به دستور پزشکان معالج، پدرم به بیمارستان « منتصریّه» مشهد انتقال یافت و در آنجا بستری گردید. به خاطر دارم روزی در راه بیمارستان، چشمم به درشکه ای افتاد که در آن مردی و زنی بی حجاب نشسته بودند. چون به خدمت پدر رفتم، فرمود:
« دیگر رفتن ما نزدیکست، اما تو چرا چشم خود را حفظ نکردی؟ »
عرض کردم: بعمد خطایی مرتکب نشدم. فرمود:
« می دانم ولی تو که در خیابان جویای کسی نبودی، پس چرا چشم به داخل درشکه انداختی که نگاهت به نامحرمی تصادف کند. »
امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
« النظرة سهم مسموم من سهام الشیطان. »
تیر زهر آلود و قلب آدمی
کاش مادر مرمرا نازادمی
هر نظر ناوکیست زهرآلود
که ز شست و کمان ابلیس است
دیدن زلف و خال نامحـرم
دانه کیـــــد و دام ابلیس است
برگرفته: