به یاد بیاورید آثار کانت، هگل و نیچه را که به هنر توجه داشتهاند. حتی ممکن است صراحتاً به ادبیات نپرداخته باشند اما از آثارشان میتوان این نتیجهگیری را کرد؛ مثل کواین. اما فلسفه ادبیات هیچیک از اینها نیست و فیلسوفان ادبیات بر این موضوع تاکید دارند که فلسفه ادبیات را با این دو موضوع خلط نکنید.
شاید بتوان آشنایی با فن شعر ارسطو را گامی در جهت آغاز فلسفه ادبیات دانست- چنانکه فیلسوفان ادبیات هم به این موضوع اقرار میکنند- اما پس از ارسطو، باز دوری از فلسفه ادبیات بهوجود میآید و آثاری که درباره ادبیات و شعر نوشته میشوند، از شعر استفاده ابزاری میکنند و معتقدند که شعر در خدمت کل نظام فلسفی است. مثلاً هگل شعر را میستاید اما آن را ابزاری برای خدمت به نظام فلسفیاش میداند.
نویسنده «معنا و معرفت در فلسفه کواین» در تعریف فلسفه ادبیات گفت: مهمترین ویژگی فلسفه ادبیات رویکرد تحلیلی در این فلسفه است؛ از نظر فیلسوفان ادبیات، کار فیلسوف این است که به مثابه فیلسوف به ادبیات نگاه کند و مفاهیم آن را تحلیل و مرزهای آن را از حوزههای دیگر جدا کند؛ به عبارتی به ادبیات بهعنوان یک عرصه مستقل نگاه میکنند.
میثمی با بیان این نظر که فلسفه ادبیات در کنار دیگر فلسفههای مضاف، موقعیت پیچیدهتری دارد گفت: علت این پیچیدگی شاید به خاطر خصلت ذاتی پیچیده ادبیات است، اما غیر از این دلیل، 2علت عمده دیگر برای این پیچیدگی وجود دارد.
وی در توضیح 2دلیل پیچیدگی فلسفه ادبیات گفت: اول اینکه اکثریت فیلسوفان، فلسفه ادبیات را زیر شاخه فلسفه هنر قرار میدهند و دوم اینکه تشخیص تفاوت نظریه و دیدگاههای ادبیات با فلسفه ادبیات کار مشکلی است، چراکه با رشد نظریهپردازیهای ادبی، ادبیات و فلسفه ادبیات افول کرد. علت آن هم این است که این نظریهها اجازه رشد ادبیات را به مثابه امر مستقل ندادند.
سایه میثمی که در کارنامه خود ترجمه «تسلای فلسفه» از بوئتیوس را نیز دارد درباره تقلیلگرایی، این چنین توضیح داد: دغدغه فیلسوف ادبیات حفظ استقلال ادبیات و دوری از هرگونه تقلیلگرایی است. فرانک سیبلی جزو فیلسوفانی است که بر دوری از تقلیلگرایی تاکید میکند و معتقد است برای اجتناب از تقلیلگرایی باید از شهود، فرمالیسم محض و تلقی ادبیات به مثابه امری مستقل از فلسفه، اخلاق و هرمنوتیک دوری کنیم.
وی در ادامه بحث خود به مفاهیم فلسفه ادبیات اشاره کرد و این مفاهیم را اینگونه بر شمرد: مفاهیمی از قبیل «مؤلف کیست؟»، «خواننده کیست؟» ادراک هنری در برابر فهم معنا، ادراک هنری در برابر تجربه لذت خواننده و بررسی کیفیت داستانی و تخیلی ادبیات از مهمترین مفاهیم فلسفه ادبیات است. در واقع فیلسوف در این حوزه فکر میکند که چگونه درباره امور ناموجود و خیالی حرف بزند و واکنش احساسی خواننده نسبت به شخصیتهای ناموجود از کجا سرچشمه میگیرد.
این مدرس فلسفه علم، پس از بیان مباحث کلی خود درباره فلسفه ادبیات به مبحث اصلی بحثش، یعنی مفهوم «صدق» پرداخت و گفت: بهنظرم فلسفیترین بخش فلسفه ادبیات پرداختن به موضوع «صدق» یا همان truth است و اینکه «صدق یا کذب یک اثر هنری در تعیین ملاک ارزش ادبی مؤثر است یا خیر؟»
میثمی با تفکیک 2دسته فیلسوف در تعریف مفهوم صدق افزود: دسته اول معتقدند مفهوم صدق در فلسفه ادبیات با صدق در سایر حوزهها متفاوت است، مثل ریچاردز و هاسبرس اما دسته دوم معتقدند صدق، یک مفهوم واحد دارد و آن هم تطابق یک موضوع با عالم خارج است.
به این دیدگاه، دیدگاه گزارهای هم میگویند. دیدگاه گزارهای خود به دو دسته ناظر به واقع و کلی تقسیم میشود؛ در دسته اول منظور این است که وقتی داستانی را میخوانیم، آن را با واقعیت بیرونی مقایسه میکنیم؛ مثلاً رمان قرن18 را میخوانیم و بعد فضای آن را در ذهنمان با واقعیت قرن18 مقایسه میکنیم. اما در دیدگاه کلی که خود به دو شاخه صریح و ضمنی تقسیم میشود، گزارههای کلی به عرصههای بشری ارائه میشود.