• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 6309)
سه شنبه 15/5/1392 - 10:12 -0 تشکر 629101
شهید محمد آتش افزا - مطلب تولیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
این مبحث در برگیرنده زندگی نامه و دست نوشته هایی از شهید محمد آتش افزا است.
حتما با ما همراه باشید.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:13 - 0 تشکر 629103

زندگی نامه




دومین روز فروردین یك روز زیبای بهاری در لاربار، ده دوردست چهارمحال بختیاری، كاظم آتش افزا صاحب فرزندی شد كه نام او را همانند سرورش، محمد نهادند. او با اینكه شماره شناسنامه دو داشت ولی همیشه در زندگی اول بود. پدرش بضاعت مالی چندانی نداشت ولی دل پر از لطف او و قلب آكنده از عشق مادرش ، محمد را تا بالاترین پله های عرش برد. شاید همین بود كه محمد همیشه برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود و آنها را خیلی دوست داشت.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:16 - 0 تشکر 629106

محمد دوران تحصیل ابتدایی را در زادگاه به بهترین نحو سپری نمود و سپس برای ادامة تحصیل و تسهیل امورات زندگی به همراه خانواده به فلاورجان اصفهان مهاجرت نمودند. دورة سه ساله راهنمایی را نیز با كیفیت بالا به پایان رساند و با معدل خوب راهی دبیرستان گردید.
هنوز چهارده ساله نشده بود كه شعله های جنگ برافروخته شد و محمد نیز مانند خیلی های دیگر كه حقایق را درك می كردند به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید و در منطقة كردستان مشغول ادای تكلیف شد .

http://multimedia.mehrnews.com/Original/1392/03/03/IMG12410776.jpg

البته در همان حین نیز درسش را رها نكرده و با هر سختی و مشقت كه بود دیپلم متوسطه علوم تجربی را با معدل عالی كسب نمود .

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:18 - 0 تشکر 629108

حتی زخمهای تركشهای كمرش را كه از والفجر 4 به یادگار مانده بود ، او را از اهدافش منصرف نمی كرد. دو سال بعد در رشتة پزشكی دانشگاه شهید چمران پذیرفته شد و به تحصیل ادامه داد . او نیز مانند دیگر مردان حق همه جا گل سرسبد بود . ولی خیلی زود پس از شركت در عملیاتهای غرورآفرین محرم ، خیبر ، والفجر 4 و . . . در عملیات كربلای 4 در پاییز سال 1365 و در بیستمین پاییز زندگی اش پا به بهار ابدی گذاشت و پیكر مطهرش بعد از یازده سال به خانواده رسید.

http://axgig.com/images/27887698571579776047.jpg

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:19 - 0 تشکر 629109

یه توضیح کوچیک
این مطلب تابحال در هیچ جا منتشر نشده.
برادر کوچکتر این شهید بزرگوار، آقای دکتر علی آتش افزا همکلاسی بنده در دوران تحصیل پزشکی بودند. از طریق ایشون با این شهید آشنا شدم.
مطالب پیش رو را هم از طریق ایشون گرفته و ثبت می کنم.
امیدوارم مورد قبول شما عزیزان باشه.
همراهی تون را از ما دریغ نکنید.

http://www.11moharram.com/portal/images/stories/naji/119399.jpg

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:25 - 0 تشکر 629110

خاطرات شهید را با هم می خوانیم:


بسم الله الرحمن الرحیم


ساعت 12 ظهر سوار اتوبوس شدیم. مردم با احساسات خود ما را بدرقه می کردند. صدای گریه مادران و پدران صحنه ی دیگری را بوجود آورده بود. ساعت 1 بعدازظهر به پادگان 15 خرداد اصفهان رسیدیم. و با صف به داخل پادگان رفتیم. قبل از ما تعدادی دیگر از شهرستان های دیگر به ما ملحق شدند. ساعت 4 بعد از ظهر بعد از اجرای مراسم سینه زنی سوار اتوبوس ها شدیم. وقتی که سوار اتوبوس می شدیم، از زیر قرآن رد می شدیم. اتوبوس ها به راه افتادند. بر سردر پادگان هم قرآنی قرار داده بودند که اتوبوس ها از زیر آن می گدشتند. امت قهرمان ما باز هم فرزندان خود را که عازم جبهه های نبرد بودند، با احساسات پرشور خود بدرقه می کردند. اتوبوس از میان جمعیت می گذشت و ما هم با شعار "جنگ جنگ، تا پیروزی"، "برای فتح کربلا، پیش به سوی جبهه ها" به ابراز احساسات آنها پاسخ می دادیم. این تاثیر عمیقی بر من گذاشت. از داخل شهر می گذشتیم. به مردم نگاه می کردم، هر کس به کاری مشغول شده بود. در خیابانها حجله های یادبود شهدا به چشم می خورد.

مدت زیادی از حمله ی رمضان نمی گذشت. عده ای که نه بلکه تمام مردم اصفهان در داغ جوانان از دست داده خود عزادار بودند. اکنون ما می رفتیم تا ادامه دهنده ی راه این عزیزان باشیم. ما عازم میدان نبرد با دشمن بودیم. تا در آنجا با دشمن تا دندان مسلح دست و پنجه نرم کنیم و فریاد بزنیم هیچ توان و قدرتی یارای ایستادگی در مقابل اسلام را نخواهد داشت.


****************************************************************


می گویم:
اینها را از زبان یک جوان شاید 18-19 ساله ای می شنویم که حدود سی و اندی سال پیش می زیسته.
جوانی که دانشجوی رشته پزشکی بوده اون زمان.
جوانی که برخاسته از دل مردم بوده و مثل بقیه جوانهای اون زمانه دغدغه جنگ را داشته و برای انقلاب، "خودش" را داده. ما هم به زعم خود این دغدغه ها رو داریم اما عملی برای اون .....
دوستان عزیز و همراه.
با گوش جان بشنویم. حرفهاش بوی خاصی داره. بوی اون دوره خاص. دوره صفا و مهربونی مردم.
بوی جنگ....
پیشنهاد می کنم حتما همراه این مبحث باشید تا پایان.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:26 - 0 تشکر 629113

تصویری از کودکی شهید

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:33 - 0 تشکر 629123

برادران رزمنده در داخل اتوبوس شعار می دادند و نوحه می خواندند. به چهره های یکایک آنها می نگریستم.
عده ای از این عزیزان دیگر اصفهان را شاید در این جهان، نمی دیدند.در همین افکار بودم که اتوبوس نزدیک یک رستوران در شهر "داران" توقف نمود.
نماز را خواندیم و بعد از صرف شام سوار اتوبوس شدیم و به طرف مقصدمان به راه افتادیم. در داخل ماشین باز هم افکار گوناگون به سوی من هجوم آورده بود.


به یاد پدر و مادرم می افتادم که اکنون در خانه با حالت غمگین و نگران نشسته اند و حتما از من سخن می گویند. حالا دیگر زندگی برایشان تلخ است.


ناراحت بودم که موجب ناراحتی آنها شده بودم.
باز هم با افکاری دیگر اعمال خودم را توجیه می کردم و می گفتم اگر من و امثال من نروند، پس چه کسانی باید بروند بجنگند؟
آیا آن نازپروردگان و مستکبران از خدا بی خبر، از اسلام دفاع خواهند کرد؟ در صورتی که آنان به اسلام معتقد نیستند.

و یا آن منافقان و رفاه طلبان که هر روز بهانه می تراشند و فقط در فکر خود می باشند، به جبهه خواهند رفت؟

و یا انهایی که بویی از اسلام نبرده اند و زندگی را به شعار دادن و به نکبت بار بودن و "منم، منم" کردن صرف می کنند، از مکتبمان دفاع خواهند کرد؟

در این افکار بودم که خوابم برده بود.


====================================


دوستان عزیز
همراهمون باشید.
روایتی صمیمانه و صادقانه از زبان یک "شهید"

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

سه شنبه 15/5/1392 - 10:37 - 0 تشکر 629125

تصویری از شهید به همراه خانواده

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

چهارشنبه 16/5/1392 - 11:6 - 0 تشکر 629716

ادامه خاطرات دست نوشته شهید آتش افزا


ساعت 2 از نصفه شب بود که چشمم را باز کردم. راننده با شاگردش صحبت می کرد و ماشین با سرعت از پیچ و خم جاده می گذشت. بعد از مدتی به شهر خرم آباد رسیدیم. به بچه ها نگاه کردم. همه خواب بودند و بعضی در کف اتوبوس به خواب رفته بودند. چون شب قبل هم نخوابیده بودم مجددا خوابم برد.
شب خوابهای عجیبی می دیدم. مادرم و پدرم را گریان می دیدم. مادرم التماس می کرد و پدرم خواهش می کرد که من از این سفر بگذرم اما من بدون جواب فقط به صورت های آنها نگاه می کردم.
http://hayat.ir/file/attach/201306/79623.jpg

با صدای راننده که می گفت "برادران وقت نمازه سریع بلند شوید"، چشمانم را باز کردم و بچه ها را دیدم که یکی پیاده می شدند. من هم پیاده شدم. هوا هنوز تاریک بود و چند ستاره در آسمان سوسو می کردند.

اتوبوس ما در مقابل مسجد ایستاده بود. همگی وارد مسجد شدیم و در دستشویی آن وضو گرفتیم و وارد مسجد شدیم. در پوسترهایی که به دیوارهای مسجد نصب شده بود، دریافتم که اکنون در اندیمشک می باشیم.

بعد ازخواندن نماز صبح مسجد را ترک و سوار اتوبوس شدیم. کم کم هوا روشن می شد و گرمی هوای خوزستان را حس می کرد.
با ما همراه شوید...

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

چهارشنبه 16/5/1392 - 17:59 - 0 تشکر 629971

اتوبوس در جاده اندیمشک-اهواز به پیش می رفت و من در کنار جاده و در بیابانهای اطراف آثار جنگ و سنگرها را مشاهده می کردم.

در اینجا بود دریافتم رزمندگان اسلام چگونه حماسه ها آفریده بودند و دشمن مزدور را چقدر به عقب رانده بودند. باز در کنار جاده به صحنه های دیگری برخورد کردم که چگونه آوارگان جنگ که از ظلم و ستم استکبار از خانه های خود رانده شده اند و اکنون  به این صورت در چادرها با وضع اسفباری ساکن شده اند. از این صحنه ها زیاد بود و واقعا قلب انسان را به درد می آورد.
ساعت 8 صبح به اهواز رسیدیم و تابلویی این جمله را "به شهر اهواز شهر مقاوم خوش آمدید" اعلام می کرد. آثار جنگ در اهواز به وضوح دیده می شد، تانک های زیادی در بیابانها انباشته شده و این بیانگر قرارگاه های لشکرهای رزمی(زرهی) در منطقه بود.بعضی از قسمت های شهر بر اثر بمباران و توپ های دوربرد منهدم شده بود و این ها همه جنایات صدام مزدور می باشد.
از خیابانها گذشتیم و وارد دانشگاه جندی شاپور گشتیم.
در دانشگاه جندی شاپور چند لشگر مستقر شده بودند. اتوبوس در جلوی یکی از ساختمانهای دانشگاه ایستاد و ما هم پیاده شدیم.

در حالی که ساک های خود را بر می داشتیم بچه هایی که قبلا اعزام شده بودند در حال دو و نرمش صبحگاهی در چمن های اطراف ساختمان بودند.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.