مخمل
گربهها ابلوموفاند
اگر شما هم با یک گربه واقعی ارتباط داشته باشید، مطمئن میشوید که سازندههای سریال «خونه مادربزرگه» حتما گربه داشتهاند و بعد از سالها کلنجار رفتن با یک گربه واقعی شخصیت مخمل را طراحی کردهاند. مخمل واقعا یک گربه است با همان خصوصیات. درست مثل همه گربهها که وقتی غذایشان را میدهید، یک تکه آفتاب پیدا میکنند و چرت میزنند و تا وقتی دوباره گرسنه نشوند یا پای روی دمشان نگذارید، بیدار نمیشوند.
گاهی وقتها هم همانطور کشانکشان خودشان را هل میدهند و نزدیکتان میآیند تا به عنوان وظیفهای که برایتان متصور هستند، نازشان کنید و وسط ناز کردن باز چرت میزنند و گردنشان را درست مثل گردن مخمل کشوقوس میدهند. مخمل شخصیت محبوب خونه مادربزرگه با آن پیراهن نارنجی و جلیقه قهوهای که سنجاق قفلی داشت، یک «گربه-ابلوموف» واقعی بود.
از صبح تا شب توی ایوان خانه چرت میزد و کافی بود مادربزرگه از او چیزی بخواهد تا با انواع و اقسام بهانهها، کار را از سر خودش باز کند و مادربزرگه را حرص بدهد. درست مثل ابلوموف فقط چیزی مثل عشق نبات میتوانست او را از جایش بلند کند و یادش بیندازد که دست و پا دارد! مخمل را انگار اتحادیه تنبلها ساخته بودند.
عجیب است که نه عادل بزدوده که مخمل را ساخته به نظر تنبل میآید، نه مریم سعادت که آن را رنگ کرده و نه حتی بهرام شاه محمدلو(آقای حکایتی) که به جای او حرف زده. شاید آنها بیشتر با یادی از تنبلیهایشان مخمل را ساختهاند. هر چه باشد، برای بچههایی که صبحهای جمعه بیدار میشدند و با دهانهای باز از خمیازه پای خونه مادربزرگه مینشستند، مخمل بهترین عروسک برای همذاتپنداری با تنبلیهایمان بود.
نگاهش که میکردیم، یک خمیازه مخمل میکشید و یک خمیازه ما. مخمل بهترین عروسک بود برای اینکه خوابِ خوبِ قبل از ناهار خوشمزه روز جمعه را برای بچهها حلال کند، البته اگر پای مشقهای ننوشته روز شنبه در میان نبود!