جمعه 19/7/1387 - 12:53
-0 تشکر
64282
شهید مطهری
« بسم رب الشهداء والصدیقین »
سلام خدمت تمام انجمنی ها
همان طور که می دانید شهید مطهـری استاد و متفکر ملت جمهوری اسلامی ایران بود و به همین دلیل روز شهادت ایشان را روز «معلم» نامیده اند. از این رو ما باید از این معلم بزرگوار درس ها یاد بگیریم و با خواندن کتاب های ارزندهً ایشان و عمل به آن ، هم جواب تلاش های با ارزش ایشان را دهیم ، هم به فرمایش مقام معظم رهبری، که تاکید بر خواندن این کتاب ها دارند ، عمل کنیم.
به همین دلیل از انجمنی های عزیز تقاضا دارم که اگر مطلبی ، داستانی، از استاد مطهـری در نظر دارند، در این قسمت ثبت نمایند، تا همه استفاده کنیم.
در ضمن، مطلبی را که ثبت می کنید همراه با منبع باشد، خیلی بهتر است. (احسان.ح)
« تشکر »
دوشنبه 22/7/1387 - 21:50
-
0
تشکر
65029
« بسم رب الـــــشــــــهـــــداء و الصدیقین »
سَمَرَةِ بن جُندَب، یک درخت خرما در باغ یکی از انصار داشت. خانهً مسکونی مرد انصاری که زن و بچه اش در آنجا به سر می بردند در همان باغ بود. سمره گاهی می آمد و از نخل خود خبر می گرفت یا از آن خرما می چید. البته طبق قانون اسلام «حق» داشت که در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی کند.
سمره هر وقت که می خواست از درخت خود خبر بگیرد، بی اعتـنا و سر زده وارد خانه می شد و ضمنا چشم چرانی هم می کرد.
صاحبخـانه از او خواهش کرد که هر وقت می خواهد داخل شود، سر زده وارد نشود. ولی او قبول نکرد. ناچار صاحـبخانه به رسول اکرم صلی الله علیه و آله شکایت کرد و گفت: این مرد سر زده داخل خانه من می شود. شما به او بگویید بدون اطلاع و سر زده وارد نشود، تا خانواده من قبلا مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ کنند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله سمره را خواست و به او فرمود:«فلانی از تو شکایت دارد، می گوید تو بدون اطلاع وارد خانه او می شوی و قهرا خانواده او را در حالی می بینی که او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو.» سمره قبول نکرد.
فرمود:«پس درخت را بفروش.» سمره حاضر نشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد. فرمود:«اگر این کار را بکنی، در بهشت برای تو درختی خواهد بود.» باز هم تسلیم نشد. پاها را در یک کفش کرده بود که نه از درخت خودم صرف نظر می کنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحبِ باغ اجازه بگیرم.
در این وقت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: « تو مردی زیان رسان و سختگیری، و در دین اسلام زیان رساندن و تـنگ گرفتن وجود ندارد.» بعد رو کرد به مرد انصاری و فرمود:«برو درخت خرما را از زمین در آور و بیانداز جلو سمره.»
رفتند و این کار را کردند. آنگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به سمره فرمود:«حالا برو درختت را هر جا که دلت می خواهد بکار.»
لطفا نظرتان را در مورد این داستان ارایه دهید.
التماس دعا
داستان راستان،ج 1/ص134
