• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 780)
جمعه 25/12/1391 - 17:21 -0 تشکر 594465
جنگ در ادبیات کلاسیک فارسی (نوشتاری از استاد، مرحوم دکتر غلامرضا رحمدل )

 

قسمت دوم

در دوره ی غزنویان ، خلاصه دوره ی محمود غزنوی که سیاحتی جنگ طلبانه و کشور گشایانه داشت ، شاعران مدّاح مانند عنصری ، در ضمن دروغ پردازی های خود در مدح و تمجید ممدوح ، جنگهای او را نیز می ستودند و و از محمود ، مجاهدی فی سبیل ا... می ساختند ، این روند ، یعنی تمجید از جنگ طلبی های شاهان در قالب قصاید مدحیه ، تا حمله ی مغول کم و بیش ادامه داشت . بعد از حمله ی مغول و اوج گیری شعر صوفیان و قطع روابط شاعران با دربارها ، جنگ از بیرون به درون شاعر انتقال می یابد و شاعر ، جنگ با خود ، صلح با دیگران را سیره ی سلوک عرفانی خود می سازد . در سبک هندی جنگ در گستره ی نازک اندیشی ، مضمون تراشی و نازک خیالی شاعران ، جایگاه چندانی نداشته است .

دوره ی بازگشت نیز جنگ و صلح در شعر شاعران مانند دیگر مضامین و مفاهیم ، پردازشی واپسگرایانه داشته است .در ادبیات کلاسیک ، شکوهمند ترین چشم انداز جنگ را باید همین متون حماسی شاهنامه ای جستجو کرد . چنانکه گفته آمد نخستین شاهنامه ی منظوم حماسی با درونمایه ی اساطیری ، از آن مسعودی مروزی بود . شاهنامه مسعودی مروزی در ادوار گذشته از اهمیت و استقبال ویژه ای برخوردار بود . صاحبان ذوق و هنر ، آنرا با خط خوش و مینیاتورهای تخیلی می نوشتند و تدوین می کردند . اما امروزه جز ابیاتی چند ، از این شاهنامه آنهم از باب شواهد امثال لغات ، در کتبی مانند لغت فارس اسدی و تذکره های قدیمی اثری باقی نمانده است .

ابیات به جا مانده از این شاهنامه که در بحر هزج مسدّس محذوف ، وزن رایج منظومه های رمانتیک سروده شده چنین ثبت شده است :

نخستین کیومرث آمد به شاهی                              گرفتش به گیتی درون پیشگاهی

چو سی سالی به گیتی پادشاه بود                           کی فرمانش به هر جائی روا بود

دقیقی طوسی ، دومین حماسه سرای ملی صاحب گشتاسب نامه است . او موفق شد ، هزار بیت از شاهنامه خود را در بحر متقارب مثمن محذوف بسراید . او در حادثه ای که علت آن در تاریخ مشخص نشده است ، توسط غلام خود به قتل رسید و موفق نشد که شاهنامه منظومه را به پایان ببرد . این هزار بیت تماماً بدون دخل و تصرف در شاهنامه فردوسی ثبت شده است . شاهنامه فردوسی را از محورهای مختلف می توان ، نقد و بررسی نمود ، از جمله :

1- نقد تاریخی یعنی نقد بر اساس زمان مسلسل است . در این نوع نقد ، شاهنامه به سه دوره متنوع و در عین حال پیوسته به هم تقسیم می شود .

1-1 : دوره اساطیری : که از پادشاهی کیومرث شروع شده و با سقوط ضحاک پایان می گیرد . شایان ذکر است که اسطوره ، آنسوی تاریخ است و پشت تاریخ خوابیده است . دوران اساطیری دوره ایست که هیچ کس اثر مکتوب یامنقوشی اعم از کتیبه ، مقاوله نامه ، مناشیر حکومتی ، سفالینه ها ، ظروف و ... از آن دوره موجود نیست و هویت این دوره بر اساس ادبیات شفاهی ، رقم خورده می شود . این ادبیات در روند تکاملی خود در مواجهه با عنصر اقتضای زمان بازسازی ، بازتولید و بازخوانی می شود .

2-1 : دوره پهلوانی : که از فرمانروایی فریدون شروع شده و با مرگ رستم به دست شغاد و تار و مار شدن خاندان رستم به دست بهمن پایان می گیرد . جنگ و پی آمدهای پر ماجرای آن . یعنی حماسه و تراژدی و ... در درخشان ترین چشم انداز خود ، در این دوره به وقوع می پیوندد.

3- 1: دوره تاریخی : از آغاز دوره تاریخی ایران تا سقوط دولت ساسانی به دست سپاه مسلمانان

2- نقد جامعه شناختی با محوریت مردم شناسی : در این گونه نقد ، آداب ، رسوم ، باور داشتها ، نهادهای دینی ، نهادهای اجتماعی ، طبقات اجتماعی ، اساطیر رویش و ... مورد بررسی قرار می گیرد .

اما از همه جذاب تر نقد بر اساس تقابل دوگانه است . این تقابل در نفس روایات منسجم داستانها به چشم می خورد . فی المثل ، رستم در شاهنامه،  اسطوره ی کمال انسانی به شمار می آید ، یعنی در قدرت ، بنیه ی نظامی ، ادوات جنگی ، ملکات اخلاقی با فضایل انسانی ، سرآمد دیگر شخصیتها ، ترسیم شده است . با این همه مرتکب اعمالی می شود که برازنده ی ساختار شخصیت او نیست از جمله :

1- با لجاجت و سرسختی ، علی رغم درخواست سهراب ، از افشای نام خود اجتناب می کند و از خود داری ، فاجعه ی پسر کشی را رقم می زند .

ضحاک پدر خود را کشت و رستم پسر خود را می کشد . اسطوره شناسان ، قراردادن نقطه ی ضعف در شخصیت رستم را ، به روش علمی تحلیل کرده اند از جمله ، مهرداد بهار در مجله ی سیروغ گفته است . قرار دادن نقطه ضعف در شخصیت قهرمان ، گرچه برای خود قهرمان ضعف به شمار می آید اما موجب کمال و توسعه ی کیفی حماسه می شود .

لجاجت رستم در عدم افشای نام خود ، باعث تراژدی رستم و سهراب شد و حماسه ی بدون تراژدی . فقط رزم نامه ای خشن و بی روح است .

عده ای از اسطوره شناسان نیز در راستای تئوریزه کردن کنش های قهرمانانه شاهنامه می گویند : نام پوشی ، جزئی از معتقدات عمومی فرهنگ اساطیری و نامپوشی قهرمانان در جنگ ها نیز متأثر از همان باورهای عمومی . آنها ر ا موجودیت فرد می پنداشتند و معتقد بودند ، دانستن نام قهرمان از سوی ضد قهرمان ، به منزله ی تسلط بر موجودیت قهرمان است . از این روست ، آنگاه که « کشانی » نام رستم را از او می پرسد ، رستم پاسخ می دهد نام « مرگ توست »:

مرا مام من نام مرگ تو کرد                                  زمانه مرا پتک ترگ تو کرد

به نظر نگارنده در کنار تحلیل های مذکور ، این تحلیل هم قابل توجه می تواند باشد که بگوئیم : رستم محصول ازدواج زال و رودابه ، و رودابه از تیره ی ضحاک مار بدوش است . از این رو ازدواج زال و رودابه ، به خاطر مخالفت سام و منوچهر شاه مدتی به تأخیر افتاده بود . ازدواج زال و رودابه در باور داشت اساطیری به منزله ی پیوند فرّه ایزدی با نسل اهریمن بوده و اجتناب از اینگونه پیوند در زمره ی باورداشتهای پایه ای اساطیری بوده است . زال ، در واقع ساخت این باور داشت را شکسته بود و با این ازدواج ، طبعاً خون ضحاک نیز در رگهای رستم جاری گردید .

کشتن سهراب و مکر ورزیدن بر اسفندیار ، نشانه هایی از میراث اهریمنی ضحاک است .

2- کشتن اسفندیار با شیوه های ناجوانمردانه و ضد قهرمانانه ، انگشت گذاشتن روی نقطه ضعف رقیب و گریختن از مواجهه ی مردانه ،کار پهلوانان نیست . مکر ورزی رستم رادر نجواهای دردناک اسفندیار می توان ، بازخوانی کرد . اسفندیار در حال جان دادن اینگونه می گفت :

به مردی مراپور دستان نکشت                               نگه کن بدین گز که دارم به مشت

و رستم برای توجیه نیرنگ خود ، به فرافکنی روی می آورد از یک طرف ، تقصیر را به گردن « دیو ناسازگار » می اندازد و می گوید :

همانا که از دیو ناسازگار                                     مرا بهره رنج آمد از روزگار

آیا منظور رستم از دیو ناسازگار ، ضحاک است که خوی اهریمنی او به صورت میراثی نامبارک در خود او تبلور یافته و یا منظورش شیطان برون است ؟ از طرفی ، این نیرنگ را نوعی چاره گری در حضیض بیچارگی به شمار می آورد و می گوید ، چون در شرایط عادی ، یارای مقاومت در مقابل اسفندیار را نداشته ام ، ناگزیر به نیرنگ روی آوردم :

چو بیچاره گشتم من از جنگ وی                          بدیدم کمان و برو چنگ وی

سوی چاره گشتم ز بیچارگی                                ندادم بدو سر به یکبارگی

و از طرفی نیرنگ خود را توجیه شرعی می کند و می گوید ، اقبال ، از اسفندیار روی گردانیده و مرگ محتوم وی فرا رسیده بود و این ناسازگاری بخت و اقبال وی بود که د رهیأت مکر و نیرنگ من تبلور یافته است :

گر او را همی بخ یاد آمدی                                   مرا تیرگی کی بکار آمدی

و در پایان ، در حالیکه اسفندیار در خون خویش می غلتید ، رستم به هیأت یک معلم اخلاق در می آید و از مردم می خواهد که از مرگ اسفندیار عبرت بگیرند و بدانند که مرگ ، همگان را به کام خواهد کشید :

از این خاک تیره بباید شدن                                  بپرهیز یک دم نشاید زدن

نخستین پرسش که در بادی امر در ذهن مخاطب می درخشد ، این است که این مکرآوری از یک سو و عذرآوری های نخ نما و بدتر از گناه از سوی دیگر از شخصیتی مانند رستم ، چگونه توجیه می شود ؟

رستم که برای تأمین امنیت اجتماعی مردم با دیوان و غولان و جادوگران مردم آزار می ستیزد ؛ رستم که برای نجات بیژن از چاه ، غرور پهلوانی خود را زیر پا می گذارد . رستم که اسطوره ی اخلاق و جوانمردی و خوی پهلوانی ، در شاهنامه است ؛ چگونه ، در جنگ با اسفندیار از آئین پهلوانی روی می گرداند ؟

اسطوره شناسان می گویند ، مکر ورزی رستم در جنگ با اسفندیار از جنس حیل شرعی و نیرنگهای جنگی بوده و ارتکاب آن ، ملامتی را متوجه رستم نمی کند . از طرفی نحوه ی کشتن اسفندیار به دلالت سیمرغ ( دانای کل ) انجام گرفته است. همانگونه که کشتن زرگر سمرقندی حکایت دفتر اول مثنوی مولوی به دلالت حکیم روحانی و دستور شاه انجام گرفته و ( آنچه آن خسرو کند ، شیرین بود)

یکی از ویژگی های رزمنامه های شاهنامه فردوسی ، براعت استهلال برخی از داستانها است . این براعت استهلال که آینه ای از تعلیل هنری ( حسن تعلیل ) و تعلیل فلسفی محتوای روایات است ، بافت حماسی روایات را تلطیف و کنش های اشخاص و شخصیتهای داستان را در رشته ی روابط علت و معلولی تئوریزه می کند . یکی از درخشان ترین نمونه های براعت استهلال ، تعلیل هنری – فلسفی آغاز داستان رستم و سهراب است : تند بادی از کنج روزگار بر درخت ترنج می وزد ، وزیدن های متعارف را ساخت شکنی می کند . زیرا ترنج نارسیده را که به طور طبیعی ، تعلق و پیوندش به شاخه ی درخت برای کنده شدن و افتادن آماده تر است ، از شاخه به زیر می افکند اما میوه ی پخته را روی شاخه نگه می دارد . رستم پیر و پخته را روی شاخه نگه می دارد و سهراب کال و جوان را از شاخه ی زندگی می چیند . فردوسی از متن این دیباچه ی تمثیلی دو پرسش حکیمانه و در عین حال پارادوکسی استخراج می کند :

الف : آیا عمل این تند باد ، در زمره ی هنر به شمار می آید یا بی هنری ؟ زیرا از سویی ، باد ، با یک میزان از نیرو به دو میوه ی روئیده ، در یک شاخه می وزد . خام را می اندازد و پخته را نگه می دارد و با این کار شگفتی می آفریند . از سوی دیگر مانند کسی است که هنر گزینش گری نداشته باشد و خام و نارس را از هم تشخیص ندهد .

ب : آیا عمل این تند باد عادلانه است یا ظالمانه ؟ چیدن میوه ی جوان و نارس و بجا گذاشتن میوه پخته و کهنسال ، آیا به عدل نزدیک است یا به ظلم ؟

فردوسی در همان حال که از پاسخ قانع کننده و برهانی به این دو پرسش اجتناب می کند و برهان را بین دو سوی پرسش یعنی داد و بیداد به حال تعلیق در می آورد ، حکیمانه ، به یک باور یقینی و قلبی گردن می نهد و آن اینکه : مرگ ، عدل است . اگر مرگ نبود ، زمین پی سپر پیر و جوان می شد  . گرچه بین پیری و مرگ به تداعی مجاورت رابطه ی معنی دار وجود دارد ، اما پیری لزوماً علت مرگ نیست . مرگ علتی جز خود ندارد و از تازش به برنا و فرتوت ، ابائی ندارد :

اگر تند بادی بر آید ز کنج                          به خاک افکند نارسیده ترنج

هنرمند گوییمش ار بی هنر                         ستمکاره خوانیمش ار دادگر

از این راز جان تو آگاه نیست                      بدین پرده اندر ترا راه نیست

اگر مرگ را نیو باردی                              ز پیر و جوان خاک بسپاردی

دم مرگ چون آتش هولناک                       ندارد ز برنا و فرتوت باک

جوانی و پیری به دست اجل                       یکی دان چون در دین نخواهی خلل

جوان را چه باید به گیتی طرب                    که نی مرگ را هست پیری سبب

در واقع فردوسی ، منابع معروف شناختی را به دو حوزه تقسیم می کند : حوزه دانستن ها و حوزه ی باور داشت ها . دانستن ها ، برهانی و باورداشت ها شهودی و وجدانی هستند . مرگ در زمره ی معارف وجدانی به شمار آمده است .

جوان را چه باید به گیتی طرب                    که نی مرگ را هست پیری سبب

فردوسی در نقطه پایانی این براعت استهلال فلسفی – ادبی ، مرگ را پرسش بی پاسخ آفرینش می داند و برخلاف خیام ، به جای دامن زدن به پرسشهای بی پاسخ در مورد مرگ ، خاموشی و تسلیم و رضا در مقابل مشیت خداوند را لازمه ی بندگی می داند و می گوید از مرگ گریز و گریزی نیست ! هنر آن است که پایان کارمان ختم به اسلام شود ( و لا تموتن الا و انتم مسلمون )

بگیتی چنان کوش چون بگذری                   سرانجام اسلام با خود بری

فردوسی با این دیباچه ی فلسفی هنری خواسته است داستان « پر آب چشم » رستم و سهراب را با حکمت ، پیوند دهد و نگاه خواننده را بجای وقفه در رو ساخت و صورت داستان به افق حکمت متعالیه و بقول سعدی « تأمل در آیینه دل » سوق دهد تا خواننده وزش تند باد مرگ را به عنوان مصداقی از حکمت بالغه ی ربانی بپذیرد و افکندن سهراب جوان و نا رسیده از شاخه ی زندگی و بجا گذاشتن رستم کهنسال و پخته بر شاخه ی زندگی برایش قابل تحمل باشد و تحملی که لازمه ی آن خاموشی بوده و این خاموشی نیز نشانه ایست از بندگی .

پایان قسمت دوم

منبع: روایت هشتم ،دوماهنامه تخصصی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گیلان

گدای فاطمه(س)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.