سمت باقی ماند و در طول این مدت مقدمات اعطای امتیاز راه آهن و بانک بهره برداری از منابع ایران را به بارون ژولیوس رویتر فراهم کرد.

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشكار شماست (60)یس

سه شنبه 23/4/1388 - 14:45 - 0 تشکر 132434

در كنار مكتب فراماسونری میتوان به مكتبی اشاره كرد كه همواره در پی نفوذ و حمله به اسلام خصوصا تشیع نام برد كه همان خصیصه مزورانه انگلیس باعث شكل گیری آن بود دراین مبحث علاوه بر معرفی فرقه ضاله بهاییت به روز شمار آن نیز اشارتی میگردد

مسلك بابیگرى در قرن سیزدهم قمرى (نوزدهم میلادى) توسط فردى به نام سید على محمد پدید آمد. وى در اول محرم سال 1235 یا 1236 (1820 میلادى) در شیراز متولد شد و در بیست و هفتم شعبان سال 1266 در تبریز به جرم ارتداد به دار آویخته شد

سید على محمد شیرازى، از مدعیان بابیت امام دوازدهم شیعیان كه بعدها مدعى مهدویت و نبوت شد. در 1235 در شیراز به دنیا آمد. در كودكى به مكتب شیخ عابد رفت و در آنجا خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. شیخ عابد، از شاگردان شیخ احمد احسائى و سید كاظم رشتى بود (اشراق خاورى، ص 63ـ 64) و از همان دوران، سید على محمد را با نام رؤساى شیخیه (احسائى و رشتى) آشنا كرد، به طورى كه چون سید على محمد در حدود نوزده سالگى به كربلا رفت، در درس سید كاظم رشتى حاضر شد (فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج 3، ص 97) . در مدتى كه نزد سید كاظم رشتى شاگردى مى‏كرد، با مسائل عرفانى و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا شد و از آراى شیخ احسائى آگاهى یافت (همو، اسرار الآثار خصوصى، ج 1، ص 192ـ 193) . بعلاوه به هنگام اقامت در كربلا، از درس ملا صادق خراسانى كه او نیز مذهب شیخى داشت، بهره گرفت و چندى نزد وى بعضى از كتب ادبى متداول آن ایام را خواند (همو، اسرار الآثار، ج 4، ص 370) . در 1257 به شیراز بازگشت و به وقت فرصت، مطالعه كتب دینى را فراموش نمى‏كرد و به گفته خودش (همو، ظهور الحق، ج 3، ص 479) : و لقد طالعت سنابرق جعفر العلوى و شاهدت بواطن آیاتها «همانا كتاب سنابرق، اثر سید جعفر علوى (مشهور به كشفى) را خواندم و باطن آیاتش را مشاهده كردم» . على محمد گذشته از دلبستگى به اندیشه‏هاى شیخى و باطنى، به «ریاضت كشى» نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر در هواى گرم تابستان از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه رو به خورشید اورادى مى‏خواند (اشراق خاورى، ص 67) . پس از درگذشت سید كاظم رشتى، مریدان و شاگردان وى جانشینى براى وى مى‏جستند كه به قول ایشان مصداق «شیعه كامل» یا «ركن رابع» (شیخیه) باشد و در این باره میان چند تن از شاگردان سید كاظم رقابت افتاد و سید على محمد نیز در این رقابت شركت كرد، بلكه پاى از جانشینى سید رشتى فراتر نهاد و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان یا «ذكر» او، یعنى واسطه میان امام و مردم، شمرد. ادعاى على محمد چون شگفت‏آورتر از دعاوى سایر رقیبان بود، واكنش بزرگترى یافت و نظر گروهى از شیخیان را به سوى وى جلب كرد و هجده تن از شاگردان سید كاظم كه همگى شیخى مذهب بودند (و بعدها سید على محمد آنها را حروف حى نامید) پیرامونش را گرفتند (آیتى، ج 1، ص 43) . على محمد در آغاز امر، بخشهایى از قرآن كریم را با روشى كه از مكتب شیخیه آموخته بود، تأویل كرد و در آنجا به تصریح نوشت كه امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور داشته تا جهانیان را ارشاد كند و خویشتن را «ذكر» نامید، چنانكه در آغاز تفسیرش بر سوره یوسف مى‏نویسد: الله قد قدر أن یخرج ذلك الكتاب فى تفسیر أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن أبى‏طالب على عبده لیكون حجة الله من عند الذكر على العالمین بلیغا» همانا خدا مقدر كرده كه این كتاب از نزد محمد پسر حسن پسر على پسر محمد پسر على پسر موسى پسر جعفر پسر محمد پسر على پسر حسین پسر على پسر ابى‏طالب بر بنده‏اش برون آید تا از سوى ذكر (سید على محمد) حجت بالغه خدا بر جهانیان باشد» (أحسن القصص، ص 1) . پس از مسافرت به همراه محمد على بارفروش (یكى از مریدان خود) به سوى مكه و بازگشت به بوشهر، دستور داد تا در یكى از مساجد بوشهر عبارت «اشهد ان علیا قبل نبیل باب بقیة الله» را در اذان داخل كنند (نجفى، ص 168) كه تصریح دارد على نبیل (كه به حساب جمل با على محمد برابر مى‏شود) باب امام زمان علیه السلام است، ولى همینكه مدتى از دعوت وى سپرى شد و گروهى به او گرویدند، ادعاى خود را تغییر داد و از مهدویت سخن به میان آورد و گفت: «منم آن كسى كه هزار سال مى‏باشد كه منتظر آن مى‏باشید» (حاجى میرزاجانى كاشانى، ص 135) و سپس به ادعاى نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود، احكام اسلام را با آوردن كتاب بیان نسخ كرد و در آغاز آن نوشت: «در هر زمان خداوند جل و عز، كتاب و حجتى از براى خلق مقدر فرموده و مى‏فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله، كتاب را بیان، و حجت را ذات حروف سبع (على محمد كه داراى هفت حرف است) قرار داد» (بیان عربى، ص 3) . بدین ترتیب، على محمد هر چند زمانى، دعاوى خود را به مقامات بالاترى تغییر مى‏داد و سخنان پیشین را براى یارانش تأویل مى‏كرد و آنان را در پى‏خود مى‏كشید. پس از بازگشت سید على محمد به بوشهر (در زمانى كه هنوز از ادعاى بابیت امام زمان علیه السلام فراتر نرفته بود) به دستور والى فارس در رمضان 1261 دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه كردند، آنگاه نزد امام جمعه آن شهر، اظهار توبه و ندامت كرد و به قول یكى از موافقان خود بر فراز منبر در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسى كه مرا وكیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر كسى كه مرا باب امام بداند...» (اشراق خاورى، ص 141) . پس از آن، شش ماه در خانه پدرى خود، تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماكو تبعید شد. در دورانى كه در آن قلعه زندانى بود، با مریدانش ملاقات و مكاتبه داشت و از اینكه مى‏شنید آنان در كار تبلیغ دعاوى او مى‏كوشند به شوق مى‏افتاد و سخنانى را به عنوان كلمات الهى به مریدان عرضه مى‏داشت، چنانكه كتاب بیان را در همان قلعه نوشت (یزدانى، ص 13) .

دولت محمد شاه قاجار، براى آنكه پیوند او را با مریدانش قطع كند در صفر 1264 وى را از قلعه ماكو به قلعه چهریق، در نزدیكى ارومیه منتقل كرد. در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجى میرزا آغاسى ـ وزیر محمد شاه ـ سید على محمد را از قلعه چهریق به تبریز بردند و مجلسى با حضور ناصر الدین میرزا (كه در آن وقت ولیعهد بود) و چند تن از علما ترتیب دادند و سید على محمد را در آن مجلس حاضر كردند. على محمد در آنجا آشكارا از مقام مهدویت خود سخن گفت و «بابیت امام زمان» را كه پیش از آن بتصریح ادعا كرده بود به «بابیت علم خداوند» تأویل كرد و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فروماند و همینكه از وى سؤال شد: از معجزه و كرامت چه دارى؟ گفت: اعجاز من این است كه براى عصاى خود آیه نازل مى‏كنم و به خواندن این فقره آغاز نمود: بسم الله الرحمن الرحیم. سبحان الله القدوس السبوح الذى خلق السموات و الارض كما خلق هذه العصا آیة من آیاته! و اعراب كلمات را به قاعده نحو غلط خواند، زیرا تاء را در «السموات» مفتوح قرائت كرد و چون گفتند: مكسور بخوان! ضاد را در «الأرض» مكسور خواند. امیر اصلان خان كه در مجلس حضور داشت گفت: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات شمرده شود، من هم مى‏توانم تلفیق كنم و گفت: الحمد لله الذى خلق العصا كما خلق الصباح و المسا! (فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج 3، ص 14، تصویر نامه ناصر الدین میرزا به محمد شاه قاجار) .

پس از آشكار شدن عجز سید على محمد در اثبات ادعاى خود، وى را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوى خویش تبرى جست و اظهار پشیمانى كرد و خطاب به ولیعهد، توبه نامه رسمى نوشت . صورت توبه نامه على محمد را یكى از مریدانش در كتاب خود، چنین آورده است: «فداك روحى، الحمد لله كما هو أهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانیده. فحمدا له ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان فرموده. أشهد الله و من عنده كه این بنده ضعیف را قصدى نیست كه خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد . اگر چه بنفسه، وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذكره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواسته‏ام و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بود از قلم جارى شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمى نیست كه منوط به ادعایى باشد و أستغفر الله ربى و أتوب إلیه من أن ینسب إلى أمر. و بعضى مناجات و كلمات كه از لسان جارى شده، دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجة الله علیه السلام را محض ادعا مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعاى دیگر. مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است كه این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانى و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند و السلام» . (گلپایگانى، ص 204ـ 205) .

بدینسان سید على محمد از دعاوى خود بازگشت ولى توبه او، صورى بود چنانكه پیش از توبه اخیر، در شیراز نیز برفراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیت خود را انكار نمود اما چیزى نگذشت كه ادعاهاى بالاترى را به میان آورد و از پیامبرى و رسالت خویش سخن گفت. در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوى مریدان سید على محمد، آشوبهایى در كشور پدید آمد كه از جمله، رویداد قلعه شیخ طبرسى در مازندران بود. در این آشوب، جمعى از بابیان به رهبرى ملا حسین بشرویه‏اى و ملا محمد على بارفروشى، قلعه طبرسى را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق كندند و خود را براى جنگ با قواى دولتى آماده ساختند. از سوى دیگر بر مردم ساده دل كه در پیرامون قلعه زندگى مى‏كردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل و غارت ایشان مى‏پرداختند، به گونه‏اى كه یكى از بابیان مى‏نویسد : «جمعى رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یك صد و سى نفر را به قتل رسانیدند . تتمه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند» (حاجى میرزاجانى كاشانى، ص 162) و چنین مى‏پنداشتند كه یاران مهدى موعودند و بزودى جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب فرمانروایى مى‏كنند؛ چنانكه بابى مذكور مى‏نویسد: «حضرت قدوس (محمد على بارفروشى) مى‏فرمودند كه: ما هستیم سلطان بحق و عالم در زیرنگین ما مى‏باشد و كل سلاطین مشرق و مغرب بجهت ما خاضع خواهند گردید» (همانجا) . پس میان ایشان و نیروى دولتى جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزى قواى دولت و كشته شدن ملا محمد على بارفروشى در جمادى الثانى 1265 پایان گرفت. در زنجان نیز شورشى به سركردگى ملا محمد على زنجانى پدید آمد كه به شكست بابیان انجامید (1266) . در تهران نیز گروهى از بابیان به رهبرى على ترشیزى بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیر كبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما نقشه آنان كشف شد و 38 تن از سران بابیان دستگیر و هفت تن از آنها كشته شدند. شگفت آنكه مریدان سید على محمد در جنگهاى قلعه طبرسى و زنجان از مسلمانى دم مى‏زدند و نماز مى‏گزاردند و از «بابیت» سید على محمد جانبدارى مى‏كردند (آیتى، ج 1، ص 163، 195) . ظاهرا در آن هنگام هنوز ادعاى مهدویت و نبوت وى بدیشان نرسیده بود. از اینرو به اعتراف وقایع نگاران بابى، برخى از بابیان به محض اینكه در «بدشت» از ادعاى مهدویت سید على محمد و تغییر احكام اسلام با خبر شدند، بشدت از او روى گرداندند (همان، ج 1، ص 130) .

پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنه بابیه، میرزا تقى خان امیركبیر ـ صدر اعظم ناصر الدین شاه ـ مسامحه در كار سید على محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از این راه، آتش شورشها را فرو نشاند و براى این كار، از برخى علما فتوا خواست، ولى به گفته ادوارد براون: «دعاوى مختلف و تلون افكار و نوشته‏هاى بى‏مغز و بى‏اساس و رفتار جنون‏آمیز او علما را بر آن داشت كه به علت شبهه خبط دماغ، بر اعدام وى رأى ندهند» (نجفى، ص 252) . با وجود این، برخى از علما كه احتمال خبط دماغ سید على محمد را نمى‏دادند و او را مردى دروغگو و ریاست طلب مى‏شمردند به قتل وى فتوا دادند و سید على محمد به همراه یكى از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد.

عقاید

سید على محمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آراى متناقضى ابراز داشت. آنچه از مهمترین كتاب او نزد پیروانش، یعنى كتاب بیان، فهمیده مى‏شود آن است كه وى خود را برتر از همه انبیاى الهى مى‏انگاشته و مظهر نفس پروردگار مى‏پنداشته است (بیان عربى، ص 1) و عقیده داشته كه با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، بپا شده است (لوح هیكل الدین، ص 18) . بعلاوه، سید على محمد خود را مبشر ظهور بعدى شمرده و او را «من یظهره الله» خوانده است و در ایمان پیروانش بدو، تأكید فراوان دارد (بیان عربى، ص 5ـ 6) . سید على محمد در حقانیت این آرا پافشارى نموده و نسبت به افرادى كه بابى نباشند، خشونت بسیارى را سفارش كرده است، چنانكه در الواح بیان، درباره وظیفه اولین فرمانرواى بابى مى‏گوید: «لن تذر (كذا) فوق الأرض اذا استطاع أحدا غیر البابیین» (لوح هیكل الدین، ص 15) «چون (فرمانرواى بابى) توانایى یافت، هیچكس ـ جز بابى‏ها ـ را بر روى زمین باقى نگذارد» و در بیان فارسى فرمان مى‏دهد كه همه كتابها را محو و نابود كنند جز كتبى كه درباره آیین وى پدید آمده یا مى‏آید (ص 198) و همچنین تأكید كرده است كه پیروانش جز كتاب بیان و آنچه بدان وابسته مى‏شود، نیاموزند (بیان عربى، ص 15) .

افكار سید على محمد باب، مجموعه‏اى از برخى آراى شیخیان و باطنیان (تأویل‏گرایان) و صوفیان و كسانى كه به علم حروف و اعداد گرایش داشته‏اند و پاره‏اى از دعاوى شخصى بوده است.

آثار

سید على محمد باب آثارى چند از خود به جاى نهاده كه برخى از آنها چاپ شده و پاره‏اى دیگر به دلیل كشاكشهاى داخلى میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثارى كه پیش از این نام بردیم برخى از كتابهاى دیگر او عبارت‏اند از: پنج شأن، دلائل السبعة، صحیفه عدلیه، تفسیر سوره كوثر، تفسیر سوره بقره، قیوم الأسماء، كتاب الروح. آثار سید على محمد باب غالبا به زبان عربى نوشته شده و مملو از اغلاط صرفى و نحوى است. البته وى كوشیده ـ براى آنكه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنى دارد ـ گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنكه تنها معجزه خود را همین سخنان مى‏شمارد (بیان عربى، ص 25) تكلف و ابتذال در عباراتش سخت آشكار است.

در بحث از فرقه‌ بابیت و بهائیت، و بررسی مسائل گوناگونی راجع به آنها، جای جای با حوادث و رویدادهایی روبرو می‌شویم كه شناخت جایگاه و جغرافیای تاریخی آنها به آشنایی كلی و جامع با پیشینه‌ این فرقه در طی تاریخ نیاز دارد. با این آشنایی كلی، خواننده می‌تواند بفهمد هر رویداد یا تحول خاص در چه مرحله‌ای از تاریخ فرقه روی داده است و زمینه و بستر تاریخی آن چیست؟نوشتار پیش‌رو، با مروری بر پیشینه فرقه بابیت و بهائیت (از آغاز تا عصر حاضر)، تصویری كلی از این امر به دست می‌دهد. ‌

‌1259ق: مرگ سید كاظم رشتی(رهبر شیخیه و استاد میرزا علی محمد باب).‌

جمادی‌الاول 1260. ق: ادعای بابیت توسط علی‌محمد شیرازی <باب> در شیراز برای نخستین بار نزد ملاحسین بشرویه‌ای(از اركان بابیه).‌

‌1261.ق: اقدام ملاصادق خراسانی (از اتباع باب) به ذكر عبارت <اشهد ان علیاً قبل نبیل باب بقیه‌الله> در اذان نماز جمعه در شیراز به دستور باب،1 و عكس‌العمل تند مردم نسبت به این امر،‌ و اقدام حاكم فارس(حسین‌خان نظام‌الدوله) به احضار، توقیف و تنبیه باب، و نهایتاً اقدام باب در تكذیب ادعاهایش بر سر منبر در مسجد وكیل شیراز نزد علما و مردم، و حصر شدید وی در منزل.‌

‌1262. ق: فرار باب به اصفهان و پذیرایی حاكم گرجی‌نژاد و مسیحی شهر(منوچهرخان معتمدالدوله) از او، و عجز باب از پاسخگویی به سؤالات علمی علمای اصفهان (میرزاحسن نوری حكیم و محمدمهدی كلباسی و ...)، و ادامه پذیرایی حاكم از او به طور مخفیانه.‌

‌1263.ق: حبس باب به دستور محمدشاه قاجار و صدراعظم وی (حاج میرزا آقاسی) به مدت نه ماه در زندان ماكو، و نگارش <بیان> (كتاب مقدس بابیان) توسط باب در آنجا.‌

جمادی‌الاول 1264 - شعبان 1266.ق: انتقال باب به قلعه چهریق (در حوالی ارومیه) و حبس وی به مدت 27 ماه در آنجا. وی چندی بعد برای مناظره علما با او در حضور ولیعهد (ناصرالدین میرزا) به تبریز احضار شد و پس از شكست در مناظره با علما، چوبكاری شد و به خط خویش توبه‌نامه نوشت و جمیع ادعاهایش را تكذیب كرد.‌

‌1264. ق: تجمع بهائیان به رهبری ملا محمدعلی قدوس و قره`‌العین و حسینعلی بهاء در بَدَشت(حوالی شاهرود) و ظاهر شدن قره`‌العین به نحو غیرمنتظره و شگفت‌انگیز به صورت بی‌حجاب و بزك‌كرده در جمع بابیان، و اعلام نسخ دیانت اسلام و لغو احكام آن(با پشتیبانی حسینعلی بهاء)، و ایجاد بحث و جنجال در بین حضار و خروج جمع بسیاری از آنان از مسلك بابیت، و حمله مردم مسلمان منطقه به بابیان بر اثر پخش خبر روابط نامشروع قره`‌العین با قدوس و بهاء.‌

‌1265.ق: تعیین میرزا یحیی صبح ازل(برادر بهاء) در نوزده سالگی از سوی باب به عنوان وصی و جانشین وی، و قبول این امر توسط بابیان و از جمله برادر بزرگترش، حسینعلی بهاء.‌

‌1265 -- 1266.ق: آشوبهای خونین بابیان به طور پیاپی در نقاط مختلف ایران (مازندران، نیریز و زنجان) و سركوبی قاطع همه آنها توسط مرحوم امیركبیر.‌

‌27 شعبان 1266.ق: اعدام باب در تبریز به حكم مراجع دینی بزرگ شهر و فرمان قاطع امیر، به مباشرت برادرش(وزیر نظام).‌

شعبان 1267.ق: كشف توطئه بابیان برای قتل امیر، و تبعید حسینعلی بهاء به فرمان امیر به عراق.‌

ربیع‌الاول 1268.ق: قتل امیر در حمام فین كاشان(با توطئه مشترك عمال استبداد و استعمار) و باز شدن راه برای صدارت رقیب و عامل عزل و قتل وی، میرزا آقاخان نوری؛ <تحت‌الحمایه انگلیس> و دوست دیرین بهاء.‌

رجب 1268.ق: بازگشت بهاء از عراق به دعوت میرزا آقاخان نوری، و پذیرایی از وی توسط برادر میرزا آقاخان.‌

‌28 شوال 1268.ق: اقدام نافرجام تروریستهای بابی به ترور ناصرالدین شاه،‌ و اتهام جمعی از بابیان به دست داشتن در توطئه‌ قتل شاه، و پناهندگی سریع حسینعلی بهاء به خانه منشی سفیر روس در زرگنده (منطقه ییلاقی سفارت روسیه) و نهایتاً دستگیری و حبس حسینعلی بهاء(در كنار دیگر سران و فعالان بابیه)، و قتل سران بابیه و آزادی بهاء از زندان و اعدام پس از چهار ماه (با فشار شدید سفیر روسیه در ایران: پرنس دالگوروكی) و تبعید وی در ربیع‌الاول 1269 - تحت‌الحفظ مأمور سفارت - به عراق.‌

‌1 ذی‌قعده 1268. ق: قتل قره`‌العین در تهران توسط داماد امیركبیر(عزیزخان سردار مُكری).‌

‌1270.ق(1854.م): ورود مانكجی هاتریا(زردشتی هندی‌تبار، تبعه‌ دولت هند بریتانیا، و عضو مشهور سرویس اطلاعاتی انگلستان) از طریق بغداد به ایران،‌همراه چندین سفارش‌نامه از دولت انگلیسی هند خطاب به مقامات و سفرای انگلیسی در بغداد، اسلامبول، بوشهر و تهران، با مأموریت پیشبرد اهداف سیاسی و اطلاعاتی استعمار بریتانیا در منطقه نظیر تقویت شبكه‌های ماسونی، دامن زدن به تقابل میان ایران و اسلام، تقویت اقلیت‌های رسمی و غیررسمی این كشور از جمله: زردشتیان، صوفیه و بهائیان، و بهره‌گیری از آنها در جهت ستیز با فرهنگ ملی -- دینی این كشور، و احكام و مقررات اسلامی (با كمك سفارت انگلیس در تهران و ماسونهای ایرانی و غیرایرانی نظیر جلال‌الدین میرزا قاجار(نایب فراموشخانه فراماسونری)، میرزا ملكم‌خان و فتحعلی آخوندوف (سرهنگ ضداسلام در دستگاه نایب‌السلطنه روسیه در قفقاز اشغالی)، و این همه تحت پوشش فعالیت فرهنگی و اجتماعی به نفع زردشتیان ایران و ...‌مانكجی پیش از ورود به ایران، در همان سال 1270.ق، در بغداد با حسینعلی بهاء دیدار و گفت‌وگو كرد و با او پیوند دوستی برقرار نمود كه تا پایان عمر به وسیله نامه‌نگاری ادامه داشت. همچنین میرزا ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهائی) را منشی مخصوص تجارتخانه‌ خویش ساخت و در مدرسه‌ای كه بنیاد نهاده بود، به معلمی گماشت و علاوه بر این، میرزا حسین همدانی بهائی را به تصحیح و بازنویسی كتاب میرزا جانی كاشانی بابی در مورد تاریخ بابیه واداشت؛ چنان كه همو میرزا عبدالرحیم ضرّابی، بابی كاشانی، را به نوشتن تاریخ كاشان تشویق نمود. ‌رجب 1270. ق: عزیمت بهاء از بغداد به سلیمانیه عراق (بر اثر مخالفت جمعی از بابیان، و نیز سرسنگینی برادرش، صبح ازل، با وی به علت شیوع شایعاتی مبنی بر ادعای رهبری با بیان از سوی بهاء و تلاش وی برای قبضه كردن ریاست بر آن گروه) و اقامت دو ساله‌اش در آنجا به عنوان درویش محمد.‌

رجب 1272.ق: برگشت بهاء به بغداد(با كسب اجازه از برادرش، صبح ازل).‌

‌1278.ق: نگارش كتاب <ایقان> به دست بهاء (در اثبات دعاوی باب و اظهار انقیاد خود نسبت به رهبری صبح ازل).‌

ذی‌قعده 1279. ق: تبعید بهاء از بغداد به اسلامبول(توسط دولت عثمانی و با فشار دولت ایران و علمای عراق).‌

رجب 1280.ق: تبعید بهاء و برادرش، صبح ازل، از اسلامبول به شهر ادرنه.‌

‌1283.ق: ادعای مَن یُظهِرُهُ اللهی توسط حسینعلی بهاء در ادرنه. این ادعا مبنی بر اینكه او همان موعود باب در <بیان> (مَن یُظهره الله) است، به منزله دكان‌سازی در برابر صبح ازل بود، لذا نزاع و كشمكش بین بهاء و صبح ازل بر سر ریاست بابیان را، كه از مدتها پیش آغاز شده و با عقب‌نشینی بهاء موقتاً التیام یافته بود، به اوج خود رساند و به راهی بی‌بازگشت افكند و جماعت بابیان را به دو فرقه معارض <ازلی> و <بهائی> تقسیم كرد، و در پی این حادثه دو طرف نسبت به یكدیگر از هیچ گونه فحاشی و توهین و ترور خودداری نكردند و حتی به دربار عثمانی بر ضد هم نامه نوشتند و اسرار یكدیگر را نزد دولتمردان عثمانی افشا كردند، به گونه‌ای كه حكومت عثمانی نهایتاً ناگزیر شد آنها را از یكدیگر جدا سازد و هر گروه را به نقطه‌ای خاص و دور از دیگر تبعید كند.‌

ربیع‌الثانی 1285 .ق: تبعید بهاء و صبح ازل به ترتیب: از اردنه به عكا در فلسطین و قبرس.‌

‌1286 .ق: نگارش <اقدس> (كتاب مقدس بهائیان) به دست بهاء در زندان عكا.

1298 .ق: آغاز تجمع بهائیان به اشاره حسینعلی نوری و تایید و حمایت روس تزاری در عشق‌آباد روسیه.

محرم 1307.ق: قتل محمدرضا اصفهانی (یكی از بهائیان ایرانی مقیم عشق‌آباد كه به مقدسات مسلمانان توهین می‌كرد)، و اقدام دولت تزاری به دستگیری، محاكمه و مجازات سنگین جمعی از مسلمانان منطقه به اتهام شركت در قتل وی در حمایت از بهائیان.

اواخر 1307.ق: اعتراض شدید ناصرالدین شاه و حكومت ایران به دولت تزاری بابت تجمع و فعالیت بهائیان (تحت حمایت دولت روسیه) در عشق‌آباد.

2 ذی‌قعده 1309.ق: مرگ بهاء به مرض وبا در عكا، و آغاز درگیری و نزاع شدید بین دو پسر بزرگ بهاء(محمدعلی و عباس افندی) بر سر ریاست بر بهائیان، و ایجاد دسته‌بندی و كشمكش شدید و دیرپای زبانی و قلمی و یدی میان آن دو و پیروانشان با عناوینی چون <ناقضین> و <مشكرین>...، و نهایتاً غلبه عباس افندی بر رقیب.

1318 .ق: دیدار و گفتگوی دوستانه سر رونالد استورز (صهیونیست انگلیسی مشهور) با عباس افندی در عكا، و معرفی وی به لرد كیچنر در مصر. استورز در دوران جنگ جهانی اول یكی از اركان سیاست استعماری بریتانیا و عضو فعال سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی بریتانیا در خاور عربی بود و پس از سیطره و قیمومت تحمیلی انگلیس بر فلسطین نیز به حكومت حیفا (مقر عباس افندی) منصوب شد. كلنل لورنس مشهور، تحت فرمان او كار می‌كرد. وی در زمان حكومت بر حیفا كراراً با عباس افندی دیدار كرد و در تشییع جنازه وی نیز شركت نمود.

رمضان 1320.ق: نصب سنگ بنای اولین معبد رسمی بهائیان (با عنوان مشرق‌الاذكار) در عشق‌آباد (قلمرو وقت روسیه تزاری) توسط محمدتقی افنان (پسر دایی باب، نماینده عباس افندی، و وكیل‌الدوله روسیه) با حضور و حمایت ژنرال سوبوتیچ (حاكم عشق‌آباد از سوی دولت تزاری)، و ثنای بهائیان حاضر در مراسم از دولت روسیه و دعای آنها برای این دولت.

حدود محردم 1325 .ق / فوریه 1907: انتقال عباس افندی از عكا به حیفا (هر دو در فلسطین).

11 جمادی‌الاول 1325 .ق: نام عباس افندی به میرزا علی‌اكبر ایادی در تهران مبنی بر نوید استحكام سلطنت محمدعلی شاه به رغم فعالیت مشروطه‌خواهان و توصیه به <جمیع> بهائیان مبنی بر <اطاعت و انقیاد> از محمدعلی شاه و حمایت نكردن از مشروطه.

1327.ق: سرنگونی عبدالحمید ثانی (سلطان ضد صهیونیست عثمانی به دست ژون تركها) و آزادی فعالیت عباس افندی.

1329 - 1332 .ق (1911-1913): سفر عباس افندی به اروپا و آمریكا، و نشان دادن چراغ سبز به سرمایه‌داری غرب.‌

‌1330.ق: مرگ یحیی صبح ازل (برادر بهاء و پیشوای ازلیان) به سن 82 سالگی در ماغوسای قبرس، و توصیه جانشین رسمی وی (میرزا یحیی دولت‌آبادی) به ازلیان مبنی بر تبعیت از مذهب تشیع، و آغاز افول فرقه ازلیت.

محرم 1332.ق: مراجعت عباس افندی از غرب به فلسطین، و ایجاد تضییق از سوی دولت عثمانی برای وی و خانواده‌اش به علت روابطی كه (در طی سفر به غرب) با عوامل نظام سلطه جهانی به هم زده بود.

1328.ق (1910 .م): اقدام ادوارد براون، نویسنده و سیاستمدار مشهور انگلیسی، به چاپ و انتشار كتاب موسوم به <نقطه الكاف> (از توابع كهن بابیه، و حاوی مدرجاتی بر ضد مصالح بهائیان و به سود ازلیان) در مطبعه لیدن هلند.‌

‌1332-1336.ق (1914-1918): وقوع جنگ جهانی اول بین متفقین (روس، انگلیس، فرانسه، ایتالیا و نهایتاً آمریكا) و متحدین (آلمان، عثمانی و اتریش)در اروپا و آسیا، و كمك عباس افندی و منسوبان نزدیك وی - در طی این جنگ - به ارتش بریتانیا در جنگ با عثمانی در عراق و شامات و فلسطین، و تشدید فزاینده حساسیت دولت عثمانی نسبت به وی.‌

‌1334.ق: تألیف كتاب <كشف‌الغطاء> به دست چند تن از مبلغان بهائی نظیر میرزاابوالفضل گلپایگانی و سیدمهدی گلپایگانی، و چاپ آن در تاشكند روسیه. این كتاب كه در مخالفت با اقدام ادوارد براون مبنی بر چاپ <نقطه‌الكاف> نگارش و طبع یافته و حاوی تعریض به انگلیسی‌ها بود، به زودی به علت تغییر سیاست خارجی بهائیان از وابستگی به روسیه تزاری به پیوند با لندن جمع‌‌آوری و به دستور عباس افندی نسخه‌های آن (جز اندكی) نابود گردید.‌

‌1335.ق: تاسیس و انتشار مجله بهائی و فارسی‌زبان <خورشید خاور> به مدیریت سیدمهدی گلپایگانی )مبلغ مشهور فرقه) در عشق‌آباد روسیه.

محرم 1336.ق: (اكتبر 1917.م/ آبان 1296.ش): پیروزی انقلاب كمونیستی در روسیه و انقراض حكومت سلسله رومانوف (پشتیبان اصلی بهائیت از آغاز پیدایش این فرقه تا آن روز).

1336.ق: تهدید شدید جمال پاشا (فرمانده ارتش عثمانی در جنگ با انگلیس) به اعدام عباس افندی و تخریب مقابر پیشوایان بهائیت در فلسطین پس از پیروزی بر ارتش بریتانیا، و متقابلاً اقدام فوری و جدی دولت انگلیس (پس از اطلاع از این تهدید) به حفاظت از جان عباس افندی و منسوبان وی در حیفا.

ذی‌قعده 1336.ق: فتح حیفا به دست قشون انگلیس به فرماندهی ژنرال النبی، و كمك لژیون یهود، و رفتن النبی (طبق فرمان مخصوص امپراتور انگلیس) به دیدار عباس افندی و اعطای نشانی از عضویت امپراتوری برای وی، و سفارش هم به امرای لشكر بریتانیا مبنی بر محافظت از اماكن مقدس بهائی، و نهایتاً آزادی فعالیت بهائیان پس از 65 سال حصر و محدودیت آنها توسط عثمانی‌ها.‌

محرم 1337.ق: نامه عباس افندی به نصرالله باقروف (سرمایه‌دار مشهور بهائی) در تهران با مضمون اظهار خوشحالی از تصرف فلسطین به دست ارتش بریتانیا و ستایش از <عدالت و سیاست> دولت انگلیس. عباس افندی همچنین در همان ایام طی لوحی، سلطه غاصبانه انگلیس بر قبله اول مسلمانان را <برپا شدن خیمه‌های عدالت> شمرد، خداوند را بر این نعمت بزرگ! سپاس گفت و تاییدات جرج پنجم، پادشاه انگلیس، را مسئلت كرد و خواستار جاودانگی سایه گسترده این امپراتور دادگستر! بر آن سرزمین گردید.

شوال 1337.ق: درخواست مقامات دولتی انگلیس در فلسطین از حكومت لندن مبنی بر اعطای نشان و لقب امپراتوری بریتانیا به عباس افندی به پاس <خدمات مستمر و صادقانه وی به آرمان بریتانیا> پس از اشغال فلسطین به دست قشون انگلیس.‌

شعبان 1338 .ق: اعطای لقب <سر‌> ‌Sir و نشان <شوالیه‌گری‌‌> ‌Knight hood طی مراسمی در حیفا توسط ژنرال النبی (حاكم نظامی حیفا و فرمانده كل قوای بریتانیا) به عباس افندی به پاس خدمت به امپراتوری انگلیس.

شوال 1338.ق: نصب سر هربرت ساموئل (صهیونیست انگلیسی مشهور) به عنوان نخستین كمیسر عالی انگلیس در فلسطین، و ایجاد روابط صمیمانه میان او و عباس افندی. به گفته شاهدان عینی، بهائیان در زمان قیمومت انگلیس بر فلسطین <مورد توجه و اطمینان كامل مقام‌های انگلیسی حكومت فلسطین بودند و اكثر آن‌ها در مقام‌های حساس دولتی مانند فرمانداری، ریاست ثبت اسناد و ماموریتهای خیلی بالایی در این سرزمین دیده می‌شدند.>2

اسفند 1299.ش (جمادی‌الثانی 1339 .ق): وقوع كودتای انگلیسی 1299 به رهبری (سیاسی) سیدضیاءالدین طباطبایی و رهبری (نظامی) رضاخان در ایران (با حمایت وزارت جنگ و وزارت مستعمرات انگلستان)، و تشكیل دولت نود روزه سیدضیاء با عضویت میرزاعلی محمدخان موقرالدوله، بهائی سرشناس.3

فروردین 1300 .ش (رجب 1339.ق): مصاحبه حبیب‌الله‌خان عین‌الملك (كاتب و منشی عباس افندی در جوانی، ژنرال قنسول وقت ایران درشامات، و پدر عباس هویدا، نخست‌وزیر مشهور عصر پهلوی) با روزنامه لسان‌العرب (شامات)، دائر بر ستایش از كودتای سوم اسفند، و تعریف از سیدضیاء به عنوان یكی از <رجال بزرگ و كاری> ایران و ترقی‌دادن ایرانیان... نهایت كفایت را دارا می‌باشد>، و تاكید بر سابقه رفاقت دوازده ساله خویش با وی. گفتنی است كه عین‌الملك چندی قبل از كودتای 1299 نیز، به دستور محفل بهائیت ایران، رضاخان را برای اجرای كودتا به سر اردشیر ریپورتر (سرجاسوس انگلیس در ایران) معرفی كرده و او نیز رضاخان را تحویل انگلیسی‌ها داده بود.

آذر 1300 .ش (ربیع‌‌الاول 1340.ق): مرگ عباس افندی در حیفا و تسلیت دولت بریتانیا و وزیر مستعمرات آن كشور (وینستون چرچیل) به بازماندگان وی و جامعه بهائیت، و شركت مقامات عالی حكومت انگلیس در فلسطین(نظیر سرهربرت ساموئل و ژنرال استورز) در تشییع جنازه او.

بهمن 1300 .ش (ژانویه 1922): تعریف و تمجید مجله جمعیت آسیایی پادشاهی بریتانیای كبیر و ایرلند از عباس افندی به عنوان :برازنده‌‌ترین> فرد ایرانی و شخصیت ممتاز و فوق‌العاده شرق. (این انجمن، لژی ماسونی است كه تحت ریاست پادشاه انگلیس قرار دارد).

آذر 1301.ش: آمدن شوقی از اروپا به فلسطین برای پیشوایی بهائیان، و به وجود آمدن نزاعی شدید بین او و رقبا و مخالفانش به رهبری كسانی چون میرزا محمدعلی (برادر و رقیب سرسخت عباس افندی) و میرزا احمد سهراب (از ایادی مهم عباس افندی در آمریكا و بنیادگذار فرقه انشعابی <سهرابی> در بهائیت) بر سر ریاست بر فرقه و تصرف اماكن و مراقد آن در فلسطین، و نهایتاً غلبه نهایی و كامل شوقی (به مدد هربرت ساموئل و دیگر دولتمردان انگلو - صهیون در فلسطین) بر رقبای خود و قطع ید و اخراج آنها از اماكن یاد شده.‌

اردیبهشت 1304 .ش(16 شوار 1343.ق): صدور حكم محكمه شرعیه مصر دائر بر جدایی مسلك بهائیت از دیانت اسلام.

1307.ش/ 1928.م به بعد: شروع ایجاد تضییقات برای بهائیان مقیم روسیه از سوی اتحاد جماهیر شوروی.

1314 و1317.ش(1935-1937.م): تشدید اقدامات دولت شوروی بر ضد فرقه بهائیت در آن كشور، شامل تصرف مشرق‌الاذكار بهائیان در عشق‌‌آباد و تبدیل آن به موزه، و نیز دستگیری بهائیان (در سطحی وسیع) و تبعید آنها به نقاط مختلف روسیه (نظیر سیبری)و بعضاً ایران، و مصادره اموال و كتب آنها و تعطیل نمودن محافل ومدارسشان و ممنوع ساختن فعالیت‌‌های اجتماعی و تبلیغاتی آنها در عشق‌آباد و دیگر نقاط روسیه (از تركستان تا قفقاز) به جرم ارتباط فعالان بهائی با انگلیسی‌ها و جاسوسی برای آنها بر ضد دولت شوروی.

اردیبهشت 1327.ش (14 می 1948.م): پایان دوران قیمومت انگلستان بر فلسطین و اعلام تاسیس دولت اسرائیل از سوی شورای ملی یهود در تل‌آویو، و آغاز حمایت مستمر شوقی افندی از آن رژیم.

مرداد 1329.ش: رایزنی محفل بهائیان انگلیس با مراكزی چون انجمن پادشاهی آفریقایی (انگلیس)، مدرسه السنه شرقی لندن و شعبه‌ای از دانشگاه آكسفورد و دوائر دیگر در اداره آفریقای شرقی آن كشور و مددگیری فكری و اطلاعاتی از آنها در امر پیشبرد تبلیغات بهائیت.‌

‌19 دی 1329.ش (9 ژانویه 1951.م): اعلان تاسیس اولین شورای بین‌المللی بهائی (جنین بیت‌العدل) در فلسطین اشغالی از سوی شوقی افندی.نوروز 1330 .ش: پیام شوقی افندی مبنی بر اظهار خوشوقتی از استقرار دولت اسرائیل به عنوان <مصداق وعده الهی> به فرزندان حضرت ابراهیم و وارثان حضرت موسی(ع)، یعنی صهیونیست‌ها! و اعلام اقرار دولت اسرائیل به <استقلال و اصالت آیین> بهائی و <ثبت عقدنامه> بهائیان و <معافیت كافه موقوفات> بهائی و نیز لوازم ضروریه بنای مرقد باب در فلسطین اشغالی از عوارض و مالیاتهای دولتی و اقرار آن دولت <به رسمیت ایام> تعطیلی بهائیان.

منابع:

عبد الحسین آیتى، الكواكب الدریة فى مآثر البهائیة، مصر 1342؛ عبد الحمید اشراق خاورى، تلخیص تاریخ نبیل زرندى، () بى‏جا تاریخ مقدمه 1339 ش) ؛ على محمد باب، احسن القصص، یا، قیوم الأسماء، نسخه خطى؛ همو، بیان عربى، نسخه خطى؛ همو، بیان فارسى، نسخه خطى؛ همو، لوح هیكل الدین، نسخه خطى؛ حاجى میرزاجانى كاشانى، نقطة الكاف، لیدن 1328/1910؛ فاضل مازندرانى، اسرار الآثار، (بى‏جا، بى‏تا)، (حرف ر ـ ق) ؛ همو، اسرار الآثار خصوصى، (بى‏جا، بى‏تا.) همو، كتاب ظهور الحق، (بى‏جا. بى‏تا.) ؛ ابو الفضل گلپایگانى، كشف الغطا، چاپ تركستان؛ محمد باقر نجفى، بهائیان، (بى‏جا) 1357 ش؛ احمد یزدانى، نظر اجمالى در دیانت بهائى، تهران 1329 ش.

‌مجله زمانه، ش61(با حذف منابع و مآخذ)

پی‌نوشتها:

‌1- واژه <نبیل> به حساب حروف ابجد ، برابر لفظ <محمد> است و بنابراین <علی قبل نبیل> به معنای <علی محمد> است كه نام خود باب می‌باشد.‌

‌2- رك: فضل‌الله نورالدین كیا، خاطرات خدمت به فلسطین، صص 118 - 115.‌

‌3- موقرالدوله از خویشاوندان علی‌محمد باب و عباس افندی و شوقی، و پدر حسن موقر افنان بالیوزی(گوینده سابق بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی لندن و از سران و نویسندگان تراز اول بهائیت، رئیس محفل بهائیت در انگلیس طی سال‌های 1937 - 1960، یكی از ایادی امرالله منصوب از سوی شوقی افندی، رهبر بهائیان، و <عضو هیأت ایادی امرالله مقیم> فلسطین اشغالی پس از شوقی) بود.

يارب دل دوستان پر ازغم نكني

با تير بلا قامت ما خم نكني

اي چرخ تو را به قرآن قسم

يك مو از عزيز ما كم نكني

چهارشنبه 31/4/1388 - 12:26 - 0 تشکر 134478

سلام

ممنون دوست عزیز لطف می کنید فقط اگر میشه مطالبتون رو کوتاه تر و در چند پست بز نید تا خوندنش آسون تر بشه و اگه بتونید خلاصه اش بکنید که عالی تره.

بازم ممنون

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.