• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 4972)
سه شنبه 16/7/1387 - 17:37 -0 تشکر 63638
اردوهای جهادی

پیرمرد می‌دانست که آن‌ها برای کمک آمده‌اند. می‌دانست که آمده‌اند درمان کنند، بیاموزانند، شخم بزنند و خلاصه هر کار که می‌توانند برای روستائیان انجام دهند. می‌دانست که آمدن چندین جوان شاد به روستا، کلی دل جوانان روستایی را شاد کرده است. 
اتوبوس که از مسجد بین جاده‌ای راه می‌افتاد، دستان چروکیده‌اش را بالا آورد و با تمام توان گفت: خدا به همراتون...
در اتوبوس اما حال و هوای دیگری است. لذت و عطش کمک به همنوع، صورت‌ها را سرخ کرده است. انرژی و نشاط جوانی در برق چشمان همراهان هجرت، به وضوح دیده می‌شود.

 

و اما قصه از كجا شروع شد
روزهای ابتدایی حرکت های جهادی، شاید کسی فکر نمی کرد که در کمتر از بیست سال پس از آن، مسافرت های جهادی این قدر در جامعه با اقبال مواجه شود؛ به گونه ای که امروزه گروه های فراوانی که اکثریت قریب به اتفاق آن ها را جوانان و خصوصاً دانشجویان تشکیل می دهند، در ایام مختلف سال به قول خودشان: جهادی می روند!
پس از پایان جنگ، جوانانی كه در آن روزگار در میدان جبهه ها جنگیده بودند ماندند و خاطراتی از رفقای شهیدشان و روزهای پرخاطره ای که در کنار آنان در جبهه ها زیسته بودند. از طرفی هم کشوری را می دیدند که تنها دو سال پس از انقلابِ مردمش و روی کار آمدن حکومتی از دل آنان، هشت سال با دنیا جنگیده بود. آن روز جوانانی مانده بودند و مناطقی محروم و بعضاً جنگ زده... این گونه بود که اولین گام های مسافرت های جهادی، جهت یاری رسانی به مناطق جنگ زده جنوب آغاز شد.

سلام

              

تا به حال چیزی در مورد اردوهای جهادی شنیدید؟تا به حال توفیق شركت در چنین اردوهایی رو داشتید؟

 اگر رفتید برامون تعریف كنید از حال و هوای اونجا.                                                                                             

                                

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


سه شنبه 16/7/1387 - 18:18 - 0 تشکر 63668

سلام

الا بذکر الله تطمئن القلوب

*******

فال نیک عزیز ... خیییییییییییلی بحث خوب و قشنگ و عزیزی رو شروع کردی ... من تابستان سال پیش که هنوز سال اول بودم  قصد کرده بودم توی اردو شرکت کنم اما به خاطر تداخلی که بین این اردو و یه برنامه مهم دیگه م پیش اومد نتونستم شرکت کنم .... که خیلی تاسف خوردم ... از حال و هواش خییییلی شنیدم و دیدم که امیدوارم امسال خدا قسمت کنه و طلبیده بشیم .... واقعا توفیق میخواد ...  منتظرم تا اگه دوستی این افتخار نصیبش شده برامون بگه ... اگه منم چیزی از کسی شنیدم و دیدم یا از دوستانی که سال پیش از طرف دانشگاه رفتند حتما براتون میگم ...

اللهم عجل لولیک الفرج

ماندگار باشید

یا حق

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

چهارشنبه 17/7/1387 - 15:14 - 0 تشکر 63861

سلام

چند تا از خاطرات جهادگران رو اینجا میذارم و باز هم میگم كه خوشحال میشیم اگر كسانی كه رفتند بیان و خاطراتشون رو بگن.

زنده نگهداشتن یاد اردو جهادی کمتر از اردو جهادی نيست1

هوا تاریک شده بود در میانه های جاده بشاگرد بودیم که ناگهان دیدیم اتوبوس وایستاد. وقتی دلیل را جویا شدیم گفتند که قسمتی از مسیر هموار نیست و اتوبوس نمی تواند برود به خاطر همین در وهله اول عده ای از بچه ها و بعد همه ی بچه ها بسیج شدیم و با جمع آوری سنگ سعی کردیم که مسیری را برای تردد اتوبوس مهیا کنیم. دوباره سوار شدیم .رسیدیم سر بشاگرد .از اتوبوس پیاده شدیم. صحنه ی خیلی دوست داشتنی و خاطره انگیزی بود . عده ی زیادی از اهالی بشاگرد به استقبال ما آمده بودند از زن و مرد و پیر وجوان و همه به طور منظمی در دو صف مردها سمت راست و خانمها سمت چپ وایستاده بودند. من که به شخصه با بعضی از اهالی که سلام می کردم از خجالت آب می شدم پیرمد ۷۰ ساله آمده بود به استقبال ما. بعد از احوال پرسی با اهالی و صرف شربت آقا عزیزی برامون صحبت کرد و خیر مقدم گفت و آقا فیض و کاردان پور هم صحبت کردند. قبل از صحبت آقا کاردان پور من فکر می کردم که خونه های اهالی در همان نزدیکی ها باشه ولی آقا کاردان پور می گفت که اهالی به خاطر ما از راه های دور و مسیرهای صعب العبور کوبیدند و اومدند به استقبال که می گفت حتی بعضی ها یکی دو ساعت با ماشین تو راه بودند.اولین بار بود که من با اهالی بشاگرد برخورد داشتم اما اینقدر با اونها احساس نزدیکی می کردم که انگاز جزیی از خانوادم بودند.بشاگرد تا قبل از این سرزمین رویاهای من بود با اینکه تا حالا بشاگرد نرفته بودم ولی از راهنمایی با بشاگرد و مردم آن انس گرفته بودم. اگه می خواید بدونید که از سر بشاگرد

تا رسیدن به محل اقامت چه اتفاقاتی افتاد منتظر قسمت بعد باشید...

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


چهارشنبه 17/7/1387 - 16:24 - 0 تشکر 63871

زنده نگهداشتن یاد اردو جهادی کمتر از اردو جهادی نیست2

بعد از مراسم استقبال عده ای سوار وانت ها و بقیه سوار مینیوس شدند تا به محل اسکان بریم.منم همراه با میثم کنار راننده وانت نشتستیم. جاتون خالی مثل این بود که داشتیم وسط بیابونای تکزاس می رفتیم فقط یه لوک خوش شانس کم بود. تا رسیدن به روستای چوخون حدود 40 دقیقه راه بود و تا رسیدن به مقصد همه جا بیابان و برهوت بود . و فقط مسیر را چراغهای وانت روشن می کردند. بعد از احوال پرسی با راننده و ... درباره ی همه چی با هم تو این مسیر صحبت کردیم از جن و سرمای بی سابقه کشور گرفته تا کارت سوخت و احمدی نژاد و .... اگه بخوام همه ی صحبتا رو براتون بنویسم باید درست 40 دقیقه بشینید و بخونید به خاطر همین فقط یکمی از صحبت ها را می نویسم. راننده از من پرسید تا حالا بشاگرد اومدی ؟ بهش گفتم راستش نه ! من کلن یکبار سال اول دبیرستان اردو جهادی رفتم که اونم تو رودان برگزار شد . (همیشه دلم می خواست تا بشاگرد رو بینم) ازش در مورد وسعت بشاگرد سوال کردم ، گفت : بشاگرد خیلی وسعیه اگه فقط بخوای از این سرش بری اون سرش 7 -8 ساعتی طول می کشه ! بهش گفتم زمانی که شهید آوینی اومده بوده بشاگرد رو کسی از اقوامش یادش هست . گفت : آره پدر بزرگم و پدرمینا یادشونه . (اون زمان مردم بشاگرد زندگی خیلی سختی داشتند و به قول شهید 180 مرتبه زیر خط فقر قرار داشتند به حدی که اگر کسی بدنش زخم می شد یا تاول می زد به علت نداشتن امکانات و دانشش آن محل را می سوزاندند ، این فقط یه نمونشه)ازش پرسیدم آیا هنوز هم در بین مردم بشاگرد زندگی قبیله ی مرسوم است یا نه ؟ (بلافاصله خودم 2زاریم افتاد چه چرت و پرتی گفتم سریع اصلاحش کردم ، گفتم چون هنوز تو بعضی از روستاها کدخدا دارند و ... منظورم این بود) گفت : اینجا هم تقریبا همونه ولی شکلش فرق کرده و به جای کدخدا اسمش شده شورا و هر مشکلی پیش بیاد شورا حلش می کنه . گفت البته بازم تو شورا یک نفر است که حرفش برو داره و کل بشاگرد قبولش دارند و مردم که دعواشون میشه میرن پیش اون خلاصه حرف حرف اونه.گفتم : حالا این شخص کی هست ؟ گفت: آقای عزیزی گفتم : همون آقا عزیزی خودمون که واسط بین ما و مردم بشاگرد است کفت : آره. گفتم : به به (شوخی کردم هنوز اون موقع مهران مدیری رو ندیده بودم) گفتنم : ماشاالله گفتم حالا چرا اینقدر مردم قبولش دارند ؟ گفت : چون که اولین شخصی است که توی بشاگرد درس خوانده. کف کردم گفتم چی ؟ گفت : اولین شخصی است که توی منطقه بشاگرد فوق دیپلم گرفته . گفت : البته قبل ایشون پدر بزرگ من هم که میشه پدر آقای عزیزی سواد داشته.(منتهی در همون حد کم) گفت :آره خلاصه آقای عزیزی حدود 50 سال قبل برای اینکه درس بخونه از بشاگرد راه افتاده و با بجان خریدن همه ی مشقتهای راه (اعم از حیوانات درنده و گزنده و غیره گرفته تا صعب العبور بودن راه و احتمال حمله یراهزنان و غیره) همه ی این مسیر رو با شتر و ... طی کرده برای ادامه تحصیل و چند روز تا رسیدن به میناب تو راه بوده. و بعد از میناب عازم بندرعباس شده و اونجا مدرک فوق دیپلم خودش رو اخذ کرده و دوباره برای خدمت و تدریس آموره های خود در کسوت معلم به بشاگرد باز گشته و مشغول سواد آموزی به بشاگردیان شده . (در نظر داشته باشید که کلاس 6 آن زمان هم خیلی بوده دیگه چه برسه به فوق دیپلم)خلاصه تازه فهمیدم که چرا اینقدر این مرد شریف بین مردم محبوب است و با این همه محبوبیت و سنش او در حین کار مثله کارگر میومد و به ما در ساختن مدرسه و غیره کمک می کرد. چند وقت قبل در تلویزیون مستندی را درباره ی درمانگاهی در بشاگرد دیده بودم کنجکاو شدم و ازش پرسیدم راستی وضعیت درمانی مردم در اینجا چگونست ؟ مثلن آیا حداقل هر روستا یه درمانگاه ساده دارد ؟ که اگر خدای نکرده مشکلی برای یکی از مردم پیش آمد به آنجا رجوع کنند ؟ در جواب گفت : نه در کل بشاگرد کلن 2 3 تا هست که نزدیک ترینشون توی سردشته که بازم به ما خیلی دوره گفتم : پس شما چیکار می کنید ؟گفت: اگه کسی مریض بشه باید بره جاسک. که جاسکم راش خیلی دوره ولی باز از بقیه مسیرش مناسب تره . از چوخون تا جاسک 90 کیلومتره ......ما باز هم در مورد مسایل مختلف بشاگرد صحبت کردیم از گیاهان نادر دارویی بشاگرد گرفته تا حیوانات گزنده منطقه و ... که در این مجال نمی گنجد. ایشالله از خاطره ی بعدی از چگونگی وارد شدن به روستای چوخون صحبت خواهم کرد.التماس دعا

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


پنج شنبه 18/7/1387 - 12:45 - 0 تشکر 64080

زنده نگهداشتن یاد اردو جهادی کمتر از اردو جهادی نیست 3

بالاخره پس از طی این مدت نسبتا طولانی و پر ماجرا به اقامتگاهمان در روستای چوخون ناحیه زنگیک بشاگرد رسیدیم. از وانت ها که پیاده شدیم دوباره غافلگیر شدیم . دیدیم که اهالی روستا با آغوشی باز و چهره ای گشاده برای استقبال از ما در کنار مسجد محل افامتمان صف کشیده اند . صحنه ی جالبی بود اهالی روستا یک طرف ایستاده بودند و بچه های ما در طرف دیگر (شبیه صحنه های نبرد ) وقتی که همه ی بچه ها جمع شدند. یکی از اهالی روستا شروع به خواندن قرآن کرد و در آن تاریکی شب صدای آسمانی قرآن به عنوان اولین کلام طنین انداز روستای چوخون شد. بعد از قرآن و مراسم قربانی همچون قبل روبوسی و سلام علیک شروع شد.درآخر نیز اهالی با آب خنک از ما پذبرایی کردند. به رسم ادب آقا محمد جواد از اهالی روستا قدردانی کرد .قرار بود محل اقامت ما مسجد چوخون باشه. مسجدی بود  آراسته وتر وتمیز .. تقریبا 10 12 تا پنکه و 4 5 تا کولر گازی داشت(البته اون آب و هوا این تجهیزات رو می طلبه) و چیزی که تعجب من رو برانگیخته بود متن های تایپ شده ای بود که برای مناسبت های مختلف روی دیوار زده بودند. (یک دانه متن دست نویس هم پیدا نمی کردید) و این نشانی از این داشت که خوشبختانه یا بدبختانه رایانه و تکنولوژی هم به بشاگرد رسیده. دیوارها پر از بنرهای بزرگی بود که برای مناسبتهای مختلف زده بودند.حتی دعای فرج را نیز بر روی بنر تایپ کرده بودند! کاری که در مسجد ما هنوز نمی کنند تو مسجد ما هنوز تا مناستبی چیزی می شود پارچه های دست نویس نصب می کنند . تا این منظره ها را دیدم به خودم بلند خندیم (به قول اجنبی ها lol)یاد اون صحبتایی که در جلسه تصمیم گیری فرهنگی اردو با رفقا داشتیم سر بنر و ... می کردیم افتادم. یادمه توی جلسه بحث از این بود که بنرمنر ممکنه بد آموزی داشته باشه و بشاگردی ها فکر کنند که نسبت به تکنولوژی خیلی عقب ترند و ... غافل از اینکه خود بر و بکس بشاگردی این کاره بودند. البته این چیزها دلیل بر عدم فقر ناحیه نیست . در این جا هم مجالی برای بحث روی این موضوع که آیا این چنین خرجایی در محلی که به نان شب محتاجند ضروری است یا خیر نیست . خلاصه این اولین صحنه ی جالبی بود که باهاش بر خورد کردم . قبلش که بیایم اقامتگاه من پیه هه چیز رو به تنم مالیده بودم . اما وقتی اومدیم دیدیم نه بابا از خونمون هم بهتره ]خنده[.خوب بر می گردیم به ادامه ماجرا وارد مسجد که شدیم دیدیم بابا ایول اهالی مسجد رو حسابی ردیفش کردند و تر تمیز کردند برا ما. همه ی ساکامونم به طور منظم در گوشه ای چیدند. (البته همه ی ساکا به غیر از ساک آقا ابالفضل)خوب هرکی ساک خودشو پیدا کرد و پس از حول و حوش 30 ساعت لباسامون عوض کردیم (چه کیفی داد) . اولین کاری که کردیم اقامه نماز بود . (چون حول و حوش 2 3 ساعتی از روی اول وقت بودنش گذشته بود).مثل همیشه صحبتای مقدماتی اردو و برنامه کار بعد از نماز شد و شام خوردیم و گرفتیم خوابیدیم. بقیش رو از فردا که از خواب بلند شدیم براتون تعریف می کنم(انشاءالله) یا علی التماس دعا

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


جمعه 19/7/1387 - 1:9 - 0 تشکر 64183

يا حسين

جمعه 19/7/1387 - 12:3 - 0 تشکر 64264

هوالحکیم

سلام فال نیک عزیز . من تا حال به اردوی جهادی نرفتم.اما اگه برگزار بشه و

بتونم حتما شرکت میکنم.علاقه ی زیادی برای کارهای دسته جمعی دارم

حالا هر کاری باشه به خصوص اگر جهاد در راه خدا باشه

_________________________________   
|------------------------------------------------------| ______     
|------------------------------------------------------|| O`| __/  
|------------------اصفهان بیابالا----------------------||```|```| 
|____________________________________||___|___|
";===(@)-(@)-(@)---(______)------j(@)j-(____)-(@)=' 

--------------------
اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 19/7/1387 - 16:6 - 0 تشکر 64356

حرکت جهادی

کاش میشد مردم دست در دست هم حرکت می کردند و همینطور یکرنگ و با صفا امر به معروف و نهی از منکر می کردند چهره شهرشون رو عوض می کردند

جمعه 19/7/1387 - 20:6 - 0 تشکر 64408

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.