«به عقیده ی مولوی، حسین مرکز حقیقت است و این یزید است که ناحق است و مراد از لفظ فراق این است که یزید، فرسنگ ها از حقیقت دور است... شهادت حسین در دیدگاه دشمنان اسلام و فرمانروایان بخیل و ناحق نوعی اسارت است، اما در حقیقت آن بزرگ وار به زندگی ابدی واصل گشته است.»(6)
«در بیتی از فرط علاقه به امام حسین(ع) می گوید: در روز عاشورا، روزه بگیر، برای این که در آن روز امام حسین(ع) را با لب تشنه و گرسنه شهید کردند، اگر آرزوی زیارت کربلا را داری.
ششه می گیر روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن(7)
در دفتر ششم هم در یک جا کلمه ی «گوش وار» را کنایه از همان «سبط پیامبر» آورده است، در داستان آن کس که در روز عاشورا به شهر حلب وارد شد و چون عزاداری شیعیان را دید، پرسید که این غوغا و هیاهو را چه سبب است، به او جواب دادند:
روز عاشورا نمی دانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بِه است
پیش مؤمن کی بود این قصه خوار
قدر عشق گوش، عشق گوش وار
پیش مؤمن ماتمِ آن پاک روح
شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
مگر نمی دانی که روز عاشورا، روز عزای جانی است که به تنهایی از مردم یک قرن برتر و بهتر است.
مگر ممکن است که این اندوه در نظر مؤمن حقیر و خوار باشد؟ عشق گوش واره به اندازه ی عشق گوش است، یعنی همان طور که انسان گوش را دوست دارد، گوشواره را نیز دوست دارد. گوش در اینجا کنایه از امام حسین(ع) است و منظور این است که هر کس پیامبر را دوست دارد، باید امام حسین(ع) را نیز دوست داشته باشد، چرا که حسین بن علی(ع) نواده و جگر گوشه ی پیامبر(ص) است»(8)
ذکر این نکته نیز در اینجا لازم است که خواننده به هنگام مطالعه ی این داستان ممکن است «تصوّر نماید که مولوی در این بیت مخالف عزای عاشورا است، قطعاً چنین نیست. عمق گفته های مولانا حاکی از این است که باید روش حسینی را برای خود سرمشق قرار داد، چون آنان در حقیقت پاشاهان دین هستند، رفتن آن حضرت از دار دنیا که به منزله ی گسستن زنجیر حوادث طبیعی است موجب شادی وجدان است نه اندوه و ماتم... آنان از این سرای فانی به سرای ابدی پا گذاشته اند و در حقیقت اگر تو هشیار باشی، دوران مُلکت و سروری آنان با شهادتشان شروع شده است و اگر از آگاهی و هشیاری محرومی، برو گریه بر حال خود کن که کار تو نشان می دهد که منکر انتقال روح به ابدیت و آستانه ی محشری.»(9)
هم چنین از سوی دیگر چنان که همگان نیز بر این نکته واقفند، مثنوی مولانا مشحون از تأثیرپذیری های گوناگون از قرآن و احادیث است و تجلی قرآن و حدیث در این اثر جاودان به اوج خود می رسد و این بهره گیری و اثرپذیری علاوه بر این که نشانه ی دانشمندی و روشن فکری شاعر شمرده می شود، قداست و حرمت خاصی نیز به سروده ی او بخشیده است و به همین جهت سخن او را برای مردمی که به قرآن و حدیث به دیده ی حرمت می نگرند، ارجمندتر و پذیرفتنی تر ساخته است. و از این میان با توجه به موضوع بحث ما بهره گیری ها و اثر پذیری ها از کلام نورانی حضرت امام حسین(ع) را که در این کتاب بزرگ تجلی یافته است، باز می نماییم:
تو که ز اصطرلاب دیده بنگری
در جهان دیدن یقین بس قاصری
(مثنوی،دفتر5، ب1905)
تا به گفتگوی بیداری دری
تو زگفت خواب، بویی کی بری
(مثنوی،دفتر اول،ب569)
خوی کن بی شیشه دیدن نور را
تا چو شیشه بشکند نبود عمی
(مثنوی،دفتر5، ب991)
هر سه بیت الهام گونه هایی است از سخن امام حسین(ع) در دعای عرفه:
«الهی ترددی ی الاثار یوجب بعد المزار».
خداوندا! توجهم به نمودهای ظاهری جهان، مرا از دیدارت دور داشته است.
مثنوی-زمانی-دفتر اول-ص215
سوی فعل خویش می ننگرم
رو سپس کردم بدان محض کرم
سوی آن امید کردم روی خویش
که وجودم داده ای از پیش پیش
مثنوی-دفتر 5-ب184-1841
منگر اندر ما، مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر
مثنوی-دفتر اول-ب