اینم یه غزل ا خودم
هجران بی فجری كه با ما ماندگاری می كند
هر عاقل بیگانه را فوری فراری میكند
چندین قدم آن سوتر از اینجا بیا تا پل زنیم
اینجا كه بر اندوهمان هم شادمانی میكند
خواهم سپردن این سفر تا روح و جان دارد رمق
حتی اگر رهوار ِمان ناساز ِگاری می كند
باید كسی مفقودِ غایب را بگوید عشق ِ او
با عشق ِ او چندین چهل شب زنده داری میكند
باران دریایی بگو سرریز شد از چشم من
كی میشود سر هجر او تا كی نهانی میكند؟
پاسخ نمی آید مرا تا كی صبوری ربنا
گویی خدا دارد به ما بی اعتنایی میكند
مجنون كم پیدای من دیوانگی دیگر بس است
این فاصله كم كم مرا بی شك هوایی می كند
teravaterooh