به نام خدا و سلام
نمی دونم جای این مطلب اینجاست یا نه ولی این چند جمله را جایی خوندم و حیفم اومد خودم تنهایی خونده باشمش گفتم میام تو انجمنها یه جایی می ثبتم شاید یکی بخونه و لذتی ببره اونجوری که من لذت بردم.
همیشه مادر رو به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیدن
کوچــــک و کوچکتر میشود
ولـــــی پدرم
پدرم را به خودکاری که ظاهر و ابهتــشو همیشه حس میکنه
خم به ابـــــــرو نمیاره
خیلی سختتر از این حرفاس
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند چقــــــــــدر دیگر مینویسد
بیاید قدرشونو بدونیم...