بى گمان باور به این حقایق پیش از هر عامل دیگر، محرکى نیرومند براى دست شستن از رذایل در تمام زوایاى زندگى به شمار مى رود و آدمى را بدون آن که نیازمند پشتوانه حقوقى باشد، در آشکار و نهان کنترل مى کند. این، حقیقتى است که قرآن براى آن ارزشى ویژه در نظر گرفته و در چند آیه به آن پرداخته است؛ از جمله این آیه شریف که فرمود:
« إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبیرٌ ». (ملک:12)؛همانا آنان که از پروردگارشان در نهان مى ترسند، براى آنان غفران و پاداش بزرگى است .اگر عده اى به مقام عصمت بار مى یابند، به همین دلیل است که در همه حال در نهان و آشکار خود را تحت مراقبت و نظارت مى بینند و به همین رو از کوچک ترین تخطّى احساس شرم میکنند.
محرک هایى که تاکنون بحث شد، همواره در تعالیم ادیان آسمانى مطرح بودهاند، چون گفتیم تمام آنها در محور باور به خدا است و باور به خدا نیز در رأس هرم تعالیم وحیانى است. در این میان، محرکى دیگر نیز مطرح است که به تعبیر علامه طباطبایى; در بین تعالیم آسمانى و غیرآسمانىِ گذشته، سابقه نداشته و ره آورد خاص قرآن کریم است. چه این که در مقام تحقق، اجراى این محرک براى برخى از انسانها از جمله یاران خاص امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف با توجه به اوصافى که براى آنان نقل شده، امکانپذیر است.
در واقع، این محرک به جاى آن که احساس نیاز به کسب فضایل و پالایش رذایل را در زندگى انسان به وجود آورد، انگیزه اى نیرومند و پایدار براى انسان مى سازد تا از اول، گَرد رذایل بر دل او ننشیند و مانعى بر سر رشد فضایل اش فراهم نیاید.حاصل بحث درباره این محرک که بر مبناى «درک توحید ناب» بنا شده، با الهام از کلام علامه طباطبایى; چنین است:
قرآن مى خواهد از راه هاى گوناگون معرفتى (مانند استدلال، موعظه، تمثیل، جدال احسن و...) و عملى (مانند توصیه به عبادت، تقوا و...) دل را سراسر با توحید ناب پر کند؛ به گونه اى که آدمى، به حق باور کند که مُلک و مِلک آسمانها و زمین و هر آنچه در آنها است، از آن خداست؛ یعنى هیچ کس از خود چیزى ندارد و هر چه هست، خداوند مالکِ ذات، صفات و افعال او است و تکویناً در همه حال وابسته به خدا و نیازمند به او است. آیات فراوانى این معارف را بیان کرده است.
چون آدمى این حقایق را باور کرد، با تمام وجود، این تعالیم از قرآن را احساس مى کند: الف. هر چه از نعمتها دارد، از آنِ خداست: « وَما بِکُم مِن نِعْمَة فَمِنَ اللهِ...» (نحل:53)؛ «و هر نعمتى که دارید، از خداست». ب. خداوند، براى بنده کافى است: « أَلَیْسَ اللهُ بِکاف عَبدَه...» (زمر / 36)؛ «آیا خدا، کفایت کننده بنده اش نیست؟» ج. یارى و هدایتگرى حقتعالى براى بنده بس است: « ... وَکَفى بِرَبّـِکَ هادیاً وَنصیراً...» (فرقان:31)؛ «و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور است». د.عزت و ذلت، به دست خدا است و منشأ همه عزّتها او است: « مَنْ کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَللهِ العِزَّةُ جَمیعاً...» (فاطر:10)؛ «هر کسى عزت و سربلندى خواهد،]بداند [سربلندى یکسره از آنِ خدا است». هـ. خداوند بر هر چیز توانا و بر کار خود چیره است: « وَاللهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ...» (یوسف:21)؛ «و خداوند، بر کار خود چیره است...» و....
این باورها، تمام رذایل را پیش از آن که در دل انسان رخنه کند، از ریشه بر مى کند؛ چون ریشه تمام رذایل، یا در عدم اقناع بشر از تأمین خواستهها و میل هاى خود به طور موقت و محدود است (مانند میل به شکست ناپذیرى، میل به جاودانگى و بقا، میل به ارضاى محبت و...) یا در ترس از دیگرى، امید داشتن به غیر، دل سپردن به اغیار، مدد خواستن و عزت طلبیدن از دیگران و... است (برای نمونه چون از دیگرى مى ترسد، دروغ مى گوید. چون امیدوار به کمک او است، او را نهى از منکر نمى کند. چون نزد کسى عزت مى خواهد یا گشودن گِره کار خود را به دست او مى بیند، خود را نزد او ذلیل و بى مقدار مى کند و...)
آن گاه که انسان به حقیقت توحید راه یافت، اولا: ارضاى کامل خواسته هاى خود را در ارتباط با سرچشمه علم و قدرت و پیوستن به معدن جمال و کمالِ بى نهایت، امکان پذیر مى بیند؛ ثانیاً: چون همه شؤون خود و هستى را از آن خدا مى بیند و دیگران را در کمالِ فقر و نیاز و نادارى مشاهده مى کند، تمام آن امیدها، ترس ها، مددها، خضوعها و... که منشأ بروز رذایل بودند، از بین مى روند و به جاى آن، صفحه دل او به صفاتى همچون مناعت طبع، عزت و غناى نفس، هیبت و وقار، آرامش مدام، امید پایدار و... آراسته مى شود.
چنین انسانى هرگز برابر غیر خدا خضوع نمى کند، از غیر او نمى ترسد، به دیگران امیدوار نیست، از غیر خدا مدد نمى خواهد، لذت و بهجت از چیزى که رنگ و بوى خدایى ندارد، نمى طلبد. نه تنها غیر خدا را اراده نمى کند، بلکه نمى تواند غیر او را بخواهد؛ از همین رو است که هرگز دچار رذایل نمى شود. این شیوه خاص قرآن در عالى ترین سطح براى تهذیب اخلاق و آراستگى جان به اوصاف پسندیده است که بر اساس توحید ناب بنا شده است.[1]
ره آورد آن نیز تربیت بندگان صالح و مقرّبى مانند انبیا و اوصیا است که مکارم اخلاق، در زندگى آنان موج مى زند. به نظر مى رسد یاران خاص امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف که تعداد آنان را 313 نفر به تعداد اصحاب جنگ بدر گفتهاند، از این شیوه در اصلاح اخلاق الگو گرفته اند؛ چون اوصاف و نشانه هاى آنان در روایات، از رتبه والاى آنان در معرفت و باور راسخ به توحید ناب با عمل صالح حکایت دارد؛ از جمله در حدیث امام باقر علیه السلام از آنان چنین یاد شده است «سجده بر پیشانیشان اثر نهاده، شیران روز و راهبان در شبند، گویى دل هایشان ]در استحکام باور و اعتقاد [همچون پاره هاى آهن است» (حر عاملى، بیتا: ج3، ص585).
این مضمون از طریق اهل تسنن از جابر از امام باقر علیه السلام نقل شده است (مقدسى، 1416: 90؛ ابن حمّاد، 1414: ص91). حاکم نیشابورى از امام على علیه السلام درباره اوصاف آنان چنین مى آورد:... خداوند، دل هاى آنان را به هم پیوند زده و از هیچ کس هراس به دل ندارند و از افزوده شدن افرادى به جمعشان شاد نمى شوند... از گذشتگان کسى بر آنان پیشى نگرفته و از آیندگان کسى به پاى آنان نمى رسد. (حاکم نیشابورى، بیتا: ج4، ص554؛ مقدسى، 1416: ص91). در روایتى دیگر از صادقین8 از آنان به عنوان «بندگان صالح خدا که وارثان زمین خواهند شد» (استرآبادى، 1409: ج1، ص332) یاد شده است.
حاصل آن که اساس برانگیزندهها در پالایش رذایل و رشد فضایل اخلاقى در جامعه دینى مهدوى بر محور «خداباورى» است و هر کس به نوبه خود، از آنها بهره مى برد، تا به عالى ترین سطح از محرکها به معرفت و باور توحید ناب رسد و افرادى خاص از آن الگو گیرند. جامعه اى که این چنین تربیت شود، عدالت را ارج مى نهد، امنیت را پاس مى دارد و خردمدارى را بر پندارگرایى برترى مى بخشد.