اقوام و مللى كه به خاطر جدائى از انبیا و بیگانه بودن با دین حق از خواستههاى بىمهار خود پیروى مىكردند، و تابع قوانین من درآوردى خویش بودند، و یا اربابان زر و زور و تزویر هواى نفسانى خود را بر آنان تحمیل مىكردند داراى ازدواجهاى مختلف و گوناگونى بودند كه این ازدواجها جز شكستن بناى شخصیت زن و لگدمال كردن هویت او، و نابود نمودن حقوق انسانىاش ثمرهاى نداشت و انسان با غیرت و با كرامت از این گونه ازدواجها كه هنوز هم در بعضى از ملتها حتى در غرب وجود دارد با همه وجود غرق شگفتى و حیرت مىشود، من به نوشتن وضع زن در همه جوانب حیاتش در میان ملل به این تفصیل خود را ناچار مىبینم، زیرا براى نشان دادن خدمت عظیمى كه پیامبر اسلام به جنس زن داشت و او را در سایهى قرآن به شخصیت و كرامت و حقوقش بازگرداند كه در سطور بعد مفصل آن را در ضمن توضیح آیات مورد بحث خواهم آورد راهى جز این ندارم زیرا به صورت دیگر نمىتوانم حقایق قرآن و واقعیات رسالت پیامبر را بیان كنم، و از این كه بیشتر تفاسیر قرآن به سادگى از این مسئله گذشتهاند و فقط به تفسیر آیات مربوط به زن بدون نگارش وضع زن در جوامع دیگر بسنده كردهام گلهمندم.
1- ازدواج خارجى
بعضى از ملل گذشته مثل هندوها و چینىها و بسیارى از قبائل در همین عصر معتقد بودند و هستند كه نباید با زنان خانواده و قوم و قبیله خود ازدواج كرد، بلكه باید زن و شوهر از دو ریشهى جداگانه باشند، شدت و ضعف این عقیده زیاد است، بعضى از اقوام به عدم ازدواج با محارم و اقربا تا درجه ششم قناعت كردهاند و برخى دیگر مطلقا ازدواج با زنان قوم و خویش خود را صحیح نمىدانند.
ازدواج خارجى بر سه نوع است:
1- خواستگارى عادى از طرف كسان داماد و قبول خاندان عروس در برابر پول یا هدیهاى كه داماد براى انتقال زن از خانوادهى پدرى به خانواده مىدهد.
2- خواستگارى كه معمولًا با مخالفت كسان زن و استنكاف شخص او مواجه شده، لكن این استنكاف و مخالفت تصنعى است و در این موقعیت است كه داماد به كمك دوستانش علىرغم تظاهر خانواده زن موفق مىشود عروس را ربوده با خود ببرد.
3- اسیر كردن زن و پنهانى ربودن او علىرغم خواستهاش و از آن بدتر انجام این اسارت بدون اطلاع خانوادهى زن!
دو بخش اول در ازدواج داخلى وجود دارد، ولى بخش سوم منحصر به اقوامى است كه مقیدند با زنان قبیله خود وصلت نكنند مىتوان گفت چون ازدواج را عبارت از اسیر كردن زن مىدانند، و سزاوار نیست مرد نسبت به زمان قبیله خود چنین تعدى و ستمى روا دارد به ناچار از قبیله اجنبى زن مىگیرند.
در استرالیا كه از سابق جزء كشورهاى متمدن بوده و تاسمانى تا چندى قبل طرز زناشوئى این بوده كه مرد در اطراف خانواده زن كمین مىكرد، همین كه زنى را تنها و دور از كسانش مىدید به او حمله كرده با چماق ضربت سختى به او زده وى را بیهوش مىكرد و سپس گیسوانش را گرفته كشان كشان نزدیك قبیلهى خود مىآورد، بعد از یكى دو ساعت او را رها مىكرد تا به حال عادى باز گردد، پس از بهبودى به او تكلیف مىكرده كه دنبال او به خانهاش بیاید و زن او باشد، پس از ربوده شدن زن مردان دو طرف با هم كنار مىآمدند بدین ترتیب كه روز معینى بزرگان دو طایفه در محل معینى جمع شده جوانان طایفه عروس با تیر و كمان به داماد تیراندازى مىكردند در حالى كه داماد سپرى جلوى خود مىگرفت، البته تیراندازان هم رعایت مىكردند تیر به داماد اصابت نكند، پس از چند دقیقه جنگ پایان مىیافت و صلح برقرار مىشد.
در این موقع داماد از كسان عروس مهمانى مىكرد، و اغلب براى تحقق صلح پس از اتمام مهمانى عروس و داماد را به درختى بسته یك دندان انیاب از هر دو طرف مىشكستند! پس از آن زن ربوده شده همسر مشروع آن مرد مىشد و مرد هر معاملهاى مىخواست مىتوانست با او داشته باشد، این عمل تا جائى در استرالیا رایج و اهالى به آن مأنوس بودند كه كودكان در بازىهاى خود آن را تمرین مىكردند.
این طرز زناشوئى و ازدواج و انجام این تشریفات و مقدمات كار آسانى نبوده، به این خاطر جوانان استرالیائى اغلب عزب مانده از زن گرفتن چشم مىپوشیدند، با به وسیله اختلاط مردان با زنان رفع حاجت مىنمودند یا با دادن مبلغ مختصرى زنان رفقا و دوستان خود را براى مدت معینى اجاره مىكردند!
در این گونه ملل ازدواج معمولًا دفع شهوات و توالد نبوده بلكه زن گرفتن یك مرد عبارت بود از اسیر كردن و تصرف حیوان باركشى كه براى هیزم جمع كردن، باركشى كردن، آب كشى، و سایر مشقتهاى زندگى به كار مىرفت.
در ضمن شوهر اگر میل مىكرد براى التذاذ هم مورد استعمال پید مىنمود، وگرنه براى براى رفع شهوت بدون این كه اسم زناشوئى بر آن اطلاق شود دختران و پسران خانوادهها چه آشنا چه بیگانه با یكدیگر محشور و مخلوط بودند، برنامهاى كه هم اكنون در میان غرب به طور شبانهروز رواج كامل دارد.
در میان این ملتهاى مورد بحث دختران از سن ده سالگى مجاز مىشدند كه با پسران چهارده ساله معاشرت كنند، حتى گاهى پدر و مادر جشن گرفته به دختران خود اجازه آزادى مىدادند و شبها را دختران مجبور بودند از مهمانان قبیله پذیرائى كنند، و چون منظور از ازدواج كار كردن زن بود، كمتر زنانى را كه سى سال تمام نداشتند اسیر مىكردند.
چون اختلاط به خودى خود موجب عقیم كردن زن و از بین بردن نسل مىشد، و دختر كُشى هم میان بعضى از اقوام رایج بود طبعا عده زنان كم مىشد و به این خاطر میل به اختلاط و ازدواج خارجى رواج پیدا مىكرد.
رؤسا و اغنیا این گونه جوامع چند صد زن در اختیار خود داشتند كه سه چهار نفرشان عنوان زن مشروع و اختصاص به شوهر داشتند، بقیه را رئیس براى تسلیم به سواران و نوكران خود اختصاص مىداد تا به این وسیله آنان را تشجیع و حس وفادارى و خدمت را در ایشان تقویت نماید!!
ارث مختص به پسرهاى زنان مشروع بوده، و زنان مشروع نسبت به شوهر خود وظیفه دیگرى نیز داشتند كه در این روزگار با كمال تأسف هنوز در بعضى مناطق رائج و شایع است از جمله: در جزیزه ویتى زن باید ابتداى عروسى دختربچه زیبائى را بین قبیله جستجو كرده به دخترى خود بپذیرد و او را تربیت نماید. پس از بلوغ به سن معینى در حالى كه زن مشروع ارباب هم مسن شده بایستى یك روز صبح دختر مزبور را شستشو داده، معطر كرده، او را همراه برداشته وارد اطاق شوهر شده دختر را به شوهر تسلیم نماید و خود آهسته و بىسر و صدا بازگردد!!
2- ازدواج داخلى
به عكس آنچه در بخش ازدواج خارجى ذكر شد، بعضى اقوام و ملل چه متمدن و چه غیر متمدن مقیدند ازدواج بین خویشان نزدیك یا دور افراد یك خانواده و لا اقل میان افراد یك قبیله صورت بگیرد.
در ملل متمدن مثل ایران و مصر قدیم منطق این نظریه حفظ پاكى و اصالت خون بوده است.
ایرانیان قدیم حفظ انساب و پاكیزگى خون خانوادهها را از اهم واجبات مىدانستند و از ترس این كه اختلاط خون موجب آلایش و تنزل اخلاقى نشود ازدواج با محارم را جائز مىدانستند!
مصریان گذشته نیز اغلب با خواهر خود ازدواج مىكردند و بیشتر ملكههاى مصر افتخار مىكردند كه خواهر و در عین حال همسر پادشاهاند.
در پرو كه جزء سرزمینهاى امریكاى جنوبى است ازدواج داخلى امرى عادى بوده، در ابتدا فقط پادشاه پرو حق داشت با خواهر خود ازدواج كند، ولى مشروط به این كه خواهر از مادرى غیر مادر پادشاه باشد، بعداً این گونه ازدواج با این خصوصیت به رؤساء و بزرگان هم سرایت كرد.
اهالى زلاند جدید كه جنگجوترین ساكنین اقیانوسیهاند در داخل اقوام حتى با محارم خود ازدواج مىكنند، و زن را چه خانوادهاش راضى باشند چه نباشند مىربایند و مىدزدند سپس به همسرى خود وامىدارند و این مسئله براى اثبات لیاقت و توانائى مرد است و در نظر این مردم مردى كه چنین قدرت و تسلطى بر زن نداشته باشد كه او را از خانوادهاش برباید مستحق زن گرفتن و تشكیل خانواده نیست!
3- تعدد زوجات بدون قید و شرط
در این نوع ازدواج علل و عوامل مختلفه دخالت دارد، فزونى تعداد زنان بر مردان شرط اولیه آن است، مىتوان گفت در میان مردمى كه شماره زنان بیش از مردان باشد منع كردن از تعدد زوجات بدون شك با تجویز ضمنى ترویج فحشاء ملازمه دارد، زیرا قطع نظر از امر معیشت طبیعتاً زن از معاشرت با مرد بىنیاز نیست و فشار غریزه هم علتى شدید براى ارتباط با مرد است، روى این حساب اغلب زنانى كه بىشوهر مىمانند و ایمان و ادب در آنان ضعیف است قهراً به طرف فحشاء و منكرات متمایل مىشوند و از این طریق به سلامت روانى و جسمى و به مسئله ادب و تربیت و حیا و شرف بخشى از جامعه لطمه مىزنند و گاهى لطمات آنان قابل جبران نخواهد بود.
اگردر اسلام براى تعدد زوجات تا چهار همسر قانون وضع شده ولى جواز آن مشروط به تمكن مادى مرد و رعایت عدالت و مروت بین زنان است و در غیر این صورت حتى ازدواج دوم هم ممنوع است.
جالبتر این كه صرف احتمال این كه مرد نتواند بین زنان عدالت را رعایت كند براى ممنوعیت آن كافى است.
علت استقبال زنان از این موضوع در اغلب اقوامى كه با فرهنگ حق آشنا نیستند این است كه چون زحمت و مشقت زندگى در آن نواحى فقط سهم زن است و زنان میل دارند براى تقسیم كار و مرارت و مشقت شریك داشته باشند، ویخ مسیحیت در تبلیغ حرمت ازدواجهاى متعدد در میان این اقوام نگرفت زیرا زنان به شدت به این مسئله علاقهمندند.
طبعاً هر چه تعداد زنان براى شوهرشان بیشتر باشد زحمتشان كمتر است، حتى میل دارند شوهرانشان زن جوان بگیرند، زیرا اولًا زنان جوان از زن اول اطاعت كرده تحت نفوذ او خواهند بود، ثانیاً هر چه جوانتر باشند بیشتر كار مىكنند و به اضافه این چون از طرف شوهر محبت و علاقه مطلقا نسبت به زن اظهار نمىشود حسدورزى زنان با یكدیگر موضوعیت ندارد.
ملاحظه كردید كه در تعدد زوجات در چنان اقوامى مجوزش تحمیل كار و انواع مشقتها و امور طاقتفرسا به زن است و در یك كلمه فرهنگ ظلم و زورگوئى مجوز تعدد زوجات است.
4- وحدت زوجه
این طرز ازدواج چه به صورت مشروع و منطقىاش، چه به صورت دیگر در میان همه ملل و اقوام رایج بوده و هست و امتیاز اسلام در این نوع ازدواج كه برابر فرهنگ اسلام و قانون قرآن انجام مىگیرد این است كه براى زن و شوهر شرایطى و حقوقى قرار داده كه هر دو طرف ملزم به رعایت آن هستند تا نظام خانواده بر اساس تعاون و همكارى و محبت و علاقه بر پا بماند و اگر یكى از دو طرف حق دیگرى را گرچه اندك باشد رعایت نكند مرتكب معصیت شده و در صورت توبه نكردن و جلب رضایت طرفش مستحق كیفر خداى قهار خواهد بود.
5- تعدد شوهران!!
در پیدایش و شیوع این طرز زناشوئى عجیب و خلاف طبیعت دو عامل مؤثر همیشه دخالت داشته است:
یكى كم بودن تعداد زنان نسبت به تعداد مردان، دیگر پستى سطح افكار و احساسات و تنزل و انحطاط فوقالعاده اخلاق انسانى آن چنان مردم!
این دو عامل با یكدیگر بستگى و ارتباط كامل دارند، زیرا طبعاً تعداد زنان هر ملت كمتر از مردان نیست بلكه در اغلب اقوام و به احتمال قوى بنابر حكمت حق در همه اقوام آمار دقیق یا تقریبى فزونى یا سر به سر بودن تعداد زن بر مرد را نشان مىدهد.
بر این اساس كمیاب شدن زن چنان كه در عربستان جاهلى و دیگر اقوام بود، معلول نادانى و بىتربیتى و بىرحمى مردان مىباشد، این كمیاب بودن از طریق كشتن دختران، و از راه سقط جنین و از مسیر فحشاء و اختلاط زن و مرد كه خود موجب عقیم شدن زنان و قطع نسل است به وجود آمد.
با این ازدواج پلیدو ارتباط كثیف مردان با یك زن به عنوان تعدد شوهران تشخیص پدران اطفال مشكل و تنها هویت مادران مشخص است.
در قبیله آندامانیت كنار خلیج بنگال در جنوب بیرمانى زن متعلق به همه افراد خانواده است، و مقاومت زن در برابر هر یك از مردان بزرگ خانواده گناه بزرگ محسوب شده، گناهكار را به كیفر مىرسانند!
در قوم نائیر در مالابار زنها معمولا پنج الى شش شوهر دارند و مىتوانند تا دوازده شوهر داشته باشند!!
هر ده روزى با یك شوهر زندگى مىكنند و هر یك از شوهران هم ممكن است نسبت به چندین زن نسبت شوهرى داشته و هر چند روزى یا یكى از آنان باشند.
در این قبیل مردم و مخصوصاً ساكنین نواحى هیمالیا تعدد ازدواج براى زن مطلقاً شرمآور نیست و به هیچ وجه به حیثیت اجتماعى او لطمهاى نمىرساند، مثلًا در نزد نپولها دروغ و لو دروغ كوچك و بىاهمیت فوقالعاده مذموم است لكن تعدد شوهران اخلاقاً مانعى ندارد.
در زندگى چنین مردمى راجع به شناسائى و تقسیم اولادى كه از این طرز زناشوئى به دست مىآید هیچ گونه اختلافى بین پدران روى نمىدهد، ارشد اطفال متعلق به ارشد پدران است و بقیه به همین ترتیب به نسبت سن تقسیم مىشوند، در عربستان جاهلى زن بایستى بین شوهران خود شبیهترین آنها را به طفل، نامزد پدرى مىكرد.
گاه مىشد كه همگى از قبول این سمت استنكاف مىورزیدند در این صورت فرزند به نام مادر خوانده مىشد.
6- ازدواج ابتیاعى
در اغلب ملل متمدن دنیا از ایام قدیم تا چندى پیش و در بیشتر قبائل دور از مدنیت هم اكنون دختر حكم كالائى را داشته و دارد كه پدر او را مىفروشد.
در آفریقا قبیله هوتانتوها دختر را در قبال چند رأس گاو نر و ماده مىفروشند، دختر هر چه جوانتر باشد قیمتش بیشتر است، زیرا در نتیجه هواى گرم دختران زود بالغ و زود پیر مىشوند، چون ازدواج امرى تجارى است، با رضایت طرفین هم قابل فسخ است.
در قومى معروف به قوم كافر اگر تمام قیمت دختر را بپردازند پدر دختر دیگر حق مالكیت نسبت به نوادههاى خود را ندارد، وگرنه نسبت به آن مبلغ از قیمت كه نگرفته مالك آنان است و مىتواند دختران دختر خود را بفروشد.
در طایفه سولیما زن مىتواند هر وقت خواست پولى كه گرفته پس داده به دیگرى شوهر كند.
در گینه آفریقا علاوه بر این باید به نسبت تعداد اولادى هم كه مرد زحمت تولید آن را كشیده، زن به شوهر مبلغى بابت قیمت آنان بپردازد!!
در قبائل آفریقائى كه زن را مىخرند، چون خرید به مفهوم واقعى خود عمل مىشود، زن باید تا حدى كه مىتواند كار كند و چون هیچ موجب و داعى اخلاقى براى كمك مرد به زن وجود ندارد، این تعاون جز در جاهائى كه دیگر زن قدرت كار نداشته باشد مورد پیدا نمىكند.
یكى از سیاهان آن منطقه به سیاح اروپائى گفته: چون زنم را خریدهام باید مانند گاو براى من كار كند.
در بعضى قبائل صحرا دختر باید با ارتكاب فحشاء قیمت خود را تحصیل و به خانواده خود بپردازد و بعداً در فروختن خودش به مردى كه براى او عنوان شوهر دارد آزاد و قیمتى را هم كه از مرد مىگیرد خودش مالك مىشود.
در پولینزى موقع شوهر كردن دختر، پدر یا پرادرش به داماد مىگوید: این ملك توست و تو ارباب و مالك او هستى، اگر از او ناراضى شدى مىتوانى او را بفروشى، بكشى، و حتى بخورى، در مواردى كه پدر خود را در معامله مغبون فرض كند تا مدت معینى مىتواند دختر را پس گرفته به دیگرى گرانتر بفروشد.
در قبیله آشانتىهاى آفریقا اگر زن راز شوهر را فاش كند لب بالاى او را مىبرند، اگر به مذاكرات شوهر با دیگران محرمانه گوش فرا دهد گوش او را قطع مىكنند، اگر شوهر سه سال غایب شد زن مىتواند شوهر كند ولى در صورت مراجعت شوهر، غایب، زن و بچههائى كه از زناشوئى دوم تولید شدهاند متعلق به شوهر اول است!
در مذهب برهما پادشاه باید زن زانیه و همدست مجرم او را در میدان عمومى در نظر تماشاچیان به خورد سگها بدهد، این در صورتى است كه مرد خطاكار برهمن باشد وگرنه بایستى او را برهنه كرده روى تخته آهنى كه با آتش سرخ شده بخوابانند!!
7- ازدواج میراثى
این قسم زناشوئى هم از جمله آثار حقوق مالكانه مرد بر زن بوده است، در گابون آفریقا پس از مرگ شوهر، زن یا زنانش به وارث یا ورثه قانونى مىرسیدند، وارث اختیار داشته خودش از زن استفاده كند و مىتوانسته به اقوام دورتر متوفى انتقال دهد.
در قبیله یاریباى آفریقا نیز پسر، بیوه پدر را به ارث مىبرده، اگر مادر خودش بود فقط استفاده باركشى و كار كردن از او مىنمود، و اگر مادرش نبود مىتوانست از او به عنوان همسر بهرهبردارى كند.
در عربستان جاهلى وارث متوفى جامه خود را به روى زن متوفى مىانداخت و با این عمل زن را مثل تركه متوفى به ارث مىبرد، وارث همه گونه اختیارى نسبت به این زن داشت، اگر مادر خودش نبود مىتوانست او را بدون مهریه عیال خود نماید، و مىتوانست به دیگرى شوهر دهد و از مهریهاش استفاده كند، هم چنین اختیار داشت او را از شوهر كردن ممانعت نماید.
اسلام این میراث ناروا و زناشوئى باطل و ظالمانه را لغو نمود.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً: «1»
8- ازدواج قهرى و اجبارى
این گونه زناشوئى هم به طورى كه از تعریف آن برمىآید از آثار ضعف و زبونى زن نسبت به مرد نشأت مىگرفت، این ازدواج اعم از این بود كه به صورت فروش یا اسارت دختر یا صورتهاى دیگر باشد.
بىنوائى و ناچیزى دختران و نادیدهگرفتن حقوق انسانى آنان در قرون متمادى تا كنون آنان را مجبور مىكرد در انتخاب شوهر از رأى پدر یا ولى خود متابعت كرده و حتى بر خلاف میل و نظر خودش تسلیم شود، مظاهر مختلفه این اجبار و اضطرار در همه اعصار و عصر كنونى دیده مىشود.
اغلب اتفاق مىافتادكه ارباب ازدواج با شوهرى را كه خود دختر و خانواده او در نظر گرفته بودند تصویب نمىنمود و زن را مجبور مىكرد به مرد به خصوصى كه مورد نظر ارباب بود شوهر كند، و این تحمیل ظالمانه را بپذیرد.
در مذهب تحریف شده یهود و اغلب قبائل آفریقا و آمریكا و آسیا و اقیانوسیه یك نوع ازدواج اجبارى به نام لویرا وجود داشته و دارد، به این ترتیب كه مرد به ناچار باید بیوه برادر متوفاى خود را به زنى بگیرد، چه متاهل باشد چه مجرد، تناسب سن در این زناشوئى نباید به عنوان هیچ رعایت شود، تمایل زن و مرد هم در این گونه ازدواج نباید مداخله داشته باشد!
یكى از جهانگردان فرانسوى مىنویسد، بر اثر مطالعهام در وضع زنان چین به این نتیجه رسیدم كه دختران چینى در مسئله ازدواج حتى فرض هم نمىتوانند بكنند كه در این معامله نظرشان پرسیده شود، و رأیشان مورد توجه قرار گیرد.
9- ازدواج رسمى
در اعصار گذشته به صورتى اندك و ناچیز و در این عصر تقریباً در میان همه ملل چون امر ازدواج اساس و پایه تشكیل خانوادهها و ریشه سازمان اجتماعى هر كشورى است، موضوع زناشوئى و ازدواج مسئلهاى رسمى تلقى شده و كیفیت آن تحت نظارت و مراقبت قانون قرار گرفته است، ولى با كمال تأسف در برخى از كشورها به صورت افراط قانون را در جهت حفظ حقوق زن قرار دادهاند و همین افراط در حمایت سبب شده كه بنیاد ازدواج متزلزل شود و در پارهاى از كشورها و در همه غرب اكثر جوانان تمایل به ازدواج نداشته باشند و براى ارضاء غرائز خود بدون عقد رسمى با زنى به عنوان همسر خویش زندگى كنند و هر وقت از او سیر شدند او را كه نمىتواند به خاطر سند رسمى ازدواج، و ثبت نبودن مسئله در هیچ دفتر رسمى مورد حمایت قانون قرار بگیرد رها كند!
10- ازدواج خصوصى
در بیشتر نقاط جهان به خصوص طوایف و قبائلى كه آزاد از قانون یا فرارى از مقررات زندگى مىكنند زناشوئى امرى خصوصى و فردى است كه دولت یا جامعه به آن نظرى و حساسیتى ندارند، اگر هم داشته باشند رسوم و عادات مانع از آن است لذا به طور اغلب در این نوع ازدواج قوانین خاصى و كنترلى وجود ندارد، و براى كیفیت آن مقررات خاصى وضع نشده است.
هر كس بر طبق مشتهیات و تمكن خود به شكل خاصى زن مىگیرد، و طرز رفتار با زن بسته به حیثیت و تربیت خانوادگى طرفین و عواطف و احساسات مرد است. ولى انواع ناروائىها مبتذل و بىآبروئى كه در منطقه آفریقا و اقیانوسیه در امر ازدواج خصوصى رایج بوده، مثل قرض و اجاره دادن زن و غیر آن نتیجه بىتوجهى كامل دولت و جامعه و آزادى در هوسرانى است.
11- ازدواج تولیدى
در این شكل ازدواج آنچه فقط مورد نظر شوهر است، صرفاً تولید نسل و ایجاد اولاد است، و زن منحصراً در این جهت مورد توجه قرار مىگیرد!
در بیشتر قبائل و نقاط كه در زناشوئى متوجه این منظورند مصداق واقعى فرزند فقط اولاد ذكور مىباشد، زنى كه پسر نیاورد عقیم تلقى مىشود.
در اغلب تمدنهاى قدیم براى بقاى خانوادهها كه جز با وجود فرزندان ذكور صورتپذیر نبوده تدابیر عجیبى اتخاذ مىنمودند.
در روم و یونان و هند قدیم موضوع بقاء خانواده رنگ مذهبى به خود داشت، و وجود پسر براى این كه اسلاف به سمت خدائى باقى بمانند لزوم داشته است.
در مذهب برهما در صورتى كه فرزند نیاوردن زن نتیجه عقیم بودن شوهر باشد اجازه داده مىشد مرد زن عقیم را به وسیله برادر خود آبستن كند، و در ایران قدیم هم این برنامه به صورت دیگر به عنوان زواج ابدال صورت مىگرفته است!!
12- ازدواج موقت
به طورى كه از كلمه موقت برمىآید، برخى از قوانین براى جلوگیرى از فحشا به خصوص در مناطقى كه تعداد زنان به عللى بیش از مردان است یا موجبات دیگرى وجود دارد تمایل طبیعى زن و مرد را به هر صورت مشروع و قانونى در آورده، وصلتهاى موقتى را اجازه دادهاند.
بدیهى است تنها منظور از این قسم ازدواج ارضاء شهوت بوده، و به هیچ وجه نظرى به تولید مثل ندارد، حتى مىتوان گفت مفهوم این قسم زناشوئى تا حدى با ایجاد نسل منافات دارد.
اسلام در این زمینه براى این كه حقى از زن یا مرد پایمال نشود و ظلمى انجام نگیرد این زناشوئى را علاوه بر این كه بنام متعه پذیرفته ولى مانند ازدواج دائم براى زن و مرد تكالیفى قرار داده و پس از انقضاء مدت براى جلوگیرى از اختلاط انساب عدّه قائل شده است.
13- ازدواج دائم
در برخى از شرایع و مكاتیب و قوانین زناشوئى را به عنوان عقد دائم پذیرفته و انحلال ناپذیر تلقى نمودهاند و نه فقط از حیث مدت محدود نیست بلكه امكان تفریق و جدائى هم در آن پیشبینى نشده است.
اساس این نظر بر تعظیم و تكریم موقعیت این عقد، كه پایه تشكیل خانواده است قرار دارد، و چون حق طلاقى در آن نیست هر پیشآمد سوئى را زن باید اجباراً از جانب شوهر تحمل كند و بسازد و بسوزد!
باید بدانیم كه انحصار ازدواج به این صورت از دو نظر عملى نیست و با طبیعت زندگى و حقوق حقه طرفین بخصوص زن مطابقت ندارد، یكى از نظر عدم امكان طلاق و دیگر از نظر دوام مدت.
1- از لحاظ عدم امكان طلاق: چون براى زن و شوهرى كه اختلافات اخلاقى و هم كفو نبودن ادامه زندگى را بین آنان عذاب طاقتفرسا و روحگدازى مىكرد باید چارهاى اندیشه مىشد تا مرد و زن و بخصوص زن از چنین محدودیت غیر انسانى آزاد شود، پس لازم آمد كه در هر قانون موارد خاصى براى طلاق پیشبینى شود، لذا در آئین مسیحیت البته تحریف شده آن كه فعلًا به عنوان دین مسیحیان تلقى مىشود، با این كه ابداً طلاق وجود نداشته تدریجاً ناچار شدند برخلاف رأى صریح كلیسا طلاق را در موارد خاصى تجویز كنند.
2- از نظر دوام مدت: گرچه حیثیت اجتماعى زن مقتضى است كه عقد او عقد دائم باشد و زن صرفاً وسیله التذاذ تلقى نگردد، لكن با توجه به تمایلات طبیعى زن و مرد و موجباتى كه ارتباط موقت بعضى از زنان و مردان را ایجاب مىكند، در صورتى كه زناشوئى مشروع موقت وجود نداشته باشد، قهراً فحشا و روابط نامشروع شیوع پیدا خواهد كرد، و شخصیت زن لگدكوب خواهد شد، و هویتش مورد تجاوز قرار خواهد گرفت، و مرد هم به گناه بسیار زشت و كبیره زنا مبتلا و خلاصه آنچه واقعا نباید اتفاق بیفتد اتفاق خواهد افتاد.
این مطلب بدیهى است كه رابطه نامشروع زن و مرد كه در عین حال موقت و هدفى جز ارضاء شهوت ندارد چند برابر به موقعیت اخلاقى و اجتماعى و هویت و شخصیت زن ضربه وارد مىكند، تا ازدواج مشروعى كه همان تمایل و ارتباط موقت را صورت شرعى و قانونى داده است، و از لحاظ حقوق و وظایف طرفین و جلوگیرى از اختلاط انساب تحت نظم و انضباط در آورده است.
پس عدم امكان طلاق كه قرنها بر بعضى از ملتها بخصوص مسیحیت حاكم بوده، و اجبار بر دوام مدت در حالى كه موجب عذاب طاقتفرساست ظلمى بوده كه قرنها به زن مظلوم تحمیل شده است و آئین اسلام به بهترین صورت این دو مشكل را حل و زمینه آزادى زن را از آن همه رنج و عذاب فراهم آورد، ولى افسوس كه اكثر مردم كه قدر اسلام را نمىشناسند و در برابر این نعمت عظیم دچار كفران شدید هستند.
14- ازدواج آزمایشى!!
این گونه زناشوئى كه فوقالعاده به نظر عجیب مىآید و متأسفانه اموز در غرب یعنى ممالك اروپائى و آمریكائى شیوع دارد و دامنهى كثیف آن به برخى نقاط شرق هم كشیده شده، مانند سایر اقسام پست و مبتذل ازدواج از آثار دنائت و انحطاط تمدن و اخلاق جامعه و حقیر و ناچیز شمردن زن و بىتوجهى دولتها و ملتها به مسئلهى بسیار مهم ازدواج حقیقى و واقعى است.
نمونه شاخص این طرز زناشوئى خائنانه و ظالمانه تا چندى پیش در سیلان جنوب هندوستان دیده مىشد، مردم این سامان به عنوان آزمایش زن مىگرفتند و بعد از آن بىبند و بارى غرب و آزادى بىقید و شرط شهوترانان اروپا و آمریكا آن را به صورت یك فرهنگ پذیرفت، در سیلان در این زناشوئى پس از پانزده روز اگر زن مورد پسند مرد مىشد ازدواج تثبیت، وگرنه مهر باطل بر آن مىزدند.
با در نظر گرفتن این كه در این اقوام مصداق خارجى زناشوئى جز خرید و فروش دختران چیزى نبوده، زن بایستى متاع وجود خود را با نهایت آسانى و ارزانى در دسترس خریدار مىگذاشت تا او پس از مدتى آزمایش اگر پسند كرد ابتیاع وگرنه زن باید خریدار دیگرى براى خود پیدا نماید.
همانطور كه تذكر دادم متأسفانه در نقاط به اصطلاح بسیار متمدن دنیا از قبیل فرانسه و اتازونى و هممسلكان آنان در فرهنگ و آداب، سوء استفاده از آزادى معاشرت زن و مرد، و سوء تعبیر در معناى واقعى تمدن و مدنیت موجب این شده كه معاشرتهاى آزمایشى بین دختر و پسر رواج گیرد، گرچه این معاشرت صورت زناشوئى ندارد، مع الوصف عملًا همان روابطى كه بین زن و شوهر باید وجود داشته باشد بین دختران و پسران یافت مىشود، درست مانند زناشوئى آزمایشى سیلان، پسران به نام این كه براى پیوند ازدواج و علقهى دائمى لازم است از خصوصیات و خلقیات زوجه آینده آگاه شوند، مدتى با دختران معاشرت و از آنان بهرهى جنسى برده و چه بسا حملى هم در رحم او بگذارند و پس از ارضاء مشتهیات نفسانى و حیوانى از ازدواج سر باز زده و روابط خود را قطع كرده براى آزمایش سراغ دختر دیگر مىروند!!
این است مقدار ارزش زن، در جوامعى كه از فرهنگ حق دوراند، و پاىبند به اخلاق انسانى و كرامت و شرف نیستند، و در عین حال در همه رسانههاى خود عربده مىكشند زن در غرب آزاد شده و از محدودیت ضد تمدن در آمده، و دیگر امل و مرتجع و قدیمى نیست!!
از آنان بدتر و بدبختتر مشتى دختران و پسران جوان ممالك شرقى و بعضاً ممالك اسلامى هستند كه واقعاً كوركورانه و جاهلانه در حالى كه اسلام و آداب انسانى آن را رها كرده دنبالهرو آن حیوانات وحشى و ظالم به حقوق زن هستند.
15- ازدواج اشتراكى و خانوادگى
در برخى از طوائف همه عومل تنزل اخلاقى و سقوط ارزشهاى انسانى وجود داشت، در این طوایف منظور از زن گرفتن صرفاً التذاذ حیوانى و شهوترانى مطرح بود.
گاهى فقر، تنپرورى، عدم كفایت مخارج معیشت مردان را وادار مىكرد از زن گرفتن امساك نمایند، در این گونه اجتماعات انواع فساد اخلاقى بنام زناشوئى رائج بود.
تا پنجاه سال پیش سرخپوستانى كه در نواحى كالیفرنیا سكونت داشتند، زنى كه هر یك از افراد خانواده مىگرفت مورد استفاده كلیه مردان آن خانواده بود، حتى ارتباط او با مردان قبیله هم مانعى نداشت و حسد شوهر وقتى تحریك مىشد كه زن خود را در قبیله دیگر ببیند.
در قبیله سینگاله ساكن سیلان نیز زن متعلق به همه برادران و حتى پدر خانواده است، اساساً شخص ازدواج نمىكند، بلكه خانوداه زن مىگیرد، در تبت ازدواج امرى است مشكل و شرمآور، افراد خانوده در این زمینه با یكدیگر شریك سعى مىكنند كه از سنگینى این بار بگاهند!!
ارشد برادران یك زن براى همه برادران مىگیرد، اولاد این ازدواج متعلق به ارشد برادرهاست.
در نپال از نواحى هیمالیائى هند نیز برادران یك خانواده یك زن اشتراكى به قیمت 15 یا 12 روپیه مىخریدند و گاه گاهى او را اجاره مىدادند، اولاد این زناشوئى به ترتیب سن و ارشدیت میان پدران تقسیم مىشد!!
16- ازدواج جمعى
این نوع زناشوئى هم از مظاهر پستى و تنزل اخلاقى و تربیتى، و ناشى از ناچیز بودن زن در نظر مرد است.
در این نوع ازدواج استمتاع چند مرد غریبه از یك زن ناشى از این اندیشه باطل و فكر سخیف است كه زن باید مانند كالاى خرید و فروش به حساب آید، بنابراین اشتراك چند مرد در این امر مانند اشتراك آنان در استفاده از یك خانه است!
در ازدواج جمعى عامل اساسى، بىنظمى جامعه و لجام گسیختگى افراد در هوسرانى و ارضا مشتهیات حیوانى است.
در جزائر هاوائى تا همین نزدیكىها چند برادر همه نسبت به زنهاى یكدیگر شوهر بودهاند، زنها هم به همین ترتیب هر یك عیال یكایك برادران مىشدند!
17- ازدواج اختلاطى
گرچه اطلاق نام زناشوئى بر این هرج و مرج و شهوترانى نفرتآور، از لحاظ حقوقى صحیح نیست، لكن چون در مقام شمردن انواع و اقسام مختلفه ازدواج و بلكه صورتهاى گوناگون تجمع زن و مرد هستیم باید از این نوع ازدواج كه مدتها در بعضى طوائف شایع بوده و متاسفانه هنوز هم در برخى نقاط به اصطلاح متمدن و پیشرو وجود دارد اسمى برده شود.
تا چندى قبل و بلكه هنوز در سكنه قدیمى هندوستان از آن جمله در قبیله سونتال تمام دختران و پسران جوان موقع معینى از سال در یك مجلس همه با هم عروسى مىكنند، به این ترتیب كه شش شبانهروز اختلاط مطلق میان زن و مرد حكمفرماست، بعداً هر زن و مردى كه خواستند خود را به یكدیگر اختصاص مىدهند، این نوع زناشوئى و تشكیل خانواده در محلهاى معینى از اروپا و امریكا در بزمهاى شبانه هم اكنون جریان دارد و با همه قوا شخصیت زن سركوب و لگدمال مىشود!
18- ازدواج اقتراضى و معاوضهاى
این طرز زناشوئى هم از مظاهر بىعفتى و افراط در شهوترانى و ناشى از بندگى هوا و هوس است. قرض و معاوضه زن نه فقط سابقاً شیوع داشته بلكه هنوز هم در برخى نقاط به ظاهر متمدن وجود دارد.
در قبائلى از جنوب آمریكا مثل بلاكفیتها دو نفر دوست در یك شب زنهاى خود را معاوضه مىكنند، در گروئلند اشخاص براى چند ماه زن خود را به دوستانشان وام مىدهند، این عمل نشانهى فتوت و گذشت اخلاقى شمرده مىشود، و نهایت محبت و صمیمیت وامدهنده را نسبت به وام گیرنده نشان مىدهد!
راستى سقوط و پستى و بىغیرتى و بىشرفى و زندگى بدتر از حیوانات بیابانى تا كجا!
در مهد فلسفه و حكمت یعنى یونان قدیم نیز این موضوع بىسابقه نبوده، چنان كه در كتابها نوشتهاند مادر دموستن خطیب معروف یونانى به همین صورت مورد معامله واقع شد، در روم قدیم هم كاتون زن خود مرسیا را به دوستش هورتن سیوس قرض داد و پس از مرگ دوستش او را پس گرفت!
19- ازدواج اسمى و تصنعى
در این نوع ازدواج شوهر فقط به اسم و عنوان زوجیت اكتفا مىكند یعنى براى زن اسماً شوهر است نه رسماً. به همین خاطر هیچگونه علقه واقعى زن و شوهرى وجود ندارد، در جزیرهى هاوائى چون فرزندان موظفاند به حساب و نفع پدر كار كنند، اشخاصى یافت مىشوند كه فقط به صورت ظاهرى و اسمى سمت شوهرى دارند ولى زنى كه تحت زوجیت اسمى آنان است به میل خود جفت انتخاب مىكند اما فرزندانى كه از این زن و از شوهر دلخواهش متولد مىشوند به پدر اسمى خود تعلق مىگیرند!!
20- ازدواج سه ربعى
در برخى طوائف افریقا خصوصا در صحرا، پیمان ازدواج میان زن و شوهر این بوده كه یك چهارم از عمر زناشوئى را زن آزاد و در اختیار خویش باشد و سه چهارم دیگر اختصاص به شوهر داشته باشد، معمولًا این تقسیم روى مأخذ روز بوده، به این ترتیب كه هر چهار روز، روز چهارم را زن مىتوانسته با هر كسى كه میل دارد به سر ببرد، البته موالید این معاشرتهاى آزاد نیز متعلق به بستر زناشوئى بوده است.
22- ازدواج ثیبه
در این قسم ازدواج باید زن پیش از شوهر كردن بكارتش ازاله شده باشد.
در صحراى آفریقا به طورى كه در ازدواج ابتیاعى ذكر شد دختران باید پیش از عروسى قیمت خود را به وسیله فحشا تحصیل و به خانواده خود بپردازند.
در بعضى جزائر اقیانوسیه و قبایل اصیل هند دختران بایستى براى این كه بتوانند شوهر كنند در معبد براى ازاله بكارت مرتكب فحشاء شوند! آرى در معبد!!
در گوآ و پوندیچرى دختران به معبد ژاگرنو مىرفتند، در طایفه ساكالاو ساكن ماداگاسكار معمولًا والدین در صورت مسامحه از ازاله بكارت دختران، خود دختران قبل از عروسى بوسیلهى مقتضى بكارت خود را زایل مىكردند.
از همه شگفتآورتر این كه در كامبوج هند و چین رسم خاصى متداول كه تا سالهاى پیش نیز معمول بوده است به نام چین تان، و آن رسم این بود در هر شهرى در این كشور روز معینى در هر سال، والدین دختران خود را كه به سن مقتضى براى زناشوئى رسیده بودند در محل عمومى جمع مىكردند، پس از آن رئیس معنوى بودائیان قبول مىكرد كه این دختران را مجاناً خریدارى كند، سپس آنان را با تشریفات مذهبى و ملى به خانهى خود مىبرد و به وسیله همبسترى بكارت آنان را ازاله و روز بعد به خاطر زحمتى كه در بیصورت كردن ناموس مردم كشیده بود با گرفتن تحف و هدایاى مورد توجه باز آنان را به والدینشان مىفروخت، از این به بعد دختران مىتوانستند شوهر كنند!! شما را به خدا ببینید بىشرمى تا كجا و سقوط دادن جنس زن تا چه اندازه؟!
و افتضاحتر از آنچه این كه در مالابار هندوستان در عروسى رؤسا و ثروتمندان سه شب اول عروسى اگر عروس باكره بود به روحانى بزرگ بودائى شهر اختصاص داشت و پس از ازاله بكارت و انقضاء سه شب، روحانى مزبور در برابر زحمت و خدمتى كه انجام داده بود و عروس تازه را متبرك نموده پنجاه قطعه پول طلا انعام مىگرفت سپس عروس را به شوهر جوانش مسترد مىكرد!!
23- ازدواج تصرفى
در برخى از طوایف محلى و آمریكائیان اصیل خرید یك زن براى مالكیت او امرى تمام نبود، بلكه شوهر مىبایستى همیشه براى دفاع از زوجه خود مجهز و آماده باشد تا بتواند او را در ملكیت و تصرف خود نگاه دارد، اگر مردى قوىتر اراده مىكرد زن كسى را از تصرف او خارج و زوجه خود سازد شوهر ضعیف اجباراً تمكین مىكرد! عموماً مردانى كه در تیراندازى مهارت نداشتند از داشتن زن زیبا و مورد پسند عاجز و عملًا محروم بودند.
در اعراب جاهلیت نیز نظیر این هجوم و دفاع براى اسیر كردن و ربودن زنان مردان ضعیف وجود داشته است.
24- ازدواج تطلیقى
در برخى قبائل افریقا به قدرى طلاق رائج و پسندیده است كه قیمت و ارزش زن بسته به تعداد شوهرانى است كه داشته و دفعاتى كه طلاق گرفته است!
آنجا وضع به گونهاى است كه مىتوان گفت: طلاق در نفس زناشوئى منظور شده و زن بایستى به فاصله خیلى زود تا چند هفته طلاق گرفته به دیگرى شوهر كند.
زن بیوه به نسبتى كه بیشتر طلاق گرفته باشد زودتر و آسانتر شوهر پیدا مىكند، در صحراى آفریقا به زنى كه تغییر شوهر نداده است زنان دیگر مىگویند تو زن ناچیزى هستى زیرا بیش از یك مرد به تو میل نكرده و تو را نخواسته است! در ماداگاسكار عدّه زن مطلقه دوازده روز است، در حبشه نیز به حدى طلاق شایع است كه یكى از جهانگردان زنى را دیده كه هفت نفر از شوهران سابقش نزد او نشسته بودند.
از مجموع آنچه راجع به انواع مختلفه ازدواج و رسوم و آداب عجیب اقوام و وضع زن امروز در غرب و در بعضى از طوایف شرق گفته شد حقارت زن و ناچیز شمردن او به وسیله فرهنگهاى مختلف بشرى و مادى روشن شد، جنایات طوایف مختلف انسانى و جهل آنان به این موجود ظریف به حدى بوده و هست كه این موجود انسانى و عنصر قابل تربیت را در قانون مذهبى بودا جنس شریر معرفى مىكند كه در درون او براى فاسد ساختن مرد حس به خصوصى تعبیه شده است.
مذهب مزبور به مردان سفارش اكید كرده كه در خانه با خواهر یا مادر یا دختر خود تنها نمانند، در شریعت برهما دختر و زن باید در حیات و ممات چون سایه تابع مرد باشد.
در هندوها مردى كه همسرش مرده باید به زودى زن بگیرد ولى زن بیوه اگر شوهر كند این عمل احساسات عمومى را جریحهدار مىسازد!
در گذشته چین اگر در ایام نامزدى داماد مىمرد، عفت و آبرومندى اقتضا داشت كه دخترى كه نامزد عروسى بوده دیگر شوهر نكند، هم چنین زن عفیفزنى بوده كه پس از مرگ شوهر خودكشى كند، و بهتر این بوده كه زن بیوه در میدان عمومى شهر در محضر هزاران تماشاچى انتحار نماید، نام چنین زنى را در تابلو افتخارات قید مىكردند.
در هندوستان زنان بایستى خود را با جسد مرده شوهر مىسوختند، این عادت بدواً در بنگاله میان طبقهى اشراف رایج و بعداً در عموم طبقات فرهنگ شد، كه از فسخ این قضیه بیش از نیم قرن نمىگذرد!!
در ایالت ماراتا دو نفر از امراى هند موقع مرگ یكى هفده و دیگرى سیزده زن داشت، بیست و نه نفر از این زنان بىنوا خود را تسلیم شعله آتش كردند، یك زن دیگر كه حامله بود پس از وضع حمل خود را به دوستانش با سوختن در آتش ملحق كرد، به راستى چه فرهنگ جاهلانه و ظالمانهاى را به زن تحمیل و به او باورنده بودند كه سعادتت در این است كه كنار مردهى شوهرت بسوزى!!
در قبایل و طوایف سِلْت در اروپاى مركزى وقتى مرد مىخواست از مشروع بودن ولادت نوزاد خود اطمینان پیدا كند، كودك را در سبدى گذاشته روى آب رها مىكرد، اگر سبد روى آب مىماند بچه مشروع و مادر محفوظ بود، و اگر سبد در آب فرو مىریخت بچه زیر آب خفه و مادر خیانتكار طفل كشته مىشد!!
در كلده و آشور، پس از قانون حمورابى اگر زن در خانه شوهر رعایت صرفهجوئى و اقتصاد را نمىكرد و موجب خانه خرابى شوهر مىشد، یا بدون اجازه شوهر مىخواست به خانهى پدرى خود برگردد یا فتنه برپا مىكرد، مرد مىتوانست او را بدون پرداخت مهریه از خانه اخراج یا او را مانند كنیزى نگاه داشته زن دیگرى اختیار كند، در ضمن شوهر مىتوانست زن خود را در مقابل جرم اسراف و تبذیر، پس از اثبات در دادگاه در آب غرق كند!!
این بود گوشهاى از مظالم جنایات مردان نسبت به زنان از قدیمىترین روزگاران تا به امروز.
در بخش بعد تا جائى كه لازم باشد به نگاه آسمانى اسلام و قوانین و مقررات نورانىاش، نسبت به زن و حقوقى كه در همه زمینهها براى او مقرر كرده اشاره مىكنم تا قدر و منزلت این فرهنگ كه سبب شد زن را به كرامت و شرافت و اصالت و عزت وجودىاش برگرداند، و او را به عنوان انسانى والا و داراى قابلیت ایمانى و اخلاقى و تربیتى قلمداد كند روشن شود.