در خان چهارم نیز رستم بار دیگر مرتکب اشتباه می شود؛ اشتباهی که نشان می دهد پهلوان از هوشیاری و زیرکی بهره چندانی نبرده و به عنوان یک قهرمان حماسی، بیشتر به نیروی بازوی خود متکی است: او که در منطقه ای خطرناک سفر می کند، با رسیدن به سفره گسترده غذا و شراب، بدون کوچکترین شکی، بی درنگ به خوردن مشغول می شود. محتوای آوازی که رستم می خواند نیز مجددا نارضایتی او را از انجام این ماموریت نمودار می سازد:
که آواره و بد نشان رستم است
که از روز شادیش بهره غم است
همه جای جنگ است میدان اوی
بیابان و کوه است بستان اوی
همه جنگ با شیر و نر اژدهاست
کجا اژدها از کفش نارهاست
می و جام و بویا گل و میگسار
نکردست بخشش ورا کردگار
(ج ۲، ص ۹۸ ، ب ۴۰۹ ۴۰۶)
اما آنچه وی را از گرفتار شدن در دام جادوگر نجات می دهد، ذکر نام خداوند است. وقتی رستم قبل از نوشیدن جام شراب نام خداوند را بر زبان می راند، روی زن زیبا، که تاب شنیدن نام یزدان را ندارد، سیاه می شود و چهره واقعی جادوگر عیان می گردد.
یکی گنده پیری شد اندر کمند
پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند
میانش به خنجر به دو نیم کرد
دل جادوان زو پر از بیم کرد
(ج ۲، ص ۹۹ ، ب ۴۲۴ ۴۲۳)
ظاهرا عزم رستم بعد از کشتن جادوگر برای ادامه راه جزم می شود:
و از آنجا سوی راه بنهاد روی
چنان چون بود مردم راه جوی
(ج ۲، ص ۹۹ ، ب ۴۲۵)
البته هیچ توضیحی درباره این چرخش سریع ذکر نمی شود. شاید پیروزی های پی در پی اعتماد به نفس لازم را در او ایجاد کرده یا از دیدن نقاط ضعف خود عبرت گرفته باشد یا... در هر صورت، بر اثر این تحول آشکار است که ادامه سفر شکلی ارادی و خود خواسته پیدا می کند و احتمالا به همین دلیل است که بخشنده ظاهر می شود. با این تفاوت که در الگوی پراپ، ابتدا بخشنده ظاهر می شود و به امتحان قهرمان می پردازد و قهرمان عموما پس از پشت سر گذاشتن چند مانع دشوار از راهنمایی های او بهره مند می شود؛ اگر چه، چنانکه خواهیم دید، وجود اولاد در پیشبرد روند قصه نقش چندانی ندارد.
در خان پنجم هم رفتار سبکسرانه دیگری از رستم بروز می کند. او در پاسخ دشتبانی که به چریدن رخش در مزرعه اش اعتراض دارد، دو گوش دشتبان را بی هیچ گفت و گویی می کند:
ز گفتار او تیز شد مرد هوش
بجست و گرفتش یکایک دو گوش
بیفشرد و بر کند هر دو ز بن
نگفت از بد و نیک با او سخن
(ج ۲، ص ۱۰۰ ، ب ۴۴۳ ۴۴۲)
رفتار رستم به قدری عجیب است که شنونده قصه نیز همراه دشتبان در بهت و حیرت فرو می رود:
سبک دشتبان گوش را بر گرفت
غریوان و مانده ز رستم شگفت
(ج ۲، ص ۱۰۰ ، ب ۴۴۴)
و اولاد نیز با شنیدن ماوقع، فقط برای دانستن علت خشونت رستم حرکت می کند:
چو بشنید اولاد برگشت زود
برون آمد از درد دل همچو رود
که تا بنگرد کوچه مردست خود
ابا او ز بهر چه کردست بد
(ج ۲، ص ۱۰۰ ، ب ۴۵۲ ۴۵۱)
شاهنامه هیچ دلیلی برای این رفتار رستم ارائه نکرده و حتی در توجیه پذیر ساختن آن نیز تلاش نکرده است؛ اگرچه بر اساس برخی باورهای کهن، حفظ نام جنگاور در حکم اسرار نظامی بوده است و همین مسئله می توانسته رفتار رستم را منطقی جلوه گر سازد. به هر حال، با ورود اولاد، «بخشنده» قصه ظاهر می شود.
۱۳) نخستین خویشکاری بخشنده: طبق الگوی پراپ، بخشنده بلافاصله بعد از ظهور، قهرمان را آزمایش می کند. مثلا از او سوالی می پرسد یا انجام خدمتی را خواستار می شود و یا حتی به او حمله می کند. همه این موارد، راه را برای واگذاری عامل جادویی به قهرمان هموار می سازد.
در قصه جنگ مازندران، این خویشکاری در قالب نبرد بین اولاد و رستم ظاهر می شود. به این ترتیب که اولاد ابتدا برای فهمیدن علت تعرض رستم علیه دشتبان به سمت رستم حرکت می کند و بعد از کمی درگیری لفظی با او به نبرد می پردازد.
۱۴) واکنش قهرمان: واکنش مثبت یا منفی قهرمان در برابر نخستین خویشکاری بخشنده، خویشکاری واکنش قهرمان نامیده می شود. این واکنش طبیعتا با نوع آزمایش متناسب است. مثلا اگر بخشنده از قهرمان سوالی کرده باشد، الزاما واکنش قهرمان در راستای پاسخگویی (مثبت یا منفی) به سوال است؛ یا اگر قهرمان مورد حمله قرار گرفته باشد، در راستای دفاع از خود یا دفع حمله عکس العمل نشان می دهد.
با توجه به آنچه گفته شد، ممکن است این سوال پیش آید که اگر نحوه واکنش قهرمان متناسب با نوع خویشکاری بخشنده است؛ چرا در قصه جنگ مازندران، وقتی از رستم درباره هویتش سوال می شود؛ در واکنش به پرسشگر حمله می کند؟ در جواب کافی است که یک بار خویشکاری بخشنده را مرور کنیم:
بدو گفت اولاد نام تو چیست
چه مردی و شاه و پناه تو کیست
بنایست کردن برین ره گذر
ره نره دیوان پرخاشخر
(ج ۲، ص ۱۰۰ ، ب ۴۵۹ ۴۵۸)
ملاحظه می شود که فقط دو جمله اول خویشکاری پرسشی است (و تازه آن نیز سوال درباره نام رستم است یعنی همانطور که قبلا نیز اشاره شد، سوال درباره امری مقدس و محرمانه) جمله سوم لحنی کاملا پرخاشجویانه دارد؛ به گونه ای که نشان می دهد دو جمله نخست هم چندان پرسشی نبوده است. رستم در پاسخ شروع به رجز خوانی می کند:
چنین گفت رستم که نام من ابر
اگر ابر باشد به زور هژبر
همه نیزه و تیغ بار آورد
سران را سر اندر کنار آورد
به گوش تو گر نام من بگذرد
دم و جان و خون و دلت بفسرد
نیامد به گوشت به هر انجمن
کمند و کمان گو پیلتن
هر آن مام که چون تو بزاید پسر
کفن دوز خوانیمش ار مویه گر
(ج ۲، ص ۱۰۱ ، ب ۴۶۴ ۴۶۰)
این مشاجره لفظی منجر به درگیری می شود. بنابر این، خویشکاری واکنش قهرمان در این حرکت قصه جنگ مازندران حمله قهرمان به بخشنده و به اسارت گرفتن اوست.
۱۵) تدارک یا دریافت شی جادو: به این معنا که قهرمان امکان استفاده از یک عامل جادویی را به دست می آورد. پراپ خاطر نشان می کند که برخی قصه ها ممکن است با دریافت پاداش خاتمه یابد. در این مواقع، هدیه چیزی با ارزش مادی معین است و یک عامل جادویی نیست.
ترکیب خویشکاری های بخشنده، واکنش قهرمان و تدارک شی جادو ممکن است در یک قصه، متناسب با خویشکاری واکنش قهرمان، چند بار تکرار شود؛ مثلا اگر خویشکاری بخشنده به صورت یک سوال ظاهر شود و نتیجه خویشکاری واکنش قهرمان در برابر این سوال منفی باشد (به سوال پاسخ اشتباه دهد) طبیعتا خویشکاری تدارک شی جادو روی نخواهد داد؛ اما توالی تکرار خویشکاری ها تا ارائه پاسخ مناسب و دریافت شی جادویی ادامه خواهد یافت:
واکنش قهرمان تدارک شی جادوبخشنده
واکنش مثبت قهرمان تدارک شی جادو
واکنش منفی قهرمان بخشنده
واکنش منفی قهرمان بخشنده
اما انتخاب لفظ «بخشنده» برای نامیدن شخصیتی که عامل جادویی را در اختیار قهرمان می گذارد، چندان مناسب و بجا نیست. همانطور که پراپ نیز اشاره می کند؛ برخی بخشندگان عامل جادویی را با اکراه یا حتی پس از جنگ و مبارزه تسلیم قهرمان می کنند. استفاده از کلمه «بخشنده» در این موارد چندان رساننده مقصود نیست. خود پراپ نیز متوجه این نارسایی بوده است. اینها بخشنده واقعی کلمه نیستند؛ بلکه شخصیت هایی هستند که نادلبخواه و از روی کراهت چیزی به قهرمان می دهند.
اما احتمالا از آنجا که در روش خود انگیزه شخصیت ها را مورد کند و کاو قرار نمی دهد، از کنار این موضوع به سادگی عبور می کند.
قصه جنگ مازندران فاقد این خویشکاری است. این احتمال که فردوسی به خاطر خردپذیر کردن قصه جنبه های جادویی و خرق عادت آن را تعدیل کرده باشد، احتمال بعیدی نیست.