تبیان، دستیار زندگی

1:

2:

3:    حالا به نظر شخص شخیصت چه می بینی؟

به نام خدا

سلام دوست خوبم.

راستش زیاد منظورتون رو متوجه نشدم.

خب چیزیایی که من میبینم ایناستش:

1: یه آقاهه که داره با تیلیفون همراهش حرف میزنه ، بعدش یه نفر از اون طرف خط یه خبری رو به بهش میده. مثل اینکه خبرش همچین خبر خوبی نبوده. به خاطر همین یه هو چشاش اینجوری OO گرد میشه و گوشی هم از دستش سر می خوره.!!! (عجب تفسیری شدا!)

2: این هم که خوب معلومه دیگه !   احتمالا  رفته بوده تو فریزرشون رو یه نیگا بندازه ببینه چی توشه. بعد یه نفر از پشت در رو می بنده و اینم میمونه اون تو و یخ میزنه.!

3: نیدونم !!!

حالا مگه خود شما تو این شکلکا چی می بینی؟

تا بعد...

یا علی

به نظر من یعنی اگه تلفن حرف نزنی

اگه دردو دل نکنی

دل سرد میشی

بعدشم دیونه میشی

شاد باشی

مدیر انجمن طنز

نیکادل

*******************

1: این اقاهه یه دزد دیده!واسه همین به پلیس می زنگه:الو الو پلیس اقا ...پلیس اقا...!انتن نمی ده(مبایل مثلا!!البته مال دوره ی قاجاریه است)

که یهو دزده با چوب میاد جلوش...

2: این جا همون اقاهه خودش رو از ترس خیس می کنه....وای وای وای...

3: بعد این جا دزده میاد میگه هرچی پول داری بده..

اقاهه می گه:نه..نمی دم..نه نمی دم...

اقا دزدم عصبانی می شه !هی می زنه هی می زنه...

از این قصه نتیجه می گیریم:

1-به مبایل نمی شه اعتماد کرد ( بخصوص اگه مدل گوشیش مال دوره ی قاجاریه باشه !)

2-ادم وقتی می ترسه ابروش می ره...وای وای وای

3_ما باید در زندگی به حرف کسی که مسلحه گوش بدیمتا نه ابرومون بره نه کتک بخوریم...

*******************

*******************

سلام دوست عزیز

این روش خودش یه نوعی تمرین طنز نویسیه!! ابتکارتون جالب بود...

دوستان ببخشید که من داستانم رو به سبک شنگول ومنگول !تعریف کرد.

ایشالا بقیه قشنگ تر بسازن!

*******************