رضایت از زندگی در تصور عدهای به معنی امید به آینده است...
در حالی كه امید به آینده یكی از نتایج رضایت از زندگی است، به طوری كه وقتی شخصی از زندگی خود كاملا راضی باشد به آینده خویش (نسبت به كسی كه رضایت نسبی به زندگی دارد) امیدوارتر است.
رضایت از زندگی مفهومی بسیار كلیتر از امید به آینده دارد، رضایت زندگی به زعم عدهای یعنی ایدهآل بودن تمام شرایط مكانی و زمانی و فراهم بودن تمام امكانات برای زندگی سالم و بیدغدغه، در حالی كه مفهوم حقیقی رضایت از زندگی یعنی نگرش مثبت فرد نسبت به زندگی كنونی، با تمام مشكلات و سختیها، تلخیها و ناكامیها و در كنار آن پیروزیها و موفقیتها، شادیها و شكوفاییها.
البته بحث قانع بودن و تسلیم شرایط شدن و «جبرگرایی»نیز با رضایت از زندگی متفاوت است. و این تفاوت از آنجا ناشی میشود كه رضایت از زندگی یعنی تمام شرایط، محدودیتها، آزادیها را دیدن و برای رسیدن به هدف متناسب با امكانات موجود تلاش كردن، اما جبرگرایی یعنی زندگی را همینطور با همین شرایط قبول كردن و به همین وضع راضی شدن. در اولی تحول و تلاش و كوشش وجود دارد اما در دومی رخوت و درجا زدن!
تصور كنید زمانی كه فردی از زندگی خود راضی باشد، تمام مش كلات و تهدیدها برای او فرصتی میشوند برای نیل به اهدافش و همان چیزی كه در ادبیات كهن ما به آن اشاره شده است «شكست پلی به سوی پیروزی است» اما زمانی كه فرد از اوضاع زندگی خود ناراضی باشد حتی از موفقیتهای خود نیز نمیتواند لذت ببرد و پیشرفت كند، حتما بارها شنیدهاید كه «توانستن و انجام دادن هرگز بدون خواستن امكانپذیر نیست» كسی كه از زندگی خود ناراضی است و نمیداند از زندگی چه میخواهد، نمیتواند حتی موفقیتهای خود را ببیند، چگونه میتواند از فرصت به وجود آمده برای پیشرفت استفاده كند.
زن، مرد و فرزندان اضلاع مثلث زندگی را تشكیل میدهند به همین نسبت نیز رضایت یا نارضایتی هر یك از آنان از زندگی میتواند به دو ضلع دیگر و یا حتی كل زندگی سرایت كند.
اما در این میان زنان به دلیل نقشهای چندگانهای كه در زندگی ایفا میكنند پل ارتباطی بین اضلاع خانواده هستند و رضایت یا عدم رضایت آنها میتواند ابعاد مختلف زندگی را متاثر كند.
وقتی زنی از زندگی خود ناراضی باشد چطور میتواند همسر و فرزندان خود را كه در برخورد با مسائل و مشكلات گاهی دچار یأس و ناامیدی و سرخوردگی میشوند به زندگی امیدوار كند.
در یك تقسیمبندی كلی، زنان در جامعه فعلی به دو دسته تقسیم میشوند، زنان خانهدار و زنان شاغل؛ زنانی كه به مفهوم عام، حداقل نیمی از روز در خارج از منزل در محلی مشغول به كار هستند و در پایان ماه دستمزد میگیرند و دارای زندگی شغلیاند و زنانی كه با همان مفهوم سنتی به شغل خانهداری مشغولند، آنها شاید به فعالیتهای متنوع علمی، فرهنگی نظیر شركت در كلاسهای آموزشی و هنری بپردازند و یا در گروههای دوستی در فعالیتهای متنوع اجتماعی شركت كنند، اما نسبت به گروه اول، زمان بیشتری را در خانه صرف میكنند و دستمزدی هم از بابت كار درون خانه دریافت نمیكنند.
در بحث رضایت از زندگی عوامل مختلفی موثر است، اما توجه به نگرش كلی جامعه نسبت به زنان و توقع و انتظار از آنان میتواند جزء عوامل كلیدی در این قضیه باشد، چرا كه در جامعه كنونی با تغییر در نگاه نسبت به اشتغال زنان، دیگر زن خانهدار بودن به عنوان مزیت محسوب نمیشود، موضوعی كه شاید حتی تا چند سال قبل نیز جزو محاسن یك دختر جوان محسوب میشد، امروز به عنوان یكی از معایب او به حساب میآید!
موید این صحبت نتایج منتشر شده از پژوهش پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان در كتاب جنسیت و نگرش اجتماعی است. نتایج این پژوهش نشانگر آن است كه باور به كار كردن زنان بیرون از خانواده در حال افزایش است. در دو سال 79 و 82 كه پژوهشگران این پیمایش از شهروندان پرسیدهاند نظر شما راجع به خانهداری زنان چیست؟ 5/63درصد مردان و 6/80درصد زنان مخالف این مسئله بودهاند یعنی در حالی كه 1/60درصد مردان و 4/77درصد زنان در سال 1379 با خانهداری زنان مخالف بودهاند. در سال 74 این نسبت به 3/46 درصد در مردان و 6/32 درصد در زنان میرسد، یعنی نگرش منفی جامعه نسبت به خانهداری زنان رو به افزایش است.
با بیان این مطلب نمیتوان نتیجه نهایی گرفت و گفت كه زنان خانهدار نسبت به زنان شاغل رضایت از زندگی كمتری دارند، چرا كه عوامل مختلف دیگری نیز در این زمینه موثر است و چه بسا از عامل نگرش جامعه نسبت به اشتغال قویتر عمل كنند.
برخی از آنها را چنین میتوان فهرست كرد:
سطح تحصیلات- براساس یافتههای پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، هر چقدر سطح تحصیلات فرد بالاتر باشد، میزان رضایت او از اوضاع فردی و در نهایت از زندگی افزایش مییابد، به طوری كه افراد دارای مدرك فوقلیسانس و دكتری 100درصد از زندگی خود راضیاند در حالی كه میزان رضایت از زندگی در بین دیپلمهها 4/98، افراد زیردیپلم 9/96 و بیسوادها 5/95 درصد است.
هرچند بعضی از صاحبنظران جامعهشناسی براین باورند كه «طبقه در جوامع امروزی نسبتا بیاهمیت شده است و عموما پذیرفته شده است كه یك قرن و نیم پیش، در دوران اولیه توسعه سرمایهداری صنعتی، اختلافات طبقاتی عمدهای وجود داشت و ادعا میشود كه از آن زمان تاكنون، نابرابریهای مادی در كشورهای صنعتی تا حد زیادی كاهش یافته است.»
اما یكی از جامعهشناسان صاحبنظر در این زمینه میگوید: «تاثیر طبقه ممكن است كمتر از آن باشد كه ماركس تصور میكرد، اما كمتر حوزهای از زندگی اجتماعی است كه اختلافات طبقاتی در آن تاثیر نداشته باشد، حتی اختلافات فیزیكی با عضویت طبقاتی همبستهاند.» با این توصیفات، میزان رضایت از زندگی هم متاثر از سطح پایگاه فرد است. به عبارت دیگر افراد دارای پایگاههای اجتماعی مختلف میزان متفاوتی از رضایت از زندگی را خواهند داشت.
گروه همالان- یكی دیگر از عوامل مهم در زمینه رضایت از زندگی ، نوع نگرش دوست صمیمی فرد در این زمینه است. گروههای دوستی (همالان) اغلب در سراسر زندگی شخصی اثر و اهمیت خود را حفظ میكنند، به ویژه در جوامعی كه تحرك اجتماعی زیاد نیست، اما حتی در جایی كه اینگونه نباشد نیز باز احتمال دارد كه روابط گروه همالان در محل كار یا در حوزههای دیگر بر نگرشها و رفتار افراد تاثیر مهم و پایداری داشته باشد.
میزان اعتقادات مذهبی نیز نقش مهمی در میزان رضایت زنان از زندگی دارد. لوئیس، با انجام دادن یك مطالعه در مورد «اثرات دین بر سلامت روانی»، دریافت كه افراد دارای نگرش دینی بالا، نسبت به افرادی كه سطح نگرش دینی پایینتری داشتند، در عین وسواس بیشتر، میزان روان رنجوری كمتری نشان دادهاند. مطالعه لوئیس، با مطالعات مالتبی نیز هماهنگ است.
رضایت از زندگی مفهوم بسیار نزدیكی با شادكامی دارد. كسی كه از زندگی خود راضی است احساس شادی بیشتری نسبت به كسی كه از زندگی خود ناراضی است دارد.
مرور نتایج بررسیهایی كه به بحث شادكامی و دینداری پرداخته با عنوان«تعیین میزان شادكامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشكی تهران و رابطه آن با عمل به باورهای دینی و برونگرایی» نشان میدهد كه بین شادكامی، با نگرش عمل به باورهای دینی، رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد.
همچنین این بررسی نشان میدهد جوانان دارای سطح نگرش دینی بالاتر، از شادكامی، خلق مثبت، كارآمدی، عزتنفس و خشنودی از زندگی بیشتری برخوردارند.
از سوی دیگر نتایج تحقیقات فراوان در رابطه با رضایت از زندگی زناشویی و سلامت روانی كه خود جزو عوامل تعیینكننده در میزان رضایت از زندگی است، نشان داد كه بین این دو، رابطه وجود دارد و فشارهای زندگی مشترك با آسیبهای روانی، مخصوصا افسردگی، اختلالات اضطرابی و بیماریهای جسمی مرتبط است.
در كنار عوامل بالا نمیتوان نقش رضایت شغلی را درضایت از زندگی از نظر دور داشت. پژوهشها نشان میدهند میزان رضایت از زندگی افراد شاغل، بیشتر از افراد بیكار است و همچنین اشخاصی كه به كارهای تخصصی مشغولند، نسبت به كسانی كه دارای مشاغل تخصصی نیستند، احساس رضایت از زندگی بالاتری را گزارش كردهاند.
در بحث رضایت شغلی و رضایت از زندگی، بررسیهای فراوان، نشان دادهاند كه وقتی كاركنان، كنترل بیشتری بر كار خود دارند و به آنها اجازه داده میشود كه درباره هدفها و ساعات كار خود تصمیم بگیرند و در تصمیمگیریها دخالت داده شوند، رضایت شغلی و در نهایت، رضایت از زندگیشان بیشتر میشود.