تریبون مستضعفین – هادی فیروزمندی
زن و مردی برای نجات مادر و دخترِ کوچکش در میان تیرهای دشمن به خرابهها میروند، اما برای نجات آنها، باید از کوچهای عبور کنند که تحت کنترل اسنایپرهای دشمن است. مادر، باردار است و پایِ آمدن ندارد. داستان از همینجا شروع میشود…
داریوش غذبانی در فیلم داستانی کوتاه ده دقیقهای «حنانه» که در جشنواره سوم فیلم مردمی عمار به اکران درآمد، به نمایش برشی از جنگ، از زاویهای ضدِجنگ پرداخته است. کارگردان برای رساندن این منظور به سراغ عواطف و احساساتِ انسانیِ تکتیرانداز دشمن رفته و ضمن نمایش ابعاد عاطفی انسانیت حتی در دشمن، او را بین دوراهی اطاعت از اوامر مافوق خود و پاسخ به وجدان بیدارش قرار داده است.
«من هم مثل تو مسلمان هستم و عرب!». زنِ باردار روبروی تکتیرانداز دشمن ایستاده و این را خطاب او میگوید، تا بلکه او را از گرفتن جانِ دخترش منصرف کند.
فیلمنامهی «حنانه» ساده است و هیچ اتفاقِ عجیب و پیچیدهای در خود ندارد. درواقع نویسنده سرک کشیده است به کوچه پس کوچههای خلوت جنگ. جایی که پاسخ گلوله، گلوله نیست. سوژه با وجود کلیشهای بودنش خوب پرداخت شده است، میشود گفت کارگردان در این امر موفق بوده است. فیلم در عین سادگی، مفاهیم عمیقی را در لایهی زیرین خود دارد، که آن را تبدیل به یکی فیلم نمادگرا کرده است.
به عنوان مثال در لحظهی عبور از کوچه میبینیم عروسک از دست دختر میافتد. وقتی تیر به مرد میخورد و زخمی روی زمین میافتد، حنانه که مبهوت و کمی بیتفاوت نشان میدهد، راه رفته را برمیگردد تا عروسکش را بردارد. در ادامه مادر برای نجات دخترش شتابان به سمت او میرود. تلاش حنانه برای نجات عروسکش، در مقابل تلاش مادر برای نجات دخترش، نقطه عطف فیلم است. تک تیرانداز اما اسلحه را رها میکند و میرود…
«حنانه» روایت نجاتِ مادرِ باردار و دختر کوچکی است که نه سهمی در جنگ دارند و نه توان دفاع از خود! همه چیزشان همین بیگناهی است و مظلومیت.
«حنانه» روایتِ ساده و روانی است از یک «دفاع».