• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 4193)
سه شنبه 30/7/1387 - 15:26 -0 تشکر 66556
مسابقه شهری در آسمان

دوستان خوب دست به قلم؛سلام

 به مناسبت 35 روز مقاومت دلاورمردان دفاع مقدس برای حفظ خرمشهری که متأسفانه بواسطه کم لطفی جناب بنی صدر درآبان ماه 1358 به خونین شهر تبدیل شد، مسابقه ای تحت عنوان"شهری در آسمان" برگزار می شود.به بهترین قطعه ادبی که درباره  خرمشهر و دفاع مقدس نوشته شود،  به قید قرعه هدایای ارزنده ای تعلق خواهد گرفت. پیشنهاد می کنم تو هم شروع کن؛ شاید ذوق نوشتن داری  و خودت نمی دانی.....

سه شنبه 30/7/1387 - 21:11 - 0 تشکر 66617

چه عالی ، من شرکت می کنم دلم می خواد ببینم چه قدر توانایی دارم در نوشتن امیدوارم بتونم یک چیز نو بنویسم .

با تشکر

چهارشنبه 1/8/1387 - 1:6 - 0 تشکر 66651

سلام 
 دوست دارم همین اول کار ، قبل از نوشتن ، دلتو بیاری اینجا ...
حواستو جمع کنی میخوای درباره چی بنویسی.
میدونم که هر کار کنیم باز این قلم و کاغذ نمیتونه بیانگر عظمت جنگ و شهادت و آزادی خرمشهر باشه...
اما اینو مطمئن باش وقتی قلبتو متوجه خدای این عظمت بکنی ... ناخودآگاه چیزی رو ثبت خواهی کرد که اصلن بعد ها که بخونی بگی آیا من اینو نوشتم؟!
برای اینکه یکمی حال و هوای نوشتن بگیری ...اول این دلنوشته رو بخون...
و بعدش شروع به نوشتن کن
دوست دارم اونطور بنویسی که خدا خوشش بیاد...کاری با جایزه نداشته باش.
فکر کن میخوای از خدا جایزه بگیری...آخه خدا خوشش میاد از خوب ها و خوبی ها چیزی به یادگار ماندنی کنی.
اصلن فکر نکن خوبی ها نیاز به تو دارند که مطلبی در رابطه اش ثبت کنیااا...چون این ما هستیم که برای خوب شدن به این خوب ها و خوبی ها نیازمندیم. 
خرمشهر یه شهر زمینی نیست...
خرمشهر یعنی یه شهر آسمونی ، با آدمهای آسمونی ...
خرمشهر یعنی معنی استقامت و پایداری
خرمشهر یعنی یه پله مانده به خدا
خرمشهر یعنی پلی برای وصل شدن به معشوق
شاید هم پلی برای رسیدن به عاشق ...چون خدا رو میشه عاشق بندگان خوبش هم دونست
پس  بهتره بگیم : خرمشهر یعنی پلی برای رسیدن به عشق
پلی که اسمش رو گذاشتند شهادت 
خرمشهر شهر خداست...شهری که سکوی پرواز خیلی ها به سوی خدا شد
چه خونهای پاکی ریخته شد تا این سکو ، همیشه برای ایران و ایرانی باقی بمونه 
پس قدر این خاکی که روش راحت قدم میزنی رو بدون و همشه خاطرت باشه که جایی که پا میذاری شاید قطره هایی از خون پاک یه شهید ریخته باشه.
یه موقع مدیون نشیم و اون دنیا جوابی برای گفتن نداشته باشیم.
یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

چهارشنبه 1/8/1387 - 1:13 - 0 تشکر 66653

سلام 
خدایا حرفی برای گفتن ندارم

چند صباحی است از آغاز جنگ تاكنون روحمان غمزده است؛
اما نه غم شكست، نه غم عزیز از دست رفته و نه غم یاران از دست داده،
غم و حسرت ماندن است،
غم فاسد شدن است،
غم اجابت نشدن است،
غم شهید نشدن است،
غم شرم است،
و از همه بالاتر ترس از راه غیر خدا رفتن است.

خداوندا، می‌ترسیم، می‌لرزیم، وحشت داریم، خوفناكیم، گریانیم، غصه داریم، درد دل داریم، غفلت زده‌ایم، وامانده‌ایم، مفلوك و بیچاره‌ایم، ناتوانیم، فریادمان رسا نیست،
دیگر عبادت‌مان از روی خلوص نیست،
وای خدای بزرگ، نكند كه دل به دنیا بسته‌ایم، و خودمان غافلیم،
عشق به این معشوق عصیان‌زده و این عروس شیطانی كه تا صبح با كسی به مهربانی به سر نبرد،ما را از عشق به لقایت باز داشت.
می‌ترسیم زیرا ترس از فشار قبر داریم،
می‌لرزیم از لحظه حساب در روز مقدس موعودت،
وحشت از آن داریم كه نكند نامه اعمالمان سیاه باشد،
خوفناك از آتش و زبانه‌های جهنمت هستیم،
گریان از فراق روی تو و آل محمد(ص)‌ایم،
غصه از آن داریم كه با حسین(ع) محشور نشویم،
درد دل به درگاه تو داریم كه شاید با التجاء و تضرع ما را اجابت كنی،
غافل از اعمال خود هستیم، زیرا اهمیت زیادی برای واجبات و ترك محرمات قائل نیستیم
و ناتوانیم چون شیطان ما را به هر سوی می‌كشاند، فریادمان رسا نیست،
زیرا حرفمان حرف دلمان نیست، حرف نفس است و غیر تو.

پروردگار من، به نظرم می‌اید در درگاه تو در روز محشر ایستاده‌ام، آخر من چه دارم كه بگویم. ... آنقدر دنیا ماتم‌سراست كه غصه در آن بی‌معنا است. ماندن، گریه دارد، وحشتناك‌تر، ماندن همراه با گناه، غرور، عجب، تكبر،‌ راه‌طلبی‌، غفلت و... است.
یا علی 

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

چهارشنبه 1/8/1387 - 19:38 - 0 تشکر 66801

میشه بیشتر در مورد این مسابقه مثلا زمان برگزاری ، مدت زمان ارسال آثار و اطلاعات اولیه برای شرکت رو قرار بدین ، داستان رو باید از چه طریقی به شما برسونیم ؟

لطفا بیشتر توضیح دهید .

شنبه 4/8/1387 - 0:59 - 0 تشکر 67210

بسم الرب الشهدا والصدیقین
*********************************
خرمشهر ... 
شهری در آسمون
ستاره های تابان خرمشهر نشون از این می ده کی توی این شهر یک ستاره از زمین به آسمون رفت .
ستاره های این شهر رو بچه های ولایتی ساخته اند.
جلو جلو جلو که میری می رسی به جایی که اسمش شلمچه است .
(نمی دونم از شلمچه میشه گفت یا نه )
سلام به شلمچه 
سلام به اصحاب امام رضا
سلام به تکیه از بهشت 
سلام به جایی که یک نهالی هم وجود نداره 
سلام به خاک خرمشهر
سلام به خون عاشقان
سلام به روح عاشقان
زبانم بند آمده آخه نمی دانم چه بگویم که دروصف این شهر باشد.
فقط این رو می خواهم ای کاش جنگ تموم نمی شد ما هم کربلایی می شدیم 
خداوندا نمی دونم چه گناهی کردم که توفیق حضور در دفاع رو نداشتم.
آخه کربلا رو ندیده ایم حداقلش توفیق دیدن یک گوشه ای از کربلا رو بهم بدادی
چه خاک های نرمی خاک های نرم کوشک 
چه خاک هایی که با خون و اشک شهدا آمیخته شده 
دلت هوای کجا رو کرده کربلا 
نمی دانم در خرمشهر چه وجود دارد 
که بوی کربلا را استشمام می کنیم 
شلمچه چه خبر است که کلش رو گرفته بوی فاطمه 
می دونم بانو اونجا بوده همیشه یار و یاور رزمندها بوده 
خدایا ازت یک چیز می خوام ما رو ازقافله شهدا دو مکن
*****************
سایه رهبری پایدار

http://rahpoyvesal.blogfa.com
شنبه 4/8/1387 - 12:40 - 0 تشکر 67262

تورا ندیدم ، آن روزها که مردان با شرف به جای سپرآهنین ، قلبهای آتشین را مقابل گرز دشمن قرار میدادند.

تورا میشیناسم ، آن روزی که پدر به جای من، تورا درآغوش کشید.

تورا دوست میدارم ، بسان مادری که 12 سال منتظر استخوان فرزندش بود.

صدایت را میشنوم ، آنگاه که موج انفجار بر سرو سینه پدر چونان نفج صور میدمد.

تو بمان... با همه بدنهایی که دیده نشدند...

ومن ... با پدری که هرگز برنگشت.

شنبه 4/8/1387 - 13:39 - 0 تشکر 67271

آه ایران... آه خرمشهر...ای خدا...کمک کن

شنبه 4/8/1387 - 15:16 - 0 تشکر 67282

همه در کنارفرشته ها گریستند و

خورشید از خوشحالی غروب نکرد

 انگار خدا می خندید*

دیگر صدای شلیک گلوله نمی آمد و همه آغاز آفرینش را دوباره احساس می کردند

کلاغ های سیاه دیگر تحمل صدای قناری ها را تحمل نکردند و زود در خود احساس پشیمانی کردند

جوانی را که غرق خون بود نظاره کردم

انگار سر در بدن نداشت و پاهایش در گوشه ای افتاده بود

بیرقی سبز در دستش بود که آنرا محکم در دست داشت و رها نکرده بود

پرچم آغشته به خون بود و نوشته ی روی آنرا تایید کرده بود

نوشته را با دید روحانی نظر نمودم

انگار روی آن بیرق با خط عشق نوشته بود*لبیک یا خمینی*

انگار کسی گریه میکرد

صدایش غریبانه مرا یاد کودکی سه ساله انداخت

نگاهی به اطرافم نگاشتم و باز گریستم

همه جا برایم کربلا بود

به آسمان نظری افکندم و دست های خود را به سوی معبود خود بلند کردم

آرامش مرا نوازش می داد

فردی نورانی در آسمان خرمشهر ندا میداد

رهبر شما ندای حق را به شما هدیه داد و آن ندا این بود:

خرمشهر شهری در آسمان*

خدایا سرای محبت كجاست؟

شنبه 4/8/1387 - 15:42 - 0 تشکر 67288

السلام علیكم یا اولیاء الله و اودائه‏السلام علیكم یا انصار دین الله

سلام بر پاك سیرتانى كه جان در راه دوست‏باختند.

درود بر دلسپردگان حریم دین و طواف گران كعبه تولى.

سلام بر شهیدان شاهد و شاهدان شهید.

امشب به یاد آن دیدگان آسمانى و نغمه‏هاى روحانى، سر بر دیوار حسرت نهاده‏ام، و به هواى لحظه‏اى با شهیدان بودن، گوشه دنجى را مى‏جویم و منتظرم تا آن سعادتمندان چشمهاى خسته‏ام را دریابند.

اشك را به پابوسشان آورده‏ام، و از غربت غریبى مى‏نالم. به یاد روزهایى مى‏گریم كه معنویت مهمان دلها بود و شوق و ایثار و وحدت، ستون خیمه برادرى.

هنوز، دین در ظلمت اندیشى « منورالفكرها » كمرنگ نشده بود. آن روزها، هر شهیدى را كه مى‏آوردند، شهر به رنگ ملكوت، در مى‏آمد، باران گریه دلها را مى‏شست، حتى آن دختر بدحجاب به احترام حضور شهید روسریش را جلو مى‏كشید. و آن پسر پانكى از خجالت‏سر به زیر مى‏افكند. رنگها، رنگ خاكى بسیج‏بود، و سرخى خون، و سبزى اندیشه‏هاى ناب آن روزها « الله اكبر » گوش جان را مى‏نواخت و...

« صلوات‏ » از مد نیفتاده بود.

« دمكاء » (سوت) جایگزین بكاء نشده بود و « تصدیه » (كف) جانشین تسبیح نبود.

آنچه بها داشت، قرآن و سجاده بود، چفیه بود و لباس رزم و پیشانى بند و عكس امام و پلاك شهید گمنام.

دخترها، با یك حلقه ازدواج و لباس ساده به خانه خوشبختى مى‏رفتند و حنظله‏ها، مسافرت بعد از عروسى را در ارتفاعات « الله اكبر » در كنار امواج خروشان «اروند» و در لاله زار « شلمچه‏» مى‏گذراندند. و پیكر خونین و خندان را به سوغات مى‏آوردند.

آن روزها آرامش در شنیدن آیات « نصر» احساس مى‏شد، نه در هتل پنج ستاره قصر،
اما رنگ شهر عوض شده ، به راستی رهسپار کجائیم که این چنین شتابانیم ؟

شنبه 4/8/1387 - 15:51 - 0 تشکر 67294

ای خرمشهر ،ای شهر در خون خفته بپاخیز و ببین جوانانت برای سربلندی تو چه میکنند.

بپاخیز و ببین که همه دست در دست هم داده اند تا بازنده نگه داشتن یادت با علم و با کوشش  نام تورا اعتلا بخش جهان سازند.آری ببین که ایران دست در دست هم داده است تا خونین شهر را خرم شهر کند.

یا علی

(hobab1370) 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.