جایگاه خانواده درایران:
در ایران ما در گذشته های نه چندان دور اعضای یک فامیل در یک محله کنار یک دیگر زندگی میکردند و در کنار این مجموعه، اعضای خانواده شامل پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر، فرزند و نوهها نیز در یک مجموعه ی ساختمانی به سر می بردند.[11] نتیجه ی طبیعی چنین وضعیتی نوعی تقسیم طبیعی کار بین اعضای خانواده بود. این تقسیم کار شامل کسب درآمد، تنظیم اقتصادی خانواده، ترتیب دادن ازدواج، تربیت فرزندان، فعالیتهای آموزشی و تأمین امنیت خانواده میشد.مثلاً در بسیاری از خانوادهها تهیه ی نان و خرید برای خانواده، تکلیف پدربزرگ بود و نگه داری از فرزندان را مادربزرگها بر عهده میگرفتند و فرزندان ارشد کار میکردند.
همچنین در خانواده ی گسترده، نیازهای اقتصادی به مراتب کمتر از نیاز خانواده ی مستقل و ناپیوسته است زیرا خانواده ی گسترده به یک سفره، یک یخچال، یک تلویزیون، یک لباس-شویی و... نیاز دارد. با هسته ای شدن خانواده ها و علی رغم تاثیر فراوانی که خانواده می-تواند در تربیت و جامعه پذیری فرد و در واقع اصلاح و پیش رفت همه جانبه ی جامعه داشته باشد و با توجه به این که خانواده، دین، سنت و جامعه ارتباط عمیق و پیچیده ای با یک دیگر دارند، بعضا مسئله ی خانواده از دید محققین اجتماعی غافل مانده است. تجربه و تحقیقات اجتماعی ثابت کرده است که عواملی چون تربیت غلط در خانواده، خانواده های نامستحکم، خانواده ها ی طلاق و... در انواع ناهنجاری های اجتماعی نقش مستقیم و به-سزایی دارند.
امروز که در حال بازگشت به خانه بودم، در پیاده رو دو مادر را دیدم که دست کودکان خردسال شان را گرفته بودند. یکی از بچه ها خیلی گریه می کرد و نق می زد و دیگری ساکت بود ... مادر بچه ای که ساکت بود به آن مادر گفت: «یک خورده دعواش کن یا یک کتکی بهش بزن تا ساکت بشه!» (معلوم شد چرا دیگری ساکت است!!!) اما مادر اولی گفت: «این قدر زدمش ولی ساکت نمی شه! این قدر با مشت تو کله اش کوبیدم ولی حالیش نمیشه دیگه!!!» دیگه مادر اولی دلش سوخت و گفت: «حالا تو کله اش نزن! ...» این یک جور تربیت کردن!
به نظر می رسد علی رغم این که در عصر مدرن و در جوامع مدرن، تاثیر و کارکردهای خانواده کمتر از قبل شده اما هنوز هم یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی است که در حیات شخصی و اجتماعی هر کس در هر جا و هر زمان نقش حیاتی دارد اما نکته ی قابل توجه در خانواده های ایرانی پدیده ای به نام «فرزندسالاری» است.
اصطلاح فرزندسالاری بار معنایی منفی دارد و از آن، حکومت فرزندان در خانواده، برنده-شدن فرزندان در رویارویی با والدین، حرف شنوی نداشتن فرزندان از والدین و امثال آن ها مستفاد می شود و با اصطلاح فرزندمحــوری که در آن بیشتر فعالیت های والدین بر محور خواسته ها و برنامه های فرزندان تنظیم می شود، متفاوت است. فرزندسالاری، با شدت کمتر، به معنی برآورده کردن زیاده از حد خواسته های فرزندان یا به اصطلاح، وقف کودکان شدن است؛ و در حالت افراطی به صورت سلطه ی مستقیم و دیکتاتوری فرزندان در خانه آشکار می شود.
در حالت اول، که معمولا در سنین کودکی (سنین دبستان و راهنمایی) رایج است، فرزندسالاری معمولا به صورت لوس بازی، زیاده خواهی، بی ادبی و بی نظمی بروز می-یابد.حالت دوم، که اغلب در سنین نوجوانی و جوانی (سنین دبیرستان، دانشگاه و بالاتر) قابل مشاهده است، با تحکم، زورگویی، وقاحت و قلدری فرزندان در خانه همراه است.
از میزان گستردگی این پدیده در ایران اطلاع دقیقی نداریم و همین قدر می دانیم که همه-ی خانواده ها بدان گونه که تعریف کردیم فرزندسالار نیستند با این حال، با توجه به اظهارات عامه ی مردم و صاحب نظران، می توان گفت که رواج این پدیده به درجه ای است که نه تنها می توان آن را مسئله ای اجتماعی نامید بلکه تقریبا برای همگان شناخته شده است زیرا افراد یا خود درگیر آن هستند یا مواردی از آن را از نزدیک دیده اند. در ضمن با این که دقیقا نمی توان گفت کدام گروه های اجتماعی با این مسئله روبه رو هستند، می توان گفت که این پدیده بیشتر در میان اقشار متوسط تحصیل کرده ی شهری رواج دارد.
به طور کلی می توان گفت که در زمینه ی ارتباط فرزندان با خانواده و بالعکس، در مقایسه با گذشته، تحول بزرگی رخ داده است. افراد سال خورده می گویند: «در زمان ما الگویی حکم-فرما بود که امروزه آن را پدرسالاری می نامند و حال وضعیتی حکم فرماست که آن را فرزندسالاری نامیده اند». موارد بسیاری حاکی از این تغییر است.
شاید بارها شنیده ایم که در قدیم، بزرگ ترها قسمت های بهتر غذا را می خوردند، وسایل بهتر خانه متعلق به بزرگ ترها بود، بزرگ ترها در جای بهتر خانه می نشستند و… اما این روزها همه چیز برعکس شده است.فرزندسالاری پیامدهایی دارد که شامل مواردی همچون: بی توجهی والدین به یک دیگر، ائتلاف فرزند با یکی از والدین، تنفر والدین از فرزندان و عدم آمادگی فرزندان برای ورود به عرصه ی زندگی است.