• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 7373)
سه شنبه 1/12/1391 - 14:2 -0 تشکر 590771
تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب

منبع:http://www.dociran.com

مقدمه
بر اساس كشفیات باستان شناسی و مطالعات تاریخی، جامعه شرقی و به ویژه منطقة بین النهرین محل ظهور نخستین تمدن بشری و كانون تجمع انسانی است. به همین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعی و تهذیب اخلاقی، دین كانون مظهر ادیان الهی و حتی مذاهب غیر آسمانی است جذابیت‌های اقتصادی، دینی، جغرافیایی و بخصوص شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغاز شكل گیری ؟ نیست موجب گردید كه هر قدمی برای دستیابی به این جذابیت‌ها منطقه را مورد هجوم قرار دهد. این تهاجم موجب گردید كه خاورمیانه منطقه‌ای از نژادها – مذاهب زبانها و خلاصه مجموعة فرهنگی تفكیك ناپذیر شود. اما از میان تهاجم فرهنگ‌های مهاجم آنچه كه خاصیت اثر گذاری و تاثیر پذیری بیشتری درشت فرهنگ غربی بود. آشنایی اروپا با منطقة خاور نسبت (گر چه این یك اصطلاح قرن نوزدهمی است) و تاثیر متقابل فرهنگی ناشی از دلایل بسیاری است در جمله قرابت جغرافیایی – منافع مشترك تجاری با محوریت دریای سیاه دریای مدیترانه و خلیج فارس - ؟ ادیان ابراهیمی یهودیت و مسیحیت – تشكیل نخستین كلوینهای یونانی در قرن ششم ق – م در دهانه نیل – نخستین برخورد نظامی میان ایران و یونان و سپس روم – تشابه نژادی میان اروپا و ایران (اروپاییان معتقدند كه ما شرق را بازرتشت ؟ ایران شناختیم) تمام این دلایل قطعاً به دنبال برخوردهای نظامی – روابط تجاری و تأثیرات مذهبی موجب كنش‌های فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثیرات مذهبی موجب كنش‌های فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثر فرهنگی بین اسلام و مسیحیت شد. بنابراین منطقة ما از دورة سومریان با اقلام حاشیه ؟ مدیترانه ارتباط داشته، اما از دورة یونانیان این ارتباط بیشتر در قالب نظامی – تجاری – سیاسی و مذهبی بوده است.
نخستین و پربارترین مرحلة مقابل و تقابل فرهنگی، با غرب، مربوط به حملة اسكندر به این منطقه است. این حمله گرچه در مضافة نظامی صورت گرفت. ولی اثرات فرهنگی و علمی آن بسیار چشمگیر بود. ظهور اسكندر و حاكمیت تفكر ؟ او به دوران طلا         پی علم و فلسفة یونانی پایان داد. اسكندر با كوله‌ باری از اندوخته‌های علم و فلسفة یونانی راهی شرق شد و به ویژه فرهنگ ما را به شدت متأثر كرد. با توجه به این كه زیر رخت فرهنگ و تمدن این منطقه دینی بوده و هست، بنابراین به اسكندر آموخته بودند كه برای سهل لوصول بودن شرق بایستی با چهره و القاب دینی وارد شود. به همین دلیل بود كه قبل از حركت به سمت ؟ مادرش او را «فرزند خدا» نامید.
اسكندر كه در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یك امپراطوری جهانی را طرح ریزی كرده بود. به خوبی دریافت كه این آرزو عملی نمی‌شود مگر با رعایت محترمات دینی مردم منطقه و در سایه شبیه سازی فرهنگی و ایجاد یك فرهنگ مشترك بین شرق و غرب. او به خوبی دریافته بود كه در شرق دین بیش از هر عامل وحدت بخش مؤثر است.
لذا در مسعبه آمون Amon در لباس كاهنان به عبارت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایی به او نگریستند. مصر بیش از هر سرزمین دیگر تسلیم اسكند شد. همین آسان تر پذیرفتن اسكندر باعث شد تا وی بندرت اسكندریه را بنا كند. هدف اولیه از تأسیس این شهر سهولت تجارت میان یونان و مصر بود، ولی بعداً پس از سقوط اسكندر و تأسیس حكومت بطلمیوسیان در مصر و بروز بحران در آتن علماء و فلاسفة یونانی به مصر مهاجرت كردند و با ایجاد كتابخانه و موزة معتبری، اسكندریه به آتن شرق شهرت یافت و اسكندریه قرنها كانون تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب شد. نكتة جالب این كه در اسكندریه برای نخستین بار علم دستخوش انشعاب شد . تا زمان ارسطو علم یك كلیت انفكاك ناپذیر بود. در حالی كه در اسكندریه بطلمیوس، جالینوس ، اقلیدوس و ارشمیدوس هر كدام تحقیقات در زمینة علم واحدی را دنبال كردند.
اسكندریه موقعیت حساس خود را به عنوان برجسته ترین مركز علم جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ كرد به گفتة بسیاری از علماء غربی اسلام نیز عامل مؤثری در حراست و حفاظت علوم یونانی بود. بعد از ظهور اسلام نه تنها اسكندریه بلكه مراكز متعددی در سراسر امپراتوری اسلام بوجود آمد و متفكران اسلامی با بهره گیری از علوم یونان موجبات احیاء این علوم را فراهم آوردند.
در قرون اولیه هجری و از زمان نخستین خلفای عباسی به ویژه در زمان هارون الرشید و فرزندان او «نهضت ترجمه» به همت آنان راه اندازی شد و دربار بغداد هیأتهایی را برای جمع آوری و خرید كتب علوم قدیمة یونانی به امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و روم غربی (ایتالیا) اعزام شدند و مراكز ترجمه در بسیاری از شهرهای معتبر مثل جندی شاپور و بغداد به كار ترجمة اسناد یونانی پرداختند.
در قرون اولیه و به ویژه در مكتب امام صادق (ع) بدون هیچگونه تعصب دینی ، علماء اسلامی – یهودی و مسیحی در جهت اعتلای علم با یكدیگر تشریك مساعی می كردند . خلفا و سلاطین نیز همین اغماض مذهبی را رعایت می كردند و هیچگونه تفاوتی میان ابن سینا (مسلمان9 و ابن بخشیشو و ابن میمون (یهودی) وجود نداشت . علماء اسلامی از تمام كانونهای علمی از جمله هند – ایران – چین – بلخ و مرو و دانشمندان مسیحی و یهودی بهره می بردند.
در امپراتوری اسلامی، علوم وفلسفة اسلامی همچنان به باروری خود ادامه می داد . این وضع در ایران تا اواخر عصر سامانیان كه ایرانی بودند ادامه یافت، تا این كه با ورود عنصر ترك به منطقه ونهایتاً تسلط غزنویان به عنوان نخستین سلسلة ترك نژاد برابر این متأسفانه محیط آرام علمی – فلسفی و حتی ادبی ایران به كانون تشنج های سیاسی و تعصبات دینی تبدیل شد. از این میان عصبیت دینی بر لطافت دینی غالب شد و احكام دین در تأویل مستشرعین درباری به صورت ابزار اعمال قدرت حاكمان سیاسی درآمد. هر روز اسلام به فرقه های مذهبی متعارض تقسیم می شد و نزاع میان این فرق فضا را برای اندیشه ورزی علمی و به ویژه فلسفی در جهت استحكام مبانی تمدن اسلام محدودتر و خشن تر می كرد و استنتاجات فرقه ای بر استدلالات علمی مسلط شد. در همین دوره (حدوداً قرن یازدهم) اروپای قرون وسطی نیز دستخوش تعارض مذهبی شده بود و احتمالاً جنگ های صلیبی (1296-1095) نقطة اوج این تعارضات بود. جنبش اصلاحات دینی در قرن شانزدهم سطح عصبیت كاتولیكی و تعارض های فرقه ای را كاهش داد و زمینة تكثرگرایی مذهبی را ببار آورد و نهایتاً فضای آنتی میان دین و فلسفه مهیا شد. در اسلام گرچه فارابی به عنوان مؤسس فلسفة اسلامی تلاش كرد میان علم و ایمان – فلسفه و دین آشتی برقرار كند، اما غزالی این اندیشه را تكفیر كرد و «تهاخت الفلسفه» را در مورد این چنین عقایدی نوشت.
از زمانی كه سرزمین های اسلامی دستخوش تشنجات فرقه ای شد علم و فلسفه از این منطقه رخت بربست و ازطریق سبیل واندلس راهی اروپا شد. جنگهای صلیبی به هجرت علم و فلسفة اسلامی به اروپا كمك كرد.
اگرچه مسلمانان در پایان جنگ های دویست سالة صلیبی بر مسیحیان پیروز نظامی شدند. ولی در واقع این مسیحیان اروپایی بودند كه با دستیابی به منابع و مأخذ علمی – فلسفی – تاریخی و... و انتقال آنها به اروپا زمینه و بستر نهضت رنسانس را فراهم كردند. در انتقال علوم و فلسفة اسلامی به اروپا یهودیان نقش برجسته ای داشتند زیرا اینان در كاخ سلطاین – دربار خلفاء – كتابخانه ها و بیت الحكمه آمد و رفت داشتند و به صورت پنهانی این منابع را از سرزمین های اسلامی خارج كردند و در سیپل واندلس به خریداران اروپایی می فروختند. به این ترتیب علم و فلسفه یونان كه پس از حمله اسكندر به شرق پناه آورده بود و از شهر اسكندریه از طریق بیت الحكمه بغداد و نهضت ترجمه به جهان اسلام آورده شد و به همت علماء و فلسفه اسلامی بر آنها شرح و تفصیلی نوشته شد و زمینه ابداع و اكتشاف علوم دیگر را توسط عملاء اسلامی فراهم كرد در ؟ آشوبهای سیاسی و تنگ نظریهای مذهبی و به بهانه جنگ‌های صلیبی بار دیگر به اروپا رفت و بنیاد انسانی را در آنجا پی ریزی كرد. به این صورت انسانی به عنوان مبدأ بیداری اروپا و منشأ تمدن جدید غرب مرهون اندوخته ها علمی و فلسفی علماء اسلامی بوده است. این ادعایی است كه مورخین امروزی اروپایی نیز به آن اعتراف می كنند. «راك لو گف مورخ مشهود و قرون وسطی شناس مورخ فرانسه در مقدمه كتاب «جنبش روشنفكری در قرون وسطی» معتقد است كه تمدن رنسانس از بقایای تمدن بین‌النهرین و سرزمین های اسلامی ساخته شد.»[1]
از قرن دوازدهم نهضت ترجمه منابع اسلامی در اروپا آغاز شد. علماء مسیحی آثار علوم یونانی را كه غالباً به زبان عربی و ؟ بود به زبان لاتین كه زبان مقدم كلیسا بود ترجمه كردند و بزودی ترجمه به زبانهای محلی و ملی رواج یافت. در پاریس – لندن – مادرید مدارس اسنه شرقی برپا شد تا ترجمه كتب سریعتر انجام گردد.
خلاصه این كه مسیر اشتغال علوم و فلسفه از یونان به شرق و از شرق به اروپا نشان داد كه علم از محیط متشنج بیزار است. زیرا به مجرد این كه یونان نظامی شد و جامعه شرقی دچار مبارزات سیاسی و اختلافات دینی گردید، علم از این منطقه نیز به جای آرامتر كه طالبان علم وجود داشتند مهاجرت كرد.
از جمله منابع مهم دیگری كه حكایت از این نقل و انتقال می كند، كتاب «انتقال علوم یونانی به عالم اسلام» اثر دیسی اولیری است كه توسط مرحوم احمد آرام به زیبایی ترجمه شده است.
مهمترین سئوال طرح تحقیق این است كه اولاً چگونه و چرا علم و فلسفه یونان به شرق منتقل شد ثانیاً در شرق اسلامی چه برداشت ها و تفاسیر روی علوم یونانی صورت گرفت و چگونه شد كه این علوم نتوانست جامعه ما را طرز خفتگی بیدار كند ثالثاً چه عواملی اروپای قرون وسطی را از حالت ركورد و تحجر دینی خلاص كرد و حیاتی دوباره (رنسانس) به او داد و مسلمانان چه اندازه تأثیر در احیاء تمدن اروپا داشته اند.
این طرح تحقیق دارای چهار فصل است:
فصل اول كه مدخل و مقدمه ای برای فصول بعدی است. دورنمایی از موقعیت جهانی اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را از جنبه های مختلفی علمی – فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ترسیم می نماید. (اصطلاح و دوره هزار ساله قرون وسطی خاص تاریخ اروپاست و قابل نقل برای تمدنهای دیگر نیست). مفاهیم فرهنگ و تمدن، «چگونگی شكل گیری تمدن اسلامی و عناصر داخلی و خارجی موثر در آن و نظام فئودالی را مورد توجه قرار می‌دهد.
فصل دوم تحت عنوان كانونهای تأثیرگذار و پل های ارتباطی شرق و غرب نام گرفته است كه به سه موضوع ؟؟ - اندلس و جنگهای صلیبی پرداخته است. این فصل به دلیل اهمیت مفصل تر از فصول دیگر است.
فصل سوم به روابط فرهنگی، فكری مسلمانان و مسیحیان در قرون وسطی پرداخته شده و اثرات آن تا رنسانس ادامه یافته است. توسط دانشگاهی اسلامی و نقش آن در تأثیر دانشگاههای اروپایی، چگونگی سیر انتقال اندیشه‌های علمی – فلسفی از جهان اسلام به اروپا – نقل ادبیات – تصوف و عرفان اسلامی و آداب و رسوم و خلق و خوی مسلمانان در اروپا مهمترین مباحثی هستند كه در این قسمت به آنها پرداخته شده است.
فصل چهارم به تحقیق و تفحص در علوم تجربی و ریاضی و نقش دانشمندان اسلامی در بسط و تكامل آن علوم و همچنین به راههای نفوذ آثار متفكران اسلامی در غرب پرداخته ایم.
در پایان پس از نتیجه گیری منابع و مآخذ فارسی – عربی و لاتین آورده شده است.


 

سه شنبه 1/12/1391 - 14:3 - 0 تشکر 590772



فصل اول

مبانی فرهنگ و تمدن اسلام و مسیحیت

در قرون وسطی






الف: تعریف فرهنگ و تمدن

به مقتضای موضوع تحقیق ضرورت دارد ابتدا موضوع و مفهوم فرهنگ و تهران را شناسایی كنیم:

درباره دو واژه فرهنگ و تمدن باید اشاره كنیم كه تمدن كلمه عربی و اندیشه تمدن و همخانواده آن مدینه و مدنیت به معنای شهر و شهرنشین است و در باب تفصل معنای متخلق شدن به شهرنشینی یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن، پیدا كرده است. اما فرهنگ اسم مركبی است كه ریشه اوستایی دارد و در دو قسمت «فر» و «هنگ» تشكیل شده است. قسمت اول پیشوند و قسمت دوم از ریشه «شنك»[2] به معنی كشیدن و فرهیختن است.[3]

با وجود عربی بودن كلمه تمدن، واژه دیگری كه مترادف آن در زبان عربی بوده و معنای تمدن شهرنشین و تجهیزات صنفی را می رساند. كلمه «حضاره» و حضارت می باشد و نیز مترادف واژه فرهنگ در زبان عربی كلمه «الثقافه» است كه به معنی تمدن معنوی و فرهنگ بكار برده شده است.

تاریخچه بكارگیری واژه فرهنگ در زنان فارسی به ایران پیش از اسلام باز می گردد و در ستون پهلوی پیش از اسلام و پس از آن پیوسته بكار میرفته است. واژه فرهنگ در سده‌های گذشته به معنای آموزش و پرورش و یا آموختن ادب و علم و دانش بوده و در لغت نامه های عربی نیز «ادب» را با فرهنگ و «مودب» را فرهنگ آموخته و متأدب را فرهنگ آموزنده معنی نكرده‌اند.[4]

لیكن در دوره های اخیر به سبب تحول مفهوم آن در زبانهای بیگانه و نیز بكارگیری آنها در جامعه شناسی و باستان‌شناسی، معنی و مفهوم وسیع‌تری یافته است.

با مقایسه فرهنگ با دو واژه Educatar و Cullure باید گفت كه Educatar مطابق با معنای قدیمی فرهنگ در زبان فارسی یعنی آموزش و پرورش و یا تعلیم و تربیت است، اما Culture با این كه دارای ریشه لاتینی است ولی در قرون اخیر توسط دانشمندان علوم اجتماعی و انسانشناسی مفهوم آن تحول پیدا كرده است و به مجموعه آداب و رسوم، باورهای دینی، علم – هنر، ادبیات و اخلاقیات اطلاق شده كه در زبان فارسی نیز در دهه های اخیر در همین معنا بكار رفته است.

هری. س. تری یا ؟؟ در كتاب «فرهنگ و رفتار اجتماعی»[5]– هواپیما و فرهنگ ذهنی مثل اندیشه ها، هنجارها – ارزش‌ها. معتقد است «فرهنگ در تعامل های سازش پذیر پدیدار می شود». همچنین «فرهنگ، بخش انسان ساخته محیط است.» وی ضمناً فرهنگ را به دو نوع تقسیم می كند: فرهنگ عینی مثل صندلی

در ادبیات اروپا پیشینه بكارگیری كلمه تمدن دیرینه‌تر از فرهنگ است و دلیل آن است كه انسان شناسان از ابهام واژه تمدن ناخشنود بودند، بنابراین آن را كنار گذاشتند و واژه فرهنگ را بكار بردند.[6]

آنچه مسلم است تاریخ ورود هر دو واژه در زبانهای خارجی قدمت جندانی را نشان نمی دهد و در سه سده اخیر است كه این دو واژه در فرهنگ نامه‌های مغربی دیده می شود، چنانچه یكی از نویسندگان اروپایی می گوید علیرغم پیشنهاد «بوسیول»[7]Civifisate»[9]Culture نیز دیدگاهی نیست كه درباره جوامع بشری و تاریخ بكار گرفته شده است. را كه به معنی حسن معاشرت است بردن ترجیح داد.[10] از سوی دیگر كلمه ، «جانسون»[8] در سال 1722 كلمه تهران را در فرهنگ لغات خود وارد نكرد و «

شاید دو كلمة فرهنگ و تمدن به ویژه در دو دهة گذشته از پر مصرف‌ترین كلمات در علوم انسانی و علوم اجتماعی بوده است. از سوی دیگر به دلیل توسعة رشته‌ها و گرایش‌های این علوم برداشت‌های متفاوتی از این دو كلمه شده است. همین امر باعث شده تا هر كس به رغم خود تعریفی از این كلمه ارائه دهد. بنابراین هنوز به تعریف واحد مستقل و جامع كه مورد پذیرش همگانی باشد در خصوص فرهنگ و تمدن نرسیده‌ایم . مثلاً باستان شناسان تمدن را در آثار هنری و باستانی تعریفی می‌كنند. مورخان آن ر ا میراث یك جامعه می‌دانند كه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. سیاستمداران تمدن را مجموعه‌ای از سازمان‌های اجتماعی می‌دانند كه همزمان به ظهور حكومت و دولت به منظور تامین روابط اجتماعی حفظ انتظام جامعه به وجود آمد. زیرا شرط اول فرهنگ پذیری، جامعه پذیری است. زمانی جامعه شكل گرفت كه افرادی به دور هم جمع شدند و تحت نظارت و اداره یك حكومت و دولت زندگی مشتركی را بوجود آوردند. بنابراین جامعه اجتماعی سیاسی است و در چنین شرایطی اصل جامعه پذیری پدیدار می‌شود.

اما آنچه اهمیت دارد این است كه غالباً تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نمی‌شوند. در حالی كه تمدن معمولاً از بین نمی‌رود بلكه تغبیر و تكامل پیدا می‌كند. مثلاً در گذشته ساختمان را از گل و سنگ می‌ساختند ولی امروزه از بتن اركه. روزگاری با سنگ نوك تیز و سپس با تبر و گرز می‌جنگیدند اما امروزه با سلاحهای هسته‌ای اما فرهنگ‌ها از بین می‌رود و فرهنگ جدید جایگزین آن می‌شود و یا به عبارتی «جا به جایی فرهنگی»[11] رخ می‌دهد.

«جابه‌جایی فرهنگی گاهی چنان است كه عناصر فرهنگی كهن در برابر عناصر فرهنگی نو یك سره از میان می‌رود.»[12]

در دهه‌های اخیر به دلیل حركت ملت‌ها به سوی جهانی شدن، تغییرات فرهنگی سرعت بیشتری گرفته است.

در گذشته نیز سه عامل مهم موجب تغییر فرهنگ‌ها می‌شد :

1- تجارت در نتیجة ؟ تجاری و گاهی استقرار تجار در سرزمین بیگانه موجب تأثیر گذاری و تأثیر پذیری فرهنگی می‌شد. منتهی فرهنگی غالب بود كه صاحب ابزار فرهنگی بیشتر و یا جذابیت فرهنگی بیشتر باشد. نفوذ اسلام در شمال چنین نتیجة گسترش تجاری مسلمانان است.

2- جنگ ازمهمترین عوامل تأثیر گذار و تغییر دهنده فرهنگ بوده هست. در جنگ ایرانیان با یونان از جمله معماری ایرانی متأثر از معماری یونانی تغییر كرد و سنگ عنصر غالب در ساخت و ساز ایرانی شد. رواج طاق قوسدار (ضربی) و پل‌های چند چشمه‌ای (پل رومی) نتیجة جنگ ایران و روم است.

3- دین ظریف ترین عامل تأثیر گذار فرهنگی بود. رومی‌ها قبل از مسیحیت تحت تأثیر ؟ مذهب ایرانی، قرار گرفته‌اند و معابد میترا در اطراف شهر رم كشف شده است.

از سوی دیگر تاریخ هر قدر به سمت جلو حركت می‌كند. مردم دچار نیازمندیهای جدیدی می‌شود كه عناصر فرهنگی موجود قادر به پاسخگویی و رفع آن نیست. از این رو ابداع عناصر فرهنگی جدید احساس می‌شود. ممكن است به عناصر جدید فرهنگی دست یافت بدون این كه عناصر قدیمی ترك شود.

خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان فیلسوف سیاسی اعتقاد دارد كه : فطرت انسان بر تمدن نهاده شده است. این چنین اظهار نظر وسیع نشان می‌دهد كه ؟ منظور گسترده‌تری از تمدن و رشته و احتمالاً تحت تأثیر ارسطو اعتقاد داشتند: الانسان مدنی الطبع. البته با این داوری می‌توان تمدن را فطری دانست، زیرا انسان بدون توجیه هر علتی میل باطنی به سوی اجتماع دارد.

اما جامعه شناسان تمدن را حالت مترقی می‌دانند كه ملت‌ها در پرتو آن به سوی دانش‌های جدید برای شرقی شدن حركت می‌كند. بنابراین برای شرقی شدن و بهره گیری از دانش لزوماً بایستی به سمت اجتماع حركت كرد. اما نكتة جالب توجه این كه «توین بی» مورخ برجسته و صاحب سبك انگلیسی معتقد است «جنگ آشكارا علت بیواسطة انهدام تمدنها است. وی همچنین اضافه می‌كند كه «اساساً جنگ زادة تمدن است» بنابراین جنگ هم موجب سقوط تمدنها است. و هم باعث تغییر فرهنگ منتهی صاحبان فرهنگها كوشش می كنند تا در برابر فرهنگ جدید مقاومت كنند. جرج فاستر معتقد است: «هر جامعه ای را می توان به صورت صحنه رویارویی و تأثیرات متقابل دو نیرو فرض كرد. یكی نیرویی كه مردم را به طرف تغییر می كشاند و دیگری نیرویی كه آنان را به حفظ وضع موجود وا می دارد. اما از آنجایی كه گرایش به تغییر، اصل بنیادین در فرهنگ است، همیشه نیروی نوآور با كنار زدن تدریجی یا سریع نیروهای حافظ وضع موجود، جایی برای خود باز كند و موجب تغییر شود.[13]

علیرغم تنوع دیدگاه در خصوص تعریف عام از فرهنگ و تمدن، «ادوارد بارنت تایلور»[14] انسان شناس معروف قرن نوزدهم انگلیسی ؟؟ از این دو واژه ارائه داد كه مورد استفاده اكثر پژوهشگران بعد از او شد. تایلور می گوید: «فرهنگ و تمدن حكمیت در هم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاق، آداب و رسوم و هر گونه توانایی و عادتی كه آدمی همچون عنصری از جامعه به دست می آورد.»[15]

تعریف تاپیور نشان می دهد كه محققان سده های هجدهم و نوزدهم تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نبودند و اعتقاد داشتند كه فرهنگ و تمدن عبارت از همه میراثهای اجتماعی برده است.

به هر حال مدتهای جدیدی این دو اصطلاح با یك مفهوم بكار برده می شد، تا این كه انسان شناسان دوره بعدی وجه تمایز میان این دو واژه قائل شدند كه از آن جمله «آلفرد وبر»[16] بود. وبر در سال 1920 تمدن را با فعالیت های عینی، فنی و اطلاعات جامعه یكی دانست و فرهنگ را با امور ذهنی مانند دین، فلسفه، ادبیات، هنر و معماری[17] . البته باید به این نكته توجه داشت كه برخی از مورخان هنوز هم این دو واژه را در یك معنی و مفهوم بكار می برند. جز این كه دامنه و زمان فرهنگ را محدودتر از تهران می دانند. به همین دلیل است كه «امه سه زه» نویسنده سیاهپوست در تعریف فرهنگ و تمدن وجود حاضر قومی، ملی و نژادی را فرهنگ و وجود عام بشریت را تمدن می شناسد. وی اضافه می كند كه تمدن عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی در طول تاریخ انسان و فرهنگ عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی یك قوم یا نژاد در طول تاریخ.[18]

«كروبر»[19] یكی از بزرگترین پژوهشگران آمریكایی عمل انسان شناسی نیز در آخرین یادداشتهای خود كه بعد از مرگش منتشر شد در مورد فرهنگ و تمدن آورده است كه: «در اصطلاح فرهنگ و تمدن در برگیرنده یكدیگرند و در برخی مواقع با تفاوتهای جزئی، مترادف نه متباین و متضاد با یكدیگر بكار رفته اند، زیرا هر دو بگونه ای بیانگر سطوح گوناگون و متمایز صریحی مشابه‌اند. معمولاً تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یك جامعه مترقی است و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و كلیتری در همین زمینه و این دو واژه به طور همسان به میدانهای جوامع و بازمانده های عالی ؟؟ آنها اطلاق می شود. هر جامعه بشری، فرهنگ خاص خود را دارد. خواه ساده و خواه پیچیده برای فرهنگ های عظیم تر و غنی تر، اصطلاح تمدن كاربردی متداول تر است و برای فهم این مطلب كه دو واژه فرهنگ و تمدن دارای مفاهیم متمایز شمرده نشده اند، نیازی به مجادله نیست.»[20]

از مجموع اظهارنظر پژوهشگران مختلف چنین استنباط می شود كه فرهنگ و تمدن از نظر علم منطق شامل قانون عام و خاص مطلق می باشد و هیچگونه تضادی میان آن دو وجود ندارد. به عبارت دیگر هر دو در یك مفهوم و معنی بكار برده می شوند.منتهی دامنه تمدن وسیعتر از فرهنگ است. بدین معنا كه تمدن لفظی است عام كه شامل فرهنگ نیز می شود و فرهنگ بخشی از تمدن به حساب می آید.







سه شنبه 1/12/1391 - 14:4 - 0 تشکر 590773



فصل اول

شكل گیری تمدن اسلامی

دو عامل مهم در شكل گیری تمدن اسلامی نقش اساسی داشتند:

1. منابع داخلی و اصیل

2. منابع و كانونهای خارجی

1- منابع داخلی و اصیل: قرآن و حدیث

منظور از منابع اصیل اسلامی در سرچشمه معرفت و شناخت اسلام یعنی قرآن و حدیث است كه نقش به سزایی را در تكوین و ایجاد تمدن اسلامی ایفا نمودند. قرآن و حدیث روی هم رفته منبع همه امور اسلامی در تمام زمینه ها بوده است. به خصوص كه این منابع نقش مضاعفی را در ایجاد و پرورش علوم اسلامی داشتند. از همان قدم اول یعنی بعثت حضرت رسول اكرم (ص) كه با نزول آیه «إقرأ باسم ربك الذی خلق ... الذی علم بالقم، علم الانسان ما لم یعلم»[21] شروع شد، مشخص بود كه خداوند متعال نسبت به علم و دانش چه اهمیت و ارزشی قائل است. بیشتر آیات قرآن نیز تأكید بر همین موضوع دارد و همواره برتری علم و عالم را گوشزد می كند. در جای دیگر می فرماید: آیا دانایان با نادانان برابرند؟[22] و یا در مقام رفیع دانشمندان می گوید: «خداوند آنان را كه ایمان آورده و دارای علم شده اند. بلند مرتبه می سازد.»[23] و در آیه دیگر به پیامبر اكرم (ص) توصیه می كند: «ای پیامبر بگو بار خدایا علم مرا افزون كن.»[24] بنابراین ملاحظه می شود كه قرآن علم و معرفت را بهترین عامل خوشبختی و سعادت انسانها می داند و سعی می كند كه همه مردم به این جهت سوق داده شوند.

اما در مورد منبع دیگر یعنی حدیث یا سنت نبوی و جانشینان و كه سرچشمه آنهم از منبع اول است باید گفت بی تردید یكی از عوامل محرك و شوق مسلمین در جهت كسب علم و دانش سخنان پرمحتوا و عمیق پیامبر اسلام (ص) و جانشینان وی بوده است. پیامبر نیز مانند قرآن در دو جبهه عمل و نظر اهمیت علم را گوشزد می كند. روایاتی مثل «دانشمندان وارثان پیامبرانند» «دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است» «علم را بجویید حتی در چین» و «ز گهواره تا گور جویای دانش باشید»[25] تأكید گفتاری و نظری پیامبر را می رساند.

رفتارهایی از قبیل: آزادی اسرار جنگ بدر بشرط تقسیم ده نفر به مواد، توصیه به زیدین ثابت برای آموزش زبانهای دیگر مثل سریانی و عربی.[26] وارد شدن آن حضرت به مسجد و مشاهده دو گروه عبادت كننده ودانش طلبان و پیوستن به گروه دوم، همه تأكید عملی آن حضرت را در جهت تحصیل علم می‌رساند.

حضرت علی (ع) می فرماید: «ای مردم بدانید كه دین هنگامی كامل و درست است كه علم بیاموزید و علم خود را بكار ببندید. آگاه باشید تحصیل علم واجب‌تر است از تحصیل مال.[27] روایت دیگر از آن حضرت این كه: دانش و حكمت گمشده مؤمن است در تحصیل آن بكوش ولو آنكه نزد امراء دور باشد.[28] امام باقر (ع) می فرماید: «زمان دانش آن است كه آن را به دیگران تعلیم دهی.»[29] امام صادق (ع) میفرماید: «دوست دارم با تازیانه بر سر دوستانم كوبیده شود ولی آنان از تحصیل دانش باز نمانند.»[30]

بنابراین تحصیل علم و دانش نزد پیامبر و ائمه اطهار یك اصل اساسی بود و مسلمانان را به فراگیری آن توصیه می كردند.


سه شنبه 1/12/1391 - 14:5 - 0 تشکر 590774

2- منابع و كانونهای خارجی:

الف: مراكز علمی یونانی و سریانی زبان

- اسكندریه

شكی نیست كه در شكل گیری تمدن اسلامی غیر از منابع اصیل، منابع و كانونهای خارجی نیز تأثیر قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند. از ظهور اسلام اسكندریه یكی از مراكز مهم علوم یونانی به حساب می‌آمده كه دانشمندان برجسته‌ای در آن گرد می‌آمدند و به تصمیم و تدریس می‌پرداختند. اسكندریه پس از مرگ اسكندر جای آتن را گرفت، زیرا آتن گرفتار تشنجات سیاسی – نظامی شد و كانونهای علمی خاموش گردید.

بقایای علوم یونانی به اسكندریه منتقل شد و این شهر محل تلاقی جریانهای فكری – فرهنگی و فلسفی ملل بزرگی مثل بابلی – ایرانی – مصری- یهودی – یونانی شد و به این ترتیب علوم شرق و غرب در هم آمیخت و همان جابجایی فرهنگی تحقق یافت.[31]

اسكندریه مدتها پس از ظهور اسلام باقی ماند و حتی زمان تصرف مصر توسط مسلمانان فعالیت علمی آن ادامه داشت. در حوزة اسكندریه علوم ریاضی طب و به ویژه فلسفه از اعتبار بیشتری برخوردار بود و دانشمندان پر آوازه‌ای چون ؟ در هندسه و ریاضی – جالینوس و اوربیا سیوس در طب و فیلون اسكندرانی و فلوطین در فلسفه در آنجا مشغول تصمیم بودند.[32]

یكی از ویژگیهای حوزة علمی اسكندریه این بود كه دانشمندان آن با وجود مشروح متعددی كه بر آثار ارسطو افلاطون نوشتند، سعی كردند ؟ فلسفی این فیلسوفان را با عقاید دینی و فلسفی یهودی و نصرانی تلفیق نمایند. همان سیاستی را كه فارابی در مورد دین اسلام پیش گرفت.

در نتیجة همین رویه و كاركرد بود كه مكاتب فلسفی جدیدی به نامهای «نو افلاطونیان» و «نو فیثاغوسیان» بوجود آمد. وقتی میراث یونانی – جهان اسلام آمد بیشتر به دست «نو افلاطونیان» و با رنگ شرقی صورت گرفت و به گفته احمد آرام «افلاطون بیشتر به میانجیگری اندیشه‌های نو افلاطونیان و ارسطو از طریق اسكندر افرودیسی و تمیستیوس در جهان اسلام مورد مطالعه قرار گرفت»[33]

كانون علمی – فلسفی اسكندریه در زمان عمر بن عبدالعزیز به «انطاكیه» منتقل شد و به تاریخ از فعالیت آن كاسته شد. اما بقایای آن در مناطق شمال عراق – آسیای صغیر نفوذ كرد و سپس از طریق ترجمه‌های گوناگون ایرانی - ؟ و یهودی در نهضت ترجمة بغداد به دست مسلمانان رسید. [34]

علاوه بر اسكندریه مراكز دیگری نیز در منطقه بین النهرین و سوریه وجود داشست كه نقش مهمی را در استقلال افكار و عقاید یونانی و همچنین در ترجمة كتب یونانی به زبان كسریانی و سپس عربی ایفا می‌كردند. برخی از این مراكز عبارت بودند از : انطاكیه – ادسا (رها) حران – نصیبین و قنرین و مراكز دیگر، زبان بیشتر این مناطق سریانی بود كه از زبان آرامی منشعب شده بود.[35]

یكی از دلایل بوجود آمدن مدارس علمی در مراكز سریانی نشین، اختلافات و تنازعات شدید میان كلیات رومی ؟ شرقی بود. سریانی‌ها برای این كه از ؟ بیزانس و روم جدا شوند، ناگزیر بودند زبان سریانی را غنی سازند و بهترین شیوه برای این كار تأسیس مدارس مستقل بود كه با تدریس علوم مختلف و توسعه زبان سریانی تكمیل می‌شد.

- ایران (نهضت ترجمه)

ایران نیز از جمله مراكزی بود كه از طریق جمع آوری منابع علمی – فلسفی از سراسر دنیای متمدن آن روزگار و تأسیس مركز ترجمه، روی شكل گیری تمدن اسلامی اثر گذاشت. اردشیر بالكان مؤسس سلسلة ساسانیان پس از سروسامان دادن به شاهنشاهی خود، افرادی را به چنین هند و روم فرستاد تا نسخه‌ای از منابع علمی آنجا را تهیه و برای ترجمه به تیسفون بیاورند. ضمناً دستور داد كلیه منابع پراكنده در بین النهرین – سوریه و مناطق یهودنشین را نیز برای ترجمه فراهم آورند.

شاپور فرزند لایق او اسناد جمع آوری شدة عصر پدر را به زبان پهلوی ترجمه كرد و در اختیار مركز «نهضت ترجمه» قرار داد.[36] این نخستین بخش ترجمه در تاریخ ایران و حتی شرق است.

در عهد انوشیروان (579 – 531 م) نیز به جهت علم دوستی وی كتابهای بسیاری جمع آوری و ترجمه و تدوین شد.[37] انوشیروان در جنبه‌ی شاپور مدرسه بیمارستانی عظیم ساخت كه در آن علم طب و فلسفه و بعضی از علوم دیگر تدریس می‌شد.

برخی از استادان آن مسیحیان نطوری بودند كه پس از بسته شدن مدرسه فلسفی «رها» به دست امپراطور زنون در سال 489 م به ایران پناهنده شده بودند. همچنین نظیر این جریان در سال 529 م اتفاق افتاده بود كه هفت تن از فلاسفة آتن بر اثر سخت گیریهای امپراطور روم به دربار انوشیروان پناهنده شدند و با عزت و احترام مورد استقبال قرار گرفتند.[38]

بنابراین ملاحظه می‌شود كه علم دوستی برخی از شاهان ساسانی محیط مساعی را برای رشد و ترقی علم دانستن بوجود آورده بود. مقارن ظهور اسلام ایران یكی از مهمترین مراكز – علمی محسوب می‌شد كه انبوهی از علم و عالم در آن گردآوری شده بود.

همچنانكه در شكل گیری علوم ایرانی سه عامل اصلی یعنی تجربه و دانش خود ایرانیان، ترجمه آثار هندی و استقلال علوم یونانی را موثر دانستیم، ایران نیز در استقلال این علوم دارای سه نقش برجسته بود :

الف : ایران سنت علمی خود را به جهان اسلام استقلال داد كه نشانه‌ای از آن در آثار چون زبح شهریار مشهور است.

ب – برخی از علوم یونانی را كه به زبان پهلوی و حتی سریانی ترجمه شد و در مراكز علمی ایران همچون جندی شاپور تدریس می‌شد به جهان اسلام منتقل نمود.

ج- ؟ بعضی در جنبه‌های علوم هند مخصوصاً پزشكی – نجوم و تاریخ طبیعی را كه در دوره ساسانی تكامل پیدا كرده بود به جهان اسلام استقلال داد.[39] نمونة برجسته آن كلیله و دمنه است (بعداً توضیح خواهیم داد).

- هند

سومین كانونی كه رشد و ترقی علوم اسلامی نقش موثر بعهده داشت، هند بود مجموعه اندوخته‌های علمی – فلسفی هند از چند طریق به عالم اسلام منتقل شد.

الف . بطوری كه قبلاً نیز اشاره كردیم پس از اسلام تعدادی از آثار هندی به زبان پهلوی ترجمه و در مركز علمی جندی شاپور تدریس شد. كتاب معروف كلیله و دمنه جزو همان كتابهایی بود كه از زبان سانسكریت به زبان پهلوی ترجمه شد. (بزرگمهر طبیب) و پس به دست ابن مقطع در زمان منصور خلیفه عباسی از پهلوی به عربی ترجمه گردید.

ب – برخی از آثار هندی مستقیماً از طریق مترجمین آن كشور كه به درباره خلفای عباسی راه یافته بودند از زبان سانسكریت به زبان عربی درآمد. از ؟ می‌توان از «منكة هندی» «ابن دهن» نام برد. منكنه هندی در دستگاه اسحاق بن سلیمان بن علی هاشمی بود و از یاران وی به حساب می‌آمد. ابن دهن نیز متصدی بیمارستان برمكیان بود.[40]

ج – سومین راه استقلال میراث هندی توسط ؟ معروفی چون ابوریحان بیرونی بودند كه با مسافرت خود به هند، حكمت و علوم آن سرزمین را ترجمه كرد و به جهان اسلام منتقل نمودند. [41]

از این گذشته برخی از محققین مغرب، راه دیگر انتقال آثار هند به جهان اسلام را از طریق بازرگانی و تجارت می‌دانند. می‌نویسند : انتشار حكمت هندی میان مسلمانان در روزهای آرامش از راه بازرگانی بود كه بیشتر ایران سر راه و میان هند و باختر جا گرفته بود.

سه شنبه 1/12/1391 - 14:5 - 0 تشکر 590775

[42]

نهضت ترجمه در اسلام

پس از جمع آوری اسناد، مدارك و منابع مختلف از كانونهای یاد شده در جهان اسلام، كار تدوین و ترجمه آنها به زبان عربی آغاز شد. بعد از نخستین نهضت ترجمه در دوره اردشیر و شاپور ساسانی این دومین نهضت ترجمه از بالاترین درجة اهمیت در تكوین كمیت و كیفیت تمدن اسلامی برخوردار بود. نخستین گام در نهضت ترجمه در زمان منصور خلیفه عباسی (158 – 136 م) برداشته شد. منصور دستور ترجمه كتب یونان را صادر كرد و بقوله حتی بغداد را نیز به همین منظور ساخت. [43]

دومین قدم در عصر هارون الرشید برداشته شد كه به دستور او عده‌ای از متفكران اسلامی به قسطنطنیه رفته و به ترجمه و تهیة كتبی كه در بلا اسلام موجود نبوده پرداختند.[44] و به قول دیگر هارون الرشید پس از چیره شدن بر سپاهیان نیز رئیس در جنگ آتصوره (آكفارا)و عمودیه كتابهای یونانی را به جنگ آورد و ؟ ماهویه را به ترجمه آنها مأمور كرد. [45] حتی بعضی از محققین تأسیس بیت الحكمه را نیز به هارون الرشید نسبت می‌دهند و معتقدند كه این مركز علمی در زمان او و به دستور او تأسیس شد و در دورة مأمون با افزون تأسیسات جدید توسعه و گسترش یافت.[46]

نقطه اوج نهضت ترجمه در دورة خلافت مأمون (218- 198 ق) بود كه به دستور وی گروهی از مترجمان برجسته در بیت الحكمه گرد آمدند و زیر نظر و ریاست ؟ ، سویه به كار ترجمه پرداختند. ابن ندیم در علم دوستی مأمون می‌گوید : مأمون گروهی از مترجمین معروفی چون حجاج بن مطهر ابن بطریق حنین بن اسحاق و یوحنا بن ماسویه را كه به زمانهای مختلف آشنایی داشته به سرزمین روم فرستاد و آنان نیز به این كار پرداختند كه در نتیجه سیل عظیمی از منافع یونانی و رومی به جهان اسلام آورده شد.[47]

اهتمام مأمون در تبلیغ و ترویج علوم را به تنها ؟ داد بلكه محققین خارجی نیز تحسین نموده‌اند. پس بر روسو می‌نویسد : مأمون بعد از غلبه بر امپراتوری روم (مثل سوم) یكی از شرایط صلح را چنین قرار داد كه در باید یك نسخه از تمام كتب یونانی را به او واگذار كند.[48]

در هر حال با حمایت و مساعدت برخی از خلفای عباسی از وزیران دانش پرور آنان چون ؟ و خاندان بدبختی نهضت عظیم ترجمه به اوج خود رسید و تمامی میراث تمدنهای گذشته به جهان اسلام انتقال یافت.

نكته قابل توجه كه در نهضت ترجمه دیده می‌شود، تلاش و كوشش مترجمین هر قدم در ترجمه آثار خود به زبان عربی است بدین معنا كه هر یك از اقدام سعی می‌كردند آراء و عقاید خود را زودتر از دیگری در میان مسلمانان رواج دهند. همین رقابت موجب تسریع ترجمه‌ها را در جامعه اسلامی فراهم آورند. بنابراین مسئله جمعی كه در طول نهضت ترجمه كار مسلمانان را در ترجمه و جذب كتابهای خارجی آسانتر می‌نمود استفاده از مترجمین هر قدمی بود كه در سیطره اسلام بسر می‌برد.

نكتة دیگر كه از ویژگیهای نهضت ترجمه به حساب می‌آ‌ید این است كه خوشبختانه اكثر كتابهای دانشمندان یونانی سریانی، هند و ایرانی وقتی كه به جهان اسلام منتقل می‌شد به دست اهلش می‌افتاد.[49] یعنی كسانی كه به امر ترجمه مبادرت می‌جستند نه تنها در آن زمینه‌ای از جهات بالایی برخوردار بودند، بلكه به تألیفات ارزنده‌ای نیز در موضوعات مختلف علوم دست می‌زدند. مثلاً بنابر گفته ابن ندیم، ابو یوسف یعقوب كندی علاوه بر ترجمة كتابهای فراوان بیش از 265 كتاب و رسالة نیز در موضوعات مختلف هر یك از علوم تألیف كرده بودند.[50] این مسئله یعنی دانشمند بودن مترجمان دو نسخه مطلوب دیگر نیز بدنبال داشت : نخست اینكه صرفاً تقلید كننده محض نبودند و كوركورانه آراء و عقاید آنها را قبول نمی‌كردند. بلكه حتی بعضی از مواقع اندیشه‌های آنان را نقد و بررسی كرده و اشتباه‌های آنان را رفع می‌كردند. دوم اینكه ترجمة آثار دانشمندان گذشته را به صورت دقیق و صحیح انجام می‌داند. مولفین كتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» در این باره می‌نویسد: ارزش مترجمان و معرفت عمیقی كه به زبان یونانی و عربی و سریانی داشتند. امر مسلم است. روش ترجمة آنان تقریباً یك روش علمی بود. بدین طریق كه ترجمة یك كتاب را چند بار تكرار می‌كردند و ترجمه‌های قدیمی را از روی اصل یونانی آن تصحیح می‌كردند و نسخه‌های اصلی را با هم مطابقت می‌دادند و موارد اختلاف را مشخص می‌كردند.[51]

سرآمد كه مترجمان آن دوره چنین بن اسحاق بود كه ریاست مترجمان بیت الحكمه را نیز به عهده داشت.

هر آنچنان مورد علاقة مأمون بود كه بقول پیل دورانت به مأمون نزدیك بود، بیت الحكمه را ورشكست كند، زیرا به پاداش كار چنین، معادل وزن هر كتابی كه ترجمه می‌كرد، طلای ناب می‌داد.[52] چنین تمام كتب و رسائل جالینوس را ترجمه كرد و صد كتاب سریانی و سمی و نه رسالة عربی از فلسفه و طب جالینوس ؟ گذاشت. چنین كتابهای چندی نیز از بقراط و ارسطو و نیز كتاب دلیقر و طوس را نیز ترجمه كرد.[53]

مترجمان دیگر خاندان ؟ بودند كه ؟ نطوری داشتند و بیشتر عمر خود را در علم طب و فلسفه سپری كردند. مسكن اولیه این خاندان جندی شاپور بود اما در قرن دوم هجری بنا به دعوت خلفای عباسی به بغداد رفته و در آنجا به امر طبابت مشغول شدند. آنان در نهضت ترجمه بسیاری از كتابهای ایرانی و یونانی را به جهان اسلام منتقل كردند.

مترجم معروف دیگر ابن كندی بود كه فیلسوف العرب خوانده می‌شد. همچنانكه ذكر آن گذشت آثار وی در تألیف و ترجمه درصدها كتاب و رساله تجاوز كرده بود. [54] از آن گذشته مترجمین معروف دیگری چون تبانی در نجوم و ریاضیات خوارزمی در ریاضیات و جبر و ثابت بن قره در علوم مختلف از قبیل طب، فلسفه و ریاضیات دارای شهرت جهانی بودند.

علاوه بر مترجمین فوق دانشمندان دیگری نیز بودند كه آثار عمر زمان خود را به زمان معربی ترجمه می‌كردند از آن جمله می‌توان ابن وحشیه كلدانی را نام برد كتاب «الفلاخه النبطیه» را از زمان نبطی به زمان عربی ترجمه كرد. ابن وحشیه كه از كلدانیان ساكن معروف بود. علاوه بر این كتاب تألیفات زیادی نیز در سحر و جادو و دو كیمیا از خدماتی گذاشته است. [55]

از مترجمین ایرانی كه ترجمة كتابهای زمان پهلوی را به عهده داشتند می‌توان از این مقفع، خاندان نوبختی، علی بن زیاد، حسن بن سهل، بلاذری، عمر بن فرخان و اسحاق بن یزید را نام برد. ابن مقطع كه در رأس مترجمین ایرانی قرار داشت، كتاب كلیله و دمنه و بعضی از كتابهای اخلاقی را ترجمه كرد، علی بن زیاد كتاب ذبح شهریار را به عربی درآورد، اسحاق بن یزید كتاب سیره الفرس (خدای نامه) را از زبان یهودی به زبان عربی ترجمه كرد. بالاخره بلاذری نیز به ترجمة كتب عهد اردشیر بایگان همت گماشت.[56]

نتیجة كلام اینكه مسلمانان قسمت اعظم آثار علمی – فلسفی و ادبی اقدام مختلف را به زبان عربی ترجمه و نقل كردند و به گفته جرجی زیدان : بهترین معلومات هر ملتی را از آن ملت گرفتند. مثلاً در قسمت خلاف فلسفه، طب و هندسه، موسیقی - منطق و نجوم از یونانیان استفاده نمودند و از ایرانیان تاریخ، موسیقی، ستاره شناسی، ادبیات ، پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس كردند و از هندیان طب، هندسه، حساب، نجوم، موسیقی ، داستان و گیاه شناسی آموختند. از كلدونیان و نبطی‌ها كشاورزی، باغبانی، سحر و طلسم و ستاره شناسی فرا گرفتند و شیمی و تشریح از مصریان به آنان رسید و در واقع عربها علوم آشوریان و بابلی‌ها و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایی بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب تهران اسلام را پدید آوردند.[57]

اما این كه چه عاملی سبب پیشرفت تمدن اسلامی با آن سرعت غیر قابل تصدی كه در جهان آنروز اتفاق افتاد بود عده‌ای از محققین معتقدند كه علیرغم تلاش و كوشش اقدام مختلفی كه اسلام را پذیرفته‌اند و در امپراتوری اسلامی برای پیشرفت تمدن اسلامی بذل مساعی كردند، اما عامل اصلی در پیشرفت تهران اسلامی، خود اسلام بود كه با تشویق و ترغیب به علم و دانش و نسامحی كه در مورد اقدام غیر مسلمانان ولی اهل كتاب اعمال می‌كرد باعث رشد و تعالی و پیشرفت تمدن و علم شد.[58]

بنابراین زمین ؟ كه برای رشد و نمو هسته‌ها علمی، فنی ادبی و انسانی ملت‌های مختلف مهیا نمود اسلام بود و در واقع آن ماشین پیچیدة فرهنگ و تمدن را اسلام به حركت درآورد. درست است كه میراث تمدنهای گذشته به جهان اسلام منتقل گشت، اما چون با روح اسلامی حاكم بر جوامع اسلامی در هم آمیخت فرهنگ و تمدنی بوجود آورد كه به عنوان فرهنگ و تمدن اسلامی معروف گردید كه روح آن اسلامی و عناصر تشكیل دهندة آن میراث تمدنهای گذشته بود.[59]

از آنجایی كه تمدن مسیحیت در یك محدودة هزار ساله به نام قرون وسطی شكل گرفته است سعی می‌كنیم دور نمایی از تمدن مردم اروپا را در این دوره ترسیم نمائیم، به ویژه تأثیر متقابل فرهنگی جهان اسلام و مسیحیت را بررسی خواهیم كرد.

سه شنبه 1/12/1391 - 14:6 - 0 تشکر 590776

جنگ‌های صلیبی

؟ صلیبی یك رشته لشكركشی، گسترده مسیحیان اروپا علیه مسلمانان بود كه از سال 1096 به فرمان پاپ اورین دوم[60] در مجمع كلرمون[61] فرانسه آغاز شد و دقیقاً 200 سال طول كشید. هدف عمدة مردم اروپا از این لشكركشی‌ها آزادی اورشیم و مزار عیسی مسیح (ع) از دست مسلمانان بود. اما اطلان كلمة صلیب این بود كه هر كس عازم جنگ می‌شد، صلیبی از پارچة قرمز را بر شانة راست و پشت و سینة خود می‌دوخت.

هدف مطرح آن خود جنگهای صلیبی و برخوردهای نظامی بین طرفین نیست، بلكه مقصود و تجزیه و تحلیل دو موضوع قابل ملاحظه پیرامون جنگها است : یكی علل و دیگری نتایج جنگهاست.

الف : ریشه یابی علل بروز جنگهای صلیبی

به طور كلی محققین داخلی و خارجی چند واقعة مهم تاریخی را علت مستقیم و عامل اصلی جنگهای صلیبی دانسته اند. نخست ظهور سلاجقه و پیشرفت سریع آنان در مناطق غربی كه باعث رویارویی آنان با امپراتوری روم شرقی شد و در جنگ ؟؟ گرد (463 ق = 1071 م) رومن دیوژن[62] امپراتور بیزانس به دست آلب ارسلاین سلطان سلجوقی امیر گردید. اسارت دیوژن گرچه پیرو ارتدوكس بود، پاپ را خشمگین گرد و به به راه انداختن سروصدای تبلیغاتی حاكی از مظلومیت مسیحیان و قدرت گیری و خشونت رفتار مسلمانان، موجبات تحریكات مذهبی مردم اروپا را فراهم نمود.[63]

علت دوم برخوردهای غیر معقول و متعصبانه الحاكم با ؟؟ خلیفه فاطمی با مسیحیان اورشسم در خلال سالهای 1004 تا 1014 م از قبیل مصادره اموال كلیسا، سوزاندن كلیساها و تأسیس مساجد كوچك به جای كلیسا و تخریب كلیسای مقدس قیامت و اقداماتی از این است كه به شدت در افكار زوار اروپایی مزار مقدس تأثیر منفی گذاشت. به ویژه تخریب كلیسای قیامت در سال 1010 كه زیارتگاه هزاران زائر مسیحی بود بیش از دیگر عوامل موثر واقع شد. برخورد تعصب آلود الحاكم باعث شد كه برخی از مورخین اروپایی به طور مبالغه آمیز تعداد كلیساهای سوزانده و تخریب شده را سی هزار واحد بنویسند.[64]

سوم آزار و اذیبت زوار مسیحی اروپا چه به هنگام عبور آنان از آسیای صغیر كه تحت فرماندهی سلجوقیان قرار داشت و چه به هنگام زیارت در بیت المقدس كه آنهم به تازگی از دست خلفای فاطمی خارج شده و به تصرف سلجوقیان درآمده بود، چنانكه یكی از راهبان اروپا بنام «آبه ریشار»[65] با 700 نفر زائر برای زیارت مزار مقدس به راه افتادند ولی به علت ممانعت مسلمانان از قبرس برگشته و سخت آزرده خاطر شدند.

مسئله دیگر تصرف اراضی آسیای صغیر از جمله انطاكیه، اورفه، طرسوس و نیقبه است سلجوقیان روم كه قبلاً جزو امپراتوری بیزانس بود و به ویژه «؟؟» كه به دلیل اجتماع معروف رهبران مسیحی شرق و غرب به فرمان كنتانتین كبر در جهت رفع اختلاف میان رهبران مسیحی از اهمیت زیادی برخوردار بوده موجب استمداد امپراتوری بیزانس، الكسیوس[66] از پاپ اورین دوم شد. پاپ نیز بنابر دلایل مهمی كه بعداً به آن اشاره خواهیم كرد بلافاصله فرصت را غنیمت شمرد و به یاری او شناخت.[67]

شكی نیست كه علل یاد شده و عوامل دیگر نیز ار این جنگهای صلیبی به حساب می آید. اما بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد كه اگر چنین دلایل را علت اصلی آن جنگها بدانیم، چرا كه همه آن مسائل علت ظاهری قضیه را نشان می دهد، به عبارت دیگر برای شروع جنگهای صلیبی بهانه و مقدماتی لازم و ضروری بود تا لشكركشی عظیم بآن همه جمعیت مهیا شود.

اما آنچه مسلم است این كه در درون جامعه اروپا زمینه های قبلی برای شروع جنگهای صلیبی وجود داشت و تنها جرقه ای برای شعله‌ور شدن آن آتش لازم بود كه با فرمان جهاد پاپ اوربان دوم علیه كفار (مسلمانان) در مجمع كلرمون آن مسئله عملی شد و تمام اقشار مختلف مردم اروپا یكصد به آن ندا، لبیك گفته و با آغوش باز از آن استقبال كردند.

برای ریشه یابی زمینه هایی كه حقیقتاً علت واقعی جنگهای صلیبی نیز محسوب می شوند، باید دو مسئله بسیار مهم مورد ارزیابی قرار گیرد:

الف:‌ اوضاع و احوال اروپا و تحولات داخلی آن طی سده های قبل از جنگهای صلیبی.

ب: علت تمایل هر یك از طبقات مختلف مردم اروپا برای شركت در جنگهای صلیبی.

به یقین می توان گفت كه در جنگهای صلیبی چهار گروه از مردم اروپا نقش اساسی داشتند و هر یك نیز اهداف خاصی را دنبال می‌كردند. نخست فئودالها بودند كه بعد از شارلاین بر اثر ضعف امپراتوران قدرت آنان افزایش یافت و در فكر تصاحب املاك جدید و گسترش متصرفات خود بودند، این فئودالها برای رسیدن به مقدمه خود ناگزیر بودند به اراضی فئودالهای دیگر دست درازی كنند و به همین دلیل گرفتار برخوردهای خونین می شدند.[68] نظام فئودالی در فرانسه بیشتر از نقاط دیگر اروپا مشاهده می شد، فئودالهای فرانسه اراضی آن كشور را به مناطق مختلف تقسیم نموده و قلعه هایی كه بنا نهاده بودند دائماً با هم مشغول نزاع و زد و خورد بودند.[69]

جنگهای طولانی و وحشتناك آنها از یك سو باعث ویرانی روستاها و شهرها می شد و از سوی دیگر قدرت نظامی و اقتصادی طرحهای درگیر را به تحلیل می برد.

در اواسط قرون وسطی بیشترین نیروی طبقات بالای اروپا به ویژه اشراف صرف جنگ با یكدیگر و حتی با شاه می شد.[70] بهترین دسته برای نشان دادن وضع فئودالهای آنزمان، ‌فرمان پاپ اورین دوم است كه می گوید:

«‌ای مردم فرانك ... بگذارید هیچگونه تشویش در امور خانوادگی و هیچ نوع تملكی شما را از این امر خطیر باز ندارد. زیرا این سرزمین كه اكنون شما در آن سكنی دارید و از همه سو دریا و قله كوهها آن را در برگرفته است برای نفوس عظیم شما بسیار تنگ است. خوراكی كه از آن عاید می شود به سختی تكافوی نیازهای مردمی را كه به كار كشت مشغولند، می كند. از این روست كه شما یكدیگر را می كشید و می‌درید و به جنگ دست می زنید و بسیاری از شما در این زد و خورد داخلی به هلاكت می رسید. لذا بگذارید نفرت از میان شما رخت بربندد. بگذارید كشاكش های شما پایان یابد.‍»[71]

پس با توجه به اظهارات پاپ، اشراف و نجبای اروپا به چند علت برای كثرت در جنگهای صلیبی تمایل شدیدی از خود نشان می دادند: یكی برای رها شدن از آن جنگهای خونین وویران گر كه بسیار خسته كننده بود. دیگر بر اثر ازدیاد جمعیت آن طبقه اراضی جدیدتر و بیشترین در شرق زمین به دست بیاورند.[72]

موم آداب سنتی نظر قانون ارشدیت كه به موجب آن فقط فرزند ذكور ارشد صاحب اموال و املاك پدر می شد و سایر فرزندان از ارث محروم بودند. این تبعیض به این جهت انجام می شد كه نظام فئودالی همچنان به حیات خود ادامه دهد.[73]

اما طبقه دوم كه نقش كلیدی در جنگهای صلیبی داشتند و در واقع طراح آن بودند، پاپها و مقامات كلیسا بودند. از قرن یازدهم به بعد و پس از نیكلای دوم در سال 1059 تا حدودی كلیسا مستقل شد و پس از آن در زمان گریگدار هفتم (هیلد بران) قدرت پاپها به اوج خود رسید. در زمان پاپ انیوسان سوم دیگر حد و حسری برای این قدرت قابل تصور نبود. چنانكه در هر مسئله كوچك سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اروپا دخالت می كردند. حكام و سلاطین از ترنس قدرت كلید و حربه تحریم و تكفیر اطاعت وی را قبول می كردند.

موفقیت پاپها در آستانه وقوع جنگهای صلیبی بسیار موثر بود. اینان در طول سالیان دراز قرون وسطی تصویر تحریف شده و غلطی از اسلام در میان مردم اروپا ترسیم نموده و مسلمانان را كافر و بت‌پرست معرفی كردند، حتی آنان را به پرستش تندیس پیغمبر اسلام (ص) نیز متهم نمودند و به پیامبر تهمت های ناروایی نسبت دادند.[74] حجم این تبلیغات سوء قبل از جنگهای صلیبی بسیار وسیع بود، به طوری كه مردم ساده لوح اروپا سالها قبل از جنگ خود را آماده برای حمله به بیت المقدس كرده بودند و بعد از آن نیز برای این كه پاپها اروپاییان را بیشتر به جنگ علیه مسلمین تشویق و ترغیب نمایند و آن را یك جنگ مقدس نشان بدهند روز بروز بر تبلیغات دروغ و مسموم كننده خود افزودند تا اینكه این تبلیغات در دانشمندان آنها نیز تأثیر عمیقی بجا گذاشت. به عنوان مثال دانته[75] در كتاب كمدی الهی برای پیامبر اسلام (ص) در دوزخ خود جای داد تا بدینوسیله وی را مجازات نماید.[76]

به طور حتم هدف پاپها از این تبلیغات، ایستادگی در مقابل اسلام و مسلمین بود، چرا كه در اثر ترویج خرافات و موهدات از سوی كلیسا و مقامات روحانی اغفال نمودن مردم از این طریق یعنی خرید و فروش بهشت و جهنم و فروش الواح آموزش گناهان – از این واهمه داشتند كه نفوذ اسلام از طریق اسپانیا و سیسیل مردم خموش اروپا را بیدار نموده و علیه تبلیغات غلط كلسیا وادار خواهد نمود، لذا از هر گونه تبلیغ و تحریف و تهمت و افترا در مورد اسلام و پیامبر آن دریغ نمی‌ورزید.

یكی از اهداف مهم پاپها در جنگ های صلیبی، سوق دادن مشكلات داخلی اروپا به خارج و كوتاه كردن دست فئودالهای از كارهای داخلی بود، چون درگیریهای مدام فئودالها با هم و در بعضی مواقع با پاپها. علاوه بر اینكه املاك و اراضی فئودالها را ویران می كرد، به اراضی ملك نیز صدمه وارد می كرد و حتی در این درگیریها رعایای خرافات و موهودت از سوی كلیسا مقامات روحانی اغفال نمود مردم از این طریق یعنی خرید و فروش بهشت و جهنم و فروش الواح آمرزش گناهان از این واهمه داشتند كه نفوذ اسلام از طریق اسپانیا و سبیل مردم خموش اروپا را بیدار نموده و علیه تبلیغات غلط كلیسا وادار خواهد نمود ، لذا از هر گونه تبلیغ و تحریف و تهمت و افترا در مورد اسلام و پیامبر آن دریغ نمی ورزید .

یكی از اهداف مهم پاپها در جنگ های صلیبی ، سوق دادن مشكلات داخلی اروپا به خارج و كوتاه كردن دست فئودالها از كارهای داخلی بوده چون در گیریهای مدام فئودالها با هم و در بعضی مواقع با پاپها علاوه بر اینكه املاك و اراضی فئودالها را ویران می كرد به اراضی كلیسا نیز صدمه وارد می كرد و حتی در این در گیریها رعایای كلیساها نیز آسیب دیده و باعث كاهش در آمد كلیسا می شد ، به عبارت دیگر درگیریهایی داخلی نیروهای داخلی كلیسا را نیز به تحلیل می برد . بنابراین كلیسا با انعكاس مشكلات داخلی جامعة خود به خارج از اروپا از یك سو از مشكلات و جنگهای داخلی می كاست و از سوی دیگر قدرت و نفوذ خود را روز به روز در اثر اتحاد مردم اروپا افزایش می داد .

هدف دیگر پاپها این بود كه علاوه بر كلیساهای غرب ،كلیسای روم شرقی (ارتدوكس ) را نیز تحت سیطرة خود در آورد . چنانكه وقتی آكلیسوس امپراتور بیزانس از پاپ اورین دوم در مقابل سلجویان مردم تقاضای كمك كرد . بلافاصله جواب مثبت دریافت كرد .[77]

سومین قشری كه نقش مهمی را در جنگهای صلیبی ایفا كرد ، دهقانان وابسته به زمینی و سایر گروه های فقیر اروپا بودند و این گروههای اجتماعی از نظر هدف به دو قشر تقسیم می شدند : گروهی كه از روی اخلاص و برای انجام زیارت عازم بیت المقدس می شدند و گروه دیگر افرادی بودند كه برای بدست آوردن زمین دست به شركت در جنگها می زدند . همین گروه در راهها نیز اقدام به چپاول و غارت و اموال مردم سر راه خود می زدند . عملاً همة گروههای عازم اورشلیم برای آمرزش گناهان خود و خلاصی فرار مقدم از دست كفار وارد در جنگ می شدند .[78]

اكثر نیروهای اعزامی در اردو كشی اول و دوم از همین دو گروه مذكور بودند كه غالباً نیز به اورشلیم نرسیده كشته شدند . [79]

بنابراین این گروه نیازمند برای شركت در جنگهای صلیبی اهداف خاص خود را دنبال می كردند . از یك سو برای فرار از ظلم سیستم فئودالی كه هیچگونه حقوقی را برای آنان در نظر نمی گرفت . از طرف دیگر برای بدست آوردن دارایی به خصوصی زمین كشاورزان كه در اروپا به دلیل فراوانی جمعیت و انتقال ارث به فرزند ارشد پسر و تسلط فئودالها بر زمین های حاصلخیز رهسپار شرق شدند كه تورات و انجیل این وعده را به آنان داده بود . [80]

طبقة دیگر كه از بروز جنگهای صلیبی خوشحال بودند . تجارانی بودند كه به ویژه با سرزمینهای اسلامی روابط گستردة بازرگانی داشتند . بازرگانان اروپا غالباً در جمهوریهای ونیز خبرا و فلورانس بودند كه می خواستند با تسلط خطوط تجاری شرق مقری در بیت المقدس داشته باشند . و نیز آنها معتقد بودند كه اول ونیزی (یعنی تاجر) و سپس مسیحی هستند.

بازرگانان اروپا با این جنگها از یك طرف می خواستند دست بازرگانان مسلمان را كه از رقبای قدرتمند آنان بشمار می آمدند و مزاحم بزرگی برای آنان در مدیترانه بودند كوتاه كنند و خود تجارت شرق و غرب را به عهده بگیرند و ازجهت دیگر با نقل و انتقال زوار و صلیبیون از اروپا به اورشلیم هم وظیفه دینی خود را انجام می دادند و هم به سود كلانی دست می یافتند .

ب- نتایج جنگهای صلیبی :

همچنانكه در قسمت علل جنگهای صلیبی گفته شد این جنگها توسط مقامات كلیسا و فدودالهای بزرگ با هدف تسخیر منطقة بیت المقدس و بدست آوردن اراضی بیشتر آغاز شد . اما پس از دویست سال جنگ و خونریزی و خسارات مالی فراوان اروپاییان به هیچ یكی از اهداف اولیه خود دست نیافتند . یعنی نه بر اورشلیم و نه بر سرزمینهای همجوار یعنی فلسطین و سوریه دست یافتند . حتی بسیاری از مراكز تجاری بازرگانان ایتالیایی از اختیارشان بیرون رفت . با تمام این احوال جنگهای صلیبی نتایج مثبتی نیز برای طرفین و به ویژه برای اروپاییان داشت . هم چنین در نتیجة دویست سال جنگ و مبارزه و گاهی همزیستی میان طرفین جدال تأثیرات متقابل فرهنگی نیز داشته است . قبل از جنگهای صلیبی تمدن اسلامی از طریق اسپانیا (اندلس) و سیبل و غالباً توسط بازرگانان به اروپا نفوذ كرد و تأثیرات فراوانی بجا گذاشت . ولی تفاوت عمدة جنگهای صلیبی در این بود كه حجم و وسعت تماسها در طول جنگها بیشتر از اسپانیا و سیبل بود . چرا كه مناطق سوریه و فلسطین و مصر مسیحیان با اكثر مسلمانان و در واقع با جهان اسلام در ارتباط بودند . اما تماس آنها در اسپانیا و سیبل محدود به منطقة خاصی از جهان اسلام می شد . وجه تمایز دیگران و كانون ارتباطی در این بود كه در جنگها تأثیرات اقتصادی به ویژصنعت ، زراعت تجارت به مراتب بیشتر از آثار علمی بوده است . در صورتی كه تأثیرات علمی و فرهنگی جهان اسلام از طریق اسپانیا و سیبل بیشتر از جنگهای صلیبی بوده است . در اینجا به دسته بندی نتایج جنگهای صلیبی می پردازیم .

الف: نتایج مذهبی :

جنگهای صلیبی از نظر اعتقادی و دینی دو نتیجة عمده به دنبال داشت ، در مرحله نخست تصورات قبلی مسیحیان نسبت به مسلمانان شكسته شد و یا بكلی تغییر یافت چرا كه تا آن موقع در اثر تبلیغات سوء و اغراق آمیز روحانیون مسیحی مردم اروپا مسلمانان را افرادی بت پرست و كافر و حتی وحشی تصور می كردند و به پیامبر اسلام (ص) نیز تهمت های ناروا نسبت می دادند . دامنه نفوذ تبلیغات روحانیون بقه ای وسیع و عمیق بود كه حتی در دانشمندان و متفكران آن سرزمین نیز تأثیر گذاشته و علیه اسلام و مسلمین برانگیخته شده بود .

اما وقتی كه در جنگهای صلیبی مسیحیان اروپا از نزدیك با مسلمانان آشنا شدند و با واقعیت های دینی و رفتار مسلمانان روبرو شدند دریافتند كه اینان بر خلاف تبلیغات كلیسا اهل توحید و یكتاپرستی هستند و نام حضرت مسیح (ع) را با احترام یاد می كنند و در انجام مراسم مذهبی خود و سایر مؤمنان اهل كتاب رفتار تجمل امیزی از خودشان نشان می دهند ، نظرشان نسبت به مسلمان و اسلام كاملاً تغییر كرد و در رفتار و نگرش خود تجدید نظر كردند . صلیبیون نیز خاطرات و مشاهدات خود را كه مربوط به مسلمانان بود پس از بازگشت به اروپا به گوش مردم رساندند و باب مطالعه برای متفكران اروپایی در خصوص اسلام گشوده شد . اما هنوز در میان روحانیون مسیحی موارد از ضدیت با اسلام مشاهده می شد از جمله موارد زیر را تبلیغ می كردند : 1- اسلام دین دروغین است و انحراف نسنجیده ای از واقعیت های یك دین آسمانی است . 2- دین اسلام دین خشونت است و با شمشیر گسترش یافته . 3- دین اسلام دین تن آسایی است . 4- حضرت محمد یكی از پیامبران ضد مسیح است .[81]

دومین نتیجه اعتقادی جنگهای صلیبی شكسته شدن تقدس روحانیون مسیحی و تضعیف اعتقادات مسیحیان نسبت به مسیحیت و آباء كلیسا بوده مردم اروپا طی سالهای طولانی جنگ و حتی قرون وسطی در نتیجة القاهات روحانیون كه خود را واسطه میان خدا و مردم قرار داده بودند برای آنان منشاء ملكوتی قائل شده بودند و با دید تقدس به آنان مینگریستند و هر آنچه از آنان می شنیدند به جهت خلوص و پاكدامنی و ساده لوحی می پذیرفتند .

در اواخر قرن یازدهم میلادی مردم اروپا دارای چنین اعتقادی نسبت به روحانیون خود بودند كه جنگهای صلیبی بر پا گردید . روحانیت كلیسا بلافاصله به بسیج مردم خود پرداختند . آنان صلیبیون را لشكر خدا می خواندند و وعدة پیروزی بر كفار را دادند كه هیچ گاه شكست نخواهند خورد . كلیسا مردم را با این روحیه و هدف به جنگهای صلیبی اعزام كردند .[82] پیروزی صلیبیون در جنگ اول و دوم كه به تصرف اورشلیم در سال 1099 ختم شد و اروپاییان توانستند در فلسطین حكومت لاتین تشكیل دهند . این امر موجب محبوبیت و احیاء قدرت كلیسا شد . اما شكست های بعدی صلیبیون و باز پس گیری اورشلیم توسط مسلمانان ضربة سختی بر اعتقادات مسیحیان وارد كرد. طولانی شدن جنگ و اعزام اجباری امپراتوران اروپا به اورشلیم و نهایتاً شكست صلیبیون باورهای مذهبی و پایه های قدرت كلیسا را تضعیف كرد . به طوری كه می توان این شكست را نقطة عزیمت جنبش اصلاح دینی دانست : زیرا مسیحیان از پرداخت حقوق كلیسایی خودداری كردند و پاپ مشكلات مالی روبرو شد و دست به فروش (الواح مغفرت ) زد . این اقدام در مقابل كلیسای ورتمبرگ مورد اعتراض مارتین لوتر كه كشیش و استاد دانشگاه همین شاهزاده نشین بود قرار گرفت و مذهب پروتستان شكل گرفت .

ب- نتایج سیاسی :

جنگهای صلیبی شرایط سیاسی اروپا را نیز دگرگون كرد . در اثر این جنگها نظام فئودالی به ویژه در فرانسه و ایتالیا دچار ضعف و از هم پاشیدگی شد . در مقابل زمینة قدرت گیری و استیلای نظام پادشاهی و استبدادی و مقدمة ظهور ملت – دولت و حكومتهای متمركز و قدرتمند را فراهم آمد. در جنگهای صلیبی مقدار زیادی از سرف ها به فرمان پاپ از وابستگی به زمین و از پرداخت به هیهای خود به فئودال آزاد و رهسپار بیت المقدس شدند . این حادثه زیر ساخت مستقیم فئودالی یعنی اساس مالكیت و وابستگی سرف (رعیت) به زمین را ضعیف كرد . حتی صاحبان املاك بزرگ كه به جنگ می رفتند نه تنها املاك خود را در برابر نقدینگی بورژوارنی می فروختند و یا به رهن می گذاشتند بلكه كلیة حقوق و امتیازات فدودالی و مالكانة خود را نیز می فروختند. [83] بنابراین پس از جنگهای صلیبی هم قدرت كلیسا و هم قدرت فئودالی با شكست روبرو شد و در مقابل قدرت سیاسی پادشاهان افزایش یافت به ویژه در فرانسه كه مهد فئودالیسم و حوزة برتر نفوذ كلیسا بود، پادشاهی پس از جنگ به اوج قدرت رسید. [84]

دومین نتیجة سیاسی جنگها كه ثمرة زوال قدرت كلیسا و توان فئودالیسم بوده تغییر قوانین و آئین دادرسی از شكل فئودالی و كلیسا به شكل حكومتی بود . در آئین دادرسی فئودالی معمولاً قوانین و نوع مجازات نا نوشته بود . به طوری كه در هر فئودالی برداشت خاصی از حقوق روم و آداب و رسوم محلی داشتند . پس از سقوط فئودالیسم ، پادشاهان قانون مجازات را از قوانین بیزانس (ژولتی تین) و برخی قوانین اسلامی تكیه كردند . بیشتر از هر پادشاهی فردریك دوم (1250-1211 م) امپراتور آلمان كه مقر حكومتی اش در سیبل بود مشاورنش را از میان مسلمانان برگزیده بود و با سرزمینهای اسلامی روابط سایسی – اقتصادی نزدیكی داشت و از قوانین در آئین دادرسی استفاده كرد. فردریك به قدری از قوانین مجازات اسلامی بهره گرفت و به اندازه ای با مسلمانان روابط دوستانه برقرار كرد كه مورد خشم پاپ گریگوری نهم قرار گرفت . حتی پاپ به او فرمان لشكر كشی به اورشلیم صادر كرد و فردریك ناچار شد به ظاهر اقدام به جمع آوری سپاه و لشكر كشی به بیت المقدس كند اما بالاخره از جنگیدن با مسلمانان خود داری كرد . [85]

برخی دیگر از پادشاهان اروپا به تقلید از خلفاء عباسی و پادشاهان مسلمان قوانین مجازات عمومی و قانون مالیات را در كشورهای خود به اجرا گذاشتند . لویی دوازدهم در سال 1146 م قانون مالیات بر املاك اسلامی را در فرانسه تصویب و به اجرا گذاشت . در سال 1148 م فیلیپ اگوست پادشاه فرانسه نیز چنین اقدامی كرد . هانری دوم پادشاه انگلستان نیز در سال 1166 م همین سیاست را به اجرا گذاشت .[86]

از دیگر نتایج سیاسی جنگهای صلیبی گسترش و تعمیق قدرت سیاسی – فرهنگی فرانسه در شرق اسلامی بود . زیرا در واقع جنگها زیر نظر پادشاهان فرانسه شروع و ادامه یافت و مردم فرانسه بیش از سایر كشورهای اروپایی به جنگ رفتند و كشته شدند به همین دلیل فرانسه خود را صاحب جنگهای صلیبی و كلیسای كاتولیك می دانست بعد از جنگها تعداد زیادی از صلیبیون كه غالباً فرانسوی بودند و به فرنگی یا فرانكی شهرت داشتند در سوریه – لبنان و فلسطین رسوب كردند و پادشاهان فرانسه در این مناطق شاهزاده نشین هایی تأسیس كرد زیر نظر خود روزبان فرانسوی در آنجا رواج یافت . ساكنین منطقه طرابس از مردم تولرز در جنوب فرانسه بودند و در شاهزاده نشین انطاكیه و اورشلیم مردم شمال فرانسه ساكن شدند . شاهزاده نشین های فرانسوی همراه با همین زبان نه تنها در منطقة شاهات بلكه در برس – ارمنستان و یونان نیز رواج پیدا كرد .[87]


ج) نتایج اجتماعی :

مهمترین نتایج جنگهای صلیبی در مسائل اجتماعی بروز كرد . زیر مردم اروپا با مذاهب آداب و رسوم نوع غذا ،لباس ،مسكن وشیوه زندگی اجتماعی مسلمانان آشنا شدند و هر دو طرف با یكدیگر ازدواج كردند و یك نوع اختلاط خونی نیز بوجود آمد .

از عهد باستان شركتی ها در فرهنگ اروپا (بربر) شهرت داشتند . بنابراین زمانی كه عازم شرق شدند فكر می كردند كه با مردمی وحشی روبرو خواهند شد ، اما وقتی به شامات رسید نیز متوجه فرهنگ وپیشرفت مسلمانان شدند و زندگی خود را به سبك آنان در آورند .[88]

دو عامل مهم در این زمینه نقش كلیدی داشت : یكی طولانی شدن مدت جنگها خصومت طرفین را كاهش داد زیرا در طول دویست سال جنگ بارها زد و خورد متوقف می شد و مخصوصاً از نیمة اول جنگ به بعد نزاع میان طرفین بسیار محدود بود و فقط نیروهای مخصوصی كه در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بودند آن هم در منطقة مشخص می جنگیدند . در همین مواقع مناسبات دوستی میان مسیحیان و مسلمانان بر قرار شد و از درجه اعتبار جنگ كاسته شد . دیگر این كه شرایط جغرافیایی و اقلیمی منطقة شامات نوع زندگی ،مسكن و خوراك خاصی را می طلبید كه مسیحیان ناچار بودند از همین شیوه استفاده كنند .

گرچه صلیبیون موفق به نگهداری اورشلیم و حفظ دست لاتینی در بیت المقدس نشدند ولی بسیاری از مناطق همجوار را برای خود حفظ كردند و حتی پس از خاتمه جنگها نیز به زندگی خود در این مناطق ادامه دادند. زیرا در اروپا كمبود زمین، مبارزات و زدوخوردهای محلی بر سر كشاورزی و تعصبات مذهبی،‌ شیوع بیماریهای واگیر و كشنده هیچگونه جذابیتی را برای مسیحیان ایجاد نمی كرد و ترجیح می دادند كه در شرق اسلامی باقی بمانند.

بنابراین استقرار امیرنشین های مسیحی در كنار دولت های اسلامی مهم ترین عامل تأثیرگذاریهای فرهنگی – اجتماعی بود. به مرور افكار دو طرف نسبت به یكدیگر بكلی تغییر كرد و رفته رفته جنگ به دوستی تبدیل شد.[89]

ابن خبیر كه در زمان صلاح الدین ایوبی به لبنان و فلسطین سفر كرده و شاهد برخی از جریانات آن منطقه بوده است، می گوید. روزی شاهد بودم صلاح الدین با تمام سپاه عازم محاصره دژ «كرك» شد. این سلطان آن دژ را محاصره كرد و كار محاصره به طول انجامید. در همین حال كاروانهای عازم از مصر و دمشق به امیر نشین های مسیحی رفت و آمد میكردند و بازرگانان مسلمان از دمشق در شهر عكاكه جزو امیرنشین های بزرگ صلیبی بود تجارتخانه داشتند و كسی مزاحم آنان نبود.[90]

یكی از امرای شاهزاده نشین ها گفته بود: كه از مغرب بودیم به صورت مردم مشرق درآمده ایم. وطن خود را فراموش كردیم. بسیاری از ما موطن خود را نمی دانیم و از آن یاد نمی كنیم. به جای این كه از هموطنان خود زن بگیریم یكی از اهل شام یا عرب نصرانی را ؟؟ میگرد و به زبان آن صحبت می كند. حال كه مشرق تا این درجه به حال ما مشاعد باشد، برگشتن به مغرب چه ضرورت دارد.[91]

د نتایج نظامی

یكی دیگر از نتایج جنگهای صلیبی آشنا شدن طرفین تخاصم با فنون و ابزارهای جنگی یكدیگر بود. در زمینه استحكامات نظامی و قلعه سازی و كوبیدن قلعه مسیحیان از فنون پیشرفته تری استفاده می كردند و این شیوه ها را از رومی ها آموخته بودند، اما در جندق كنی و محاصره قلعه ها مسلمانان جلوتر بودند. به عنوان مثال مسلمانان در بنای قلعه معروف قاهره از سبك معماری فرانسوی و ایتالیا استفاده كردند. در مقابل مسیحیان شده است در ساختن «شاتوپلرن»[92] و «شاتل بلان»[93] از سبك معماری اسلامی تبعیت كردند. این قصرها دارای دیوارهای بلند و برجهایی به شكل مربع مستطیل بود كه بوسیله خندق احاطه شده بود. ارنست باكر در همین رابطه می نویسد:

«قلعه های متحمدالمركز كه در زمان ادوارد اول در بریتانیا معمول گردید از مهندسی نظامی لاتینی اورسلیم اقتباس شده بود و این سبك را رومی ها از اعراب آموخته بودند.[94]

اروپاییان حتی قبل از جنگهای صلیبی از سبك معماری مسلمانان در اندلس و سیسیل پیروی می كردند. فردریك دوم قلعه هایی را كه توسط مسلمانان ساخته شده بود مرمت كرد. همچنین آثاری از معماری اسلامی در اسپانیا و پرتغال و حتی فرانسه نیز وجود داشت.[95]

اروپاییان تا پایان جنگهای صلیبی از دو وسیله مهمی كه در فعالیت‌های نظامی كاربرد موثری دارد اطلاعی نداشتند. این دو باروت و قطب نما بود. گرچه این دو وسیله به مسلمانان ربطی ندارد. ولی آنچه اهمیت دارد این كه این دو را مسلمانان از چینی ها گرفته و به اروپاییان دادند. فیلیپ حتی معتقد است:

هیچ یك از مورخان صلیبی به این دو ابزار نظامی اشاره ای نكردند.[96] این دو وسیله در پیشرفت نظامی و فن دریانوردی اروپاییان بسیار موثر بود. ادریسی سیاح مسلمان قرن دوازدهم میلادی می نویسد: استعمال قطب نما در میان مسلمانان عمومیت دارد.[97] اما اروپاییان تا قبل از قرن سیزدهم هیچگونه آشنایی با قطب نما نداشتند. بعد از جنگهای صلیبی این دو وسیله به اروپا رسید. خانم زیگفرید هونكه می‌نویسد. یكی از صلبیون به نام «پتروس فون ماركوت»[98] كه معلم «راجر بكن»[99] انگلیسی بود در بازگشت از سرزمینهای اسلامی همراه خود معلوماتی در مورد مغناطیس و قطب نما به فرانسه آورد و در نوشته خود به نام «اپیستولا دومگنت»[100] در سال 1369 آن را به اروپای مركزی آورد و سی و سه سال بعد به عنوان قطب نما مورد استفاده قرار گرفت.[101]

هـ - نتایج علمی ـ فرهنگی

گرچه جنگهای صلیبی در زمینه مسائل علمی هم بی تأثیر نبوده است اما تأثیرات علمی و فرهنگی آن در مقایسه با مناطق اندلس و سیسیل بسیار ناچیز می باشد. به عبارت بهتر بیشترین تأثیرات علمی مسلمانان در میان مردم اروپا از طریق اندلس و سیسیل بوده تا جنگهای صلیبی. چرا كه اولاً اكثر نیروهای شركت كننده در جنگهای صلیبی افرادی عامی و بیسواد بودند كه نه علاقه ای برای كسب علم از خودشان می‌دادند و نه قادر به فراگیری آن علوم بودند. اما در اسپانیا و سیسیل برعكس جنگهای صلیبی، مسیحیان با شور و شوق عظیمی به تحقیق و تفحص در علوم اسلامی می پرداختند. ثانیاً منطقه شامات كه لاتین های اروپا در آنجا ساكن بودند از لحاظ علم و فلسفه به پای اندلس و سیسیل نمی رسید.[102] در نتیجه طبیعی بود كه اثرات علمی جنگها اندك باشد.

به اعتقاد برخی از محققین در میان صلبیون عده معدودی از دانشمندان و صاحبان علم وجود داشتند كه به عنوان سرباز جنگی بسیاری از منابع علوم و فلسفه اسلامی را به اروپا بردند و ترجمه كردند. آدلار[103]دوازدهم از سوریه – انطاكیه و طرنتبوس دیدن كرد و برخی از منابع اسلامی در زمینه نجوم و هندسه را به لاتین ترجمه كرد كه از آن جمله می توان از «ذریح مجریطی» و «جداول نجومی خوارزمی» یك قرن پس از آدلار، لئونارد فیبوناتشی به مصر و سوریه سفر كرد. وی نخستین اروپایی است كه تحت تأثیر علوم اسلامی درباره علم جبر كتابی نوشت. لئونارد از جمله مترجمین تحت حمایت فردریك دوم بود كه كتاب اعداد جذری خود را به فردریك دوم امپراتور آلمان اهداء كرد. انگلیسی كه در فرانسه تحصیل كرده بود و مدتی نیز در سیسیل با محافل اسلامی رفت و آمد داشت، از جمله صلبیونی بودند كه در قرن

جنگهای صلیبی در زمینه علم طب هم تأثیر بسزایی داشت. كتاب معروف «طب ملكی» یا كامل الضاعه تألیف علی بن عباس مجوسی كه شامل مسائل نظری و عملی طب بود در خلال جنگها (1127 م) توسط «استیفن انطاكیه» از اهال پیزا در انطاكیه ترجمه و به اروپا برده شد.

و نتایج اقتصادی

نتایج اقتصادی جنگهای صلیبی در مقایسه با نتایج سیاسی، اجتماعی و علمی آن به مراتب بیشتر و موثرتر بوده است. جنگهای صلیبی اصولاً دارای یك رشته اقتصادی پنهان بود، زیرا در آنزمان شرق ؟؟ مركز فعالیت بازرگانی خلبان بود و بازرگانان مسلمان بر این سقطه حساس مسلط بودند. كشتی های تجاری مسلمانان كالاها را از سواحل چین – هند – مالاگاسكا به خلیج فارس حمل می كردند. بخشی از این كالا از طریق تنگه هرمز و خلیج فارس به بنادر ایران می آمد و از طریق خشكی وارد اروپا می شد. بخش بزرگتر آن از طریق تنگه باب المندب و دریای سرخ و مصر (خشكی) و سپس دریای مدیترانه به اروپا می رفت. این راه بزرگ دریایی به راه «ادویه» شهرت داشت. بازرگانان اروپا به ویژه ونیزیها - ؟؟ و بازرگانان شمال اروپا واسطه انتقال كالا به قاره اروپا بودند. در حالی كه تسلط بر مسیر تجارت و مخصوصاً تأسیس تجارتی در منطقه مصر و شامات و حتی بین‌النهرین ارزش اقتصادی داشت.

در طول جنگهای صلیبی كه اروپاییان با فراوانی كالاهای تجاری در شرق آشنا شدند، رفته رفته عشق به ادامه جنگ كم رنگ شد و علائق اقتصادی و احساس ثروتمند شدن جای تمایلات دینی را گرفت.

مهمترین كشور اروپایی كه در طول جنگ به ثروت بالایی رسید ایتالیا (جمهوریهای ونیز – جنوا – فلورانس) بود و نیزیهای از یك سو با مراكز تجاری مسلمانان در ارتباط بودند و از سوی دیگر با بندر بزرگ بیزانس. تجار اروپایی به قدری مشتاق تجارت با شرق اسلامی شده بودند كه با وجود تهدید به تحریم و تكفیر كلیسا ونیزی ها، توجهی به این تذكرات نداشتند.

ونیزیها كه عامل موثری در جنگ های صلیبی بودند. در پشت جنگها، اهداف اقتصادی خود را دنبال می كردند ونیزیها به دلیل تصاحب كشتی های جنگی و تجاری هم زوار را در مقابل دریافت وجه به اورشیم انتقال می دادند و هم از وجود آنان در رسیدن به مقاصد تجاری خود بهره می گرفتند ونیزیها با رهبران صلیبی قراردادی امضاء ‌كردند كه صلیبیون را با كشتی به مصر و فلسطین منتقل كنند. پس از این كه قرارداد امضاء شد دو شرط توسط ونیزیها مطرح شد، اول این كه صلیبیون بپذیرند آنچه را كه در نتیجه تصرف سرزمینها از اموال دشمنان به دست می آوردند میان هم به نسبت مساوی تقسیم كنند اعم از اموالی كه مصادر و غارت می شود و یا غرامتی كه دریافت می كنند. دوم این كه ونیزیها صلیبیون را مجبور كردند كه شهر مسیحی نشین «زارا» كه مركز تجارت بیزانس بود غارت و مردم آن را قتل عام كنند. این هر دو شرط از سوی صلیبیون پذیرفته شد و مردم مسیحی شهر زارا قتل عام شدند. این اقدام از طرف پاپ و سرر مقف بیزانس تكفیر شد. ولی در نهایت نشان داد كه علائق تجاری بر تعهدات مذهبی صلیبیون پیش گرفته است.

تصرف شهر بیزانس توسط صلیبیون و سقوط امپراتوری بیزانس به تحریك ونیزی ها در شروع جنگ چهارم صلیبی (1204 م) خود نشانه دیگری از انحراف صلیبیون از اهداف اولیه آنان بود. معلوم شد صلیبیون بدنبال نعمات دنیایی هستند نه رهایی مزار مقدس از دست مسلمانان كافر.

یكی از نتایج گسترش تجارت میان شرق و غرب توسعه شبكه راهها، تأسیس و توسعه شبكه صرافی و بانكداری و رشد شهرنشین و افزایش جمعیت كه خود موجب رشد محصولات كشاورزی و توسعه صنایع و بالا رفتن سطح اشتغال بود. صنعت شیشه گری، پارچه بافی، ابریشم، فرش، گلیم، پوست، كارهای چوبی بسیار رشد كرد و از طریق سیسیل و اندلس به اروپا صادر شد.

نتیجه می گیریم كه جنگهای صلیبی كه ابتدا با اهداف مذهبی و با حمایت اشراف زمیندار و مقامات روحانی كلیسا و پشتیبانی برخی امپراتوران كه بیشتر از ترس تكفیر پاپ بود شروع شد، ولی در انتهای اهداف و چهره آن كاملاً تغییر كرد، زیرا فئودالیسم سقوط كرد. ارزش زمین در اروپا كاهش یافت. برخی كه وابسته به زمین اربابی بودند آزاد شد و برای زندگی بهتر وارد شهرها شد. انبوه جمعیت بیكار نیروی ارزان قیمتی را در خدمت تولیدات صنعتی قرار داد. رشد سرمایه گذاری و ظهور طبقه نوظهور بورژواری به قوی ترین كانون قدرت شهری تبدیل شد پاپ كه تمام وعده هایش دروغ از كار درآمده بود ؟؟ عثمانی مردم قرار گرفت. روستائیان با مهاجرت به شهرها شلوغ دست از تقیدات مذهبی خود كشیدند و به جای «امت» كه واحد همبستگی مردم مسیحی بر پایه علائق دینی بود جای خود را به «ملت» كه واحد همبستگی مردم بر اساس علائق سرزمینی بود، داد. ملت – دولت شكل گرفت. دولت های قدرتمند و متمركز به منظور استقرار وحدت ملی با ارتش ملی و نظام حقوقی جدید شكل گرفت تا امنیت و آرامش لازم برای رشد سرمایه داری را فراهم آورد. بنابراین جنگهای صلیبی با اهداف مذهبی شروع شد و با تأمین اغراض اقتصادی – سیاسی به پایان رسید. به دلیل ناكامی كلیسا در جنگهای صلیبی مقدمات فروپاشی قرون وسطی همراه با قدرت مسیحیت فراهم آمد و با قدرت گیری طبقه نوظهور بورژوازی و ظهور سلطنت منطقه دولت های سرزمین پدیدار شد – نظام فئودالیسم فرو پاشید و دوران جدید در تاریخ اروپا آغاز گردید.

سه شنبه 1/12/1391 - 14:8 - 0 تشکر 590777



دانشگاهها و مراكز علمی

دانشگاههای اسلامی یكی از مهمترین عوامل انتقال و نفوذ علم و فلسفه اسلامی به اروپا بود و نقش اساسی در تحول فكری و بیداری مردم آن سرزمین داشته است.

پیش از آن كه ارتباط میان دانشگاههای اسلامی با دانشگاههای اروپا در قرون وسطی و همچنین میزان تأثر و تأثیر آن دور را مورد بررسی قرار دهیم، لازم است كه ابتدا اشاره ای هر چند مختصر در زمینه تاریخ پیدایش و چگونگی نظام اداری دانشگاههای اسلامی صورت گیرد، چرا كه سابقه تأسیس دانشگاههای اسلامی صدها سال قبل از دانشگاههای اروپایی می باشد و قلمرو اسلام نیز در آن روزگار حوزه پذیرش دانشجویان مسیحی اروپا بوده است.

الف: تأسیس دانشگاه در سرزمین های اسلامی

در مورد پیدایش دانشگاه و مراكز علمی در جهان اسلام، اظهار‌نظرهای مختلفی بیان شده است. برخی از مورخین همچون سید امیر علی[104] معتقد است كه نخستین دانشكده اسلامی در زنان امام جعفر صادق (ع) در مدینه دایر شد. وی می نویسد تمام مناظرات و مباحثات فلسفی مراكز اسلامی آن زمان تحت هدایت و راهنمائیهای دانشكده حضرت صادق (ع) و زیر نظر وی بود. ایشان در واقع بنیانگذار دانشكده معقول در اسلام می باشند.[105]

برخی دیگر از پژوهشگران، نخستین دانشگاه یا مركز تحقیقات عالی را «بیت الحكمه» بغداد می دانند كه چگونگی پیدایش آن تا حدود زیادی مبهم و نامشخص است. عبدالرحیم غنیمه[106] تاریخ تأسیس «بیت الحكمه را به دوره منصور (158-136 هـ) می رساند. احمد شبلی با استناد به منابع تاریخی و با اطمینان كامل پیدایش بیت الحكمه را به دوره هارون‌الرشید (193-170 هـ ) نسبت می دهد.[107] اما فیلیپ حتی وعده زیادی از صاحبنظران معتقدند كه این موسسه در زمان مأمون (218-198 هـ) و به دست وی تأسیس شده است.

ولی آنچه مسلم به نظر می رسد این است كه بیت الحكمه زمان مأمون كه در اثر توجه و مساعی وی درخشانترین ایام خود را می‌گذارند، علاوه بر ترجمه كتاب، یك انجمن علمی و یك كتابخانه كه رصدخانه ای نیز بدون پیوسته بود به صورت فعال به كارهای علمی می پرداخت.[108]

علاوه بر حوزه های علمی قرنهای اول و دوم هجری، بیت الحكمه بغداد را نیز نمی توان با مفهوم دانشگاه در دوره های بعد یكی دانست. چونكه بیت الحكمه یك مركز آموزشی نبود و طلبه و دانشجو در آنجا به درس خواندن مشغول بودند. بلكه عده ای از پژوهشگران و مترجمان زبردست در آن مركز جمع شده و به امر ترجمه و استناخ آثار یونانی – سریانی – هندی و پهلوی می پرداختند.[109]

به نظر فیلیپ حتی و اكفردگیوم، نخستین دانشگاه علمی واقعی كه در دوره اسلامی تأسیس شد و علاوه بر پذیرش دانشجو – وسایل زندگی – مسكن – غذا و هزینه تحصیل ایشان را فراهم می كرد و حتی سرمشق دانشگاههای بعدی جهان اسلام و اروپای قرون وسطی بود، نظامیه است كه توسط خواجه نظام ؟؟در سال 458-460 و 1065 و 1067 م تأسیس شد.[110]

اما برخی از محققین، دانشگاه الازهر را هم از حیث تاریخی و هم از لحاظ برنامه های پیشرفته و ابتكاری آن مقدم بر نظامیه می دانند.[111] دانشگاه الازهر كه در سال 359 توسط جوهر سیسیلی سردار معروف خلیفه فاطمی نباشد و در سال 361 عملاً شروع بكار كرد.[112] در زمان خلیفه فاطمی العزیز بالله (386-365 هـ) به شكل كامل دانشگاه درآمد و به دستور وی برنامه آموزشی آن برقرار شد. حجره هایی برای دانشجویان و منزلهایی برای اساتید نیز در كنار آن ساخته شد.[113]

این دانشگاه در زمان الحاكم بامر الله (411-386 هـ) از لحاظ تأسیسات ساختمانی در اثر مساعی وی به اوج خود رسید و دارای 36 رواق یا ایوان شد كه هر كدام از آنها به دانشجویان و طلبه های سرزمین و مذاهب مختلف اختصاص یافته بود. هر یك از رواقها توسط یك شیخ اداره می شد كه زیر نظر «ناظر» یا رئیس دانشگاه كار می‌كردند.[114]

دانشجویان این دانشگاه از مقرری ماهیانه ـ مسكن ـ غذا و حتی لوازم التحریر رایگان استفاده می كردند. به گفته احمد شیلی دانشگاه الزهر در آن روزگار همچون مادری مهربان و پدری معلم ملجاء و مأمن علمی برای دانشجویان و طلاب تنگ دست بود.[115] بنابراین دانشگاه الزهر نخستین موسسه عالی علمی در سرزمین های اسلامی بود كه با استانداردهای دانشگاههای اروپایی دوران جدید قابل تطبیق بود. اما بعد از الازهر، نظامیه بغداد را می توان به عنوان دانشگاه اسلامی به مفهوم واقعی و امروزی آن پذیرفت. خواجه نظام الملك كه نظامیه بغداد را یك قرن پس از الازهر ساخت، بسیاری از مقررات و برنامه های آموزشی معمول در الازهر را به كار برد. خواجه به منظور رقابت با خلفای فاطمی كه شیعی مذهب بودند، سعی كرد با بالا بردن كیفیت دروس و اساتید، الازهر را تحت الشعاع قرار دهد و تقریباً در این كار توفیق یافت.[116]

ابن جبر اندلسی كه در قرن ششم هجری از بغداد دیدن كرده مراكز علمی آن بویژه نظامیه را چنین توصیف كرده است: «بزرگترین و نامدارترین آنها مدرسه نظامیه است كه یكبار در سال 504 بازسازی شد. فورجه برای تأمین هزینه های دانشگاه املاك وسیعی را وقف دانشگاهی كرد.»[117]– سازماندهی – استخدام شیوخ و پذیرش دانشجو دخالت داشت، از مهمترین و با اعتبارترین مراكز آموزش عالی نه در سرزمین های اسلامی، بلكه در جهان به حساب می آمد. همچنین زیر نظر خواجه فارغ‌التحصیلان این دانشگاهها به بالاترین مراتب علمی – سیاسی و مذهبی می رسیدند. برای اعضاء علمی این مراكز درجات مخصوصی از جمله مدرس – نائب – معید- فقیه – خازن المكتبه به كار برده می شد.[118] نظامیه بغداد و نظامیه های دیگر از جمله نظامیه نیشابور، زیر نظر مدبرانه خورجه كه در برنامه ریزی آموزشی

این دانشگاهها دارای كتابخانه بزرگ و مخبری بودند كه انواع كتابها در آن جمع‌ آوری شده بود و در اختیار دانشجویان قرار میدادند. ضمناً نظامیه بغداد دارای تالارهای مخصوص وعظ و سخنرانی بود و به ؟؟ الازهر برای استادان و دانشجویان خوابگاه – غذا – مستمری و سایر نیازمندیها تدارك دیده شده بود.[119]

تفاوت عمده میان دانشگاههای شیعی و سنی بویژه در الازهر و نظامیه این بود كه در مراكز علمی شیعی مباحی عقلی چون فلسفه – حكمت و علوم طبیعی با شور و شوق تمام مورد بحث قرار می گرفت. اما در مراكز علمی اهل تسنن صرفاً به مسائل شرعی و علوم اسلام همچون صرف و نحو – تفسیر قرآن – فقه – منطق – كلام و لغت پرداخته می شد. به طوری كه در نظامیه بغداد تدابیر فلسفه ممنوع بود.[120]

به هر حال تأسیس مدارس نظامیه و برنامه های منظم و مرتب آن بسیاری از بزرگان علم و سیاست را بر آن داشت كه به پیروی از آن به تأسیس مراكز علمی از آن گونه مبادرت ورزند. چنانكه صدها مدرسه و دانشگاه در سالهای بعد از آن تأسیس شد. درصدد آنها مستحضریه قرار داشت كه در سال 640 هـ به امر مستحضر عباسی در بغداد ایجاد شد.[121] امتیاز اساسی این دانشگاه نسبت به نظامیه این بود كه نظامیه تنها به مذهب شاخصی و طریقه اشعری اختصاص داشته اما دانشگاه المستفیر دارای چهار مدرسه جداگانه برای مذاهب اربعه تسنن بود. در مورد اهمیت و عظمت دانشگاه المستفیر اظهارنظرهای بسیاری شده كه توصیف ابن عبری از دیگر مورخین كاملتر است:

«المستفیر فرزند الظاهر دستور داد تا یك مدرسه بنام مستفیریه بنا نمودند، چنان مدرسه ای كه در دنیا مانند آن رخنه نشده بود و آن را به بزرگترین وضع كهن از نظر شكل ظاهری و وسعت و وسایل و آرایش های ظاهری و تزئینات آن روز درآورد و فقهای مبرزی را برای تدریس در آن از گوشه و كنار سرزمین پهناور اسلامی فراهم آورد و آن مدرسه را وقف چهار مذهب شاخصی، جنبی، حنفی و مالكی نمود و برای تدریس هر یك از رشته های چهار مذهب یك استاد معین كرد و برای هر استاد هفتاد و پنج شاگرد فقه جمع آوری كرد و برای تمام آنان غذا و مسكن و مایحتاج زندگی فراهم آورد و در داخل مدرسه یك حمام مخصوص فقها و یك حمام برای طلاب بنا نمود و یك انبار كالای مصرفی و یك انبار كالای دارویی و نوشیدنی تدارك دید و یك طبیب مخصوص را موظف نمود كه هر روز صبح از طلاب و ابواب جمعی مدرسه معاینه می كرد.»[122]

البته دانشگاههای جهان اسلام در زمان مورد بحث به الازهر – نظامیه و مستفیریه خلاصه نمی شد، بكله دهها دانشگاه و مركز مطالعات اسلامی با عناوین مختلف در سرزمینهای اسلامی وجود داشت از جمله رشدیه – امینینه – طرخانیه – خاتونیه و شریفیه در سوریه و مدارس ناصریه و صلاحیه در مصر و مراكز دیگری در سمرقند – مرو – بلخ – نیشابور – اصفهان – لاهور كه به طلاب و دانشجویان علوم اسلامی می آموختند.[123] فقط در بغداد مدرسه و در دمشق بیست مدرسه مشغول آموزش بودند. اندلس نیز یكی از مراكز مهم علوم اسلامی بود به طوری كه فقط بیست هفت مدرسه حاضر اطفال یتیم و تهیدست بود.[124]

پادشاهان مسلمان اندلس مخصوصاً در دوره خلفا بنی امیه در رقابت با خلفای عباسی دانشگاههای معتبری در قرطبه (پایتخت) شبیعیه – غرناطه (گرامادا) تأسیس كردند كه در قرن دوازدهم و سیزدهم در ایتالیا،‌ فرانسه و انگلیس دانشگاههایی به سبك دانشگاههای اسلامی اندلس ساخته از جمله دانشگاه سالفورد ایتالیا – دانشگاه پاریس و دانشگاه گمبریج.

فیلیپ حتی در توصیف دانشگاه قرطیه آورده: «دانشگاه قرطیه بخش‌های مختلفی از جمله ملكشناسی – ریاضیات – طب – داروسازی و علوم اسلامی داشت كه مقدار زیادی دانشجو در این بخش ها مشغول تحصیل بودند. اكثر دانشگاههای سرزمین های اسلامی دو ویژگی داشتند: یكی این كه داوطلبان خود را از میان پیروان خرق اربعه گزینش می كردند. دوم این كه داوطلبان بلادای شهادتنامه وفاداری خود را به خلیفه یا پادشاه اعلام می كردند و در این صورت پس از فراغت از تحصیل مناصب بالای دولتی و دیوانی به آنان واگذار می‌شد.

فیلیپ حتی اضافه می كند كه پس از جنگهای صلیبی كه علمای مسیحی با علوم و فلسفه ومنابع اسلامی آشنا شدند برای فراگیری زبان عربی و برخی دیگر از ؟؟ شرقی و بهره گیری از منابع به دانشگاه‌های اندلس وارد شدند.[125]


سه شنبه 1/12/1391 - 14:9 - 0 تشکر 590778



تأسیس نخستین دانشگاه‌های اروپا و ارتباط با دانشگاه‌های اسلامی

این عنوان یكی از مهمترین عناوین پژوهش ماست كه بایستی به دقت پاسخ داده شود، زیرا بیشتر تقابل علمی و فرهنگی میان دو تمدن مسیحی و اسلام اصولاً بایستی از طریق دانشگاه – كتابخانه ها و مراكز اسناد و علماء و فلاسفه صورت گیرد. ولی متأسفانه در ایران و حتی سرزمین های اسلامی به این توجه نشده است. در صورتی كه آلفردگیوم در تحقیقی تحت عنوان «میراث اسلام» چنین اظهارنظر كرده است:

«اگر دروسی راكه محصلین مسلمان در قرنهای دهم و یازدهم میلادی می خواندند با آنچه همقطاران مسیحیشان می آموختند مقایسه كنیم درخواهیم یافت كه تماس و تأثیر متقابل دانشگاههای جهان اسلام و جهان مسیحیت بسیار زیاد بوده است. تحصیل و مطالعه منظم – ارتباط استاد و شاگرد – موضوع تأمین مسكن و غذا و مستمری – اوقافی كه برای تأمین این هزینه ها در نظر گرفته می شد و گواهینامه‌هایی كه به فارغ التحصیلان اعطا می شد در مراكز آموزشی شرق و غرب مثل بغداد و آكسفورد كلی بوده است.»[126]

«خانم زیگفرید هونكه در كتاب: فرهنگ اسلام در اروپا، معتقد است كه دانشگاههای اروپایی بخش وسیعی از الگوها و برنامه های دانشگاهی اسلامی را اقتباس كردند.[127]» البته حقیقت این است كه اروپاییان اواخر قرون وسطی در فراگیری علم و فلسفه تنها به منابع اسلامی اتكاء نكردند بلكه از بقایای علوم و فلسفه یونان و روم كه در گنج صومعه ها به فراموشی سپرده شده بود نیز استفاده كردند. بیزانس نیز یكی از مراكزی بود كه آثار علم و فلسفه یونان را در خود حفظ كرده بود و بسیاری از علماء و فلاسفه این شهر با منابع اصیل یونانی به اروپای غربی مهاجرت كردند.

اما ارزش منابع اسلامی نیست به منابع دیگر این بود كه پس از سقوط یونان به دست رومی ها در سال 146 ق- م بحثی از میراث فرهنگی و فكری یونان توسط اسكندر به شهر اسكندریه در مصر منتقل شد و بخش دیگر به بیزانس با برقراری خلافت عباس به ویژه از زمان منصور و هارون الرشید و فرزندان او و شكل گیری نهضت ترجمه در بغداد بقایای علم و فلسفه یونان از طریق امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و همچنین از مسیر انطاكیه كه جانشین اسكندریه شده بود وارد دنیای اسلام شد. علماء اسلامی تنها به فراگیری میراث یونانی اكتفا نكردند، بلكه بر هر كدام از رشته های علمی شروحی نگاشتند و برخی از منابع یونانی را پس از بررسی مورد نقد قرار دادند. این اتفاقی بود كه تا آنزمان در هیچكدام از كانونهای فرهنگی حتی روم و مصر رخ نداده بود.

بنابراین تأثیر علم و فلسفه اسلامی روح بخش بیداری اروپای ؟؟ این بود كه اولاً تنها حوزه تمدنی كه به دلیل سنت دینی و باورهای ملی در طلب علم سفارش شده بود ایران و سرزمین های اسلامی بود. ثانیاً ارتش نسبی كه طی قرنهای دهم تا چهاردهم بر سرزمین های اسلامی به ویژه ایران تا قدرت گیری غزنویان حاكم بود زمینه پذیرش و توسعه علم و فلسفه را فراهم آورد. ثالثاً روابط گسترده تجاری میان ایرانیان و سایر مسلمانان و اروپای غربی و به ویژه نزدیكی شرق و غرب و شناسایی یكدیگر در سالهای پایانی جنگهای صلیبی بستر تأثیر و تأثر فرهنگی میان دو حوزه تمدنی را فراهم كرد.

پس از پایان جنگهای صلیبی اروپا تصمیم گرفت خود را از سلطه دنیاپرستی كلیسا آزاد كند و به جای آخرت گرایی مطلق كه توصیه كلیسا بود به سمت دنیاگرایی نسبی كه شعار بورژوازی بود، حركت كند. این تصمیم به یك سیاست تبدیل و سیاست به جنبش بیداری اروپا منجر شد. بنابراین اروپا از هر موقعیت و هر منبعی كه به تحقق این جنبش كمك كند بهره گرفتند كه طبق اظهار نظر علماء اروپایی بیشترین مساعدت را منابع اسلامی به این بیداری كردند.

اما پس از جنگهای صلیبی كه به نفع مسلمانان خاتمه یافت، شرق اسلامی دچار سرنوشت كاملاً متفاوتی نسبت به اروپا شد. اروپا در پی وحدت و همدلی و كوتاه كردن دست ریاكاران كلیسایی از دخالت در امور عمومی قدم در عضو جدیدی از تاریخ خود گذاشتند كه به دوران مدرن شهرت دارد. اما سرزمینهای اسلامی دچار تفرقه دینی و درگیریهای قومی و جنگ پادشاهان محلی شدند و زمینه را برای هجوم مغول فراهم كردند.

بنابراین در این كه علم و فلسفه یونان كه در حوزه ؟؟ اسلامی احیاء شده و پرورش یافته بود و طی جنگهای صلیبی به اروپا برده شد و در ساخت تمدن جدید اروپا اثر گذاشت تصور نمی ورد كه علماء اروپایی تردید داشته باشند. «گوستاولو بون و بسیاری از پژوهشگران اروپایی اعتقاد دارد كه سهم تأثیرات مراكز علمی اسلامی در شكل گیری مراكز آموزشی اروپا و جنبش بیداری اروپا از قرن سیزدهم به بعد غیر قابل تردید است.»[128]

بدون تردید اكثر دانشگاههای اروپا در قرون وسطی (از قرن 12 و 13 به بعد) تأسیس شده است.

از جمله دانشگاه پاریس در سال 1200 – دانشگاه آكسفورد در سال 1214 دانشگاه موپلیه 1220 – دانشگاه ناپل در سال 1224 و دانشگاه پالمرمو – دانشگاه بولونیا – پادوآ و كمبریج تقریباً حدود سال 1231 ایجاد شدند.[129]

هنری لوكاس معتقد است دو عامل مهم در پیدایش و گسترش دانشگاههای اروپا اهمیت داشت:

«اول تركی كه در مردم مخصوصاً اومانیست ها برای زنده كردن مجدها Rennaissan علم و فلسفه یونان و احیاء حقوق روم در سالهای پیش 1200 بوجود آمده بود. دوم اینكه پیشرفت های اقتصادی هم باعث شكل گیری طبقه نوظهور بورژوازی شد و هم بهبود وضع مالی مردم اجازه داد مردم فرزندان خود را برای تحصیل به دانشگاه بفرستند.»[130]– فلسفی اسلامی آشنا شد، اروپا را بفكر دانشگاه انداخت و زمینه را فراهم كردند.»[132] اما خانم زیگفریه هونكه تمام مسیحیان با مسلمانان طی 200 سال جنگهای صلیبی را عامل قهری در تأسیس دانشگاههای اروپایی با الگوهای دانشگاههای اسلامی می داند. وی می نویسد: «مسلمانان با دانشگاههایشان كه از قرن نهم میلادی شكوفایی داشت و از زمان ژربر[131] كه در جریان ملاقاتها و روابط خود ؟؟ آنطرف كوههای پیرینه با محافل علمی

ویل دورانت و همچنین دایره المعارف بریتانیكا نخستین مدارس كلیساها و دیرهای زمان شارلاین را مقدمه و زیربنای اصلی تشكیل دانشگاههای بعدی اروپا می دانند و می نویسند كه تعدادی از این مدارس تأسیس شده در قرن نهم میلادی، بتدریج در قرون دوازدهم و سیزدهم به دانشگاه تبدیل شد.»[133]

«ژاك لوگف[134] در كتاب «روشنفكران قرون وسطی» معتقد است كه از قرن دوازدهم فرهنگ و تمدن «یونانی – عربی» به صورت منابع و مآخذ خطی همراه مواد اولیه مثل ادویه – ابریشم و سایر كالاهای كمیاب در اروپا از بغداد – دمشق از طریق بیزانس و قرطبه و اروپا شد.» ژاك لوگف اضافه می كند كه خلفای عباسی با براه انداختن نهضت ترجمه آثار فلاسفه یونانی از جمله ارسطو – اقلیدوس – هیپوكرات و برخی دیگر را به كمك ؟؟ و تسطورین ها (مسیحیان شرقی) و حتی یهودیان كه از آزار مذهبی امپراتوری بیزانس به اسلام پناه برده بودند،‌ به عربی ترجمه كردند. علماء مسلمان نیز شروح و تفاسیری بر نظرات فلاسفه یونانی نوشتند. این آثار در مدارس و دانشگاه‌های اسلامی تدریس می شد و به ویژه در طول جنگهای صلیبی توسط دلالهای یهودی به اروپا برده شده، زیرا یهودیان به دلیل داشتن سواد اروپایی و آ‌شنایی با فن كتابداری – طبابت – رمالی به دربار خلفا و كاخ بزرگان رفت و آمد می كردند.

آنچه مسلم است جنگهای صلیبی كه عامل مهمی در نزدیكی فرهنگ اروپا و اسلام بود، زمینه را برای آگاهی و آشنایی اروپاییان با منابع و مأخذ و فرهنگ و تهران و محافل علمی و فلسفی اسلامی فراهم كرد و در طول این مبارزات دویست ساله آثار ارزشمندی از دنیای اسلام به اروپا برده شد.[135]

«فیلیپ ولف در كتاب «بیداری روشنفكری در اروپا» معتقد است كه در قرن یازدهم آثار بیداری و روشنفكری و نوآوری در اروپا ظاهر شد. روابط تجاری میان شرق و غرب گسترش یافت – كالاهای جدیدی از شرق وارد اروپا شد. شهرها گسترده تر شد. قشر جدید شهرنشین صاحب سرمایه شكل گرفت. مدارس و دانشگاهها تأسیس شدند. بقایای آثار فلاسفه یونانی از شرق و از طریق اندلس به اروپا وارد شد و میراث فرهنگی مسیحی را پی‌ریزی كرده.[136]


سه شنبه 1/12/1391 - 14:9 - 0 تشکر 590779



الگوی دانشگاه‌های اسلامی در ساخت دانشگاه‌های اروپا

در مورد این كه دانشگاه‌های اسلامی در تحول و شرقی دانشگاه‌های اروپا چه بوده و در چه زمینه‌هایی تأثیرات آن نمود یافته است؟ باید گفت كه بی تردید دانشگاه‌های اروپا در بسیاری از مسائل دانشگاهی نظیر سبك معماری، دوره‌های آموزشی برنامه‌های تدریس و كتابهای مورد بحث و خیلی از مسائل دیگر از مسائل دیگر از مراكز علمی جهان اسلام اقتباس و استفاده كردند.[137] كه بطور اختصار به جلوه هایی از آن موارد اشاره می كنیم:

1- دانشگاههای اروپا در بدو تأسیس هم از لحاظ هدف و هم از جهت برنامه تدریس از دانشگاههای اسلامی الگوبرداری كردند. به گفته مورخین غربی یكی از هدفهای اصلی دانشگاه‌های اروپا به ویژه دانشگاه پاریس و دانشگاه‌های ایتالیا چون بلونیا و پالمرمو، احیای مطالبات دینی و رونق بخشیدن به مسائل مذهبی بود. الهیات از جمله دروس مهم و با ارزشی بود كه در آن دانشگاه‌ها تدریس می كردند، عده ای از شخصیت های برجسته و معروف اروپا چون «آبلار».[138]

«آلبرت كبیر»[139] «توماس آكویناس»[140] ـ «راجرپیكن»[141] و غیره از فارغ التحصیلان یا اساتید این دانشگاه‌ها به حساب می آمدند، تفكر حاكم بر آن دانشگاه‌ها تفكر دینی بود و همه چیز با محك دین سنجیده می شد، حتی فلسفه و علم نیز در خدمت دین بود، بنا به اعتقاد «روین لوی» اروپاییان این كتاب را از نظامیه بغداد اقتباس نموده و در دانشگاه‌های خود رایج كردند چون هدف عمده موسس نظامیه (خواجه نظام الملك) در تأسیس آن نیز همان آموزش مسائل مذهبی و گسترش و بسط احكام دینی بود و برای این كار از بزرگترین استاد زمان خود یعنی امام محمد غزالی كه سخت پایبند احكام شریعت و ضد افكار فلسفی بود، استفاده كرد.

دروسی كه در دانشگاه‌های اروپا تدریس می شد شامل هفت موضوع یا علم بود كه به دو قسمت علوم مثلث یا ثلاثی كه عبارت بودند از: حرف و نحو ـ معانی و بیان ـ منطق كه هدف از تدریس آنها این بود كه كشیشان و طلاب علم با آئین نگارش، فن بیان و قدرت استدلال در مباحث دینی آشنا شدند. قسمت دیگر علوم مرجع یا اربعه بود كه عبارت بود از: حساب (برای رسیدگی به دخل و خرج كلیسا) هندسه (برای ترسیم نقشه دیر و كلیسا) نجوم (برای تنظیم تقویم كلیسایی) موسیقی (برای نواختن ارغنون و اجرای كر). تنها پس از آموختن این علوم بود كه طلاب حق تحصیل فلسفه و الهیات را داشتند.[142] جالب این كه كتابهای درسی دانشگاه‌های اروپا نیز در قرون وسطی و پس از آن نیز از میان ترجمه لاتین كتابهای اسلامی كه از قرن دوازدهم شروع شده بود انتخاب می شد. این كتابها كه یا تألیف خود دانشمندان اسلامی بود و یا ترجمه از زبان یونانی ـ‌ ایرانی و هندی.

گوستاولوبن آورده است: «تمام دانشگاه‌های اروپا پانصدای ششصد سال روی همین ترجمه ها دایر و مدار علوم ما فقط علوم مسلمین بود و در بعضی رشته ها مثل طب می توان گفت كه تا زمان حال نیز جاری مانده است. در فرانسه آثار ابوعلی سینا تا قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت و شروحی بر آنها نوشتند.»[143]

گستاولوبن می افزاید: تا قرن پانزدهم نقل قولهایی كه مأخوذ از مصنفین عرب نبود مستند نمی شمردند. راجر بیگن[144] ، لئونارد دوپز[145]، آرنود[146]، ویلانوو[147]، رایمون لولی[148]، سن توماس داكن[149]، آلبرت كبیر[150] و آلفونس دهم[151] یا شاگرد علماء عرب بودند و یا تا قبل اقوال آنان.[152]

سرازیر شدن سیل عظیم تألیفات و ترجمه‌های دانشمندان اسلامی به اروپا از یك سو و تنوع آن كتب به نسبت موضوعات خاص و رشته‌های مخفف از سوی دیگر تحول بزرگی در رشد افكار دانشجویان آن سرزمین و دگرگونی نظام آموزش دانشگاهها ایجاد كرده بود. البته نقش مسیحیان اروپا در این تحول بزرگ بسیار چشمگیر بود. چونكه علاوه بر دانشجویان، پادشاهان و سلاطین نیز در امر تعلیم و تدریس علوم اسلامی اهتمام زیادی بخرج می دادند. به عنوان مثال در سال 1473 لویی یازدهم دستور داد كه در درس فلسفه باید تألیفات این رشد و ارسطو تدریس شود.[153]

همچنین فردریك دوم (1194-1250) كه خود از عالمان و دانشمندان بزرگ به حساب می آمد. دانشگاه ناپل را اساساً به قصد معرفی علم و حكمت مسلمین به مردم اروپا تأسیس كرد.[154] همچنین آلفونس دانا (1281-1250) كه خود از عالمان و دانشمندان بزرگ به حساب می آمد. دانشگاه ناپل را اساساً به قصد معرفی علم و حكمت مسلمین به مردم اروپا تأسیس كرد.[155] همچنین آلفونس دانا (1281-1250) به كمك یكی از دانشمندان بزرگ قرن سیزدهم میلادی به نام ابوبكر رقوطی دانشگاهی ساخت كه در آن وی به مسلمین و مسیحیان و یهودیان علوم گوناگونی را تعمیم می داد.[156]

اما همگام با نفود آثار و افكار اندیشمندان اسلامی، بسیاری از‌ آداب و رسوم و الفاظ جاری در دانشگاه‌های شرقی نیز مراكز علمی اروپا نفوذ كرد. چنانكه صاحب كتاب «مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن» می نویسد:

«آنچه كه پس از تأسیس دانشگاه‌های جدید در نیم قرن اخیر به عنوان اقتباس از غرب در استعمال عناوین دانشگاهی مترادف با استادیار – دانشیار و استاد، استفاده می كنیم، در حقیقت همان اصول و عناوینی است كه دانشگاه‌های اروپا از نظام معمول در مدارس نظامیه و ؟؟ به در بكار بردن القاب، معید ـ نایك، مدرس، استفاده می كردند و حتی لباس سیاه (جبّه) پوسیدن و به هنگام درس بر كرمی (سدّه) نشستن نیز از روش معمول در نظامیه‌ها اقتباس شده است.»[157]

الگوبرداری از ضوابط دانشگاه‌های اسلامی توسط اروپاییان تا آنجا بود كه حتی یادداشت برداری از دروس ارائه شده و دادن گواهینامه به دانشجویان و نشستن طلاب روی زمین به صورت نیم دایره در مقابل استاد مواردی بود كه اروپاییان از نظامیه برداشت كرده بودند.[158] خانم زیگفرید هونكه می گوید: حق تألیف یا جواز تدریس كه از سنت اعراب بود با برقراری تشكیلات مدارس عالی در اروپا، همین رسم به دانشگاه‌های اروپا راه یافت.»[159]

علاوه بر شیوه تدریس، دانشگاه‌های اروپا در سبك معماری دانشگاه‌های اسلامی در اسپانیا و ممالك شرقی و به ویژه از دانشگاه الازهر تقلید كردند. از جمله ساختمان دانشگاه كمبریج انگلیس و صحن آن اقتباس از دانشگاه الازهر است.[160] همچنین تقسیم بندی دانشجویان به درجات مختلف كه از ابتكارات دانشگاه الازهر بودند كه آن گذشت در دانشگاه‌های اروپا نیز رایج شد. مثلاً ؟؟ سلطنت لویی نهم (سن لویی 1226-1270) شعبه فنون دانشگاه پاریس را برحسب ملیت دانشجویان و اساتید آن به چهار قسمت تقسیم كردند: قسمت فرانسویان ـ قسمت انگلیسی‌ها ـ قسمت ؟؟ ـ قسمت پیكاردیها ـ هر یك از قسمت ها توسط یك مدیر اداره می شد.[161]

خلاصه این كه تأثیر دانشگاه‌های اسلامی از نظر شكل و محتوا كاملاً روی تأسیس ـ تدریس و اداره دانشگاه‌های اروپا یك امر قطعی است. همانگونه كه علماء اسلامی پس از اخذ منابع علمی ـ فلسفی یونانی و ترجمه آن به زبان عربی تفاسیر ارزشمندی بر آن گذاشتند، دانشمندان اروپا نیز بعد از گرفتن علوم و فلسفه اسلامی و ترجمه آن به زبان عربی.

تفاسیر ارزشمندی بر آن گذاشتند، دانشمندان اروپا نیز بعد از گرفتن علوم و فلسفه اسلامی و ترجمه آنها به زبان لاتین شرح تكمیلی بر آن نوشتند و در دانشگاه‌ها تدریس كردند. بنابراین قرون وسطی بهترین زمان تأثیرات فرهنگ و تمدن اسلامی روی تمدن مسیحی بوده است. همچنین مسیحیت نیز اثرات قابل ملاحظه‌ای روی فرهنگ و عادات مسلمانان منطقه جنگهای صلیبی گذاشت كه از جمله می توان به رسوب مسیحیان صلیبی در لبنان و سوریه اشاره كرد كه موثرترین عامل انتقال فرهنگ و تمدن مسیحی به دنیای اسلام است.

یكی از دلایل موفقیت اروپاییان در جهت دستیابی به رنسانس این بود كه هدف خود را مشخص كرده بودند و برای رسیدن به این هدف بدون هیچگونه تعصبی به تمام حوزه های تمدنی و به ویژه حوزه تهران غنی اسلامی سر كشیدند و مصالح ساخت رنسانس را فراهم آوردند.


سه شنبه 1/12/1391 - 14:10 - 0 تشکر 590780

فلسفه

بی تردید، فلسفه به معنای مصطلح آن از جمله علومی بود كه در نهضت ترجمه از طریق آثار یونانی و سریانی وارد جهان اسلام شد، اما فلسفه‌ای كه به دست دانشمندان اسلامی رسید، همان فلسفه افلاطون و ارسطو در مفهوم باستانی آن نبود، چرا كه این فلسفه نه بطور مستقیم بلكه از طریق فلاسفه نو افلاطونیان حوزه اسكندریه و بعد از تغییر و تحولات زیاد به دست مسلمانان رسید.

متفكران اسلامی نیز وقتی با چنین فلسفه ای كه رنگ دینی و شرقی بخود گرفته بود مواجه شدند. با آغوش باز از آن استقبال نمودند و در مدت بسیار كم، بیشتر كتابهای فلسفی یونان و اسكندریه ترجمه كرد، و خود نیز تحقیق و كنكاش در مسائل فلسفی پرداختند.

به نظر محققین اخذ فلسفه یونانی توسط مسلمانان مرهون چند عامل عهده بوده است. نخست آنكه، مكتب اسلام نه تنها مخالف موضوعات عقلی و فكری به ویژه در چند قرن اولیه نبود. بلكه از یك سو مسلمانان را به تفكر و تدبر در كائنات تشویق می كرد. از سوی دیگر برای اثبات اعتقادات خود در زمینه توحید و معاد و مسائل دیگر برهان و حجت را لازم می شمرد. به نظر استاد مطهری یكی از علل پذیرش فلسفه در میان مسلمانان نیز همین سازگاری روح اسلامی با تعقلات فلسفی بود كه ادیان دیگر از چنین روحیه ای برخوردار نبودند.[162] البته در نظر برخی از فرقه های اسلامی از جمله اشاعره تعقل گرایی و تحصیل فلسفه تقبیح و تحریم شده و فیلسوف برجسته هوادار این نظر غزالی است كه رساله حنجالی «تهافت الفلاسفه» كه در واقع صدور فرمان تخریب و تكفیر فلاسفه است را نوشت گرچه پس از خروج از مقام سرپرستی نظامیه بغداد كه به حكم خواجه نظام الملك آن را پذیرفته بود، آنگاه رساله خود را رد كرد و خود به ؟؟ فلسفه رفت. اما در مسیحیت نیز فلاسفه‌ای ظهور كردند (از قرن دهم و یازدهم) كه البته اصل عقلامیت را پذیرفتند منتهی در پرتو و حمایت ایمان. آنسلم[163] معتقد بود «وحی پایه عقل است به شخص باید معتقدات كلیسا را پیش از آنكه در باب آنها استدلال كند بپذیرد.»[164] این عقیده به صراحت ایمان را مقدم بر برهان و عقل می داند،‌ ولی به هر حال عقل و استدلال فلسفی را رد نمی كند. اما پترآبلار[165] در قرن دوازدهم می گوید: ایمان جهت مقبولیت خود در برابر عقل باید نیازهای آن را برآورد و خود را به سلاح دلیل بیاراید.»[166]

این عقیده در واقع نشان از وحدت و یگانگی الهیات با فلسفه است. بنابراین هم اسلام و هم مسیحیت در برخی دوره های تاریخی خود كه با تعصب حكام و فقها روبرو شدند باب استدلال ـ فلسفه و تعقل لابه‌لای دین بستند.

دومین عاملی كه در توسعه و ترقی فلسفه نقش اساسی داشتند. اهتمام و مساعی بعضی از خلفای عباسی چون هارون‌الرشید و مأمون در ترجمه كتب فلسفی بود، ابن الندیم در این زمینه به جریان خواب مأمون اشاره می كند و بعد از نقل چگونگی وی با ارسطو و سئوال و جوابهای ردوبدل شده بین آندو، چنین ادامه می دهد «این خواب یكی از اسباب نشر كتاب‌های فلسفه شد.[167] افزون بر این پیدایش مكتب ؟؟ و پذیرش عقاید آن از سوی مأمون را نیز در گسترش فلسفه موثر دانسته‌اند.[168]

سومین دلیل توجه به فلسفه در جهان اسلام تلاش و كوشش سرسختانه اندیشمندان اسلامی برای تعلیم و تعلم روشهای استدلالی بود كه در مبارزه و مباحثه با علماء ادیان دیگر به آن متوسل می‌شدند. سید حسین نصر در كتب «سه حكیم مسلمان»‌ و «علم و تمدن در اسلام» به این نكته ظرایف با عنایت بیشتر توجه كرده و نوشته است كه «علت واقعی میل شد به مسلمانان در آغاز قرن سوم هجری به علوم غیر اسلامی بالخاصه فلسفه یونانی را باید در احتمال مبارزه و معرضه و چالشی دانست كه جهان اسلام با آن روبرو بود. این چالش از سوی علماء الهی و فیلسوفان اقلیت‌های دینی، به ویژه ؟؟و ترسایان بود كه در میان مسلمانان می زیستند، در مناظراتی كه در شهرهایی چون بغداد و دمشق میان یهودیان و مسیحیان از یك طرف و مسلمانان از سوی دیگر صورت میگرفت، مسلمانان چنان احساس میكردند كه چون قادر نیستند از اصول عقاید خود به روش مخالفان جهود و ترسای خویش با براهین منطقی و فلسفی دفاع كنند و حقانیت اصول اسلامی را از این راه به ثبوت برسانند، در مناظره و احتیاج مغلوب می شدند، توجه دستگاه خلافت به آنكه علم یونانی را در دسترس دانشمندان اسلامی قرار دهد، به احتمال قوی از توجه به همین چالش سرچشمه گرفته است.[169]

بنابراین وضع جامعه آنروز ضرورت مجهز شدن به براهین فلسفی و منطق را برای مسلمانان ایجاب می كرد و در كنار آن چون از حمایت بعضی از خلفا و از تشویق و ترغیب اسلام نیز برخوردار بودند، در نتیجه روز به روز بر رونق فلسفه اسلامی افزوده شد و تكامل یافت. البته در اینجا این سئوال مطرح است كه آیا فلسفه اسلامی تمامی موضوعات و اصول فلسفی خود را از یونان،‌ روم و یا هند و ایران گرفته است، یا ریشه بسیاری از موضوعات آن در بین مكتب شیعه و معتزله كه قبل از ترجمه آثار فلسفی یونان تأسیس شده بودند وجود داشت. آنچه به نظر می رسد این است كه هر دو مورد در شكل گیری فلسفه اسلامی نقش اساسی داشته است، اما چون این یك موضوع كاملاً فلسفی است و بحث آن از حوصله این تحقیق خارج است، لذا از پرداختن به آن احتراز می كنیم و به بررسی سیر تاریخ فلسفه ادامه می‌دهیم.

آنچنانكه گفته شد چون دانشمندان اسلامی فلسفه یونانی را از نو افلاطونیان گرفته بودند، لذا در روش برخورد با آراء فیلسوفان باستان و مسائل فلسفی آن نیز از آنها پیروی می كردند، یعنی همانگونه كه نو افلاطونیان سعی می كردند اعتقادات افلاطون و ارسطو را تركیب و تلفیق نمایند، فلاسفه اسلامی نیز از یك طرف در نزدیك كردن اندیشه‌های این دو فیلسوف تلاش می كردند و از سوی دیگر سعی می‌كردند فلسفه را با دین تطبیق نمایند.[170]

البته سازش این دو برای دانشمندان اسلامی به جهت عدم مخالفت اسلامب با مباحث فلسفی و عقلی چندان مشكل عهده به حساب نمی‌آمد. اما همین مسئله برای دانشمندان مسیحی قرون وسطی كه دارای تفكر جزمی بودند یك مشكل جدی به حساب می آمد.[171]

نخستین فیلسوف اسلامی كه در سازش فلسفه با دین و عقل و ایمان كوشش شایسته ای نمود. ابویوسف یعقوب بن اسحاق كندی[172] (280-185 هـ = 873-801 م) بود. ابن الندیم وی فیلسوف العرب ـ فاضل دهر و یگانه دوران خود می خواند و اسامی تمامی كتب او در زمینه فلسفه ـ منطق ـ حساب ـ موسیقی‌ـ نجوم ـ طب و برخی دیگر را در كتاب خود كه بیشتر از 265 جلد می باشد، ذكر می كند.[173]

محققین كندی را بنیانگذار كتب مشایخی (فلسفه ارسطویی) در جهان اسلام می دانند و عقاید وی را نزدیك به عقاید نوافلاطونیان ذكر می‌كنند.[174] كندی از جمله كسانی بود كه سعی می كرد فلسفه را با دین تطبیق و تلفیق كند. به نظر وی دو نوع علم و معرفت در جهان وجود دارد، یكی علم الهی كه خداوند متعال به پیامبران می بخشد و دیگری علم انسانی كه عالی ترین شكل آن فلسفه است.[175]

بنابراین ابن كندی هم فلسفه را حق می دانست و هم دین را و چون به حقیقت هر دو معترف بوده در نتیجه هیچگونه تناقضی میان آن دو احساس نمی كرد.[176] با این كه ابن كندی را مسائل فلسفی از افكار نو افلاطونی متأثر شده بود. اما در مسائل ریاضی سخت تحت تأثیر فیثاغورثیان جدید قرار گرفته بود و معتقد بود كه انسان تا ریاضی نداند نمی تواند فیلسوف شود.[177] (افلاطون هم بر سر در آكادمی نوشته بود هر كه هندسه نمی داند، وارد نشود.)

ابن كندی در قرون وسطی و رنسانس در مغرب زمین از چنان منزلتی برخوردار بود كه او را یكی از حجت های علم نجوم می‌شناختند و او را همردیف ارشمیدوس ـ ارسطو و اقلیدوس قرار می دادند و حتی او را یكی از دوازده چهره عقلانی بزرگ بشریت معرفی كرده اند.[178]

دانشمند دیگری كه بعد از كندی برجسته‌ترین فیلسوف مشایی به حساب می آید، ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلغ الفارابی[179] (339-258 هـ = 950-870 م) است. ابن خلكان در كتاب «و فیات العیان» آورده كه «فارابی بزرگترین فیلسوف جهان است علی الاطلاق»[180] حنا الفاخوری به نقل از ابن سبعین[181] می گوید: «این درد با فهم‌ترین فلاسفه اسلام و آگاهترین ایشان در علوم قدیمه است و تنها فیلسوف اوست.»[182]

ارزش و اعتبار فارابی در تمدن اسلامی به چند جهت دارای اهمیت است:

«نخست این كه وی اول كسی بود كه در تاریخ اسلام علوم را به صورت كامل طبقه بندی كرد و محدوده هر یك از آنها را مشخص نمود و به همین دلیل به معلم ثانی (پس از ارسطو) معروف است، زیرا قبل از وی ارسطو نخستین فیلسوفی بود كه به عنوان معلم اول همین كار را انجام داد.[183]

دوم این كه او از جمله اندیشمندانی بود كه بسیار ساده زندگی می‌كرد و حتی لباس صوفیان به بر می كرد و خود را از خوشگذرانی و عین و نوش بدور می داشت. فارابی تنها فیلسوفی بود كه مباحث فلسفه سیاسی را مطرح كرد و به همین جهت وی را بنیانگذار فلسفه سیاسی در تاریخ اسلامی می شناسند. او در این زمینه بیشتر از نظرات افلاطون متأثر شده بود و او را امام فلسفه می خواندند. آراء سیاسی وی در سه كتاب مشهور بنامهای: آراء اهل المدینه الفاضله‌ ـ تحصیل السعاده ـ السیاسه، المدینه، تجلی یافته و برای نسلهای بعدی به یادگار مانده است.

اهتمام فارابی در آثار ارسطو خصوصاً در منطق بسیار حائز اهمیت است. به نظر سید حسین نصر از هفتاد تصنیفی كه برای فارابی بر شمرده اند، نیمی درباره منطق است كه در واقع موسس منطق اسلامی خود او بوده است.

اكثر فلاسفة اسلامی بعد از فارابی از نظرات وی متأثر شده‌اند. فارابی مانند ؟ خود الكندی، در زمینة تطبیق فلسفة یونانی با معارف اسلامی تلاش بسیاری به خرج داد. وی در سارش افكار و فیلسوف برجستة یونانی (ارسطو و افلاطون) نیز سخت كوشیده كتاب «الجمع بین ای الحكیمین افلاطون و ارسطو» نشان از تلاش فارابی در دین زمینه دارد.[184]

بعد از فارابی اخوان الصف بودند كه در نزدیك كردن فلسفه بادین كوشش فراوانی كردند. اخوان الصف گروهی از علماء و فلاسفه‌ای بودند كه در سال 373 هـ = 983 م در بصره انجمن سری تشكیل دادند و به تألیف مقالاتی در زمینة مسائل علمی و دینی پرداختند. [185]– ابواحد مهرجانی – عوفی و زیدبن رفاعه.[186] مجموعه مقالات آنان تحت عنوان «مسائل اخوان الصف» شامل 51 رساله است كه در آن به طور مفصل در مورد هر یك از علوم مطالبی بیان شده است. منابع اسلامی نام برخی از مولفان و رهبران را چنین نقل كرده است : ابوسلیمان محمد بن معشر سبتی، ابوالحسن علی بن هارون زنجانی

هدف اصلی انجمن اخوان الصف گسترش فلسفه و زدودن ناپاكیهای اجتماع از این طریق، اخوان الصف تصور می‌كردند كه برای تكامل انسان اتحاد بین فلسفة یونانی با شریعت اسلامی ضروری می‌نماید.[187] ابن العبری به نقل از ابوحیان توحیدی كه معاصر اخوان الصف و معاش با برخی از رهبران آن بود می‌نویسد ابوحیان در جواب سئوال شخصی كه از مذاهب و اعتقادات آنان پرسیده بود گفته كه آنان به هیچ چیز معینی خود را منسوب نمی‌كنند و معتقدند كه شریعت به نادانی‌هایی آلوده شده و گمراهی‌هایی به آن راه یافته است و راهی برای طهارت و پاكی دیانت جز از طریق فلسفه وجود ندارد و معتقدند هر گاه شریعت عربی را با فلسفة یونانی توجیه و تفسیر كنند به كمال مطلوب رسیده‌اند.[188] مجموعه رسالات اخوان الصفاء دست به دست می‌گشت و در فلسفه و یهود نفوذ عمیق داشت و اثر آن را در نوشته‌های غزالی، ابن رسد، ابن جبرون (یهودی) و یهودا هالری، می‌توان دید و به احتمال زیاد در اندیشة ابن سینا نیز به تأثیر نبوده است.[189]

در فلسفه مشایی بعد از فارابی فلاسفة دیگری نیز ظهور كردند كه از همه معروفتر، ابوعلی الحسین بن سینا (428 – 370 هـ = 1037- 980 م) بود. ابن سینا را بزرگترین فیلسوف جهان اسلام در طول تاریخ ذكر كرده‌اند. كتاب شفای وی نمایندة اوج فلسفة مشایی در اسلام است.[190]

ابن سینا همانند فارابی، كندی سعی كرد نظرات فلسفی را با عقاید عامة مسلمانان تطبیق دهه و به قول ویل دورانت «او نه مثل لوكریتوس بود كه بخواهد این را به خاطر فلسفه از میان بردارد و نه مثل غزالی كه می‌خواست فلسفه را به خاطر دین نابود كند.[191]– فلسفة مشایی تا حدود زیادی ارزش و اعتبار خود را در سرزمینهای اسلامی از دست داد و به جانب مغرب زمین و اندلس سرازیر شد و آلبرت كبیر كه به شاگرد ابن سینا افتخار می‌كرد این فلسفه را در اروپا احیا كرد.[192] اما پس از ابن سینا به دلایل گوناگون از جمله ظهور غزالی و مخالفت جدی وی با فلسفه تمایلات سنی گری سلجوقیان و ترس رجال دین از افكار جسورانة فلسفی

حكام اموی اندلس كه در رقابت نخست سیاسی – فرهنگی باختصای عباسی بغداد بودند به حمایت نویسندگان و دانشمندان اسلامی پرداختند. حكم دوم خلیفه اموی (366 – 350 هـ = 976 – 961 م) دستور استنساخ تمامی كتابهای موجود در حمالم شرقی را صادر كرد. وی برای جلب بعضی از مؤلفان بود شرق نمایندگان پیش آنان فرستاد تا تألیفات خود را به نام او كنند كه از آن جمله ابوالفرج اصفهانی صاحب كتاب «الاغانی» بود. نماینده خلیفه از ابوالفرج تقاضا كرد كه كتاب خود را پس از اتمام به جای آنكه به نام عباسیان كند، به نام حكم دوم بكند و برای این كار هزار دینار زر به او بخشید و نظیرینی رفتار را با قاضی ابوبكر ابهری مالكی كرد و از او خواست كه شرح مختصر ابن عبدالحكیم را به نام او كند.[193]

حكم دوم از طریق همین تمهیدات توانست كتابخانه عظیمی در اندلس تشكیل دهد كه بعضی از مورخین تعداد كتب آن را بالغ بر چهارصد هزار جلد (؟) تخمین زده و تنها فهرست آن چهل و چهار جلد است.[194]

در هر صورت، این كه از قرن اول هجری رفت و آمد دانش پژوهان اسپانیا به سرزمینهای اسلامی همچون مصر، شام، عراق و ایران جریان داشت اما از قرن چهارم به بعد در اثر مساعی بعضی از خلفای اموی این رفت و آمد مضاعف شد، مقرس، صاحب كتاب «نفع الطیب» فهرستی از نام آن دانشمندان اندلس را كه برای كسب علم و فلسفه به سرزمینهای اسلامی و حتی ماوراء النهر و چنین نیز سفر كرده بودند، ذكر كرده است.[195]

یكی از همین متفكران ابوالقاسم مسلحه المجریطی (مادریدی) متوفی 398 هـ = 1007م بود كه در سفر تحقیقی خود، اندیشه‌های علمی – فلسفی اخوان الصفا و رسائل آن را به اسپانیا برده و در آن سرزمین به ترویج آن پرداخت. [196]

بنابراین در نتیجة همین رفت و آمدها بود كه بسیار افكار و آثار دانشمندان اسلامی چون فارابی – كندی و ابن سینا و متفكران دیگر شرقی به مغرب زمین راه یافت و علماء مسیحی با بهره گیری از منابع علمی – فلسفی مسلمانان در پی ریزی بخش روشنفكری و تاریخ عصر جدید اروپا موفق شدند. اما جالب این كه مقرس از قول ابن سعید مغربی می‌نویسد :

«مردم اندلس از تمام دانش‌ها بهره می‌گرفتند – به غیر از فلسفه و نجوم، این دو علم مورد علاقه خواص بود كه به خاطر ترس از عدم توان افشا كردن آن را نداشتند. چنانكه وقتی عدوم از اشتغال كسی به فلسفه و نجوم آگاه می‌شدند او را زندیق می‌خواندند و حتی ممكن بود او را سنگسار كنند.»[197] این طرز تلقی عدوم ناشی از حكم فقهای مالكی بود كه نسبت به فلسفه و فیلسوف احساس تنفر داشتند و معتقد بودند ورود فلسفه به حوزة دین موجب اختلال در شرع مقدس می‌شود.[198]

در مورد فرمانروایی دینی حاكمان المرابطون (1143 – 1090 م) نیز هیچكس جرأت بیان مسائل فلسفی را نمی‌كرد. اما در عهد حكومت الموحدین (1223 – 1130 م) فقهای مالكی نفوذ خود را از دست دادند زیرا اسپانیای اسلامی دچار تجزیه به شاهزاده ؟ كوچك مسلمان شد و رفته رفته غلبة مجدد مسیحیان از سوی شمال اسپانیا بالا گرفت. در این دوره تا حدود زیادی فلسفه فرصت شكوفایی خود را بازیافت و زمینه ظهور فلاسفه بزرگ همچون ابن طفیل و این رشد فراهم شد. ابویعقوب یوسف یكی از سلاطین موحدین در دربار خود انجمنی برای گردهمایی فلاسفه و علماء تدارك دید و خود به یادگیری فلسفه پرداخت. ابن رشد گرچه به عنوان فیلسوف اندلسی شهرت دارد ولی در زمینة طبابت نیز مطالعات گسترده‌ای انجام داد و به عنوان طبیب ابویعقوب برگزیده شد.[199]

بعد از مرگ ابویعقوب ابن رشد طبابت را در دربار فرزند وی ابویوسف المنصور رسال كرد، اما پس از درگیر شدن المنصور در جنگ قشتاله (كاسیتل) با فرمانروایان مسیحی ، وی برای جلب رضایت فقره مالكی برای صدور فتوای جهاد، ابن رشد را به منطقة آسیانه[200] در شمال اسپانیا تبعید كرد و در پی پافشاری فقها كتابهای فلسفی او را ؟. لیكن بعداً از كردة خود پشیمان شد و برای جبران این هتلك حرمت از این رشد دعوت كرد تا با مرز زمان خود و تحت حمایت سلطان به مراكش برود.[201] جایی كه فوت كرد.

ابن رشد از یك طرف با انتشار رساله‌ای با عنوان «تهافت استهافت» پاسخ قرالی را داد كه در كتابش به نام «تعافت الفلاسه» فلسفه را رد كرد (البته پس از كناره گیری از ریاست نظامیة بغداد به فرمان خواجه نظام الملك اظهار بذاهت كرد) و از سوی دیگر فلسفة او مورد اقبال دانشمندان اروپایی قرار گرفت تحول عمیقی در طرز تفكر متفكران مسیحی ایجاد كرد.

در پاسخ به این سوال كه فلسفة اسلامی چگونه به محافل فلسفی اروپا نفوذ كرد. تنها یك راه و یك علت خاص وجود نداشته است. بلكه پاسخ این سوال را در مجموعة عدول بایستی بررسی كرد.

نخست این كه علاقمندان اروپایی به فلسفه به سرزمین‌های اسلامی به خصوص اسپانیا (اندلس) و ؟ سفر كردند و مستقیماً فلسفة اسلامی را آموختند و منابع فلسفی را به اروپا بردند. به اعتقاد آلفرد گیوم بسیاری از آثار و افكار فارابی – ابن سینا و كندی پیش از نهضت ترجمة اسپانیا توسط همین علاقمندان به اروپا شد.[202]

دوم این كه پس از نهضت ترجمة اسپانیا و؟ منابع علمی – فلسفی اسلامی به اروپا سرازیر شد.

سوم اینكه یهودیان مقیم سرزمین‌های اسلامی به سفارش یهودیان و علماء مسیحی اسپانیا ، به طور آشكار و پنهان منابع اسلامی را به اروپا بردند و در نهضت ترجمة منابع نقش مهمی ایفاء كردند. به طوری كه یهودیان اندلس نخستین كسانی بودند كه با آثار و افكار فارابی و ابن سینا آشنا شدند و آنها را به زبان عربی ترجمه كردند. این منابع سپس در اروپا به زبان لاتین ترجمه شد. دو تن از متفكران یهودی كه نخست تحت تأثیر كلمای اسلامی به ویژه فارابی و ابن سینا قرار گرفتند عبارت بودند از : سلیمان بن جبرول ؟ و ابوعمران موسی بن؟[203] ابن جبرول نخستین فیلسوف نو افلاطونی اندلس بود. او را افلاطون یهودی می‌گفتند. كتاب او «یبنوع الحیاه» نام داشت كه در سال 1150م به لاتین ترجمه شد.[204] این كتاب آنچنان از حكمت اسلامی متاثر شده بود كه دانشمندان اروپا گاهی به غلط مؤلف آن را یك حكم مسلمان تصور می‌كردند.[205] تأثیر این كتاب در فلسفة قرون وسطی بقدری زیاد بود كه به اعتقاد فلیپ حتی بسیاری از عقاید مدرسة فرانیكن از آن مایه گرفته است.[206]

ابن میمون كه بزرگترین فیلسوف طبیب یهودی اسپانیا در تمام دوران اسلامی اسپانیا بود، از آثار فارابی – ابن سینا و ابن رشد بهره فراوان برده بود. فلسفة ابن میمون در نهضت اسكولاتیك قرون وسطی كه توسط توماس آكونیاس به راه افتاد بسیار مؤثر بود.[207]

لازم به یادآوری است كه در نتیجة سیاست یهودی ستیزی برخی از فرمانروایان الموحدین بسیاری از علماء یهود ابتدا از اندلس به شمال اسپانیا به فرانسه و سایر كشورهای اروپایی مهاجرت كردند. البته در برخی از كشورهای از سوی ؟ نیز تحت تعقیب قرار گرفتند. ولی بهرحال یهودیان عامل مهمی در انشار فلسفة اسلامی در اروپا بودند.[208]

یكی از نتایج مهم انتقال فلسفة اسلامی به اروپا شكل گیری نهضت اسكولاتیك یا آشتی میان فلسفه و مسیحیت بود. زیرا این تلفیق مشكل بزرگی در سر راه فلاسفة مسیحی بود. بنابراین مجریان نهضت اسكولاتیك از روشهای ابن كندی – فارابی و ابن سینا و ابن رشد پیروی كردند و موفق شدند.

اروپاییان قبل از نفوذ فلسفة اسلام در اروپا به همت ؟ با فلسفة افلاطون آشنایی داشتند، اما در مورد ارسطو و آثار او اطلاعات زیادی نداشتند. به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران، فلاسفة اروپا، ارسطو را از طریق ترجمه‌های كتب اسلامی شناختند.[209] ابتدا كلیسا از انتشار فلسفة ارسطو جلوگیری كرد، اما به تدریج آنچنان مورد اقبال كلیساییان قرار گرفت كه مبانی بسیاری از اندیشه‌های فلسفی كلیسا بر اساس منطقة ارسطو شكل گرفت و كلام ارسطو برای كلیسا حجت شد به طوری كه به زودی فلسفة افلاطون به فراموشی سپرده شد. حمایت كلیسا از فلسفة ارسطو باعث شد كه اندیشة او حدود هزار سال بدون معارض بر محافل كلیسایی حاكم باشد. هر نوع انتقادی علیه ارسطو پاداش ؟ داشت.

از جمله كلمای معروف اسكولاستیك كه شدیداً شیفتة فلسفة ارسطو شدند، می‌توان اكبرت كبر[210] و سن توماس آكونیاس[211] را نام برد. آلبرت به ارسطوی قرون وسطی شدت یافت. وی بیش از هر كس تحت تأثیر ابن سینا ابن رشد و زكریای رازی قرار گرفت.[212] اما شاگرد برجستة آلبرت، توماس بود كه مظهر كامل فلسفة اسكولاستیك نام گرفت. وی در انطباق فلسفة با مسیحیت زحمات بسیار كشید و اوفلسفة اسكولاستیك را به اوج كمال خود رساند. وی به قدری مورد توجه مردم و كلیسا قرار گرفت اكتب «قدیس»[213] به او داده شد و جزء اولیاء الله شمرده شد. [214]

دو تن از مترجمین آثار فارابی معین ؟ كرمونایی[215] و دومینیكوس گوندیسالوس[216] شدیداً تحت تأثیر این آثار قرار گرفتند. احصاء العلوم فارابی بیشترین تأثیر را به بر این مترجمین و سایر طالبان فلسفة فارابی گذاشت.

نسان روبرو[217]، كشیش فرانسوی در تألیفات خود قسمت‌هایی از احصاء اقلیدوس و بطلمیوس قرار داده را ؟[218] نیز در حالی كه از همین كتاب فارابی بهره مند شد، او را در ردیف اقلیدوس و بطلمیوس قرار داده است[219] . اما بیشترین تأثیرات فارابی در مدرسة فرانسوی «شارتر»[220] كه در واقع جزو نخستین دانشگاه‌های اروپایی، گذاشته شد كه سعی می‌كرد فلسفة ارسطو و افلاطون را تلفیق كند. یعنی همان اقدام عالمانه‌ای را كه فارابی سالها قبل در كتاب «الجمع بیت رایی الحكمتین» انجام داد.[221]

پس از فارابی تأثیرات ابن سینا روی محافل فلسفی اروپا بسیار چشمگیر بود كمتر ؟ قرون وسطایی بود كه از آثار ابن سینا متأثر نشده باشد. به ویژه آلبرت كبیر اكونیاس – راجربیكن و ویلیام اوورینی را می‌توان نام برد ویل دورانت می‌گوید:

«آلبرت كبیر بقدری از متفكران اسلامی نقل قول می‌كند كه آثارش منبعی مهمی برای استفادة دانشجویان و محققان مغرب زمین و اطلاع بر فلسفة اسلامی شده بود. آلبرت در ضلال تمام آثارش تقریباً یك صفحه در میان به آراء ابوعلی سینا اشاره و ارجاح می‌دهد. دانسته در كمدی الهی ابن سینا را هم ردیف بقراط و جالینوس و در محل اعراف جا داده است.[222]» اسقف شهر طیطه بین سالهای 1130 تا 1150 افرادی را مأمور ترجمة تمام آثار ابن سینا كرد. بیش از هر مترجم دیگری، یوحنا ؟ اقدام به ترجمة آثار ابن سینا كرد. نفوذ علمی و فلسفی ابوعلی سینا در اروپای قرون وسطی به حدی گسترش یافت كه مكتبی به نام «ابن سینا گری» بوجود آمد.[223] اتین ژیلون نیز وجود چنین مكتبی را تأئید می‌كند.[224]

یكی دیگر از فلاسفه اسلامی كه در اروپای قرون وسطی از شدت بسیاری برخوردار بود و تمام تألیفات او به زبان لاتین ترجمه شده ابن رشد است. وی بعد از ابن سینا صاحب «مكتب ابن رشدگری» در اروپا شد و تا حدود زیادی مكتب ابن سینا را تحت الشعاع قرار داد. [225] زیرا دو دانشگاه معتبر پاریس و پا دوآ (ایتالیا) مركز ؟ افكار ابن رشد شد. در قرن سیزدهم اساتیدی كه بر فلسفة كاتالویگ خرده می‌گرفتند متأثر در فلسفة ابن رشد بودند.

پیشوای طرفداران ابن رشد در دانشگاه پاریس یك كشیش بود «سی ژرد و براباث» كه ضمن استفاده از آلبرت كبیر و آكویناس از فلسفة ابن رشد حمایت می‌كرد.[226] كار حمایت از این رشد و شهرت او به جایی رسید كه برخی كلیساهای پاریس او را تكفیر كردند. زیرا همانگونه كه سلاطین مرابطون و موحدین نظرات او را مغایر اسلام می‌دانستند، در اروپا نیز آباء كلیسا فلسفة او را مخالف احكام مسیحی می‌دانستند ابن رشد در اواخر عمر رساله‌ای نوشت كه در آن نظر قطعی خویش دایر بر این كه هم فلسفه حقیقت دارد و هم كتب آسمانی و هیچگونه ناسازگاری میان آن دو وجود ندارد.[227]

سه شنبه 1/12/1391 - 14:13 - 0 تشکر 590784



ریاضیات

ریاضیات جزو نخستین علومی بود كه به همراهعلم نجوم در قرن دوم هجری به جهان اسلام انتقال یافت در دورة ؟ دومین خلیفة عباسی ؟ نخستین كتاب ریاضی و نجوم هند یعنی «سند هند» تألیف بر هماگوتپا توسط ابراهیم فزاری (متوفی 161 هـ) به زبان عربی ترجمه شد.[228] با ورود این كتاب ارقام هندی نیز پایه و اساس علوم ریاضی را تشكیل داد و به دست اندیشمندان اسلامی رفتار و آنان نخست شیفتة ریاضیات كرد.

در دوران هارن الرشید و مأمون ؟ ترجمة آثار یونانی و اسكندرانی بر اهمیت این علم افزوده شد و جایگاه ویژه‌ای را در تمدن اسلامی پیدا كرد. دانشمندان اسلامی تحت تأثیر افكار ریاضیدانان اسكندر به ویژه فیثاغورث به این مسئله اعتقاد پیدا كردند كه برای مادر شدن در فلسفة پزشكی راهی جز مطالعه و كنجكاوی در رشته‌های علوم ریاضی چون هندسه حساب هیئت و ؟ وجود ندارد.[229] حتی كندی كتاس در این زمینه تألیف كرد و معتقد بود كه انسان تا ریاضی نداند نمی‌تواند فیلسوف شود.[230] افلاطون نیز بر سر در آكادمی خود نوشته بود هر كس ریاضی (هندسه) نمی‌داند وارد نشود.

معروفترین شخصیت ریاضی دورة مأمون، محمد بن الخوارزمی ؟ است كه در آثار خود افكار ریاضی یونانی و هندسی را با هم تركیب كرد و با اینكه قبل از وی نیز ریاضیدانان شایسته‌ای وجود داشته‌اند اما بقول برخی از محققین به حق باید تاریخ ریاضیات در اسلام را از خوارزمی شروع كرد.[231] چرا كه وی علاوه بر ریاضیات مؤسس علم جبر نیز بود و با تألیف كتاب «الجبر و المقابله» نام خود را در جهان اسلام و غرب تا امروز جاودانه ساخته است.[232]

در قرن سوم هجری باید در ؟ در ریاضیات نیز یاد كرد. با وجود كلیسا شدت كندی بیشتر به جهت تألیفات فلسفی او بود، اما در زمینة علوم دیگر نیز كتابهای دیگری نوشته است، كه ابن ؟ تنها كتب ریاضی را با ذكر نام آنها بیش از 35 جلد دانسته است.[233]

همچنین از ریاضیدانها معروف قرن سوم هجری می‌توان فرزندی موسی بن شاكر یعنی محمد، احمد و حسن را نام برد كه در نزد مأمون دارای عزت و احترام خاصی بودند. از این سه شخص كتابهای زیادی در ریاضی و فیزیك به جا مانده است.[234]

در قرن چهارم هجری نیز ریاضیدانها مشهوری در جهان اسلام درخشیدند كه برجسته‌ترین آنان ثابت بن قزه بود. وی تعداد زیادی از كتابهای ؟ و نیكو را ترجمه كرد و خود نیز در علوم ریاضی به تألیفاتی دست زد. ریاضیدانهای دیگری از جمله ابوالوفا بوزجانی (مستوفی 388 ه) كه شارح كتاب الجبر خوارزمی بود و ابن مبهم، اخوان الصفا، ابوسهل كوهی وجود داشتند كه در ؟ خود شهرت فراوان ببار آورند.[235]

اما معروفترین چهرة ریاض قرن چهارم هجری ابوریحان بیرونی (مستوفی 440 و) است كه بیش از یكصد و سه كتاب و رساله در علوم مختلف به ویژه ریاضیات (هندسه و مثلثات) به یادگار گذاشته‌ است.[236]

اما در قرن پنجم و ششم هجری شخصیت برجسته ریاضی حكیم عمر خیام نیشابوری است كه با همكاری تعددی از ریاضیدانها و منجمین اسلامی ؟ خود تقویم جلالی را به نام مكث سلجویی تدوین كرد. اما در قرن هفتم با ظهور خواجه نصیرالدین طوسی تمام علماء قبلی تحت الشعاع قرار گرفتند. خواجه با تحریر كتاب «تحریر اقلیدس» و تألیفات دیگر رشته‌های ریاضی را احیاء كرد.

در اسپانیا نیز دانشمندان بزرگی در ریاضیات ظهور كردند كه از همه معروفتر مسلمه بن ؟ مجریطی (مستوفی 398 ه = 1007) بود. ؟؟؟ می‌خواندند.[237] مجریطی همان شخصیتی است كه برای نخستین بار برخی از علوم اسلامی و آثار دانشمندان ؟ شرقی در زمینه ریاضیات نجوم، كیمیا و سحر را وارد اندلس كرد. وی شاگردان زیادی نیز در نجوم ؟ كرد كه از آن جمله ابوالحكم عمر و كرمانی (متوفی 459 هـ = 1066 م ) بود. كرمانی در هندسه سر آمد زمان خود بود، به طوری وی حلال مشكلات ریاضی و مسائل فلكی در اندلس بود.[238] البته در بخش نجوم از این دو نخست علمی بخش خواهیم گفت.


تأثیر ریاضیدانهای مسلمان بر ریاضیدانان اروپا

مطالعات و تألیفات ریاضی مسلمانان از دو طریق و در دو مقطع زمانی وارد اروپا شد: اروپا نخست در اسپانیا با آثار ریاضی دانشمندان اسلامی آشنا شدند و سپس از طریق ایتالیا ؟ به معلومات وسیعتری دست یافتند. نخستین دانشمند اروپایی كه به یادگیری این علم پرداخت. ژربر[239]فرانسوی بود كه بعدها به نام سیلوتر دوم به مقام پاپی رسید. ژربر به اسپانیا رفت و بعد از اخذ روشهای بكارگیری ریاضی روم آن منطقه به اروپا بازگشت و به ترویج ارقام عربی پرداخت .[240] می‌گویند ژربر نخستین بار بكارگیری چرتكه را در حل مسائل ریاضی در اروپا متداول كرد . اما هنوز عدد «صفر» را نمی‌شناخت. با این حال روح همین ارقام سازة مسلمانان اسپانیا در اروپا تحول بزرگی ایجاد نمود و سیستم محاسبات را آسانتر كرد.

اولین گام و مرحلة انتشار علوم ریاضی مسلمانان در اروپا در نهضت ترجمة اسپانیا اتفاق افتاد كه این آثار از عربی به زبان لاتین ترجمه شد رابرت چستر [241] انگلیسی با ترجمة كتاب «البحر و المقابله» كه عربی است ؟ ادبیات علمی اروپا شد.[242] این كتاب یكبار دیگر توسط مترجم معروف اسپانیا جراردوكرمونایی[243] از عربی به لاتین ترجمه شد و تا قرن شانزدهم به عنوان معتبرترین كتاب بررسی در دانشگاههای اروپا تدریس می‌شد.[244]

اثر دیگر خوارزمی «الجمع و التفریق به حساب السهند» بود كه توسط ریموند اسقف اعظم طلیطله و مؤسس نهضت ترجمة اسپانیا به زبان لاتین برگردانده شد. ریموند این كتاب را تحت عنوان «ارقام هندی الخوارزمی» ترجمه و رسام كارهای علمی خود قرار داد و سیستم اعداد خوارزمی را جانشین میز محاسبة ژربر یعنی محاسبه روی خاك و شن كرد.[245] همچنین آثار ابوریحان بیرونی عمر خیام و خواجه نصیرالدین طوسی نیز به لاتین ترجمه شد.

اما در ارتباط با انتقال علوم ریاضی اسلامی به اروپا از طریق ایتالیا بایستی به نقش برجستة نابغة بزرگ «لئونارد و فیبوناجی»[246]– مصر و سبیل سفر كرد وترد استادان ریاضی شاگردی كرد. در بازگشت به ایتالیا نخستین كتاب جبر خود را در سال 1202 تحت عنوان «لیبراباكه یا كتاب محاسبه» تألیف كرد و روشهای محاسبة جبری را برای نخستین بار به اروپا برد.[247] وی كاملاً تحت تأثیر جبر خوارزمی قرار گرفت و معادلات درجه دوم او را در كتاب خود بكار برد. اشاره كرد. وی همراه پدر بازرگانش به سوریه







برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.