دوران بزرگسالی و سفرها
دربارهٔ سفرهای علمیاش تنها به این نکته اشاره شده که در پی درگیری با فرماندار مازندران، آنجا را ترک کرده راه بغداد سپَردهاست. ورودش به بغداد در ایام خلافت مقتفی (۵۱۴/۱۵ - ۵۳۸/۳۹ خورشیدی) بود. وی در این شهر به اندرز و مناظره پرداخت و نزد خلیفه ارجی یافت، ولی پس از مدتی اقامت در بغداد آن شهر را فروهشته به موصل و سپس به حلب رفت. از بررسی مشایخ ابن شهرآشوب در مقدمهٔ مناقب وی برمیآید که پیش از ترک مازندران سفرهایی به خراسان کردهاست: از شنید وی از فتّال که در ۵۰۸ ق برابر ۴۹۳/۹۴ درگذشته، میتوان نتیجه گرفت که ابن شهرآشوب اندکی پیش از این تاریخ در نیشابور بودهاست. همچنین استماعش از شحامی و روایت مسند ابویعلی از او، با عنایت به این که شحامی روایت مسندها را از حدود ۵۱۳ ق یا ۴۹۳ ه.ش در نیشابور آغاز کرده و تا هنگام وفات (۵۳۳ ق یا ۵۱۷/۱۸ ه.ش) ادامه دادهاست میتوان دریافت که در این میان سفری دیگر به نیشابور کردهاست. روایت مستقیم الکشاف زمخشری و مجمع البیان تفرشی (تبرسی) مینماید که وی در سالهای ۵۲۸ (۵۱۲/۱۳) تا ۵۳۸ (۵۲۲/۲۳) بین تألیف الکشاف و وفات زمخشری، ظاهراً در خوارزم باش دیدار کرده و نیز پس از ۵۳۶ ق (۵۲۰/۲۱ خورشیدی)-سالی که تفرشی از تألیف مجمع البیان آسوده شد- در سبزوار با او دیدار کردهاست.
ابن شهرآشوب پس از سالیانی اقامت در حوزههای علمیهٔ ایران و استفاده از محضر دانشمندان و استادان بزرگ و مسافرتهای علمی در سرزمینهای مختلف ایران (مازندران، مشهد مقدّس، نیشابور، سبزوار، ری، کاشان، اصفهان و همدان) در سال ۵۴۷ ق. با کولهباری از دانش و معنویت از شهر همدان به بغداد ره سپَرد. وی در بغداد که پایتخت عباسیان و مشهورترین مرکز علوم اسلامی آن روزگار بود و دانشمندان بسیاری درش زندگی میکردند اقامت گزید و به آموزش دادن دانشها و فنون مختلف پرداخت و هم در آن رشتهها کتابها نوشت. ابن شهرآشوب در همان سالهای جوانی که در ایران و عراق تحصیل میکرد، آموزش هم میداد. «وی هر علمی از علوم اسلامی را که به حدّ کمال دارا بود، شروع به تدریس آن علم میکرد».
همچنین از شنیدش از ابوالحسن بیهقی و شوهانی برمیآید که در بیهق و مشهد نیز بودهاست. ابن شهرآشوب سفرهایی نیز به مناطق مرکزی ایران کرده که به احتمال قوی در مسیر وی از مازندران به بغداد بودهاست، زیرا استماعش از ابوالفتوح رازی، سید فضلالله راوندی، ابوشکر صفار و ابوالعلای همدانی و برخی دیگر از مشایخ مذکور در مقدمهٔ مناقب، نشان میدهد که ظاهراً و در مواردی مطمئناً به ری، کاشان، اصفهان و همدان سفر کرده و از قراین گوناگون از جمله این نکته که ابوالعلا تنها در ۵۴۶ (۵۳۰/۳۱) تا ۵۴۸ (۵۳۲) در همدان بوده، مینماید که این دورهٔ سفر در حوالی ۵۴۷ ق (۵۳۱تقریباً خورشیدی) بودهاست. ابن شهرآشوب گویا پیرامون همین سالها پس از ترک همدان وارد بغداد شده و به هر حال ورودش به بغداد -چنانکه گذشت- در دوران خلافت مقتفی بودهاست.
شنید وی از ابوالوقت سجری نشان میدهد که تا سالهای ۵۵۲ - ۵۵۳ ق (۵۵۲ - ۵۵۴ ه.ش) در این شهر ساکن بوده و انگار تا زمان خلافت مستضی نیز در بغداد میزیستهاست.
با اینکه در زمان ابن شهرآشوب دانشمندان و عالمان بزرگی وجود داشتهاند که مورد احترام مردم و از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند، در این میان ابن شهرآشوب امتیاز و برجستگی خاصّی داشت و مقام علمی و موفقیتش از دیگران نمایانتر بود. او به هر شهری از مملکتهای اسلامی دارای حوزهٔ علمیه که میرفت، سرآمدشان میگشت و کار آموختن به دیگران و بحث و پرورش شاگردان را جدی و چشمگیرتر آغاز میکرد.
در دوران خلافت مستضی به خاطر کوششش در گسترش باورها و افکار حنبلی و اقتدار علمای حنبلی، بغداد دیگر جای خوبی نبود، در واقع نخستهای دوران خلافت مستضیئ ابن شهرآشوب در بغداد بود و مستضیئی در تقویت افکار و گسترش باورها و اقتدار علمای حنبلی سعی و کوشش میکرد. رفتهرفته فعالیتهای چشمگیر ابن شهرآشوب از سوی مخالفان نادیده انگاشته میشد و او را تضعیف میکردند، از این رو بغداد دیگر مکان مناسبی برای ارایهٔ فعالیت ابن شهرآشوب نبود. وی بغداد را به قصد شهر تاریخی و عالمپرور حله ترک کرد و به آن دیار مهاجرت ساخت. ابن شهرآشوب در سال ۵۶۷ ه.ق برابر ۵۵۰ یا ۵۵۱ ه.خ کرسی درسش را در حله رونق بخشید و شروع به آموختن و شاگردپروری کرد. همچنین این گونه مینماید که در همین سفر و ابن بطریق ازش حدیث شنیدهاند. ۲۴ سفرش به موصل گویاهنگام وزارت جلالالدین ابوالحسن علی بن محمد در ۵۷۱ق یا ۵۵۴ خورشیدی صورت گرفتهاست و احتمالاً با برگناریاش از وزارت در ۵۷۳ ق (۵۵۶ یا ۵۵۷)، ابن شهرآشوب موصل را به آهنگ حلب (شهر ستارگان) -که از زمان حمدانیان پناهگاه شیعیان گشتهبود- ترک کرد.
نویسندهٔ روضات الجنات میگوید: «علت انتقال ابن شهرآشوب از عراق به شهر حلب آن بود که شهرستان مزبور در آن روزگار مجمع رجال و بزرگان بوده و مردمِ آنجا هم عموماً با امامیمذهبان به خوبی رفتار میکرده[اند] و به مناسبت اینکه شهرستان حلب تحت نظر آل حمدان بود که امامیمذهب بودهاند ... نسبت به علمای شیعه احترام میکردند.»