نقش تمدن اسلامی در توسعه علوم و فنون بشری
به روایت غربیان، خورشید علم، اول بار، از افق یونان دمید و پس از قرونی چند که ظلمت قرون وسطی رخ نهفت، بار دیگر از افق مغرب برآمد تا دنیای امروز را به نور خود روشن کند.
نگفته پیداست که از دیدگاه این روایت، علم ماهیتی جغرافیایی دارد و اقوام و ملل دیگر، از هندیان، مصریان، چینیان، ایرانیان، اعراب و... نقش تعیین کننده ای در تاریخ علم نداشته اند. به نظر آنان درخشش علم در تمدن شکوفایی اسلام نیز چیزی جز پرتو افکندن دانش یونانی در دیار مسلمانان نبوده است، در این میان اگر مسلمانان را فضیلتی باشد، در این است که چند گاهی شرار دانش یونانی را در شب ظلمانی تاریخ افروخته نگاه داشتند و سپس آن را به صاحبان اصیلش، یعنی غریبان، باز گرداندند. این روایت از تاریخ علم، افسانه ای است که از فرط تکرار، در ذهن و دل بسیاری از مردم دنیا جا باز کرده و حتی پلکهای افسانه سرایان را نیز به خوابی سراسر هذیان فروبرده است! صاحبنظران عالم از شرقیان و غربیان، به خوبی از میزان اعتبار علمی این افسانه با خبرند و چه بسا در یکایک مقدمات آن، سخنها دارند که شرح آن مجالی دیگر می طلبد. (محمد علی خسروی، 1375)
انسان از خواندن این همه دروغ و تحریف در کتابهای تاریخ تمدن دلتنگ می شود، بخصوص کتاب هایی که در هفتاد سال اخیر نوشته شده است. همه جا صحبت از هومانیسم و رنسانس و تمدن یونان است، ولی کسی نمی پرسد که آخر رنسانس از کجا آمد؟ اروپایی که تقریباً هزار سال پیش در جهل و نادانی زندگی می کرد، چه شد که یکباره عشق به علم در او پدید آمد؟ آخر در فاصله تمدن بین یونان تا رنسانس هزار و پانصد سال تاریخ قرار دارد، چرا در این مدت اروپا بیدار نشد و از به اصطلاح «تمدن یونان» تجدید حیات نکرد؟ چرا این کار بلافاصله پس از ایجاد تمدن اسلامی در اندلس و سایر بلاد اسلامی انجام شد؟
کسی نمی پرسد که ملل مسلمان چه نقشی در بیداری اروپا داشتند و مقام علمی و صنعتی ملل اسلامی در این ششصد ساله بعد از مسیح، در چه سطحی نسبت به اروپای آن زمان و حتی اروپای امروزه بود؟ معهذا در میان صاحبنظران غرب نیز کسانی هستند که به خوبی نقش ارزنده تمدن عظیم اسلامی را در پیشبرد تمدن بشری دریافته و منصفانه به آن اقرار نموده اند به طور مثال دانشمند بزرگ و نویسنده محقق فرانسوی دکتر گوستاولوبون در قسمت هایی از کتاب تمدن اسلام و غرب که در سال 1884 تألیف یافته است می نویسد:
«ما در اینجا کوشش نموده این مسئله را بثبوت خواهیم رسانید که تمدن عرب (اسلام) بقدریکه در شرق تأثیر بخشد در غرب نیز همانقدر مؤثر واقع شده و بدینوسیله اروپا داخل در تمدن گردید. آری تأثیر این تمدن در مغرب زمین کمتر از تأثیر از تأثیر آن در مشرق نبوده... در غرب در قسمت علوم و ادبیات و نیز اخلاق اثر آن بیحد و حصر بوده است.... همانطور که مکرر تذکر دادیم انتشار علوم عرب (اسلامی) در اروپا بوسیله جنگ صلیبی نبوده بلکه از اندلس و جیره صقلیه و ایتالیا بوده است چنانچه در سال 1130 میلادی دارالترجمه ای در طلیطله تحت ریاست اسقف اعظم رایمون تأسیس شد. تمام کتب مشهوره عرب را در لاتینی شروع به ترجمه نمود. از این ترجمهها موفقیت کاملی حاصل گردید یعنی چشمان اروپاییان از این کتب باز شده دنیای تازهای را توانستند به نظر بیاورند سلسله این ترجمهها تا قرن چهاردهم در جریان بود.»
این دانشمند فرانسوی سپس کتابهای زکریای رازی، ابوالقسیس، ابن سینا و ابن رشد را که به لاتین ترجمه نمودند به عنوان مثال ذکر کرده و در جای دیگر می نویسد:
«تا قرن پانزدهم قولی را که ماخوذ از نویسندگان مسلمان (عرب) نبود مستند نمی شمردند رژر باکن، لنوناردوپیز، آرنودویلانو، رایمون لولی، سن توماس، آلبرت کبیر و آلفونس دهم، تمام آنها یا شاگرد علمای مسلمان (عرب) بودند و یا ناقل اقوال آنها».
میسو رنان می نویسند که آلبرت بزرگ هر چه داشت از ابوعلی سینا فراگرفته، و سن توماس تمام فلسفه ماخوذه اش از ابن رشد بوده است، تمام دانشکده ها و دانشگاههای اروپا تا پانصد الی ششصد سال روی همین ترجمه ها دائر و مدار علوم ما فقط علوم مسلمین بوده است. و در بعضی رشته های علوم مثل طب می توان گفت که تا زمان ما هم جاری مانده است چه در فرانسه کتاب های بوعلی سینا تا آخر قرن گذشته باقی بوده شروحی بر آنها نوشته می شد. (دکتر گوستاولوبون 1884 م، ترجمه فخرداعی، 1334)
برای تأیید مطلب فوق پاره ای از نظرات محقق و دانشمند برجسته مسیحی ویل دورانت را که در کتاب تاریخ تمدن (تألیف 1949 م) بیان داشته می آوریم:
«... متأسفانه اطلاعات ما درباره سه قرنی که فکر اسلامی در اثنای آن شکوفا شد - 132 - 442 ه. ق، 750 - 105 م. بسیار ناقص است، زیرا هزاران نسخه خطی عربی در علوم و ادبیات و فلسفه همچنان در کتابخانه های دنیای اسلام نهان مانده است. و آنچه در این صفحات آورده ایم از دریای مواریث اسلام فقط قطره ای بود. اگر علما این میراث فراموش شده را کشف کنند، به احتمال قوی قرن دهم مشرق اسلامی را در تاریخ عقل انسانی باید یکی از قرون طلائی تاریخ خواند». ایشان در جای دیگر می نویسند: «... اسلام طی پنج قرن، از سال 81 تا 579 ه. ق (700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی وضع قوانینی منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانشوری، علم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود. پزشکان اسلامی پانصد سال تمام علمدار طب جهان بودند.
... تنها در دوران های طلائی تاریخ بوده است که جامعه ای می توانسته مانند اسلام، در مدتی به همین کوتاهی این همه مردان معروف در زمینه حکومت، تعلیم، ادبیات، لغت شناسی، جغرافیا، تاریخ، ریاضیات، نجوم، شیمی، فلسفه و پزشکی به وجود آورد...» (ویل دورانت، 1949 م، ترجمه، 1373)
منبع : سایت