وا فریادا ز عشق وا فریاداکارم بیکی طرفه نگار افتاداگر داد من شکسته دادا داداور نه من و عشق هر چه بادا بادا
کل آیتم ها 14
گفتم صنما لاله رخا دلدارادر خواب نمای چهره باری یاراگفتا که روی به خواب بی ما وانگهخواهی که دگر به خواب بینی ما را
وصل تو کجا و من مهجور کجادردانه کجا حوصله مور کجاهر چند ز سوختن ندارم باکیپروانه کجا و آتش طور کجا
ای دلبر ما مباش بی دل بر مایک دلبر ما به که دو صد دل بر مانه دل بر ما نه دلبر اندر بر مایا دل بر ما فرست یا دلبر ما
بیطاعت حق بهشت و رضوان مطلببی خاتم دین ملک سلیمان مطلبگر منزلت هر دو جهان می خواهیآزار دل هیچ مسلمان مطلب
از کفر سر زلف وی ایمان میریختوز نوش لبش چشمه ی حیوان میریختچون کبک خرامنده بصد رعناییمیرفت و ز خاک قدمش جان میریخت
ما کشته ی عشقیم و جهان مسلخ ماستما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماستما را نبود هوای فردوس از آنکصدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
آلوده ی دنیا جگرش ریش ترستآسوده ترست هر که درویش ترستهر خر که برو زنگی و زنجیری هستچون به نگری بار برو بیش ترست
نردیست جهان که بردنش باختنستنرادی او به نقش کم ساختنستدنیا به مثل چو کعبتین نردستبرداشتنش برای انداختنست
از واقعه ای ترا خبر خواهم کردو آنرا به دو حرف مختصر خواهم کردبا عشق تو در خاک نهان خواهم شدبا مهر تو سر زخاک برخواهم کرد
بازآ بازآ هر آن چه هستی باز آگر کافر و گبر و بت برستی باز آاین درگه ما درگه نومیدی نیستصد بار اگر توبه شکستی باز آ