ظهر آمدم خانه. لباسم را عوض کردم و نشستم تا غذا بخورم. همین اینکه به برنج نگاه کردم ، دیدم برنجش خیلی آبکیه! آمدم اعتراض کنم که ، ناگهان یاد جمله ی استادم افتادم. "هر چی برای خودم میخوای، برای اون هم بخواه..." خودم رو گذاشتم جای همسرم. گفتم اگر شوهرم روز اول از من غذای به این خوبی خواسته بود ، بعد برنجش آبکی شده بود، دوست داشتم شوهرم هیچی بهم نگه ، ولی فردا به جای یک لیوان ، نصف لیوان آب بریزم. این که کاری نداره. حرفی نزدم و قید برنج رو زدم و رفتم سراغ لپه. تا یه مقدار از لپه رو خوردم دیدم خیلی شوراست!
آمدم اعتراض کنم که باز حرف استاد آمد به ذهنم. خودم رو گذاشتم جای همسرم. با خودم گفتم اگر جای همسرم بودم ، دوست داشتم شوهرم چیزی به من نگه ، ولی فردا به جای یک قاشک ، نصف قاشک نمک بریزم.
مشکل ما اینست که که فکر میکنیم فقط خودمان میفهمیم غذا بد مزه شده است ، و خانوم مان نفهمیده! در حالی که او هم دارد غذا ر میخورد و متوجه میشود ، منتهی به روی خود نمی آورد. خلاصه هیچ حرفی نزدم و به زور غذا را خوردم. احساس کردم خانوم هم دارد غذا را به زور میخورد و حرفی نمیزند!
هر دویمان داشتیم درعین آرامش ولی به زور ناهارمان رو میخوردیم که ناگهان از اتاق دوستم ، فریاد بلند شد : این چیییه پختیییییی؟!!! مگر تا حالا این غذا رو نخورده بودییییی؟!! تا حالا ندیده بودییییییی؟!! ....!
فهمیدم خانوم دوستم هم غذا رو بد درست کرده است ، منتهی دوستم بر عکس بنده، فریادش بلند شده بود و کلی سر همسرش داد و بی داد میکرد! یکی نیست بهش بگوید ، مرد حسابی تو که با خانومت دعوا داری چه ربطی دارد به ما که اینقدر بلند بلند داد میزنی!
فردا صبح داشتم آماده میشدم بروم سر درس و بحث ، به ذهنم آمد که الان خانوم از من می پرسد ناهار چی میخوری.
با خود گفتم یه غذای دیگر به همسرم میگویم درست کند ، که باز یاد جمله استادم افتادم. خودم رو گذاشتم جای همسرم . گفتم اگر جای خانومم بودم دوست داشتم شوهرم باز بگه برنج و لپه ، نه چیز دیگه! اگر امروز یه غذای جدید بگه ، اون رو هم خراب میکنم وخیلی بد میشه! پس فردا یه غذای دیگه میگه باز اون رو هم خراب میکنم! دوست داشتم شوهرم تا دو سه روز به من بگه برنج ولپه تا خوب پختنش رو یاد بگیرم.
داشتم میرفتم بیرون که اتفاقا خانوم پرسید ظهر ناهار چی دوست دارید بپزم؟ گفتم برنج و لپه! خانوم با تعجب گفتم برنج ولپه؟!!
گفتم : آره. مگر چیه؟! گفت آخر دیروز خودت دیدی که آبش زیاد شده بود . گفتم آره خوب. آبش را کمتر کن. دوباره گفت دیدی که شور هم شده بود. گفتم عزیزم خب نمکش را کمتر کن! در همین اثنا دیدم دوستم به خانومش گفت برام برنج و قرمه سبزی درست کن! همسرم به من گفت اون ها میخوان برنج و قرمه سبزی بخورن ولی تو..؟ گفتم اگر میخواهید با هم غذا بپزید من فقط برنج و لپه میخورم نه چیز دیگر!! رفیقم گفت : نه بذار ، قرمه سبزی بپزند . گفتم نه! من فقط برنج و لپه میخورم.
با دوستمان آمدیم بیرون از خانه که دوستم ناگهان به من اعتراض کرد تو چرا اینقدر اصرار بیجا میکنی؟! گفتم بابا دیروزغذا را خراب کردند ، بگذار امروز دوباره بپزند . اگر یک غذا را خوب یاد بگیرند اعتماد به نفسشون بالا می رود ولی اگر هر روز غذایی را خراب کنند باورشون میشود که آشپز خوبی نخواهند شد. اگر شده یک هفته غذای برنج لپه می خورم تا احساس کند در پختن این غذا مهارت کافی دارد.
بعد از یه مدت برخورد های رفیقم با همسرش باعث شد، خانومش دیگر غذا نپزد ، وهر دفعه میگفت : بلد نیستم، اگر بپزم خراب میشه ، بدمزه میشه ، خودت بپز!!!
ولی خانوم بنده بعد از یک مدت شده بود یه آشپز خوب و من خیالم راحت بود.همین اتفاق باعث شد که دوستم همیشه زودتر کلاس درس وبحث رو ترک میکرد. وقتی بهش میگفتیم کجا میروی؟ میگفت باید برای برای خانواده غذا تهیه کنم!
من همیشه این اصلی را که استاد به من آموختند ، پیش خودم نگه داشتم. سال ها بعد که به آمریکا رفتم، آن جا هم وقتی جوان هایی که مسلمان شده بودند و میامدند ، تا بنده عقدشان رو بخوانم، معمولا اولین جمله ای که بعد از عقد بهشان میگفتم این بود:
Put your feet on her/his shoes
یعنی اینکه آقای محترم پایت رو بگذار در کفش خانومت! خانوم محترم، پایت رو بگذار در کفش آقایت!
یعنی همان جایگزینی. خودمان رو جای دیگران قرار دادند. هر چی برای خودمان خواستیم برای او هم بخواهیم.
به تمامی دوستان توصیه میکنم این توصیه امام علی (ع) به فرزندشون امام مجتبی (ع) رو همیشه تو زندگیشان به عنوان یک اصل مهم پیش خودشتن نگه دارند:
اجْعَلْ نَفْسَک مِیزَاناً فِیمَا بَینَک وَ بَینَ غَیرِک.( نهج الباغه، نامه 31)
خودت را معیار و میزان بین خود و دیگران قرار بده.
به زبون ساده یعنی اینکه هر چی برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش. هر چی واسه خودت بدت میاد واسه دیگران هم بدت بیاد.
در ضمن منتظر نباش طرف مقابل داره چکار میکنه. اون شاید بخواد بره به جهنم! شما وظیفه خودت رو انجام بده.
خلاصه سخنرانی دکتر مرتضی آقا تهرانی از نرم افزار خانواده موفق، کاری از مرکز تحقیقات نور، با اندکی تصرف
منبع