برگه ی ششم: چند هفته ای است که صالح یک کبک را که بالش زخمی شده
نگهداری می کند. وقتی به خط آمدیم، چون کسی در کرخه نماند، مجبور شد پرنده را با
خود به خط مقدم بیاورد. بیشتر از چند متر نمی تواند بپرد ولی پاهای تیزی دارد.
بعد از ظهر پریروز که خط از همیشه ارام تر بود، صالح رهایش
کرده بود، هوایی بخورد. دیگر جَلد شده بود. وقتی مستقیم به سمت عراقی ها رفت، زیاد
نگران نشدیم. عصر بود. غیر از چند نفر که نگهبانی می دادند، بقیه در حال استراحت
بودند. صالح کنار من مقابل در سنگر دراز کشیده بود و چفیه را روی صورتش انداخته
بود که ناگهان با پرت شدن چیزی روی سینه اش، همه از جا پریدیم. باور کردنی نبود
کبک بیچاره در حالی که از چشم و دهانش ترشحات کف مانند خارج می شد، در دستان صالح
جان داد. لحظاتی در حیرت گذشت تا با فریاد یکی از بچه ها که شاهد وضع پرنده بود،
همه به خود آمدیم. بلافاصله از سنگر بیرون پرید و داد کشید: شیمیایی زندند!
شیمیایی!
حدس او درست بود. پرنده ی بیچاره به محل اصابت بمب شیمیایی
نزدیک تر بود و با پیغام رسانی اش که با مرگش همراه بود، سبب شد یک گردان به موقع
خبر شوند و ماسک ها را بزنند.
عامل تاول زای خردل زده بودندو به زودی محلش کشف شد و چاله
ی بمب ها با خاک پوشانده شد و محدوده ی آلوده تعیین شد.
با دیدن این صحنه تازه فهمیدم مفهوم سلاح کشتار
جمعی چیست! سلاحی که هر جانداری را بی جان می کند.
در این فکرم که زور مداران و اسلحه سازان منتظر نمی مانند
تا سلاحی متعارف شود و سپس از آن استفاده کنند؟ آیا این که در عقبه ی خط در حال
تردد یا کاری هستی و ناگهان یک توپ اتریشی بدون سوت یا هیچ نشانه ای کنارت منفجر
می شود، غیر متعارف نیست؟
صدام ملعون هم این وظیفه را به عهده گرفته است تا سلاح
شیمیایی را متعارف کند! آیا این از مصادیق پیشرفت سلاح جاگ افروزان است؟ تا کسی
نبیند، در نمی یابد چه فرقی میان سلاح شیمیایی و سلاح های متعارف وجود دارد.