سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت سوم و چهارم
گروه های شیعه زیدی
شیعیان زیدی پس از کشته شدن سید یحیی به چند گروه تقسیم شدند که از آن گروه ها سه گروه به قدرت رسیدند :
گروهی بنام ادریسیه به شرق آفریقا و مراکش رفتند و نخستین دولت علوی را در آنجا بر پا کردند که تا سال 364 خورشیدی ادامه داشت .
گروهی بنام قاسمیه به یمن رفتند و از سال 272 تا 554 خورشیدی بر یمن حکومت کردند و هنوز اکثریت شیعیان کشور یمن زیدی مذهب هستند .
گروه سوم بنام حسنی معروفند نخستین رهبر و قیام کننده این گروه محمد پسر نوه امام حسن مجتبی بود که به محمد نفس الزکیه معروف است و تمام بنی هاشم و بنی عباس با او بیعت کردند او از نظر علمی و پاکی و شجاعت در قلب پیروانش جای برتری داشت و اکثرا او را مهدی موعود میدانستند .
قیام سید محمد نفس الزکیه
حکومت امویان در سال 129 شمسی سقوط کرد و بنی عباس به قدرت رسیدند اما برای فرزندان علی بن ابی طالب علیرغم اینکه برای سرنگونی امویان با بنی عباس مساعت ورزیدند ، پس از گذشت چند سالی شرایط تغییر نکرد و آزار و فرار و دربه دری آنها تا آنجا ادامه پیدا کرد که یک علوی دیگر اقدام به قیام کرد .
اولین قیام در زمان عباسیان مربوط به محمد نوه نوه حسن بن علی بن ابی طالب بود که از فرط زهد و تقوی لقب نفس الزکیه گرفته بود .وقتی قدرت به پشتیبانی ابومسلم خراسانی به عباسیان رسید .
سفاح اولین خلیفه عباسی هرگز مزاحم محمد نشد و او در مدینه به زندگیش ادامه میداد ولی وقتی پس از مرگ سفاح ، منصور به قدرت رسید خواستار فرمانبرداری محمد و بنی هاشم شد .
با عدم بیعت محمد و مخفی شدن او ، منصور، عبدالله پدر محمد ، نوه امام حسن مجتبی و عمو و بسیاری از بنی هاشم بود را زندانی کرد ، برای پیدا کردن محل اختفا محمد و برادرش ابراهیم ، منصور در زبذه به کسی هزار شلاق زد تا اعتراف کند ، نکرد ، محمد فرار کرد به یمن و هند و کوفه و در نهایت به مدینه برگشت و در سال 141 خورشیدی خود را امیرالمومنین نامید و علیه منصور عباسی به پا خواست ، حاکم مدینه را کشت و نقاطی از حجاز را گرفت و مردم و" مالک بن انس که فقیه مدینه بود فتوی میداد مردمان را که با وی خروج کنید و یاری و مدد کاری او فرو مگذارید " ( مجاس المومنین ). نتیجه جنگ با سپاه عباسی شکست و قتل او یارانش بود ، بدنش در بقیع دفن شد و سرش برای منصور فرستاده شد وی در هنگام شهادت 45 ساله بود و قیام او مورد تایید امام جعفر صادق نبود و بطوریکه مشخص است امامان شیعه قیامها را بی نتیجه می دانستند و موقعیت جامعه را برای هر گونه قیامی آماده نمی دیدند و مسلما درست پیش بینی میکردند و هرگز هیچ قیامی به نتیجه نرسید .
قیام فرزندان و برادران محمد نفس الزکیه
نخست برادرش ابراهیم در بصره قیام کرد و مردم فارس و خوزستان با او همراه شدند ، ابراهیم به طرف کوفه آمد و در منطقه " طف " در جنگ با سپاه منصر عباسی به قتل رسید .
پسرش علی به مصر رفت و در آنجا مورد تعقیب قرار گرفت و به سند آمد و به قتل رسید .پسر دیگرش حسن به یمن رفت و در زندان از دنیا رفت .
برادرش ادریس به مغرب رفت و او را مسموم کردند و کشتند. برادر دیگرش یحیی به ایران گریخت .
مجموعا پسر و نوه های عبدالله نوه امام حسن دست از جان شسته بودند و هر کدام به نحوی به قتل رسیدند وبسیاری از آنها در زندان کوفه از دنیا رفتند .
قیام سید حسین پسر علی نوه امام حسن مجتبی( شهید فخ )
پس از سرکوب قیام محمد نفس الزکیه برای بنی هاشم بشدت محدودیت اعمال میشد بطوریکه در نهایت در سال 165 خورشیدی منجر به قیام حسین پسر علی نوه امام حسن مجتبی شد او در مدینه پیروز شد و برای تصرف مکه حرکت کرد ولی با سپاه عباسیان مواجه شد و در محل فخ به همراه یارانش که بسیاری از بازماندگان حضرت امیر و بنی هاشم بودند ، به قتل رسید و سرش را به بغداد فرستادند ، از نظر شیعیان فاجعه فخ در رتبه دوم بعد از فاجعه کربلا قرار دارد ، حتی جنازه مقتولین غذای درندگان و پرندگان شد .
بعد از کشتار فخ علویان عرصه را بر خود تنگ یافتند و شروع به مهاجرت به جاهای امن کردند که یکی از آن مکانها شمال ایران بود .
قیام سید یحیی بن عبدالله
در سال 171 خورشیدی یحیی پسر عبدالله پسر نوه امام دوم شیعیان امامیه و برادر محمد نفس الزکیه قیام کرد و به ایران و گرکان آمد ولی توسط حاکم ایرانی گرگان فریب خورد و به بغداد رفت و زندانی شد و در زندان از دنیا رفت ، این فرد نخستین علوی بود که به شمال ایران پناه آورد .
قبل از اینکه قیام محمد بن زید " داعی الکبیر " را شرح دهیم باید در مورد دو تن از امام زادگان مورد احترام گیلان بنامهای امام زاده سید جلال الدین اشرف در آستانه اشرفیه و امام زاده هاشم در سروان رشت توضیح دهیم .
اینکه چرا در بین قیامهای علویان قیام سید جلال الدین اشرف ذکر نشد بدین علت است که نوشته های قبل را از کتابهای طبری ، یعقوبی ، مسعودی ، ابن اسفندیار ،میر ظهیر الدین مرعشی ، عبدالفتاح فومنی ، لاهیجی ، قاضی شوشتری ، کسروی و زرین کوب استفاده بردم و در کتابهای ذکر شده اثری از این دو امام زاده بزرگوار ندیدم .
تنها اطلاعات موجود مربوط به کتاب جنگ نامه سلطان سید جلال الدین اشرف است که توسط دکتر محمد روشن از نسخ خطی گرداوری شده و دو جنگ نامه در کتابخانه ملی رشت و دانشگاه تهران در هم مورد موجود است و آقای قاسم غلامی کفترودی هم کتابی بنام تاریخ انقلاب سید جلال الدین اشرف نوشته اند وجالب اینکه ایشان سعی کردند از جنگ نامه به واقعیت برسند .
قدیمیترین نسخه مربوط به سال 1071 قمری ( برابر با 1039 شمسی ) میباشد و مربوط به زمانی که سرزمین گیلان توسط صفویان تصرف و به ایران الحاق شده بود و مردم به شیعه اثنی عشری گرویده بودند و علاقه زیادی داشتند تا در مورد قبور مورد احترام موجود در منطق شمال ایران اطلاعاتی داشته باشند و مسلما جنگ نامه های نوشته شده قابل استناد به کتابهای تاریخی معتبر نیست و اصولا جنگ نامه نوعی اهانت به معتقدان حضرت هست و چاپ رمان و داستانسرایی کردن هیچ ارزشی برای جلب نظر مخاطبین یا افزایش اطلاعات علاقه مندان نخواهد داشت .
برای اینکه مغایرتهای جنگ نامه را با سایر کتب تاریخی بررسی کنیم قسمتی از مطالب چند صفحه اول جنگ نامه را بررسی میکنیم :
1- نام امام زاده سید جلال الدین اشرف :
در جنگ نامه ، نام امام زاده را فرزند امام موسی کاظم " سید ابراهیم المرتضی الاصغر " یاد کرده اند ، در تاریخ یعقوبی ( انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم ، سال 1366 و نویسنده تقریبا هم عصر امام زاده بوده است) در صفحه 421 فرزندان امام موسی کاظم را شامل 18 پسر و 23 دختر مینویسد و نام فرزندان پسر شامل علی رضا ( امام هشتم شیعیان ) ، ابراهیم ، عباس ، قاسم ، اسماعیل ، جعفر ، هارون ، حسن ، احمد ، محمد ، عبیدالله ، حمزه ، زید ، عبدالله ، اسحاق ، حسین ، فضل و سلیمان .
در کتاب بحار الانوار( جلد 48 صفحه 287 و متوی با سال 1077 شمسی ) فرزندان امام را 20 پسر نام میبرد و عقیل و عبدالرحمن را به 18 پسر سابق الذکر اضافه میکند .
حال به کتاب مروج الذهب مسعودی ( چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب سال 1360 جلد 2 صفحه 439و440) نگاه میکنیم :
- بسال 198 ( 192 خورشیدی) ...... " در بصره نیز علی بن محمد بن جعفر و زید بن محمد بن جعفر ( دو پسر امام موسی کاظم ) قیام کردند و بر بصره استیلا یافتند .
- بسال 199 (193 خورشیدی ) ابراهیم بن موسی بن جعفر ... در یمن ظهور کرد ...... ابراهیم بن موسی بن جعفر برادر امام رضا (ع) بفرمان مامون سالاری حج را عهده دار شد ( ص 441) .
ابراهیم با لقب مرتضی و نام مادر نجیه در سال 210 قمری در بغداد از دنیا رفت ولی مشخصات او دقیقا چیزی هست که برای سید جلال الدین اشرف منظور شده است که مسلما اشتباه است .
بنابراین در کتب معتبر تاریخی حضرت امام کاظم فقط یک پسر بنام ابراهیم داشت ولی در جنگ نامه یک پسر بنام ابراهیم المرتضی الاصغر به پسران حضرت اضافه شد و داستان زندگی او را بصورت یک رمان تخیلی ادامه دادند .
در جاهایی هم نام امامزاده را اسماعیل بن موسی ذکر نمودند که در مصر مدفون است و در زیارتنامه امامزاده هم او را سید حسن خطاب میکنند در حالیکه سید حسن بن موسی بن جعفر در شیراز دفن میباشد .
2- تحصیلات امام زاده
در جنگ نامه نوشته اند که حضرت تحصیلات خود را نزد برادر بزرگترش امام رضا شروع کرد و در نهایت به " قم " آمد و 3 سال در نزد برادر دیگرش سید احمد شاهچراغ تحصیل کرد .
اتفاقا زندگینامه امام زاده شاهچراغ در شیراز مشخص است ، شاهچراغ هرگز به قم نیامد ، اگر برای ابراهیم یک اسم مشابه ساخته شد برای امام زاده شاهچراغ نام اکبر و اصغری نیست پس از اساس موضوع غلط است .
3- قیام امام زاده
داستان قیام امام زاده کاملا تخیلی مینماید بدین صورت که در سال 205 هجری یکی از نوادگان شمربن ذوالجوشن ، قاتل امام حسین ، بنام نعمان در گیلان به حکومت رسیده است . هیچ عقلی چنین چیزی را نمی پذیرد ، چون طبق نوشته طبری در سال 189 قمری " چون هارون به ری رسید حسین خادم را روانه طبرستان کرده با او سه زینهار فرستاد .... سیمی برای مرزبان پسر جستان خداوند دیلم ، خداوند دیلم به ری آمده خلیفه جامه و مال بدو بخشیده بر گردانید " .
پس از مرزبان پسرش جستان دوم و پس از جستان دوم وهسودان به حکومت گیل و دیلم رسید که وهسودان هم عصر حسن بن زید داعی الکبیر بود و در قیام داعی با او متحد شد ( کسروی در کتاب شهریاران گمنام کاملا این حاکمان را معرفی میکند ) .
در تمام کتب معتبر بجز این سه نفر هیچ حاکم دیگری بر گیلان در آن سالها حکومت نکرد ، حال معلوم نیست نویسنده جنگ نامه نواده شمر را از کجا آورده است ؟ تا آمدن داعی الکبیر در سال 250 هجری به مازندران هیچ عربی اعم از علوی و غیر علوی در گیل و دیلم فرصت تحرکی نداشت .
نویسنده جنگ نامه چنین توضیح میدهد که سادات علوی در کنج عزلت به عبادت مشغول بودند و منتظر فرماندهی بودند تا با انبوه امویانی که گیلان را در تصرف داشتند نبرد کنند و امامزاده سید جلال الدین اشرف در خواب حضرت امیر را میبیند به خانه " میر احمد شاهچراغ در قم " میروند و حدود 44 نفر با ایشان بیعت میکنند ( قبلا توضیح دادیم که اصلا شاهچراغ به قم نیامده است ) فردا که از خانه بیرون میروند و پس از نماز جمعه 400 نفر از مردم قم هم بیعت میکنند ( قم کاملا تحت سیطره عباسیان بود و حاکم عباسی بر آن حکومت میکرد ).
چون در قم نمی توانستند بجنگند به طرف گیل و دیلم حرکت کردند .
ناگهان از سید محمد قزوینی نام میبرند که حال و حوصله قیام نداشت و پسرش سید علی نامی با سپاه 8000 نفری در روستای تجن گوکه آستانه اشرفیه امروز اردو زده بود و استناد میشود به امام زاده ای بنام سید علی در همین روستا که زیارتگاه و مورد احترام مردم است ، نهایتا " بابا ملحد " و "کتل شاه " آمدند و سید علی را شهید کردند و دستور دادند هر جا شیعه پیدا شد بکشند .
مردم گیلان توسط ناصر اطروش مسلمان شدند آنهم 100 سال پس از قیام ادعایی جنگ نامه ، حالا 8000 شیعه در جایی که هنوز تصرف نشده و مردمش مسلمان نشده اند کجا بودند معلوم نیست چنین سپاه و قیامی بجز در جنگ نامه در هیچ کتاب معتبری یاد نشده است .
نویسنده جنگ نامه قتل سید علی را مرتبط میکند به قیام سید جلال الدین اشرف که مردم چون رهبر نداشتند در بدر دنبال رهبر میگشتند تا امامزاده را پیدا کردند .
جنگ نامه حرکت امام زاده را از قم آغاز میکند و مسیر امام زاده را زنجان و طارم و قزوین ذکر میکند اما چون در زنجان 8000 نفر از خوارج جمع شده بودند و حاکم هم بابا ملحد بود ( همان قاتل تخیلی سید علی در آستانه اشرفیه و معلوم نیست چرا حاکم زنجان برای جنگ تا آستانه آمده بود مگر اینکه بگویند اینجا کسی را برای جنگ نداشتند ) ، امام زاده از زیادی خوارج زنجان ترسید و نامه نوشت به شیعیان تا سپاه جذب کند (تمام تاریخ زنجان را اگر جستجو کنید به چنین مطلبی نمی رسید )
در نامه مینویسد که خون خواهی برادر و جد و پدر و سایر اولاد حضرت رسول قیام کرده است و معلوم نیست چرا انتقام خون آنها را میخواهد در زنجان بگیرد ؟
جنگ نامه ، شمر را از دودمان معاویه معرفی میکند در حالی که شمر از قبیله بنی کلاب بود و حتی در جنگ صفین در سپاه حضرت امیر جنگید و بعدها به صف دشمنان حضرت پیوست .
نویسنده جنگ نامه وقتی سپاه امامزاده را کم میبیند مینویسد در نزدیکیهای زنجان شش سوار جوان آمدند و معلوم شد پسران " یوشع الدین استاجلو " هستند که حضرت امیر را در خواب دیده و به کمک آمده است .
استاجلو از طوایفی است که با نام قزلباش به صفویان کمک کردند و مردانی بسیار شجاع و کاردان داشت و داستان خان محمد استاجلو حاکم دیاربکر که حتی برای سلطان سلیم عثمانی نامه های تهدید آمیز نوشت ، معروف است و نویسنده جنگ نامه سعی کرد از انواع پشتیبانهایی که شاه اسماعیل صفوی داشت برای امام زاده هم مهیا کند و برای همین استاجلوها را 700 سال به عقب برد و مکان آنها را از آسیای صغیر به زنجان کشاند و یک اسم نیمه یهودی ( یوشع )هم برای آنها انتخاب کرد .
و جالب است نویسنده جنگ نامه بابا یوشع الدین را نوه ابو دجاجه تیرانداز معرفی میکند و میدانیم ابو دجاجه از اصحاب حضرت رسول بود و در جنگ یمامه با مسیلمه کذاب در زمان ابوبکر کشته شد حالا چطور نویسنده جنگ نامه پس از دو قرن از کشته شدن ابودجاجه عرب ، نوه او را در قبیله استاجلو ترک آنهم با شش پسرجوان پیدا کرد معلوم نیست .
جنگ نامه اولین جنگ را در زنجان ذکر میکند که بابا ملحد و کتل شاه به جنگ امام زاده میروند ، تا 15 روز جنگ بی نتیجه است تا اینکه " امام زاده هاشم تیغ بند " از مدینه با چند هزار نفر از بنی هاشم و اهل مدینه به کمک می آیند .
آمار سپاه امام زاده 50000نفر، 60000نفر ، 80000 نفر ذکر میشود و البته 40000 سواره دو اسبه با دو شمشیر، آدم را یاد فیلم های هالیوود می اندازد .
امام زاده هاشم " تیغ بند" همین امام زاده مورد احترامی است که در مسیر رشت – تهران در بخش سراوان دارای بارگاهی زیباست و بسیار مورد علاقه و احترام مردم و رهگذران .
نویسنده جنگ نامه آنچنان از این امام زاده داستان میسراید که واقعا شرم آور است اگر انتظار داشته باشیم احمق ترین مردم هم باور کنند ، چند هزار نفر از بنی هاشم و اهل مدینه 2000 کیلومتر راه راه را تا زنجان آمدند بدون هر گونه درگیری و هیچ حاکم عباسی هم سوال نکرد به کجا چنین شتابان ؟ اصلا اگر "تیغ بند" این همه آدم وفادار داشت چرا به زنجان آمد ، میتوانست مدینه و مکه را بگیرد .
جنگ نامه در اصل توهین نامه به امام زادگان خوابیده در گیلان ، امام زاده سید جلال الدین اشرف و امام زاده هاشم و همچنین شعور علاقه مندان به این دو بزرگوار است .
نویسنده جنگ نامه پایان جنگ را حماسی تمام میکند و هاشم "تیغ بند" آنچنان میکشد که همه فرار میکنند و از اسیران هم 1000 نفر " به راه راست " هدایت میشوند و بقیه که از راه راست متنفر بودند " از دم تیغ گذراندند "
بابا ملحد به طارم گریخت و از " سیاه گوش " برادر کتل شاه ، حاکم رشت و نعمان نوه شمر درخواست کمک کرد .
نویسنده چون در زمان صفویه که شهر رشت را به عنوان مرکز گیلان انتخاب کرده بودند را مد نظر داشت فکر میکند که 800 سال قبل از نوشتن جنگ نامه شهر رشت همان اعتبار دوران صفویه را داشته است .
نویسنده جنگ نامه ، یک آس دیگر رو میکند ، در فاصله آمدن از زنجان به طارم " ملک شاهمیران از نوادگان انوشیروان" از دمشق با خویشان خود و 40000 نفر از راه میرسند و به تمام لشگر امام زاده " جوایزی " میدهند ، فقط فکر اینکه لشگری 40000 نفری از دمشق راه بیافتد و تا زنجان بدون مزاحم بیاید آنهم نواده انوشیروان ساسانی ، به عقل نویسنده باید شک کرد .
نویسنده جنگ نامه برای امام زاده معجزاتی تدارک میبیند ، امام زاده در حال گشت و گذار در اطراف طارم بود که کلیسایی میبیند ، کشیش منجم بود ولی امام زاده به او میگوید ستارگان را فراموش کن چون زیر پایت گنج است ، میکنند و گنج پیدا میشود و کشیش با 1200 نفر مسیحی مسلمان میشود .
در هیچ کتابی وجود کلیسا و این همه مسیحی و ... در طارم 1200 سال پیش گزارش نشده است .
نویسنده جنگ نامه در ادامه طارم را با دلاوری هاشم "تیغ بند" فتح میکند آنهم با 283 نفر کشته شده از لشگر خودش و 8000 کشته و 2000 اسیر از دشمن ، که 1500 نفر به راه راست آمدند و بقیه را میکشد یا در جنگ زنجان لشگر نویسنده جنگ نامه 58 نفر کشته داشته در قبال 5000 کشته و 1500 اسیر دشمن و در جنگ لاهیجان 57 کشته در قبال 10000 کشته و باز هم 1500 نفر اسیر از دشمن و در جنگ شهران 185 کشته در قبال 9000 کشته و 2000 اسیر دشمن .
نویسنده جنگ نامه ، جنگ را به رشت میکشاند و مردم رشت را برای استقبال به کوچه و بازار می آورد ولی مردم رشت هنوز به امام زاده شک دارند بنابراین امام زاده تصمیم میگیرد که به مردم نشان دهد که اوضاع از چه قرار است .
" پاسکا" نامی که در جریان ورود به رشت اسیر شده بود را به کنار رودخانه میاورد و مردم را خبر میکنند تا به تماشا بیایند ، " حضرت سر به سجده گذاشت و شروع به مناجات کرد پاسکا در حالی که دستهایش بسته بود با حیرت نگاه کرد و از ترس عرق میریخت ، که ناگهان بادی وزید و ابری سیاه پدیدار شد و آتش از آن جهیده و بر پاسکا افتاد و او را از زمین بلند کرد و چنان بالا برد که دیگر دیده نمی شد پس از چند لحظه استخوانهای نیمه سوخته اش تکه تکه به زمین افتاد " .
تا حالا پیغمبر یا امامی دیده اید چنین معجزه ای کند ؟ چقدر باید نویسنده مردم را احمق فرض کند و چنین مزخرفاتی بنویسد .
نویسنده جنگ نامه لشگر امام زاده را برای تصرف لاهیجان حرکت میدهد و دو لشگر را روبروی هم قرار میدهد ولی نمی خواهد جنگ را عادی نشان دهد ، مینویسد که در لشگر امام زاده " طبل انوشیروان " را که ملک شاهمیران با خودش از دمشق همرا لشگر 40000 نفری آورده بودند به صدا در آوردند و همه وحشت کردند چون صدای طبل تا "100 کیلومتر" قابل شنیدن بود ، اگر برای امام زاده معجزه باشد میشود توجیه کرد ولی برای طبل 500 ساله انوشیروان چی ؟ آیا یک نفر بجز نویسنده جنگ نامه چنین چیزی از مخیله اش عبور می کند ؟
البته سرنوشت این نواده انوشیروان از قلم نویسنده جنگ نامه خواندنیست " در نزدیک ظهر برای ملک خبر آوردند که از لشگر تو ( 40000 نفر) کسی نمانده است . ملک خود به میدان آمد و پس از کشتن چند نفر مجروح شد و فردای آنروز به درجه رفیع شهادت نایل آمد " و جالب اینکه حتی قبر فرضی هم برایش تعیین نکرد .
نویسنده داستانسرایی خود را ادامه میدهد و لاهیجان و قزوین و "درگزین " را فتح میکند و امام زاده را حاکم منطقه منصوب می کند .
در نهایت امامزاده را با یکصد و چهل زخم تصور میکند که هنوز رمق دارد و به زخمی که " چهل گوش " بر پهلوی حضرت زده شهید می گرداند .
فکر میکنم همینقدر که نوشتیم کافی باشد که مشت نمونه ایست از خروار .
باور دارم که دوست عزیزم یقین کرده باشد که منابع برای نوشتن در مورد این دو امام زاده بزرگوار به اندازه کافی وجود ندارد و کسانی که بسیار زحمت کشیدند و مطالبی برای این دو امام زاده جلیل القدر نوشتند همین جنگ نامه را پایه تحقیق خود گذاشتند که تا واقعیت بسیار فاصله دارند .
اما واقعیت چیست ؟