3- كوهستان «كلایی»: ساكنان مناطق ییلاقی گیلان را «كلایی» می نامیدند. كلا در لغت به معنی زمین سخت و سنگلاخ است كه با محیط كوهستان همخوانی دارد. گندم ، جو ، چوروم (ارزن)، گل گاوزبان ، فندق و گردو از محصولات عمده این منطقه می باشد.
با توجه به محیط ، خانه ها بیشتر از سنگ و چوب ساخته می شد و سقف ها هم مثل كوهپایه لَت پوش بود. لباسهای نمدی و ضخیم، همراه «پشم جوراب» و شال و كلاه از مردم در برابر سرما حفاظت می كرد. در زمستان به خاطر بارش برفهای سنگین، ارتباط این نواحی با سایر مناطق قطع می شد و به همین خاطر قبل از رسیدن فصل سرما ، آنها آذوقه و هیمه (هیزم) مورد نیاز خود را ذخیره می كردند ، برای این كار با بار گردو و فندق و... به گیلان می آمدند و برنج ، آرد ، قند و چای ، روغن، البسه و ... بر می گشتند.
محیط سرسخت كوهستان از آنها مردمانی قوی و تنومند می ساخت و همین امر در دوره هایی موجب نفوذشان در بین جنگاوران و سربازان شده است كه دیلمیان نمونه بارز این ادعاست . تا جایی كه در ادبیات فارسی «دیلم» به مفهوم سرباز و نگهبان به كار می رود. در صده اخیر بیشتر مردان ییلاقی جهت كار و كسب روزی، روانه جنگل های مازندران شده و در كارگاه های چوب بری مشغول می شدند.
نكته جالبی كه بیان آن خالی از لطف نیست ، نوعی رابطه و همكاری بین گیل ها و كلایی ها ، در نگهداری و استفاده مشترك از «ورزه یا ورزا»(گاو نری كه جهت شخم زدن زمین به كار گرفته می شد) بوده است ، به نوعی كه هر خانواده گیل با یگ خانوار ییلاقی ورزایی را شریك می شدند و در اصطلاح محلی به هم «نیماكه یا نیماكا» می گفتند كه باید به معنی نیمه یار یا صاحب نیمی از ورزا باشد. این نوع همداشتی موجب ارتباط بیشتر بین آنها شده و به طبع در تبادل فرهنگ و آداب و رسوم مؤثر بوده است.
پس گیلان سه منطقه جلگه «گیل» ، كوهپایه «گالش» و كوهستان «كلایی» داشت و هركدام از آنها در كنار مشتركات ، تفاوت هایی هم داشتند كه جای بررسی و تحقیق گسترده دارد. برای مشاهده اجمالی این مناطق می توان به موزه میراث روستایی گیلان ، واقع در سراوان ، روبروی پلیس راه مراجعه نمود، كه جا دارد در اینجا از مسئولین میراث فرهنگی گیلان قدر دانی نمایم.
اگر دقت كنید ، این نگاره ، ساختاری از هم گسیخته دارد و بسیاری از مطالب ناقص بیان شده است ، این كار عمداً صورت گرفته تا شاید ، محققی ، نویسنده ای، ادیبی ، فرهنگ دوستی ، از جهت انتقاد و ردّ گفته های نگارنده هم شده، دست به قلم شود و كاری دقیق و كامل در این باره انجام دهد.
درآخر باید گفت ،فرهنگ و زبان گیلكی ، با همه لطافت و زیبایی ، در شُرف نابودی است . اینجانب عاجزانه از مردم، به ویژه اهل قلم تقاضا دارم كه توجه بیشتری به این امر داشته باشند، چون با این وضع ، پس از گذشت سالیانی كمتر از عدد انگشتان دست ، این فرهنگ و زبان را فقط باید در كتابها جُست كه امیدوارم چشممان آن روز را مبیناد.