4- نیرومندی و جوانی حضرت موسی
«یا اَبَتِ استَأجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِیُّ الاَمینُ»
همانا بهترین کسی که میتوانی استخدام کنی، آن کسی است که قوی و امین باشد.
درباره حضرت موس7 قرآن کریم چنین میفرماید:
«وَ لَما بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاستَوی اتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنینَ»
هنگامی که موسی نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم، و اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم. «اشد» از ماده شدت، به معنای نیرومند شدن است و «استوی» از ماده اِستوا، به معنای کمال خلقت و اعتدال آن است.
بر اساس آیه شریفه، ظاهراً یک نحو ارتباط بین سلامتی و نیرومندی جسمانی و یادگرفتن حکمت و دانش وجود دارد، همانطور که فرمودهاند: عقل سالم در بدن سالم است. در مجموع یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر، هیچیک از آنان ضعیف و یا ناقصالخلقه نبودهاند. و در مورد جانشینان دوازدهگانه پیامبر عظیم الشأن اسلام و امامان ما نیز به همین نحو است. به همین جهت در آیه مذکور فرمود: هنگامی که موسی نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم.
در اصل داستان موسی7 داریم که وقتی موسی از قصر فرعون خارج شد و وارد شهر میشود متوجه شد یکی از پیروان او با یکی از مأمورین فرعون که میخواست از او بیگاری بکشد درگیر شده و توان کافی برای دفاع از خویشتن را ندارد.
هنگامی که چشم شخص باایمان به حضرت موسی افتاد او را شناخت و از او یاری طلبید.
«وَ دَخَلَ المَدینَهَ علی حینِ غَفلَةٍ مِن اَهلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَینِ یَقتَتِلانِ هذا مِن شِیعَتِهِ وَ هذا مِن عَدُوهِ فَاستَغثَهُ الَّذی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِن عَدُوهِ»
موسی در موقعی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شده، ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند. یکی از پیروان او بود و دیگری از دشمنانش. آن یکی که از پیروان او بوده از وی در برابر دشمنش تقاضای کمک کرد.
موسی که دارای روحیه دفاع از مظلوم در مقابل ظالم بود، بلافاصله به کمک مظلوم شتافته، با ظالم درگیر میشود. او تنها با زدن یک مشت به سینه دشمن او را از پای درمیآورد.
حضرت موسی توان رزمی و قدرت خدا را در دفاع از مظلوم به کار میگیرد. همانطور که حضرت امیر به فرزندان خویش وصیت فرمودند:
«کُونا لِلظالِمِ خَصماً و لِلمَظلوُمِ عَونًا»
همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
آنگاه حضرت موسی به خاطر قتل ناخواسته به درگاه خدا استغفار میکند و پس از این ماجرا مجبور میشود از شهر بگریزد.
حضرت موسی باید به سرعت از شهر خارج شود. پیاده راه میافتد. آنقدر پیادهروی میکند که کفشهایش پاره میشود. با پای برهنه و شکم گرسنه به راه ادامه میدهد و این راهپیمایی، هشت روز طول میکشد. وی برای رفع گرسنگی از گیاهان بیابان و برگ درختان استفاده میکند.
کمکم شهر مدین نمایان میشود و آرامش بر قلب او مینشیند. وقتی نزدیک شهر مدین شد گروهی از چوپانان را میبیند که برای سیراب کردن چهار پایان خود، بر سر چاهی اجتماع کردهاند و پایینتر از آنها دو زن را میبیند که کناری ایستاده و از گوسفندان خود مراقبت میکنند، اما به چاه نزدیک نمیشوند. وضع این دختران که بسیار متین و باعفت نیز به نظر میرسند و در گوشهای ایستادهاند و به آنها فرصت استفاده از آب داده نمیشود، توجه موسی را به خود جلب میکند. به سوی دختران رفته و میپرسد: کار شما چیست؟ چرا پیش نمیروید و گوسفندان خود را سیراب نمیکنید؟ میگویند: دلو سنگین است، ما نمیتوانیم آب بالا بکشیم. ما منتظریم چوپانان بروند اگر آب باقی ماند از باقیمانده آنان برای سیراب کردن گوسفندان خود استفاده کنیم.
موسی پیش رفته و چوپانان را از سر چاه کنار زده، روی چاه سنگ بزرگی برای محافظت از چاه وجود داشت که چندین نفر باید آن را برمیداشتند. چوپانان مطمئن بودند موسی به تنهایی نمیتواند از چاه آب بکشد. به کناری رفته و میگویند: بفرما، اگر میتوانی آب بکش.
موسی با اینکه به شدت خسته و گرسنه بود، پیش رفته و با قدرت کم نظیر خویش سنگ را به سویی پرتاب مینماید و سپس به تنهایی با همان سطل بزرگ برای گوسفندان دو دختر جوان (که دختران حضرت شعیب پیامبر بودند) آب کشیده و گوسفندان آنها را سیراب مینماید. آنگاه از شدت خستگی و گرسنگی در زیر سایه درختی به استراحت پرداخته و از خداوند طلب خیر میکند.
علامه طباطبایی (ره) میفرماید:
اکثر مفسران، این گفته موسی را که در دعای خود عرض کرد (پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، من به آن نیازمندم)، چنین تفسیر کردهاند که موسی ازخدا مقداری غذا خواست تا از گرسنگی نجات یابد. بنابراین بهتر است مراد موسی را که از خدا طلب کرده، قدرت و قوت بدنی بدانیم؛ همان قدرتی که به کمک مظلوم آمد و گوسفندان را سیراب کرد. پس اظهار فقر به غذا در حقیقت فقر به قدرت بدنی است که غذا مقدمه پرورش بدن است.
در این هنگام، ناگهان یکی از آن دو دختر - در حالی که با نهایت حیا گام برمیداشت - به سراغ او آمد و گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را به تو بپردازد.
دختر پیشاپیش حرکت میکند و موسی از پی او روان میشود. در بین راه باد میوزید و لباسهای دختر این سو و آن سو میرفت. موسی که خدا را در نظر دارد به دختر میگوید: من جلو میروم تو از پشت سر حرکت کن و راه را نشانم بده. وقتی به خدمت شعیب پیامبر میرسند موسی داستان خود را برای او تعریف میکند. آنگاه یکی از آن دو دختر به پدر پیشنهاد میکند که موسی را استخدام نماید و در ادامه دلیل این پیشنهاد و انتخاب را چنین بیان میکند:
«اِنَّ خَیرَ مَنِ استَاجَرتَ القَوِیُّ الاَمینُ»
همانا بهترین کسی که میتوانی استخدام کنی، آن کسی است که قوی و امین باشد.
در آیه مبارکه، باز قوی بودن بعنوان یک امتیاز و اصل مطرح است؛ البته اگر قوی بودن همراه امین بودن باشد و حضرت شعیب پیشنهاد را میپذیرد و موسی را استخدام میکند و یکی از دختران خودش به نام صفورا را به ازدواج وی در میآورد.
نکته مهم این است که انسان قوی و نیرومند بهتر میتواند امانت را حفظ کند. لذا امین بودن و قوی بودن دارای ارتباط نزدیک با هم هستند. از این رو قرآن کریم دو کلمه قوی و امین را در کنار یکدیگر به کار برده است.