مبنای دوم: مکتب عاشقی
مکتب عاشقی در مسلک امام (ره) اخص از مکتب اشراقی و عرفانی است و نسبت آن نظیر نسبت کعبه و مسجدالحرام است. آنکه در کعبه است، در مسجد هم هست اما هر که وارد مسجد الحرام شد، لزوما به کعبه نرسیده است.
امام در ضمن ابیاتی همه مسلکها را مورد انتقاد قرار می دهد و تنها مکتب عاشقی را به عنوان حق مطلق برمی گزیند:
ما زاده عشقیم و فزاینده دردیم
با مدعی عاکف مسجد به نبردیم
با مدعیان در طلبش عهد نبستیم
با بی خبران سازش بیهوده نکردیم
در میکده با می زدگان بیهش و مستیم
در بتکده با بت زده هم عهد چو مردیم
در حلقه خودباختگان چون گل سرخیم
در جرگه زالوصفتان با رخ زردیم
در زمره آشفته دلان زار و نزاریم
در حوزه صاحبنظران چون یخ سردیم
با صوفی و درویش و قلندر به ستیزیم
با می زدگان، گمشدگان بادیه گردیم
با کس ننماییم بیان، حال دل خویش
ما خانه بدوشان همگی صاحب دردیم (40)
امام در بیتی اشاره می کنند که تنها بنیانی که اصیل است عشق است:
غمزه کردی، هر چه غیر از عشق را بنیان فکندی
غمزه کن بر من که غیر از عشق بنیانی ندارم (41)
رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن
که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست
اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار
که جز این طایفه را راه در این محفل نیست
این نقدها به دو مطلب مهم اشاره می کنند:
اول آنکه عرفان امام با طریقه اهل تصوف و عرفان اصطلاحی متفاوت است اگرچه در بسیاری موارد نیز مشابهت دارند.
دوم آنکه امام عارف اهل کشف و شهود را همرتبه عاشق نمی گیرد.
عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم بدر آورد و سر دارم کرد
عشقت از مدرسه و حلقه صوفی راندم
بنده حلقه بگوش در خمارم کرد. (42)
در بیتی به طور مشخص به مراحل سه گانه فلسفه وعرفان و عشق اشاره می فرمایند:
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که بمنزلگه عشاق ره باطل نیست (43)
در بیتی دیگر از سه مقام حکمت، عرفان و عشق به عاقلی و حیله گری و هوشوری صاحبنظری و حیرت سوداییان و مستان تعبیر می فرمایند:
ماز دلبستگی حیله گران بی خبریم
از پریشانی صاحبنظران بی خبریم
عاقلان از سر سودایی ما بی خبرند
ما ز بیهودگی هوشوران بی خبریم (44)
در ابیاتی دیگر با لحن تندتری مقصود را ادا می فرمایند:
با صوفی و با عارف و درویش به جنگیم
پرخاشگر فلسفه و علم کلامیم
از مدرسه مهجور و زمخلوق کناریم
مطرود خرد پیشه و مطرود عوامیم (45)
از نظر امام عارف با سالک تناسب دارد و عاشق با واصل.مرتبه واصلین کجا و مرتبه سالکین کجا! از این رو نگارنده معتقد است مراتب معرفت در نزد امام دارای سه مرحله معرفت فلسفی و حکمی، معرفت ذوقی و شهودی و معرفت ولایی و عشقی است. در مرحله عشق فناء حقیقی و بقاء پس از فناء حاصل می شود.
مبانی اندیشه های عرفانی امام در اشعارشان با عرفان شیعی کاملا قابل تطابق است. مکاتب سه گانه فلسفی، عرفانی و عشقی را می توان با حکمت بحثی، حکمت ذوقی و حکمت شیعی متناسب دانست.از اشعار امام برمی آید که علم عاشقی را همان کمت شیعی می داند که سرچشمه آن در ائمه (ع) است.
ما عاشقان ز قله کوه هدایتیم
روح الامین به "سدره" پی جستجوی ماست (46)
فرهادم و سوز عشق شیرین دارم
امید لقاء یار دیرین دارم (47)
در برخی اشعار به طور مشخص از ولایت شیعی به مکتب عاشقی تعبیر کرده اند.
سرخم باد سلامت به من راه نمود
ساقی باده به کف جان من آگاه نمود
خادم درگه میخانه عشاق شدم
عاشق مست مرا خادم درگاه نمود
سر و جانم به فدای صنم باده فروش
که به یک جرعه مرا خسرو جم جاه نمود
برگ سبزی زگلستان رخت بخشودی
فارغم از همه فردوسی گمراه نمود
باکه گویم غم آن عاشق دلباخته را
که همه راز خوداندر شکم چاه نمود (48)