آداب و سنن و فرهنگهایی كه شاید در گذشته جایگاهی رفیع در بین اقوام مختلف و به مرور در بین نسلهای متفاوت داشت، به دلیل برخی از ویژگیها در گذر زمان دچار چالش میشود كه گاه بهكلی فراموش و یا گاهی استحاله میشود و شكل و قالب جدیدی به خود میگیرد.
فرهنگها معمولاً با گذشت زمان دچار چنین حالتهایی شده و تحت تأثیر جریانهای سیاسی و یا حتی براساس حوادث طبیعی دستخوش تغییر میشوند. برخی از رگههای فرهنگهای كهن بهدلیل ستواری و اهمیت خود با هر تلاش و جانكندنی باشد از لابهلای حوادث مختلف سر خود را بالا میگیرند و به همراه زمان پیش میآیند.
در مازندران هنوز خردهباورها و خردهفرهنگهایی از اندیشهها و آیینهای اقوام و نسلهای گذشته در میان نسل حاضر به ودیعت مانده است، با این تفاوت كه رنگ و شكل آن تغییر كرد؛ باورهایی چون دوفرشته مدام مواظب اعمال مارها هستند (این باور در بین مردم كوهنشین سوادكوه و خصوصا آلاشت هنوز وجوددارد) یا شبها هنگام خروج از خانه معمولا میگویند «مهر» كنید كه منظور بسمالله گفتن است.( «مهركردن» در میان بسیاری از مردم مازندران كاربرد دارد.) و دهها باور و رسم گوناگون كه در فرصتی مقتضی به آن خواهم پرداخت.
یكی از این رسمها و یا باورها، مراسمیاست كه هر ساله در تاریخ 28تیر ماه، یا براساس تقویم باستانی مازندران «بیسوششایدما-عیدما-» در محلی به نام امامزادهحسن در 10كیلومتری آلاشت برگزار میشود و در آنجا معمولا كشتیگیرهای دو منطقه سوادكوه و بندپی بابل با هم رقابت میكنند.
البته در مناطق دیگر مازندران، خصوصا مناطق كوهستانی، از آلاشت تا بندپی و حتی كوههای نور و كجور این مراسم به شكلهای دیگر برگزار میشود.
در باره چند و چونی این باور تحقیقهای متنوعی شده است، كه برخی به نظر من اساس و پایهای علمیندارند و اینكه واقعا منطقه فوق محل نبرد رستم و دیو بوده است، یا فریدون بر ضحاك در این منطقه فائق آمده است- با وجودیكه خود این داستانها بنیانی اسطورهای دارد تا واقعی- یا اینكه آنجا در گذشتههای دور محل پرستش پیروان برخی از ادیان تاریخی سرزمین مازندران بوده، جای تردید است.
در عین حال نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت باورهایی كه قویم و پایههای محكمیدارند، براساس یك واقعیتی شكل میگیرند و آنها را نمیتوان در دسته دروغ و خرافه قرار داد. متن زیر كه بخشی از تحقیق خانم فریده یوسفی، محقق پركار سوادكوهی است، از منظری دیگر تاریخ «بیسوششایدما-عیدما-» را بررسی كرده است.
در گاهشماری باستانی تبری، ماه اسفند(ماه پایانی=تیرماه خورشیدی) را «نورزما» مینامند؛ ماهی كه نوروز باستانی و لحظه تحویل سال نو از پی آن میآمد، ماهی كه فریدون بر ضحاك پیروز شد.
این روز در مازندران «نورز ماه بیسّ شش/بیس شیش/بیس شیش عیدی ما» نامیده میشود و مردم پایبند باورها و رعایت آداب ویژهای در این روز هستند.
باور بر این است كه بیستوششم نورزما(28تیرماه شمسی) روز پیروزی است و یا روزی است كه فریدون شانزدهساله، برای شكست ضحاك به طرف قلمرو حكومت، او كه امروزه واقع در كوهی روبهروی امامزاده هاشم در جاده هراز است، حركت كرد.
داستان از این قرار است كه مادر فریدون، «فرانك» پس از كشته شدن همسرش «آبتین» به دست جلادان ضحاك، فریدون را، كه نوزادی بیش نبوده است، به مرتعی در دامنه امیدواركوه (واقع در «لفور»سوادکوه) میبرد و به دست گالشی (چوپانی) میسپارد.
دژ امیدواركوه در طول تاریخ محل مناسبی برای اختفا و محل امنی برای شاهان شكست خورده بوده است، زیرا از هر سو در محاصره كوههای مرتفع بوده است.
سه سال از اختفای «فریدون» در پناه یك چوپان لفوری میگذرد كه ضحاك مكان اختفای او را كشف میكند. به همین دلیل، «فرانك»، كه هر لحظه نگران و مراقب فریدون بود، او را به سرعت به محل اختفای جدیدی میبرد كه آنجا البرزكوه است.
در آنجا «فریدون» تا شانزدهسالگی در نزد مردی پاك سرشت و فرزانه میماند و بزرگ میشود.
فردوسی در شاهنامه در وصف سالها میگوید: «سه سالش پدروار از آن گاو شیر/ همیداد «هشیوار» زنهار گیر/ نشد سیر ضحاك از آن جست و جوی/ شد از گاو گیتی پر از گفت و گوی/ دوان مادر آمد سوی مرغزار/ چنین گفت با مرد زنهار دار/ شوم ناپدید از میان گروه/ مر این را برم تا به البرز كوه/یكی مرد دینی بدان كوه بود/ كه از كار گیتی بی اندوه بود»
بدین ترتیب فریدون تا شانزدهسالگی در نزد مرد فرزانه میماند و سپس پنهانی نزد مادرش میآید و راز زندگیاش را از او جویا میشود.
فریدون به محض آگاهی از راز خانوادگیاش، لشگری بزرگ گرد میآورد و برای جنگ با ضحاك به محل حكومت او میرود.
فریدون بر ضحاك پیروز میشود و او را به زنجیر میكشد و بسیاری از سربازان سوادكوهی طرفدار فریدون نیز در آن سرزمین بر خاك میافتند.
مردم سوادكوه معتقدند كه روز پیروزی فریدون بر ضحاك، روزی است كه طبیعت نیز به خاطر این پیروزی، جان تازهای در كالبدش دمیده میشود و شكوفا میشود و مردم بدین مناسبت جشن و پایكوبی برپا میكنند.
اما مردم شاد سوادكوه، كه تا هزاران سال پس از پیروزی فریدون در این روز جشن برپا میكنند و آن را شادی نوروز مینامند، شهادت جوانان خود را در روز جنگ فریدون و ضحاك از یاد نبردند.آنان به یاد شهدای خود، هنوز كه هنوز است، مشعلهایی درست میكنند و بر ستون ایوان یا درختهای جلوی خانه خود نصب میكنند.
این روز را مردم سوادكوه/مازندران روز « بیسوشش عیدما » مینامیدند و در این روز بر سر مزار مردگان خود میروند و شمع یا سوچو (مشعل چوبی) میافروزند و بر ضحاك لعنت میفرستند.
این روز در سالهای بعد با روز تحویل سال و گردش كامل كره زمین به دور خود (نوروز) یكی شد. امروزه هم مردم مازندران - اگر چه احتمالا فلسفه حقیقی این روز را از یادها بردهاند - از چند روز پیش از فرارسیدن «عیدما بیسّوشش» مقدمات مراسم مخصوص این روز را تدارك میبینند.
مردم برای استقبال از این روز باستانی در این روز، غذای مفصل درست میكنند، شیرینی و میوه تهیه میكنند و صبح زود راهی امامزاده ها و مزار مردگان میشوند و تا عصر آنجا میمانند، غذا میخورند و خیرات میكنند.
در حاشیه این مراسم بازار معروف به «عید ماه بیسوشش» برپا میشود.
در بعضی از روستاهای مازندران مثل «كچید» زیراب سوادكوه از دیرباز، رسم بر این است كه عصر روز بیسّوشش زنان به خانه بر میگردند و چند نفر از مردان ده به نمایندگی از دیگران برای سركشی به شالیزارها میروند و نوید سركشیدن ساقههای برنج را برای اهالی ده باز میآورند.
مردم ده بعد از شنیدن این خبر خوش كه ساقههای برنج رشد كرده است، در یكجا جمع میشوند و به جشن و شادمانی میپردازند. این جشن، «جشن شالی» نام دارد