• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 1064)
جمعه 20/11/1391 - 16:22 -0 تشکر 588129
تحقیقی‌ پیرامون‌ عزّت‌ امام‌ حسین‌(ع)

تحقیقی‌ پیرامون‌ عزّت‌ امام‌ حسین‌(ع)

 

دكتر اصغر فروغی‌ ابری‌


مقدمه‌

 

  • از آستان‌ همت‌ ما ذلّت‌ است‌ دور

  • و اندر كنام‌ غیرت‌ ما نیستش‌ ورود

 

  • بر ما گمان‌ بردگی‌ زور برده‌اندای‌ مرگ‌!

  • همتی‌ كه‌ نخواهیم‌ این‌ قیود


شكی‌ نیست‌ كه‌ همه‌ اقوام‌ و ملت‌ها خواهان‌ عزّتند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ می‌كوشند،زیرا كه‌ این‌ واژه‌ مقدس‌ با فطرت‌ آدمی‌ سازگار است‌؛ چنان‌ كه‌ در شرایط‌ عادی‌ هیچ‌صاحب‌ عقل‌ سلیمی‌ حاضر نیست‌ ذلّت‌، خواری‌ و پستی‌ را بپذیرد. اما آنچه‌ كه‌ گاهی‌طالبان‌ عزّت‌ را غیر مستقیم‌ به‌ ذلت‌ وا می‌دارد، همانا طرز تلقی‌ اقوام‌ و ملل‌ از این‌ واژه‌است‌. عده‌ای‌ آن‌ را در زرق‌ و برق‌ دنیا و در پناه‌ قدرت‌های‌ مادی‌ جهان‌ می‌جویند كه‌ بایدگفت‌ زهی‌ خیال‌ باطل‌، آنها هرگز به‌ عزّت‌ حقیقی‌ نمی‌رسند. اما گروهی‌ دیگر كه‌ متأسفانه‌در اقلیتند، عزّت‌ را در خدا می‌جویند و در پرتو عبادت‌ و بندگی‌ خدا به‌ آن‌ می‌رسند. آنها به‌خوبی‌ به‌ معنای‌ (تُعِزُّ مَن‌ْ تَش""اء و تُذِل‌ُّ من‌ تَش""اء) پی‌ برده‌اند.

بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ عزّت‌ به‌ دو گونه‌ است‌: عزّت‌ مجازی‌ و عزّت‌ حقیقی‌: درواقع‌ عزّت‌ مجازی‌، عزّت‌ نیست‌ و همان‌ ذلت‌ است‌، لیكن‌ صاحبان‌ زر و زور با فریب‌ ونیرنگ‌ و تبلیغات‌ گسترده‌، به‌ ملت‌های‌ كم‌مایه‌ و بی‌ریشه‌ تحمیل‌ می‌كنند. در حالی‌ كه‌صاحبان‌ ایمان‌، عزّت‌ را از منشأ آن‌؛ یعنی‌ خدا، پیامبر و ائمه‌ كسب‌ می‌كنند و به‌ عزّتی‌می‌رسند كه‌ در دنیا و آخرت‌ عزیز می‌گردند. از این‌ روست‌ كه‌ در طول‌ تاریخ‌، علی‌رغم‌وجود فشارها و زور و ارعاب‌ كسی‌ نتوانسته‌ این‌ گروه‌ را به‌ ذلت‌ بكشد. بنابراین‌ ما در این‌مقال‌، یك‌ الگوی‌ عملی‌ از عزّت‌ الهی‌ به‌ مدیریت‌ امام‌ حسین‌(ع) برای‌ طالبان‌ عزّت‌ترسیم‌ نموده‌ایم‌. امید است‌ كه‌ مورد توجه‌ قرار گیرد.


مدخل‌ بحث‌

برای‌ ورود به‌ بحث‌ و تعیین‌ قلمرو آن‌ لازم‌ است‌ كه‌ در ابتدا معنی‌ عزّت‌ را بیان‌كنیم‌ و بعد دربارة‌ آن‌ به‌ گفت‌گو بپردازیم‌. راغب‌ اصفهانی‌ در كتاب‌ مفردات‌ فی‌ الفاظ‌القرآن‌ می‌نویسد:

«العزَّة‌ُ» حالَة‌ٌ مانعة‌ للانسان‌ مِن‌ْ أَن‌ یغْلَب‌َ؛ عزّت‌ ، حالتی‌ است‌ كه‌ نمی‌گذارد انسان‌شكست‌ بخورد و مغلوب‌ واقع‌ شود». و از این‌ جا گرفته‌ شده‌ كه‌؛ می‌گویند:

أَرض‌ٌ عَزازٌ ای‌: صُلْبَة‌ٌ قال‌ الله تعالی‌"" (أَیَبتَغُون‌َ عِنْدَهم‌ُ العِزَّة‌َ فَان‌َّ العِزَّة‌َ لِلّ""ه‌ِ جمیعاً)(نساء آیه‌ 139)

علی‌(ع) نیز می‌فرمایند:

«اْلْحْمدُلِلّ""ه‌ِ الذَّی‌ لَبس‌َ الْعِزَّ وَ اَلِكبْرِیاءَ وَ اخْتَارَهُمِا لِنَفْسِه‌ِ دُون‌َ خَلْقِه‌، وَ حَرَماً علی‌غَیْره‌ِ؛. ستایش‌ مرخدایی‌ را است‌ كه‌ وجود او مُحاط‌ به‌ عزّت‌ و عظمت‌ است‌ و آن‌ دو رابرای‌ خود برگزید ، نه‌ برای‌ مخلوقاتش‌».

از قرآن‌ و نهج‌البلاغه‌ برمی‌آید كه‌ عزّت‌ مخصوص‌ خداست‌. زیرا هر چیز و هر كس‌غیر از خدا در ذاتش‌ فقیر و در نفسش‌ ذلیل‌ است‌ و اگر طالب‌ عزّت‌ باشد می‌بایست‌ آن‌ را ازخدا طلب‌ كند. از این‌ رو است‌ كه‌ در آیة‌ 10 سوره‌ فاطر آمده‌: (مَن‌ْ ك""ان‌َ یُریدُ العِزَّة‌َ فَلِلّ""ه‌ِالعِزَّة‌ُ جمیعاً) رسیدن‌ به‌ عزّت‌ كه‌ خاص‌ خداست‌، دارای‌ شرطی‌ است‌ و آن‌ پیوند عمیق‌ وناگسستنی‌ با خداوند تعالی‌"" است‌. و براساس‌ آیة‌ 8 سوره‌ منافقین‌، پیامبران‌ و مؤمنان‌ به‌این‌ افتخار نائل‌ می‌شوند: (و لِلّ""ه‌ِ الْعِزَّة‌ُ وَ لِْرَسوُلِه‌ِ و لِلْمُؤَمنین‌). علی‌(ع) درباره‌ نیل‌ به‌عزّت‌ می‌فرمایند:

«فَاءِنَّه‌ جَل‌َّ اْسْمُه‌ُ قَدْ تَكَفَّل‌ُ بنَصْرمَن‌ْ نَصَرَه‌ُ و اءِعْزَازِ مَن‌ْ أَعَزَّه‌ُ؛ همانا خداوند كه‌ نام‌ اوبزرگ‌ است‌ به‌ تحقیق‌ یاری‌ كردن‌ هر كه‌ را كه‌ او را ]به‌ اطاعت‌ از دستورهایش‌[ یاری‌ كند وعزیز داشتن‌ كسی‌ را كه‌ او را عزیز دارد به‌ عهده‌ گرفته‌ است‌».

با توجه‌ به‌ مطالب‌ فوق‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ اولاً: عزّت‌ مخصوص‌ به‌ خداست‌. ثانیاً:از طریق‌ عبودیت‌ و بندگی‌ و تقوا می‌توان‌ به‌ آن‌ نائل‌ شد.

با یك‌ نگاه‌ اجمالی‌، به‌ تاریخ‌ انبیا به‌ ویژه‌ تاریخ‌ اسلام‌ كه‌ گویاتر است‌، در می‌یابیم‌كه‌ پیامبران‌ و پیروان‌ حقیقی‌ آنها در اثر اطاعت‌ از اوامر و نواهی‌ خدا، دارای‌ روحی‌ عظیم‌ واستوار می‌شوند كه‌ تحت‌ هر شرایطی‌ حاضر نیستند، دست‌ از هدف‌ خود ـ كه‌ هماناعبودیت‌ و بندگی‌ و ابلاغ‌ رسالت‌ الهی‌ است‌ ـ بردارند شكنجه‌ و آزار و اذیّت‌، گرچه‌ به‌ جسم‌آنها ضربه‌ می‌زند و از حقوق‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ محروم‌ می‌شوند، اما در روح‌ آنها خللی‌وارد نمی‌شود. همان‌ گونه‌ كه‌ امام‌ حسین‌(ع) خطاب‌ به‌ حرّ فرمودند:

«آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ تیرت‌ به‌ خطا رفت‌! و گمانت‌ واهی‌ و تباه‌ شد! من‌ آن‌كسی‌ نیستم‌ كه‌ از مرگ‌ بترسم‌! نفس‌ من‌ از این‌ بزرگ‌تر است‌؛ و همّت‌ من‌ عالی‌تر است‌ ازآن‌ كه‌ از ترس‌ مرگ‌، بار ستم‌ و ظلم‌ را بدوش‌ بكشم‌ و آیا شما بر بیشتر از كشتن‌ من‌توانایی‌ دارید؟

مَرحبا و آفرین‌ به‌ كشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا ولكن‌ شما توانایی‌ بر نابودی‌ مجْد من‌، ومحو و نیستی‌ عزّت‌ و شرف‌ من‌ ندارید! پس‌ در این‌ صورت‌، من‌ باكی‌ از كشته‌ شدن‌ندارم‌».

روح‌ انسان‌ كامل‌ ـ كه‌ همانا پیامبران‌ و ائمه‌ باشند ـ به‌ هیچ‌ وجه‌ مقهور دشمن‌نمی‌شوند و روح‌ مؤمنین‌ نیز با توجه‌ به‌ مراتب‌ آن‌ ، دست‌ نایافتنی‌ است‌. همان‌ گونه‌ كه‌مشركان‌ علی‌رغم‌ شكنجه‌ و ضرب‌ و شتم‌، نتوانستند سمیّه‌ و یاسر، والدین‌ عمار را ازبندگی‌ خدا باز دارند و بنی‌امیّه‌ هم‌ نتوانستند عمّار، حجربن‌ عدی‌، عمروبن‌ حمق‌ و میثم‌تمار را تسلیم‌ كنند و این‌ یك‌ جریان‌ كلی‌ است‌ كه‌ هر كس‌ با خداوند پیوند برقرار كند نه‌خوفی‌ و نه‌ حزنی‌ بر او عارض‌ می‌شود.


عزّت‌ امام‌ حسین‌(ع)

با توجه‌ به‌ این‌ كه‌ عزّت‌ متعلق‌ به‌ خداوند، پیامبر و مؤمنان‌ است‌، به‌ خوبی‌ جای‌گاه‌امام‌ حسین‌(ع) در ارتباط‌ با عزّت‌ معلوم‌ است‌ و نیازی‌ به‌ تبیین‌ آن‌ و اقامه‌ دلیل‌ و برهان‌ندارد، اما برای‌ ارائة‌ یك‌ الگوی‌ عملی‌ به‌ پیروان‌ آن‌ حضرت‌ در كسب‌ عزّت‌، به‌ سیرة‌امام‌(ع) اشارة‌ كوتاهی‌ می‌كنیم‌.


الف‌) تعلق‌ به‌ خاندان‌ رسالت‌

طبق آیات‌ و روایات‌، امام‌ حسین‌(ع) از خاندان‌ نبوّت‌ و رسالت‌ بود و همواره‌ به‌ آن‌مقام‌ افتخار می‌كرد و در مقابله‌ با دشمنانش‌ به‌ آن‌ استدلال‌ می‌نمودند. ما جهت‌ روشن‌شدن‌ بحث‌ به‌ نمونه‌هایی‌ از آن‌ اشاره‌ می‌كنیم‌:

امام‌ هنگامی‌ كه‌ برای‌ بیعت‌ با یزید به‌ دارالاماره‌ مدینه‌ فرا خوانده‌ شد، خطاب‌ به‌والی‌ مدینه‌ گفت‌: «اَیّهُاَ الْأَمیر اِنّ""ا اَهْل‌ُ بَیْت‌ِ النُّبوُّة‌ِ وَ معْدِن‌ُ الرِّس""الَة‌ِ وَ مُخْتَلَف‌ُ الْمَل""ائكَة‌ِ وَمَهْبَط‌ُ الرَّحْمة‌ِ و بِن""افَتَح‌َ اللّ""ه‌ُ وَ بِن""ایَخِْتم‌ُ...»

امام‌ در روز عاشورا جهت‌ اتمام‌ حجت‌ با دشمنان‌، در معرفی‌ خود می‌فرمایند:

«مگر من‌ پسر دختر پیغمبر شما نیستم‌؟ مگر من‌ پسر وصی‌ پیغمبر و پسر عموی‌او كه‌ اوّل‌ مؤمن‌ و ایمان‌ آورندة‌ به‌ رسول‌ اللّ""ه‌، و به‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا بر او نازل‌ شده‌ بود،نیستم‌ مگر حمزة‌ سیّدالشّهدا عموی‌ پدر من‌ نیست‌؟ مگر جعفر كه‌ با دو بال‌ خود دربهشت‌ پرواز می‌كند، عموی‌ من‌ نیست‌؟ آیا مگر به‌ شما نرسیده‌ است‌ گفتار رسول‌ خدا كه‌دربارة‌ من‌ و برادرم‌، فرمود:

«هذان‌ سَیِّد""شباب‌ أهْل‌ِ الْجَنَّة‌ِ» این‌ دو نفر ]حسن‌ و حسین‌[ دو سیّد و آقای‌ جوانان‌بهشتند».

امام‌ در تعبیر زیبایی‌ ، خود را نقره‌ای‌ می‌داند كه‌ از دو طلا به‌ عمل‌ آمده‌ است‌؛ «فَأَناابْن‌ الخَیْرَتَیْن‌ فِضَّة‌ٌ قَدْ صفیَت‌ْ مِن‌ْ ذَهَب‌ٍ فأَنَا الفِضَّه‌ُ وَ ابْن‌ُ الذَّهبَیْن‌».

بر طبق‌ آیه‌ 61 سوره‌ آل‌ عمران‌؛ یعنی‌ آیة‌ مباهله‌، امام‌ حسین‌(ع) جزء خاندان‌رسالت‌ و نبوت‌ است‌. (فَقُل‌ْ تَع""الَوا نَدْع‌ُ اَبْن""ا´ئنا وَ اَبْن""ا´ءَكم‌ُ.) پیامبر(ص) در حدیث‌ كس""ا امام‌حسین‌(ع) را به‌ همراه‌ دیگر اهل‌ بیت‌ كه‌ زیر كَس""ا جمع‌ شده‌ بودند، از وابستگان‌ به‌ خودمی‌داند و می‌فرماید:

«اَلّ""لهُم‌َّ اِن‌َّ ه""ؤُ ل""ا´ءِ اَهْل‌ُ بَیْتی‌ وَ خا´صَّتی‌ وَ ح""امّتی‌ لَحْمُهُم‌ْ لَحمی‌ وَ دَمُهُم‌ٌ دَمی‌ یُؤْلِمُنی‌م""ایُؤلِمُهُم‌ْ و یَحْزُنُنی‌ م""ا یَحْزنُهُم‌ُ اَنا حَرْب‌ُ لِمَن‌ْ ح""اربَهُم‌ْ وَ سِلَم‌ٌ لِمَن‌ْ س""المَهُم‌ْ وَعَدُوٌّ لِمَن‌ْع""اد""اهُم‌ْ و مُحب‌ٌّ لِمَن‌ْ اَحَبَّهُم‌ٌ اِنَّهُم‌ْ مِنّی‌ وَ اَنَا مِنْهُم‌ْ فَاجْعَل‌ْ صلواتِك‌َ وَ بَرَك""اتِك‌َ وَ رَحْمتِك‌َ وَغُفرْ انِك‌َ وَ رِضْو""انِك‌َ عَلَی‌َّ و عَلَیْهِم‌ْ و اَذْهِب‌ْ عَنْهُم‌ُ الرِّجس‌َ وَ طَهِّرهُم‌ْ تطْهیراً».

با توجه‌ به‌ مطالب‌ فوق‌، امام‌ حسین‌(ع) مانند جدش‌ رسول‌ خدا دارای‌ عزّت‌،صلابت‌ و روحی‌ شكست‌ناپذیر بود. چنان‌ كه‌ در انجام‌ رسالتش‌ هیچ‌ طوفان‌ سهمگینی‌نتوانست‌ او را از پای‌ در آورد. بنابراین‌ هر كس‌ كه‌ خواهان‌ عزّت‌ است‌، باید به‌ عروة‌ الوثقی‌""،اهل‌بیت‌ چنگ‌ بزند.


ب‌ ـ عبادت‌ و بندگی‌

عبادت‌ و بندگی‌ از مهم‌ترین‌ عوامل‌ تحكیم‌ رابطة‌ خلق‌ با خداست‌ و این‌ عبادت‌هر چه‌ آگاهانه‌ و مخلصانه‌تر باشد، رابطه‌ را نزدیك‌تر و محكم‌تر می‌كند. امام‌ حسین‌(ع)در سخنرانی‌ خود در شب‌ عاشورا برای‌ یارانش‌ می‌فرمایند:

«بار پروردگار! براستی‌ حمد و سپاس‌ تو را به‌ جای‌ می‌آورم‌ كه‌ ما را به‌ نبوّت‌، بزرگوارو مكرّم‌ داشتی‌! و قرآن‌ به‌ ما تعلیم‌ كردی‌! و در دین‌، ما را فقیه‌ و دانا نمودی‌».

آنچه‌ موجب‌ اشتیاق‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ عبادت‌ خدا می‌شد، همانا آگاهی‌ به‌ ذات‌ وصفات‌ او بود. بنابر روایت‌ امام‌ زین‌العابدین‌(ع)، پدربزرگوارش‌ در هر شبانه‌ روز هزار ركعت‌نماز می‌خواند.

«انه‌ كان‌ یُصلّی‌ فَی‌ الْیَوم‌ و اللَّیلَة‌ اَلْف‌ رَكْعة‌ٍ فَمت""ی‌ ك""ان‌َ یَفْرغ‌ لِلنِّس""اء!».

بنابر روایات‌ متواتر امام‌ حسین‌(ع) 25 بار پیاده‌ جهت‌ انجام‌ مناسك‌ حج‌ به‌ مكه‌رفتند.

از خطبه‌ها، مناجات‌ها و نامه‌های‌ امام‌ برمی‌آید كه‌ در رعایت‌ اوامر و نواهی‌ الهی‌سر از پا نمی‌شناخت‌. چنانكه‌ قیام‌ جاودانه‌ خود را براساس‌ احیای‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنكر آغاز كرد. بنابر عقیدة‌ امام‌ در جامعه‌ای‌ كه‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر عمل‌نمی‌شود، نمی‌توان‌ زندگی‌ كرد. او در خطبه‌ای‌ در كربلا خطاب‌ به‌ یارانش‌ می‌فرماید:

«اَل""ا تَروُن‌َ اِلَی‌ الحَق‌ّ ل""ا یُعْمل‌ُ بِه‌ِ وَ اِلی‌َ الْب""اطِل‌ِ ل""ایُتن""اهی‌"" عَنْه‌ُ لِیَرْغَب‌َ الْمُؤْمن‌ُ فی‌ لِق""اءِاللّ""ه‌ فَاءنّی‌ لا اَری‌ الْمَوْت‌َ اِلّا سَعادَة‌ً وَ الْحَی""اة‌َ مَع‌َ الظّالِمین‌ اِلّ""ا بَرَماً؛ آیا نمی‌بینید كه‌ به‌ حق‌عمل‌ نمی‌شود و از باطل‌ جلوگیری‌ به‌ عمل‌ نمی‌آید؟! و در این‌ صورت‌ حتماً باید مؤمن‌حق‌ّجو، طالب‌ دیدار خدا و لقای‌ حق‌ّ بوده‌ باشد. من‌ مرگ‌ را جز سعادت‌ نمی‌بینم‌؛ و زندگی‌با ستم‌كاری‌ را جز ملامت‌ و خستگی‌ و كسالت‌ نمی‌نگرم‌».

امام‌ در یكی‌ از مناجات‌های‌ خود در حرم‌ پیامبر می‌فرماید:

«اَلّ""لهُم‌َّ اِنّی‌ اُحِب‌ُّ الْمَعْرُوف‌َ و اُنْكِرُ المُنكَرَ وَ اءنّی‌ اَسْئَلُك‌َ ی""ا ذَ الجَلال‌ِ وَ الاكْرِ""ام‌ِ بِحَق‌ِّهذا القَبْرِ وَ مَن‌ْ فیه‌ِ اِلَّا اخْتَرْت‌َ من‌ أمری‌ ما هُوَ لَك‌َ رِضَی‌ً و لِرَسُولِك‌َ رِضی‌ً و لِمؤمنین‌رَضی‌ً؛ خدایا! من‌ معروف‌ و نیكی‌ را دوست‌ دارم‌ و از بدی‌ و منكر بیزارم‌. ای‌ خدای‌ذوالجلال‌ و كرامت‌ بخش‌! به‌ احترام‌ این‌ قبر و كسی‌ كه‌ در میان‌ آن‌ است‌ از تو درخواست‌می‌كنم‌ كه‌ راهی‌ را در پیش‌ روی‌ من‌ بگذاری‌ كه‌ مورد رضا و خشنودی‌ تو و مورد رضای‌پیامبر و مؤمنین‌ باشد».

عبادت‌ برای‌ امام‌ آن‌ قدر مهم‌ و ارزشمند بود كه‌ صرفاً برای‌ انجام‌ آن‌ از دشمنان‌تقاضای‌ فرصت‌ نمود. او عصر تاسوعا كه‌ از قصد دشمنان‌ برای‌ آغاز جنگ‌ آگاه‌ شد،برادرش‌ ابوالفضل‌ را نزد ایشان‌ فرستاد كه‌ یك‌ شب‌ جنگ‌ را به‌ تأخیر بیندازند. فرمود:می‌خواهیم‌ امشب‌ به‌ قرآن‌ و استغفار و مناجات‌ با خدا بپردازیم‌». بنابر روایت‌ مورّخان‌ درشب‌ عاشورا نه‌ تنها امام‌، بلكه‌ یاران‌ با وفای‌ آن‌ حضرت‌ نیز در خیمه‌ها به‌ راز و نیاز،خواندن‌ نماز و قرائت‌ قرآن‌ مشغول‌ بودند.

در حقیقت‌ امام‌ و یارانش‌ با نماز به‌ معراج‌ می‌رفتند. از این‌ رو در ظهر عاشوراهنگامی‌ كه‌ ابوثمامة‌ صائدی‌، امام‌ را از دخول‌ وقت‌ نماز آگاه‌ كردند، برای‌ او دعا كرد وفرمود:

«ذَكرت‌َ الصَّل""وة‌..؛ نماز را به‌ یاد ما انداختی‌ ، خدا تو را از نمازگزارانی‌ كه‌ به‌ یاد خداهستند، قرار بدهد. آری‌، اینك‌ وقت‌ نماز فرا رسیده‌ است‌ از دشمن‌ بخواهید كه‌ موقتاًدست‌ از جنگ‌ بردارد، تا نماز خود را به‌ جای‌ بیاوریم‌.»

با این‌ وجود، آیا كسی‌ می‌تواند مدعی‌ شیعة‌ امام‌ حسین‌(ع) و خواهان‌ عزّت‌ باشدولی‌ نسبت‌ به‌ نماز و عبادت‌ بی‌تفاوت‌؟


ج‌) توكل‌ بر خدا

از گفتار و كردار امام‌(ع) به‌ خوبی‌ برمی‌آید كه‌ توكل‌ بر خدا طبق‌ وعده‌ قرآن‌؛ كه‌فرمود:

(وَ مَن‌ یَتوكُّل‌ْ عَلَی‌ اللّ""ه‌ِ فَهُوَ حَسْبُه‌ُ) از موجبات‌ عزّت‌ و عظمت‌ روح‌ آن‌ بزرگواربود. امام‌(ع) از آن‌ جایی‌ كه‌ دارای‌ نفس‌ مطمئنه‌ بود و جز قدرت‌ لایزال‌ الهی‌ هیچ‌ قدرتی‌را نمی‌شناخت‌ هیچ‌ چیز و هیچ‌ كس‌ نمی‌توانست‌ او را از هدف‌ مقدسش‌ باز دارد و شدائد وسختی‌ها نه‌ تنها او را از حركت‌ باز نمی‌داشت‌ بلكه‌ او را در رسیدن‌ به‌ هدف‌ مصمم‌ترمی‌كرد. آیه‌ 173 سوره‌ آل‌ عمران‌ بیانگر حال‌ آن‌ حضرت‌ در مبارزه‌ بود. (الَّذِین‌َ ق""ال‌َ لَهُم‌ُالنّ""اس‌ُ اءِن‌َّ النّ""اس‌َ قَدْ جَمَعُوا لَكُم‌ْ فَاخشَوْهُم‌ْ فَز""ادَهُم‌ْ اءِیم""اناً وَ ق""الُوا حَسْبُنَا اللّ""ه‌ُ وَ نِعْم‌َ الْوَكِیل‌ُ)؛آن‌ مؤمنانی‌ كه‌ چون‌ مردمی‌ ]منافق‌[ به‌ آنها گفتند: لشكر بسیاری‌ ]كه‌ تمام‌ مشركان‌ مكه‌و پیروان‌ ابوسفیان‌ باشند[ علیه‌ شما متّفق‌ شده‌اند، از آنان‌ در اندیشه‌ و برحذر باشید، برایمانشان‌ بیفزود و گفتند در مقابل‌ همة‌ دشمنان‌، تنها خدا ما را كفایت‌ است‌ و نیكو یاوری‌خواهد بود. با توجه‌ به‌ این‌ آیه‌، این‌ حقیقت‌ بر ما روشن‌ می‌شود كه‌ چرا امام‌ حسین‌(ع) درروز عاشورا مكرراً می‌گفتند: «لاحَوْل‌َ وَ ل""ا قُوَّة‌َ اءلّا بِاللّه‌ِ العَلی‌ِّ العَظیم‌».

از مناجات‌ امام‌(ع) در صبح‌ روز عاشورا در مقابل‌ خیل‌ عظیم‌ سپاه‌ دشمن‌ به‌ خوبی‌معنای‌ توكل‌ امام‌(ع) به‌ خدا، بر ما آشكار می‌شود؛ چنان‌ كه‌ جز او، هیچ‌ كس‌ و هیچ‌ چیز راشایستة‌ تكیه‌گاه‌ خود نمی‌داند. او فرمود:

«بار پروردگارا! در تمام‌ غصّه‌ها و اندوه‌ها، تو محل‌ّ اتّكا واعتماد من‌ می‌باشی‌ و درهر گرفتاری‌ و شدّت‌، تو محل‌ّ امید من‌ هستی‌! و در هر حادثه‌ای‌ كه‌ بر من‌ فرود آید، تومحل‌ّ اطمینان‌ من‌ می‌باشی‌! چه‌ بسیار از هموم‌ و غموم‌ خود را كه‌ دل‌ در آن‌ ناتوان‌ می‌شد؛و حیله‌ و چاره‌ برای‌ رفع‌ آن‌ كوتاه‌ می‌آمد؛ و دوست‌، انسان‌ را تنها می‌گذاشت‌؛ و دشمن‌،زبان‌ به‌ شماتت‌ می‌گشود؛ من‌ بار آن‌ حوادث‌ و هموم‌ را به‌ سوی‌ تو آوردم‌ و شِكوة‌ آن‌ را به‌تو نمودم‌؛ به‌ جهت‌ میل‌ و رغبتی‌ كه‌ به‌ تو داشتم‌؛ و به‌ غیر از تو نداشتم‌؛ پس‌ خداوندا! توهمة‌ آنها را برطرف‌ نمودی‌ و امر مرا كفایت‌ كردی‌!».

از آن‌ جایی‌ كه‌ امام‌ حسین‌(ع) خود را در محضر خدا می‌دید، تحمل‌ این‌ همه‌،رنج‌ها وسختی‌ها برایش‌ آسان‌ می‌نمود و برخلاف‌ معمول‌ هر چه‌ مصایب‌ وارده‌ بر امام‌زیادتر می‌شد، چهره‌اش‌ نورانی‌تر می‌شد و این‌ امری‌ است‌ كه‌ دشمنان‌ و قاتلان‌ آن‌حضرت‌ به‌ آن‌ اعتراف‌ كرده‌اند.

آری‌، اگر كسی‌ خود را در حمایت‌ و یاری‌ خداوند ببیند، هرگز تن‌ به‌ ذلّت‌ نمی‌دهد.عَبدُالله‌ بن‌ عَمّار بن‌ عَمّار بن‌ یَغُوث‌ می‌گوید: «من‌ هیچ‌ مغلوبی‌ كه‌ مورد تهاجم‌ افرادبسیاری‌ قرار گرفته‌ باشد؛ و تمام‌ اولاد او و اهل‌بیت‌ او و اصحاب‌ او كشته‌ شده‌ باشندندیده‌ام‌، كه‌ قلبش‌ محكم‌تر و دلش‌ مطمئن‌تر و گامش‌ استوارتر از حسین‌ بن‌ علی‌(ع)بوده‌ باشد.»

و به‌ هنگام‌ شهادت‌ علی‌اصغر هم‌، خون‌ گلوی‌ او را به‌ سوی‌ آسمان‌ می‌باشید ومی‌فرمود:

«این‌ مصیبت‌ها بر من‌ سهل‌ است‌، زیرا در راه‌ خداست‌ و خدای‌ من‌ می‌بیند».آری‌، توكل‌ به‌ خدا منشأ عزّت‌ و افتخار امام‌ حسین‌(ع) بود.


د) مرگ‌ با عزّت‌

از دو طریق‌، می‌توان‌ به‌ عزّت‌ رسید: یكی‌ از طریق‌ امور اثباتی‌ و دیگری‌ از طریق‌امور نفی‌. بدان‌ معنا كه‌ انسان‌ گاهی‌ با انجام‌ اموری‌ ـ كه‌ ذاتاً عزّت‌زا هستند ـ می‌تواند به‌عزّت‌ نائل‌ شود. ولی‌ همیشه‌ این‌ ممكن‌ نیست‌، زیرا كه‌ جامعه‌ پیوسته‌ در حال‌ تغییر است‌،چنان‌ كه‌ جای‌گاه‌ ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در شرایطی‌ قابل‌ تعویض‌ است‌. در این‌ حال‌انسان‌ با احتراز از اموری‌ می‌تواند به‌ عزّت‌ برسد و این‌ لازمه‌اش‌ درك‌ عمیق‌ از شرایطی‌است‌ كه‌ در آن‌ زندگی‌ می‌كند. مردان‌ الهی‌ كه‌ از تمام‌ وجود خود و كوچك‌ترین‌ امكانات‌ به‌بزرگ‌ترین‌ عزّت‌ می‌رسند. ناشی‌ از درك‌ همین‌ ظرایف‌ است‌؛ آنها اگر نتوانستند از طریق‌حیات‌ به‌ عزّت‌ خود برسند؛ چنان‌ كه‌ ادامة‌ زندگی‌ برای‌ آنها ذلت‌ بار می‌شود، با بهترین‌وجه‌ عزّت‌ را در مرگ‌ می‌جویند و چنان‌ عمل‌ می‌كنند كه‌ دشمنان‌ خویش‌ را بهت‌ زده‌می‌نمایند. زیرا این‌ مرگ‌ كه‌ نامش‌ شهادت‌ است‌، برای‌ همه‌ قابل‌ درك‌ و هضم‌ نیست‌.

از این‌ روست‌ كه‌ مردان‌ الهی‌ با این‌ ابزار دشمنان‌ خود را هر چند هم‌ كه‌ قوی‌باشند، از پای‌ در می‌آورند و این‌ از آن‌ جا ناشی‌ می‌شود كه‌ دشمنان‌ خدا عزّت‌ و عظمت‌ رادر زرق‌ و بَرق‌ این‌ دنیای‌ فانی‌ می‌جویند و دوستان‌ خدا در كسب‌ رضایت‌ او.

امام‌ حسین‌(ع) خطاب‌ به‌ سپاه‌ كوفه‌ می‌فرمایند.

«شأن‌ من‌ شأن‌ كسی‌ نیست‌ كه‌ از مرگ‌ بترسد! چقدر مرگ‌ در راه‌ وصول‌ به‌ عزّت‌ واحیای‌ حق‌ّ، سبك‌ و راحت‌ است‌. نیست‌ مرگ‌ در راه‌ عزّت‌، مگر زندگانی‌ جاویدان‌ و نیست‌زندگانی‌ با ذلّت‌، مگر مرگی‌ كه‌ با آن‌ حیاتی‌ نیست‌».

با توجه‌ به‌ عقیده‌ فوق‌ است‌ كه‌ امام‌(ع) با عظمت‌ و افتخار درخواست‌ عبیدالله‌ ابن‌زیاد یعنی‌ بیعت‌ با یزید را رد می‌كند و می‌فرماید:

«أَلا أَن‌َّ الدَّعِی‌َ یاابْن‌َ الدّعِی‌َ قَد ركزَ بَیْن‌ اءِثْنَتَیْن‌ بَیْن‌ السِّلَة‌ِ و الذِلَّة‌ِ وَ هَیه""ات‌َ منّاالذلّة‌؟؛ آگاه‌ باشید كه‌ زنازاده‌ پسر زنازاده‌ ]ابن‌ زیاد[ مرا بین‌ دو چیز مخیّر ساخته‌ است‌: یاشمشیر كشیده‌ آمادة‌ جنگ‌ شوم‌ یا لباس‌ ذلّت‌ بپوشم‌ و با یزید بیعت‌ كنم‌، ولی‌ ذلّت‌ از مابسیار دور است‌». خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ و پرورده‌شدگان‌ دامن‌های‌ پاك‌ و اشخاص‌ باحمیّت‌ و مردان‌ با غیرت‌ به‌ ما چنین‌ اجازه‌ای‌ را نمی‌دهند كه‌ ذلّت‌ِ اطاعت‌ نمودن‌ مردم‌پست‌ را بركشته‌ شدن‌ با عزّت‌، ترجیح‌ دهیم‌. بدانید من‌ با وجودی‌ كه‌ یار و یاورم‌ كم‌ است‌،با شما می‌جنگم‌.

البته‌ هر كس‌ دیگری‌ همچون‌ امام‌(ع) به‌ مفهوم‌ و معنای‌ مرگ‌ آگاهی‌ و یقین‌داشته‌ باشد، می‌تواند همانند او عزّت‌ را در مرگ‌ بجوید. امام‌(ع) در تعبیر زیبایی‌ در موردمرگ‌ می‌فرمایند:

«خط‌َّ الموَت‌ُ عَلی‌"" وُلْدِ آدَم‌َ مَخَط‌ّ القِل""ادة‌ِ علی‌ جیدِ الفَت""اة‌ِ»

امام‌(ع) آن‌گاه‌ چنین‌ فرمود:

مرگ‌ بر انسان‌ها لازم‌ افتاده‌، همانند اثر گردن‌بند كه‌ لازمة‌ گردن‌ دختران‌ است‌.

از سیر اجمالی‌ در سخنان‌ امام‌ حسین‌(ع) برمی‌آید كه‌ اگر جامعه‌ به‌ حدی‌ درانحطاط‌ فرو رود كه‌ نتوان‌ در آن‌ زندگی‌ سعادتمندی‌ داشت‌، باید كوشید كه‌ با انتخاب‌ مرگ‌آگاهانه‌ به‌ سعادت‌ رسید؛ یعنی‌ نه‌ خدا و نه‌ عقل‌ سلیم‌، به‌ انسان‌ اجازه‌ زندگی‌ ذلّت‌ بارنمی‌دهند؛ چنانكه‌ امام‌(ع) فرمودند:

«مَوْت‌ٌ فی‌ عِزٍّ خَیْرٌ مِن‌ْ حَیاة‌ٍ فی‌ ذُل‌ٍّ؛ مردن‌ در راه‌ عزّت‌ و با عزّت‌ بهتر است‌ اززندگی‌ با ذلّت‌».

وی‌ هم‌ چنین‌ فرمودند:

«اَلْمَوْت‌ُ خَیْرٌ مِن‌ْ ركوب‌ِ الْعارِ؛ مرگ‌ بهتر از پذیرفتن‌ ننگ‌ است‌ و پذیرفتن‌ ننگ‌بهتر از قبول‌ آتش‌».

امام‌ حسین‌(ع) در روز دوم‌ محرم‌ كه‌ به‌ كربلا رسیدند، طی‌ خطبه‌ای‌ ازنابسامانی‌ها و ناهنجارهای‌ جامعه‌ شكوه‌ نمودند و چنان‌ وانمود كردند كه‌ با این‌ شرایط‌ادامه‌ زندگی‌ ممكن‌ نیست‌. او در بخشی‌ از خطبه‌ی‌ خود فرمودند:

«انی‌ ل""ا أری‌ الموت‌ اءلاِّسعادة‌ و لا أری‌ الحیاة‌َ مع‌ الظّالمین‌ اِلّ""ا بَرَماً؛ من‌ در چنین‌محیط‌ ذلت‌ باری‌ مرگ‌ را جز سعادت‌ و خوش‌بختی‌ و زندگی‌ با این‌ ستمگران‌ را چیزی‌ جزرنج‌ و نكتب‌ نمی‌دانم‌».

آری‌، اگر بخش‌ قابل‌ توجهی‌ از جامعه‌ همانند امام‌ می‌اندیشیدند و یا لااقل‌ از اوپیروی‌ می‌كردند ستمگران‌ مجالی‌ برای‌ سلطه‌ بر مردم‌ نمی‌یافتند.


موضع‌ عزّت‌ مندانه‌ امام‌ حسین‌(ع) در مواجهه‌ با خلفای‌ اموی‌

عزّت‌ و رسالت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ او اجازه‌ نمی‌داد كه‌ در برابر جنایت‌ها وظلم‌های‌امویان‌ ساكت‌ بنشیند و این‌ امری‌ بود كه‌ از نظر معاویه‌ و فرزندش‌ پنهان‌ نبود. آنها وجاسوسانشان‌ می‌كوشیدند كه‌ هیچ‌ یك‌ از دقایق‌ زندگی‌ امام‌ از نظرشان‌ پنهان‌ نماند.بیشترین‌ حساسیت‌ آنها بر روی‌ مكاتبه‌ها و مراوده‌های‌ امام‌ با مردم‌ كوفه‌ متمركز شده‌ بودو همین‌ كه‌ نامه‌ای‌ یا رسولی‌ از جانب‌ مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد امام‌ می‌رسید، جاسوسان‌ سراسیمه‌خبر آن‌ را به‌ معاویه‌ می‌رساندند و معاویه‌ هم‌ كه‌ از روح‌ با عظمت‌ و عزّت‌ امام‌ آگاهی‌ كافی‌نداشت‌ و یا خود را به‌ بی‌خبری‌ می‌زد، به‌ خیال‌ خود می‌كوشید كه‌ امام‌ را با تهدید و تطمیع‌كه‌ شیوة‌ راهبردی‌ معاویه‌ در مقابله‌ با مخالفانش‌ بود از صحنة‌ مبارزه‌ خارج‌ كند، لیكن‌ امام‌كه‌ هیچ‌ ارزشی‌ برای‌ معاویه‌ قائل‌ نبود و قدرت‌ و توان‌ او را به‌ چیزی‌ نمی‌گرفت‌، پاسخ‌محكم‌ و دندان‌شكنی‌ به‌ او می‌داد و جنایاتش‌ را بر ملا می‌كرد.

متأسفانه‌، ما آگاهی‌ زیادی‌ از رو در رویی‌ امام‌(ع) با معاویه‌ نداریم‌، ولی‌خوش‌بختانه‌ نمونه‌هایی‌ در دست‌ است‌ ـ كه‌ هر چند اندك‌ است‌ ـ می‌تواند بیان‌ كنندة‌روحیة‌ شكست‌ ناپذیر امام‌(ع) باشد. بنابر روایت‌ یعقوبی‌ معاویه‌ هنگامی‌ كه‌ حجر بن‌عدی‌ را به‌ شهادت‌ رساند، از روی‌ افتخار و غرور خبر آن‌ را چنین‌ برای‌ امام‌ حسین‌(ع)گزارش‌ كرد:

«ای‌ ابوعبداللّ""ه‌، دانستی‌ كه‌ ما شیعیان‌، پدرت‌ را كشتیم‌، پس‌ آنها را حنوط‌ كردیم‌ وكفن‌ پوشاندیم‌ و بر آنان‌ نماز خواندیم‌ و دفنشان‌ كردیم‌. پس‌ امام‌ حسین‌(ع) گفت‌: به‌پروردگار كعبه‌ قسم‌! كه‌ بر تو پیروز آمدم‌، لیكن‌ ما به‌ خدا قسم‌! اگر شیعیان‌ تو را بكشیم‌آنان‌ را نه‌ كفن‌ كنیم‌ و نه‌ حنوط‌ و نه‌ برایشان‌ نماز بخوانیم‌ و نه‌ دفنشان‌ كنیم‌».

نفی‌ اسلام‌ معاویه‌ و عمالش‌، از جانب‌ امام‌ در حالی‌ كه‌ او خود را زمامدار جهان‌اسلام‌ می‌دانست‌ و گروه‌ زیادی‌ از مسلمین‌ به‌ علل‌ گوناگون‌ از او تبعیّت‌ می‌كردند. بیانگرشكست‌ناپذیری‌ امام‌ در برابر قدرت‌های‌ مادی‌ و غیر الهی‌ است‌. بنابر روایت‌ «بلاذری‌»وقتی‌ معاویه‌ از آمد و شد، مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد امام‌ آگاه‌ شد، نامه‌ای‌ نصیحت‌ گونه‌ و در عین‌حال‌ تهدیدآمیز به‌ او نوشت‌ و او را از قیام‌ علیه‌ خود بازداشت‌. امام‌ طی‌ نامه‌ای‌، پاسخ‌كوبنده‌ای‌ به‌ او داد و برخلاف‌ انتظار معاویه‌، اظهار داشت‌ كه‌ گرچه‌ من‌ در حال‌ حاضر قصدقیام‌ علیه‌ تو را ندارم‌، لیكن‌ وظیفة‌ الهی‌ من‌ قیام‌ علیه‌ توست‌. بخشی‌ از پاسخ‌ امام‌چنین‌است‌:

«من‌ به‌ جنگ‌ و دشمنی‌ با تو برنخاسته‌ام‌ و از این‌ كه‌ این‌ كار را ترك‌ گفته‌ و كمر به‌مخالفت‌ تو و یاران‌ ظالم‌ و خلاف‌كار تو كه‌ طرفداران‌ ظلم‌ و یاران‌ شیطان‌ رجیم‌ هستند،نبسته‌ام‌، از خداوند بیمناكم‌...مگر تو نیستی‌، قاتل‌ حجر بن‌ عدی‌ و اصحاب‌ او؟! آن‌ مردان‌عابد و خاشع‌ كه‌ بدعت‌ را بزرگ‌ می‌شمردند و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر می‌كردند. با آن‌كه‌ پیمان‌های‌ محكم‌ و عهدهای‌ مؤكد با آنان‌ بسته‌ بودی‌ از روی‌ دشمنی‌ و ستمگری‌ آنهارا كشتی‌ و بر خداوند جرأت‌ ورزیدی‌ و عهد او را سبك‌ شمردی‌. مگر تو نیستی‌، قاتل‌عمروبن‌ حمق‌؟! آن‌ بزرگ‌ مردی‌ كه‌ عبادت‌ خدا جسم‌ او را فرسوده‌ و پوست‌ او را افسرده‌بود؛ با این‌ كه‌ با او آن‌ چنان‌ عهد و پیمانی‌ بسته‌ بودی‌ كه‌ اگر با غزالان‌ بسته‌ می‌شد، از سركوه‌ها فرود می‌آمدند. مگر تو نیستی‌ كه‌ در عهد اسلام‌، زیاد را به‌ خود منسوب‌ ساختی‌ وچنین‌ نمودی‌ كه‌ پسر ابوسفیان‌ است‌؟! با آن‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) حكم‌ فرموده‌ است‌ كه‌«فرزند از بستر است‌ و زناكاره‌ را جز سنگ‌ نصیبی‌ نیست‌» و سپس‌ او را بر اهل‌ اسلام‌مسلط‌ ساختی‌ كه‌ ایشان‌ را بكشد و دست‌ و پای‌ آنان‌ را قطع‌ كند و بر شاخه‌های‌ نخل‌بیاویزد. سبحان‌ اللّه‌، ای‌ معاویه‌! گویا تو از این‌ امت‌ نیستی‌ و اینان‌ از تو نیستند».

این‌ شدیدترین‌ نامه‌ای‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ به‌ رئیس‌ یك‌ حكومت‌ نوشت‌ و بدون‌هیچ‌ ترس‌ و واهمه‌، جنایت‌های‌ او را یادآور شد. شاید كسانی‌ كه‌ از خوی‌ پلید معاویه‌آگاهی‌ نداشته‌ باشند. تصور كنند كه‌ این‌ حلم‌ و بردباری‌ معاویه‌ بود كه‌ امام‌(ع) به‌ خود اجازه‌داد این‌ گونه‌ بر او بتازد؛ لیكن‌ این‌ امر حاكی‌ از روحیة‌ شكست‌ ناپذیری‌، شجاعت‌ وجسارت‌ امام‌ حسین‌(ع) بود كه‌ هر گاه‌ فرصتی‌ به‌ دست‌ می‌آورد، جنایت‌های‌ آنها را بر ملامی‌ساخت‌ و این‌ امر در مبارزات‌ امام‌(ع) علیه‌ ولی‌ عهدی‌ یزید به‌ خوبی‌ روشن‌ است‌.

معاویه‌ كه‌ جهت‌ به‌ تسلیم‌ واداشتن‌ مخالفان‌ مدینه‌، چندین‌ بار به‌ مكه‌ و مدینه‌مسافرت‌ كرد و با مخالفان‌ ولی‌عهدی‌ یزید به‌ طور خصوصی‌ و جمعی‌ ملاقات‌ نمود. دریكی‌ از جلسه‌ها كه‌ ابن‌عباس‌ و امام‌ حسین‌(ع) حضور داشتند، ضمن‌ بیان‌ سجایای‌ یزیدچنان‌ وا نمود كرد كه‌ جز او كسی‌ لایق‌ زمامداری‌ مسلمانان‌ نیست‌. امام‌(ع) با كمال‌شجاعت‌ و شهامت‌، یاوه‌های‌ معاویه‌ را رد كرد و خطاب‌ به‌ او در معرفی‌ یزید فرمود:

«می‌خواهی‌ مردم‌ را دربارة‌ یزید، گمراه‌ و دچار توهم‌ كنی‌؟ پنداری‌، آدم‌ ناشناخته‌ ومحجوبی‌ را توصیف‌ می‌كنی‌؟ یا فرد غایب‌ و نامشهودی‌ را معرفی‌ می‌كنی‌؟ یا از چیزهایی‌تعریف‌ می‌كنی‌ كه‌ فقط‌ تو می‌دانی‌؟ حال‌ آن‌ كه‌ یزید خودش‌ وضع‌ و عقیده‌اش‌ را نشان‌داده‌ و باز نموده‌ است‌. كارهایش‌ را نگاه‌ كن‌ كه‌ سگ‌ها را به‌ جان‌ هم‌ می‌اندازد كبوتربازی‌اش‌ و كنیزكان‌ خنیاگرش‌ و انواع‌ هوس‌ بازی‌هایش‌ تو را در وصف‌ خویش‌ كمك‌كند».

دریدن‌ پیراهن‌ قداستی‌ كه‌ قلم‌ و زبان‌ مزدوران‌ به‌ تن‌ ناقوارة‌ معاویه‌ و یزیدپوشانده‌ بودند نیاز به‌ شجاعت‌ و عزّت‌ حسینی‌ داشت‌. شاید والی‌ مدینه‌ هنگامی‌ كه‌ امام‌حسین‌(ع) را جهت‌ بیعت‌ با یزید به‌ دارالحكومة‌ مدینه‌ فراخواند، انتظار نداشت‌ كه‌ با این‌سخنان‌ امام‌(ع) روبه‌رو شود:

«یَزیدُ رَجُل‌ٌ ش""ارب‌ الْخَمْرِ وَ قاتِل‌ُ النَّفس‌ُ الْمُحتَرَمِة‌ مُعْلن‌ٌ بالفِسْق‌ِ وَ مِثلی‌ِ ل""ایُب""ایِع‌ُمِثلَه‌ُ وَ ل""كِن‌ْ نُصِبح‌ُ و تُصْبِحُون‌َ وَ نَنَظُرُ وَ تنظروُن‌ اَیُّن""ا اَحَق‌ّ بالخِلافَة‌ و البیَعَة‌؛ یزید مردی‌شراب‌ خوار كه‌ دستش‌ به‌ خون‌ افراد بی‌ گناه‌ آلوده‌ گردیده‌؛ او شخصی‌ است‌ كه‌ حریم‌دستورات‌ الهی‌ را در هم‌ شكسته‌ و علناً و در مقابل‌ چشم‌ مردم‌ مرتكب‌ فسق‌ و فجورمی‌گردد. آیا رواست‌ شخصیتی‌ همچون‌ من‌ با آن‌ سوابق‌ درخشان‌ و اصالت‌ خانوادگی‌ باچنین‌ مرد فاسد بیعت‌ كند و باید در این‌ زمینه‌ شما و ما آینده‌ را در نظر بگیریم‌ و خواهیددید كه‌ كدام‌ یك‌ از ما سزاوار و لایق‌ خلافت‌ و رهبری‌ امت‌ اسلامی‌ و شایسته‌ بیعت‌مردم‌است‌».

مروان‌ بن‌ حكم‌ كه‌ منشأ بسیاری‌ از حوادث‌ ناگوار جهان‌ اسلام‌ بود و روحیة‌تفرعنی‌ داشت‌، وقتی‌ استنكاف‌ امام‌ از بیعت‌ با یزید را دید، از ولید خواست‌ كه‌ امام‌ رابكشد؛ ناگاه‌ با عكس‌ العمل‌ امام‌ روبه‌رو شد، «یَابْن‌َ الزَّرق""اء اَنْت‌َ تَقْتُلنی‌ُ اَم‌ْ هَوَ كَذِبْت‌َ وَاَثِمْت‌َ؟؛ پسر «زرقا» تو مرا می‌كشی‌ یا ولید، دروغ‌ می‌گویی‌ و گناه‌ می‌كنی‌».

بی‌ شك‌ «حر» در منزل‌ «شراف‌» كه‌ با امام‌ روبه‌رو شد، تحت‌ تأثیر عظمت‌ روح‌ ورفتار عزت‌مندانه‌ آن‌ حضرت‌ قرار گرفت‌ و این‌ هنگامی‌ بود كه‌ مردم‌ كوفه‌ بیعت‌ خود راشكسته‌ و دست‌ از یاری‌ امام‌ برداشته‌ بودند و حر هم‌ از بازگشت‌ امام‌ به‌ مدینه‌ ممانعت‌می‌كرد. از این‌ رو، هر دو موافقت‌ كردند كه‌ راهی‌ را در پیش‌ بگیرند كه‌ به‌ مدینه‌ و كوفه‌ ختم‌نشود. در حین‌ راه‌، حر كوشید بالحنی‌ تهدیدآمیز تحكّم‌ خود را بر امام‌ اعمال‌ كند: «انّی‌اُذكُرّك‌َ اللّ""ه‌َ فی‌ نُفْسِك‌َ فَاِنّی‌ اَشهَدُ لَئِن‌ْ قاتلْت‌َ لَتَقْتُلَن‌َّ؛ این‌ نكته‌ را نیز یادآوری‌ می‌كنم‌ وهشدارت‌ می‌دهم‌ كه‌ اگر دست‌ به‌ شمشیر ببری‌ و جنگی‌ آغاز كنی‌؛ صددرصد كشته‌خواهی‌ شد».

امام‌ از موضع‌ اقتدار در پاسخ‌ حر فرمود:

«...اَفَبِالْمَوْت‌ِ تُخَوّفُنی‌ وَ هَل‌ْ یَعْدوُبكم‌ُ الْخَطْب‌ُ اَن‌ تَقْتُلُونی‌؟؛... آیا مرا با مرگ‌می‌ترسانی‌ و آیا بیش‌ از كشتن‌ من‌ نیز كاری‌ از شما ساخته‌ است‌».

سپس‌ امام‌ با استفاده‌ از اشعار یكی‌ از شاعران‌ عرب‌ نشان‌ داد كه‌ مرگ‌ در راه‌ خدابرای‌ مؤمنین‌ افتخاری‌ بزرگ‌ است‌. به‌ احتمال‌ زیاد این‌ قاطعیت‌ امام‌ در مبارزه‌ بود كه‌ حررا به‌ خود جذب‌ كرد.

دشمنان‌ امام‌، خصوصاً عمر بن‌ سعد به‌ روحیة‌ شكست‌ناپذیری‌ امام‌ وقوف‌ كامل‌داشت‌، زیرا در پاسخ‌ شمر كه‌ حامل‌ نامة‌ عبیداللّ""ه‌ بن‌ زیاد مبنی‌ بر گرفتن‌ بیعت‌ از امام‌ یاجنگ‌ با او بود گفت‌:

«به‌ خدا حسین‌(ع) تسلیم‌ كسی‌ نشود، همانا جان‌ پدرش‌ (علی‌) در سینة‌ اوست‌ وكسی‌ نیست‌ كه‌ تن‌ به‌ خواری‌ دهد.»

زیباترین‌ صحنة‌ گویای‌ عزّت‌ امام‌ همانا شب‌ عاشورا بود كه‌ با وجود خیل‌ عظیم‌دشمن‌ بیعت‌ خود را از یاران‌ اندكش‌ برداشت‌ و آنها را مرخص‌ نمود. ولی‌ آنهایی‌ هم‌ كه‌درس‌ عزّت‌ را در مكتب‌ او فرا گرفته‌ بودند، در كنارش‌ ماندند و با عزّت‌ و افتخار به‌ شهادت‌رسیدند و الگوی‌ كسانی‌ شدند كه‌ خواهان‌ عزّت‌ واقعی‌ بوده‌ و هستند.


نتیجه‌

نتیجه‌ این‌ بحث‌ را می‌توان‌ در چند عبارت‌ كوتاه‌ خلاصه‌ نمود:

1ـ عزّت‌ حقیقی‌ مخصوص‌ خداست‌ و جست‌ جوی‌ آن‌ در جای‌ دیگر كاری‌ است‌بیهوده‌ و سرانجام‌ آن‌ سرخوردگی‌ و ناامیدی‌ است‌.

2ـ تنها راه‌ نیل‌ به‌ این‌ عزّت‌، عبادت‌ و بندگی‌ خدا و توكل‌ به‌ اوست‌، لذا انسان‌هاباید بكوشند نیت‌ خود را در عبادات‌ خالص‌تر و توكل‌ به‌ خدا را زیادتر كنند.

3ـ با توجه‌ به‌ این‌ كه‌ عزّت‌های‌ مجازی‌ هم‌ وجود دارد و صاحبان‌ زر و زور منادی‌ وارائه‌ دهندة‌ آنند مؤمنان‌ باید به‌ آگاهی‌ برسند كه‌ بتوانند بین‌ عزّت‌ حقیقی‌ و مجازی‌ تمایزقائل‌ شوند، كه‌ مبادا به‌ دام‌ صاحبان‌ زر و زور گرفتار شوند و به‌ جای‌ عزّت‌ به‌ ذلّت‌نایل‌شوند.

4ـ بهترین‌ الگو برای‌ نیل‌ به‌ عزّت‌ حقیقی‌، همانا پیامبر(ص) و ائمه‌: هستند كه‌ما در این‌ مقاله‌ گوشه‌ای‌ از سیرة‌ عملی‌ امام‌ حسین‌(ع) را در خصوص‌ عزّت‌ بیان‌ كردیم‌،كه‌ امید است‌ با عمل‌ به‌ آن‌ همانند ایشان‌ به‌ عزت‌ رسید.


چكیده‌

عزّت‌ چه‌ به‌ عنوان‌ خصلت‌ فردی‌ یا روحیة‌ جمعی‌، به‌ معنای‌، مقهور عوامل‌ بیرونی‌نشدن‌، صلابت‌ و شكست‌ ناپذیری‌ است‌ كه‌ طبق‌ آیات‌ و روایات‌، مخصوص‌ خداست‌ وسایرین‌ می‌توانند با تقرّب‌ به‌ خدا، به‌ آن‌ نائل‌ شوند. بنابراین‌ پیامبران‌ و مؤمنین‌ هم‌دارای‌ عزّت‌ الهی‌ هستند. طبق‌ برنامه‌ای‌ كه‌ امام‌ حسین‌(ع) ارائه‌ داده‌، پرورش‌ دردامن‌های‌ پاك‌ و شریف‌، عبادت‌ خالصانه‌، توكل‌ به‌ خدا، پشت‌ پا زدن‌ به‌ زندگی‌ ننگین‌،مقهور سلاطین‌ جور نشدن‌ و انتخاب‌ مرگ‌ آگاهانه‌، از اموری‌ است‌ كه‌ انسان‌ را به‌ عزّت‌الهی‌ نائل‌ می‌كند و این‌ معنا از برخورد امام‌ با خلفای‌ اموی‌ و عمالشان‌ به‌ خوبی‌ پیداست‌.امام‌ با صلابت‌ در مقابل‌ معاویه‌ در امر ولی‌عهدی‌ یزید ایستاد و بعد از مرگ‌ او هم‌ وقتی‌والی‌ مدینه‌، بیعت‌ با یزید را با امام‌ حسین‌(ع) مطرح‌ كرد، حضرت‌ با ذلیلانه‌ شمردن‌ آن‌،آن‌ را نفی‌ كرد و ضمن‌ بر شمردن‌ زشتی‌ها و آلودگی‌های‌ یزید، فرمود: «فَمِثْلی‌لایُبایع‌ُمِثْلَه‌»

در جای‌ دیگر با رد پیشنهاد تسلیم‌ شدن‌، فرمود:

«لا اُعطِیكُم‌ْ بِیَدی‌ اِعطَاءَ الذَّلیل‌؛ همچون‌ ذلیلان‌، دست‌ بیعت‌ با شما نخواهم‌داد».

صبح‌ عاشورا در طلیعه‌ نبرد، ضمن‌ سخنانی‌ فرمود:

به‌ خدا قسم‌ آنچه‌ را از من‌ می‌خواهند]تسلیم‌ شدن‌[ نخواهم‌ پذیرفت‌، تا این‌ كه‌آغشته‌ به‌ خون‌ خویش‌ خدا را دیدار كنم‌. در خطابه‌ پرشور دیگری‌ در كربلا، خطاب‌ به‌ سپاه‌كوفه‌، در ردّ درخواست‌ ابن‌ زیاد، مبنی‌ بر تسلیم‌ شدن‌ و بیعت‌ فرمود: ابن‌ زیاد مرا میان‌كشته‌ شدن‌ و ذلّت‌ مخیّر قرار داده‌ ، هیهات‌ كه‌ من‌، جانب‌ ذلت‌ را بگیرم‌. این‌ را خدا ورسول‌ و دامن‌های‌ پاك‌ عترت‌ و جان‌های‌ غیرتمند و با عزّت‌ نمی‌پذیرند، هرگز اطاعت‌ ازفرومایگان‌ را بر شهادت‌ كریمانه‌ ترجیح‌ نخواهیم‌ داد. امام‌ حسین‌(ع)، مرگ‌ با عزت‌ رابهتر از زندگی‌ با ذلّت‌ می‌دانست‌. این‌ سخن‌ اوست‌: «مَوْت‌ٌ فی‌ عِزَّ خَیرٌ من‌ حَیاه‌ٍ فی‌ ذُل‌ٍّ» وهمین‌ مفهوم‌ را در رجزخوانی‌ خود روز عاشورا در میدان‌ جنگ‌ بر زبان‌ می‌آورد: «مرگ‌،بهتر از ننگ‌ است‌» یا «اَلمَوْت‌ُ أولی‌"" من‌ رُكُوب‌ِ الع""ارٍ» آری‌، شجاعت‌ و عزّت‌ امام‌ امری‌است‌ كه‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ آن‌ اعتراف‌ كرده‌اند.


تبیان

سيّدحسام سيّدحسيني نويسنده و تئوري پرداز نظام هدفمند
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.