• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 663)
شنبه 18/9/1391 - 15:8 -0 تشکر 577975
هنر نقاشی

منظره پردازی در هنر نقاشی  مشهور است که احساس مشترک بشری، پس از عشق، احساسی است که در مقابل زیبایی یک منظره به هر انسانی دست می دهد. مهارت نقاش منظره پرداز در بازنمایی عناصر طبیعت به گونه ای است که بیننده در نگاه اول به دلیل «زیبایی اثر» به آن دل می سپارد و در نگاه بعدی به خاطر آنکه در «خوبی» آنچه می بیند هیچ شکی ندارد، به آن تعلق خاطر عمیق تری احساس می کند.

انسان امروزی و به ویژه شهروندان شهرهای بزرگ کمتر فراغت بال دارند تا زمزمه نسیم را از لابه لای صنوبرها بر جان مشتاق خود حس کنند. تصاویر تلویزیونی از مناظر و چاپ های دیجیتالی فراوان از طبیعت، هرگز قادر نیستند حس خالصانه و ناب یک نقاشی آبرنگ کوچک را در جان مخاطبان بریزند. منظره پردازی دل انگیز و هوش ربا در زمانه تکثیر دیجیتالی تصویر، قدر و قیمت بسیار بیشتری از چند قرن گذشته پیدا کرده است و به راستی این چه رازی است که وقتی منظره در مهار رنگ ها و خطوط هنرمندانه بر پرده منعکس می شود، مالامال از خیال، رویا و زیبایی می شود. تاثیری که منظره (Land scape) بر مردم می گذارد غیر قابل اندازه گیری و توصیف است: درک محدود و گزیده منظره (در قاب تابلو)، در برابر ادراک نامحدود منظره (در طبیعت بیکران) سبب می شود که آنان به ارزش نگاه هنرمندانه و گزینش عالمانه و هنرمندانه از چشم انداز محیط بیشتر پی ببرند زیرا هنرمند، گاهی از موهبتی چنان استثنایی برخوردار است که می تواند شرایط فردی زندگی خویش را به نحوی هماهنگ کند که همراه با وحدت عالم به ارتعاش درآید. در چنین تعریفی، انعکاس هنرمندانه طبیعت در ساختار اثر هنری، رابطه ای را تقویت می کند که جامعه سخت به آن نیازمند است: خلق آثاری که برگرفته از محیط آشنای ماست، آثاری که دیدار از آنها دلشوره هایی را تقویت می کند که به ارتقای سطح سلیقه مردم یاری می رساند، آنچنان که در هیچ شرایطی حاضر به آلودن چشم اندازی نخواهند بود که هنرمند از گوشه گوشه آن اثر هنری استخراج می کند.

مردم ما نیاز دارند زاگرس، دماوند، کویر، ابیانه، زاینده رود، البرز، دنا، چهارمحال، ممسنی و ... را از طریق هنر نقاشان سرزمین خود به خاطر آورند.

انعکاس مناظر و چشم اندازهای آشنای یک سرزمین در آثار نقاشان آن سرزمین، منجر به ادراک غنی تر مخاطبان از محیط اطراف می شود. می خواهم بگویم، هرچه از اطراف نقاشی کنیم، گویی چیزی از فرهنگ و شعور دوران را به تپه و کوه، صخره و درخت افزوده ایم ... نقاشی از منظره، به تعبیری بی شباهت به مکالمه میان انسان هنرمند و چشم انداز اطراف نیست، حاصل این مکالمه خلاق به تصویری منتهی می شود که روح زمانه را در کالبد طبیعت می دمد. از این روست که نقاشی از یک کوه در طول مثلا سیصد سال و از یک زاویه و یک ساعت و نور مشابه، اصلا هیچ شباهتی با هم ندارند: در همه منظره های نقاشی شده از کوه می توان کوه را دید اما همه کوه های نقاشی شده در گذر زمان تفاوت های فرهنگی و زیبایی شناسانه با هم دارند. چنانچه مکانیسم این فرآیند هنری را بشکافیم، خواهیم دید که نقاشان بزرگ تا چه میزان به ارتقای فهم جامعه می توانند یاری برسانند.

میان چشمان گرسنه یک شهروند و همه امکانات طبیعی و مصنوعی اطراف او چه چیزهایی گذاشته ایم؟ این فاصله را چگونه پر کرده ایم؟ برای مثال می خواهم بگویم جاجرود اگر زیباست برای آن است که روزی به عنوان یک سوژه مورد پسند استاد علی محمد حیدریان واقع شده است. حیدریان، جاجرود را زیبا، دوست داشتنی، پاکیزه و خاطره انگیز به تصویر کشیده است. اگر ما بر جاجرود جفا کرده باشیم، اثر استاد به یک رویای دست نایافتنی تبدیل می شود و اگر جاجرود، جاجرود جاری در منظره استاد حیدریان را همچنان سالم و پاکیزه حفظ کرده باشیم، اثر استاد به یک برداشت هنرمندانه از جاجرود تعبیر می شود.

پیوند میان هنر، طبیعت، انسان و زندگی و رابطه ارگانیک میان آنها ازجمله نشانه های رشد و توسعه متوازن، پایدار و علمی است.

با دور شدن هرچه بیشتر اجتماعات انسانی از ضربان طبیعت بکر و نیالوده و غرق شدن هرچه بیشتر در چشم اندازهای هندسی شهرها، این نیاز هر دم حیاتی تر جلوه می کند، نیازی که با وجود امکانات گسترده تکنولوژیک که قادر به ثبت و تکثیر بی سابقه تصاویرند اما هرگز نمی تواند با یک نقاشی منظره رقابت کنند، بیشتر حس می شود زیرا چشم گرسنه انسان امروزی به آشنایی با فریبندگی های رنگ و نور، آن هم رنگ ها و نورهایی که از دامن طبیعت ریشه گرفته و دستی ماهر و هنرمند بر صفحه نقش کرده باشد، سخت نیازمند است.

با دیدن نقاشی منظره باید جهان بیننده وسعت بیشتری پیدا کند و چیزی را دریافت کند که کلمات از بیان آن قاصر و موسیقی از توصیفش ناتوان باشد. یک منظره باید به گونه ای نقاشی شود که در حین دیدن آن، حس کنی دنیا شادابی اولیه اش را باز یافته، همه چیز درخشندگی و جلال روزی را که از دست خداوند خارج شدند، به خود می گیرند و آب، ساحل، تپه، درخت، کوه و ... به اصل مرموز و بدوی خود بازگشته اند.

بسیاری از نقاشان منظره پرداز، در شرایطی که فقط یک لکه ابر یا تپه ای خاموش در مقابل شان بوده و در تنهایی محض در دل طبیعت از تماشای آنچه می دیده اند، از چشم انداز یک گندمزار یا جلوه گری های درختانی که سرود باد در رگ برگ هایشان هوهو سرداده، سخت به گریه افتاده اند یا به طرز جنون آمیزی دلشاد شده و همچون پرنده ای به هوا جسته اند.

پل سزان می گفت: «من همانطور نقاشی می کنم که درخت بادام شکوفه می کند» و می افزود: «ما، من و مدل ام، رنگ هایم و من باید در هماهنگی زندگی کنیم و ... و من شعور ذهنی این منظره ام و بوم من شعور عینی آن.»

او می گفت: «بوم من و منظره هر دو خارج از من هستند، اولی (بوم نقاشی) آشفته، در هم و پریشان است و فاقد زندگی منطقی، حال آنکه دومی (منظره) ماندگار است و نظم یافته.» سزان می خواست به شعور و احساس خود، روی بوم تحقق بخشد و هرگز در پی انتزاع نبود، بلکه در پی شناخت هستی بود.

«طبیعت» آن جزء از جهان است که توسط انسان خلق نشده است و ما به کمک حس هایمان و بدون استفاده از ابزارهای مصنوعی آن را درک می کنیم. شیفتگی به نور و جلوه های لایتناهی رنگ و تغییر آن، می تواند مضمون اصلی یک عمر منظره نگاری باشد، بی آنکه منظره انباشته از درخت و گل و سبزه باشد.

نورپردازی نوعی بیان دیگرگونه عشق است: آنسان که هوا با همه چیز درمی آمیزد و به جایی محدود نمی ماند، آنسان که آفتاب بر گستره خاک می گسترد ... این عشق است که «واقعیت ها» را به «هنر» تبدیل می کند، عشق است که آنها را پیوند می زند، عشق است که بال می گشاید، از اعماق بال می گشاید تا فراز ابرها، آنجایی که نوری عالمگیر، ایمان را در قلوب انسان ها می پراکند. منظره نگاری تحت تاثیر شدید «نور» و «زمان» است. نور و زمان در پی هم یا با هم در تغییر و حرکت اند. تغییر نور با حرکت لاینقطع زمان همراه است. عشق، عنصر اصلی بر روی پالت یک نقاش منظره پرداز است چرا که با رنگ و قلم به تنهایی نمی توان اینچنین نور را به بیان واداشت.

«جان راسکین» معتقد بود که پاکی و تقدس سرشت طبیعت است و می تواند نوعی تاثیر منزه کننده و تعالی بخش بر همه دل سپردگانش داشته باشد.

منظره پردازی در ابتدا، پرورده ایمان بود. بیشتر انسان ها در هر جای دنیا، هرگاه به دنبال توضیح واژه «زیبایی» تلاش می کنند، شروع به توصیف یک منظره می کنند. شاید صحنه یک کوهسار یا دریاچه , شاید یک باغ یا یک گندمزار را مثال می زنند.نقاشی منظره، مانند خود طبیعت، سرچشمه تسلی خاطر و شعف است.

«رامبراند» نقاش بزرگ هلندی، در میان مشاهده گران طبیعت از حساس ترین و دقیق ترین هنرمندانی است که تاکنون پا به عرصه وجود گذاشته اند. او به مرتبه ای رسید که می توانست برای هر چیز دیدنی بی درنگ یک معادل ترسیمی رقم زند. در طراحی هایی که از مناظر در دهه ۱۶۵۰ میلادی نقش زده، هر نقطه و هر خط در به جلوه درآوردن حالت فضا و نور دخیل هستند. در کار رامبراند، حتی سفیدی کاغذی که در بین سه ضربه سریع قلم موی او گیر می افتد، سرشار از هوا به نظر می رسد.

رامبراند عاشق واقعیات منظره بود: جنب و جوش بوته ها، بازتاب آبراهه ها، سایه پراکنی کهنه آسیاب ها و ... همه به تیزی اشتهایش می افزود.

برای چنین نقاشانی، نقاشی از منظره، به معنای خلق یک دنیای تصوری و خیال پردازانه بود ... دنیایی پهناورتر، اغراق آمیزتر و مالامال از تداعی هایی که خود به خود از ذهن برمی آیند: اینان شاهکارهایی موافق با عادات نگاه ما برایمان خلق کرده اند. دقت و ظرافت معجزه آسای اینان، شکوه و گیرایی طبیعت بی آلایش را به عواطف بشری اهدا کرده است. نقاشان منظره ساز، به سرعت و به حق در دل مخاطبان جا باز می کنند زیرا که آنان چیزی را بر پرده نقش می زنند که عامه مردم فقط می توانند آن چیز را با یک آه یا افسوس به صورت صدایی کوتاه از سینه خارج کنند.

تاکنون دست کم پنج نگرش در منظره پردازی شناسایی شده است:

۱) منظره پردازی واقع گرایانه

۲) منظره پردازی نماد گرایانه

۳) منظره پردازی خیال پردازانه

۴) منظره پردازی آرمانگرایانه

۵) منظره پردازی طبیعت گرایانه

منظره پردازی واقع گرایانه واقع گرایی در منظره پردازی، همچون رود زلالی از لطیف ترین عواطف انسانی است که تا وقتی که خورشید طلوع می کند و گندمزارهای طلایی با تلألو و درخشش، چشم هر بیننده را مفتون خود می سازد و تا زمانی که وزش باد، علفزارها را مواج می کند هست.

منظره پردازی واقع گرایانه، با عبور از صافی احساس هنر، به چیزی آشناتر، انسانی تر و ملموس تر از منظره خام و طبیعی تبدیل می شود.

هگل عقیده داشت: تبدیل صداهای طبیعی به موسیقی، قابل قیاس است با بازنمایی منظره ای طبیعی در تابلوی نقاشی. ● منظره پردازی نمادگرایانه

هنر، در اصل خود تا اندازه ای نمادگرا هست، اینکه ما در پذیرفتن مفهوم «نماد» چه دیدگاهی داشته باشیم، به تعریف ما از منظره پردازی نمادگرایانه کمک می کند. منظره نمادگرایانه، در مبادی نخستین خود، محصول دیدگاهی زاهدانه بود. اروپائیان خیلی دیرتر از مردمان شرق و به ویژه ایرانیان به ارزش زیبایی شناسانه منظره پی بردند. در فلسفه مسیحیت و از زبان یک راهب مشهور در قرون وسطی، به نام «سنت آنسلم» st. Anselmمی خوانیم: «به سر بردن در باغی که گل های سرخش نگاه و شامه را می نوازد و پرنده هایش برای گوش نغمه سرایی می کنند، پلید و انحراف انگیز است.»

فهم این نکات، برای ما که چندین قرن پشتوانه و سابقه تاریخی دیر سال از استعاره «باغ» در فرهنگ خود داریم کمی دشوار است. اروپائیان با فلسفه باغ توسط ایرانیان آشنا شدند. با دقت در ریشه لغت Paradise که از «پردیس» فارسی به معنای بهشت به فرهنگ اروپایی راه یافته می توان بیشتر به این نکته واقف شد. «پردیس» در لغت فارسی به معنای «محوطه محصور» است و کنایه ای از بهشت! یا جایی که انسان در متن زیباترین مظاهر طبیعت، عالم روحانی را تجربه می کند.

منظره پردازی خیال پردازانه هنرمند، در اینگونه از منظره پردازی، هنرش را با دنیایی که برای خود می سازد آغاز می کند، نه با دنیایی که مشاهده می کند. به عبارتی، نقطه آغاز این نوع از منظره سازی، تخیل است و از طبیعت واقعی و زندگی روزمره کناره می گیرد.

هنرمند خیال پرداز، تحت سیطره همان نیروهایی دست به قلم می شود که بر رویا تسلط دارند. بودلر در این باره می گفت: «این مناظر خیالی، همچون افسونی القاکننده هستند.»

منظره پردازی آرمان گرایانه در این نوع، هنرمند هم در زمینه مضمون و هم در ساختار، سودای دستیابی به پایگاهی رفیع را در سر می پروراند.

عناصر این نوع از منظره پردازی، البته از طبیعت اخذ می شوند اما به همان صورتی به کار می روند که واژگان شعر از لابه لای سخنان معمولی برچیده می شود. شاعر به تداعی های متعددی که هر واژه به دوش می کشد توجه دارد، همچنین به قابلیت های کلان برای هارمونیزه شدن معانی و همراهی با دیگر کلمات دلبسته است.

آثار نقاشان آرمانگرا همواره در افق ذهن انسان به بقا ادامه می دهد. آنان به آثار فریبنده و مسحور کننده خود و با نمایشی آرمانی از عناصر طبیعت به ما یادآوری می کنند که «خدا در همه جا حضور دارد» و بدین سان طبیعت را در کمالی شگفت آور به تصویر می کشند.

منظره پردازی طبیعت گرایانه سیاه اینان که به «ناتورالیست» نیز مشهورند، با تخیل میانه ای ندارند و حتی از آن پرهیز می کنند. نقاشان این نوع از منظره پردازی معتقد به نشان دادن جلوه های زیبای طبیعت بوده و حتی زشتی های طبیعت را نیز به زیبایی عرضه می کردند. آنان طبیعت را محور همه چیز می دانستند و انسان را نیز موجودی در دست طبیعت می پنداشتند. موضوعات عادی، دم دست و روزمره در دست این نقاشان به مناظری شگفت تبدیل می شوند. 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.