• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ایران سرای من (بازدید: 4773)
شنبه 20/8/1391 - 21:22 -0 تشکر 573034
ایران شناسی / سلسله های حکومتی ایران

1. پیشدادیان

بر اساس داستانهای اساطیری ایران زمین اولین سلسله حاکم بر جهان و به تعبیری اولین انسان از پیشدادیان بوده اند . بنا بر افسانه های کهن هر یک از پادشاهان این سلسله نقشی در تکامل دانش بشر اولیه داشته اند. فریدون و ایرج و پسرانش در اساطیر ایرانی ، نخستین دادگران بودند که نظم و قانون و امنیت را در جامعه بشری برقرار کردند و به همین دلیل نام این سلسله پیشدادیان بوده است یعنی نخستین وضع کنندگان قانون .
پادشاهان این سلسله عبارتند از :
• کیومرث
 
نخستین پادشاه و بنیانگذار سیستم پادشاهی جهان و همچنین سلسله پیشدادی در ایران است . زمان پیدایش این سلسله در حدود 6000 هزار سال پیش می باشد . آثار باقی مانده در مسجد سلیمان و متون زرتشتی حکایت از این امر دارد . نام وی در اوستا گیومرتا آمده است و ذکر شده است که زرتشتیان او را نخستین انسان میدانند .
بر اساس اساطیر ایرانی پس از مرگ وی و از جسم مرده او دو موجود نر و ماده بنام مشیه و مشیانی روییدند. این جفت ابتدا بصورت گیاه بوده و به مرور تبدیل به انسان شدند که نخستین پدر و مادر انسان بودند.
از دیدگاه فردوسى كیومرث نخستین شاه، نخستین كسى است كه تاج بر سر مى‏نهد، خوراك و پوشاك نو مى‏كند، جانوران از او فرمان مى‏برند و در جنگها شركت مى‏كنند. مسكن او كوهستان است و پلنگینه می پوشد . دیوان بر این بهروزى رشك مى‏برند. در نبرد نخست سیامك پسر كیومرث به دست دیو كشته مى‏شود. كیومرث تشنه انتقام، از پس یك سال سوگوارى، نوه هوشمندش (هوشنگ) را به جنگ دیو سیاه مى‏فرستد. نوه دیو را مى‏كشد. آرزوى كیومرث برآورده مى‏شود. مى‏میرد و نخستین داستان شاهنامه با پیروزى نیكى پایان مى‏پذیرد.
داستان کیومرث در شاهنامه
• هوشنگ
 
هوشنگ شایسته ترین نواده مشیه بود و پادشاه جهان شد. او پس از گذشتن از کوه البرز وارد مازندران شد و دیوهای مازندران را شکست داده و به اطاعت خود درآورد.
کشف آتش و برگزاری جشن سده بوسیله هوشنگ انجام شده است. بصورتیکه در داستانهای اساطیری آمده است : روزی هوشنگ با همراهانش به شکار رفته بود که ماری سیاه رنگ از دور پیدا می شود. وی سنگی برگرفت و بسویش پرتاب کرد. اگرچه مار فرار کرد ولی سنگ کوچک به سنگ آتش زنه در کوه برخورد کرد و از این برخورد آتشی برخاست. پس هوشنگ از اسب پایین آمد و خدای جهان را بخاطر آن نعمت و فروغ ایزدی سپاس گفت .
ساخت خانه، آهنگری، درودگری، بافندگی، ساخت ابریشم و عسل از جمله آموزه های هوشنگ بر اساس نوروزنامه خیام می باشد.
• تهمورث

پس از هوشنگ، تهمورت برادر یا پسر او شاه شد. این دو نخستین مومنان بودند و دین یزدانی و ستایش آذر را در جهان رواج دادند و با مقرر کردن نمازهای روزانه راه و روش خداپرستی را به مردم آموختند.
تهمورث در آغاز پادشاهی آرمانش را به مردم، شستن حهان از بدی ها، کوتاه کردن دست دیوها از همه جا و آشکار کردن چیزهای سودمند عنوان می کند. چیدن پشم بز و رشتن آن از آموزه های وی بوده است.
در شاهنامه از تهمورث با صفت دیوبند یاد شده است که این عنوان یادآور چیرگی او بر دیوان و جادوگران است.
• جمشید

جمشید از تبار هوشنگ بود و پس از تهمورث فرمانروای زمین شد. در زمان او مردم از همه نعمتهای مادی برخوردار بودند و وی علوم بسیاری را به مردم آموخت و برای آنها حکمت آورد. پیری و بیماری از بین رفته بود و زمینها حاصلخیز گشته بودند.
جشن نوروز را جمشید بنیان گذاشت و جام جهان نما ( جام جم ) منسوب به اوست. جمشید هزار سال حکومت کرد و پس از آن دچار غرور شد که این غرور فره ایزدی را از وی گرفت و او مغلوب اژدهاک تازی شد.
نرم کردن آهن و ساخت ابزار جنگ، پوشش مردمان، تقسیم مردمان به چهار گروه موبدان، جنگاوران، برزگران و کارگران، ساختمان سازی و خشت زنی، برآوردن گوهر و سیم و زر از سنگ، ساخت عطر و گلاب و مشک و عود و عنبر، ساختن کشتی و دریانوردی و بسیاری کارهای دیگر را به جمشید نسبت داده اند.
• اژدهاک (ضحاک ماردوش)

زمانیکه جمشید پس از هزار سال سلطنت دچار غرور شد و خود را خدا نامید ، اهورامزدا فره ایزدی خود را از او ستاند و جمشید بسیار ضعیف شد . در همان زمان یکی از دشمنان ایران زمین بنام تازیان به سرگروهی اژدهاک (ضحاک) به ایران حمله کرد و با شکست جمشید پادشاه ایران شد.
دوران حکومت ضحاک یکی از تلخ ترین دوران اساطیری شناخته می شود و شاید در میان اساطیر باستانی تنها دشمنی که پس از شکت به اسارت درآمده و به زنجیر کشیده شد او بوده است. ظلم ضحاک با کشتن روزی دو جوان ایرانی برای تهیه غذای مارهای روییده بر شانه خود به بالاترین حد خود رسیده بود که با قیام مردم به سرکردگی کاوه آهنگر و فریدون ، دوران هزارساله حکومت تو از بین رفت.
• فریدون
 

در زمان ضحاک ماردوش ، با قیام کاوه آهنگر و شورش مردم ایران بر علیه ضحاک فریدون که از نژاد تهمورث بود ، بعنوان رهبر مردم انتخاب شد و پس از شکست ضحاک وی را در بند کشید و در کوه البرز به بند کشید. سپس وی به پادشاهی ایران زمین برگزیده شد .
فریدونسراسر گیتی را زیر نگین داشت و مدتها بر جهان فرمانروایی نمود و پادشاهی بسیار دادپر بود. او در پیر سالیش جهان را بین سه پسر خور یعنی ایرج، سلم و تور تقسیم نمود. بدین صورت که ایران به ایرج ، توران را به تور و غرب را به سلم داد و خود به پرستش یزدان مشعول شد.
• ایرج
 
ایرَج  بر پایه گزارش های ایرانی کوچک‌ ترین فرزند فریدون بود که فریدون پادشاهی اش را بین او و برادرانش  سلم  و  تور  بخش کرد. سرزمین ایران در پی این بخش کردن به ایرج رسید.
سلم و تور که به ایرج رشک می‌بردند، به نیرنگ او را کشتند. سالیانی می گذرد تا منوچهر نوه ی ایرج آن ها را به خون خواهی نیایش ایرج، می کشد.
• منوچهر

Content 2
• نوذر

Content 2
• زاو (زاب)

Content 2
• گرشاسب
 

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:22 - 0 تشکر 573035

کیانیان یا کَویان(kavi)


دومین دودمان پادشاهی در اسطوره‌های ایرانی‌اند. لقب سران کیانی کَوی بود و از اینرو بدین نام خوانده می‌شدند. کویان در دوره پیش از تاریخ بر ایران خاوری فرمان می‌راندند. کریستن‌سن و گروهی دیگر به استناد  اوستا و داستان‌های ملی و دینی  ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوار نیست.


پس از فروپاشی حکومت پیشدادیان یکی از نوادگان منوچهر به نام کیقباد (معرب شده کی کواذ یا کی کهباد یا کی کباد) فرمانروایی خاندان « کیان » رابنیان نهاد. شایسته به بیان است که درمرکز استان چهارمحال بختیاری آثار وویرانه های شهری وجود دارد که بنام « شهر کیان » نامبرداراست.که حکایت از خاستگاه وجایگاه کیانیان دارد. بعلاوه « کیانی » نام دهی است دروسط جنگل بختیاری کهمردم این ده خودرا از اولاد پادشاهان کیان می دانند وبنا به سخن مرحوم سرداراسعد« نامه بر صدق گفتار خوددردست دارندکه پشت درپشت ازپدران به پسران رسیده استونیز فرمانی از اتابک نصرت الدین احمد از فرمانروایان لربزرگ (بختیاری) (730-695 ه ق) در نزد آنها موجود است ودر آن فرمان درج شده است که چون این جماعت نسبت به « کیان » می رسانند، چند پارچه ده وملک رابه تیول ایشان بخشیده است.»


همچنین درمیان کوه بختیاری مرز سردسیر وگرمسیر کوهی بنام « کی نه» به معنای نه تن از کیان وجوددارد.ونیز درمیان بختیاری های ساکن شهرستان ایذه ومسجدسلیمان، خانواده های فراوانی هستند که نام خانوادگی آنها کیانی و کیان پورمی باشدکه خود گواهی بربختیاری بودن کیانیان است. همانطوریکه اشاره شد کیقباد نخستین کسی است که حکومت کیانیان را بنیادگذاری نمود.درسه کیلومتری شرق ایذه کوهی است که نام آن« کوهباد یا کهباد»که همان « کی کواد یا کی کواذ» و معرب آن کی قباد (کی قواد یا کی قوات ) است ،می باشد. بر فراز این کوه قلعه ای (دژی ) وجودداردکه براساس داستانهای بومی ومحلی بختیاری ، آن را کیقباد ساخته ودر آن زندگی کرده است. پس از وی پسرش کی کاووس به شاهی رسید .کیقباد دو پسر دیگر بنامهای کی آرش وکی پشین نیز داشته است. درمیان بختیاری ها طایفه ای بنام « کیارسی » وجوددارد. این واژه در واقع همان کی آرش(کیارش) بوده است که چون در زبان بختیاری اغلب حرف (ش) درپایان کلمات به حرف (س) تبدیل می شوند کیارش به کیارس تبدیل شده و«ی» نسبت هم پذیرفته است که نشان می دهد شاید این طایفه بختیاری از بازماندگان کی آرش هستند.

- کی لهراسب

بنا به روایت فرزانه توس ، باوصیت کیخسرو ، کی لهراسب (لراسب) به پادشاهی رسید. نویسندگان دوران اسلامی از جمله :ابوریحان بیرونی ، مسعودی ،دینوری، حمزه اصفهانی و صاحب مجمل التواریخ ،سلسله نسب وتبار لهراسب را بدین شکل نوشته اند :( کی لهراسب پسر کیارجان «کیارگان» پسر کیمنش پسر کی پشین پسر کی کواد«قبا» .

نکته بسیار مهم این است که دوتا از چهار محله باستانی (چهار محال بختیاری) بنام های لار«لر» وکیار حکایت از نام این پدر وپسر یعنی لهراسب پسر کیارجان دارند. درمتون اوستایی از جمله آبان یشت : لهراسب به شکل « ائورت اسپ» آمده است. « ائورت اسپ » درمتون پهلوی فارسی به لهراسب تبدیل شده وبه باور برخی از پژوهشگران این تبدیل به شکل زیر صورت گرفته است : از ائورت اسپ = اهورداسپ واز اهورداسپ = اوهرداسپ واز اوهرداسپ = اوهرلاسپ واز اوهرلاسپ =لهراسب مشتق شده است. نگارنده دروجه تسمیه لردرکتاب (بنه وار من ایل من وشاهکار ایل بختیاری) نگاشته ام که « لر » درآغاز به شکل « لرد » بوده است وچون درزبان مردم لرستان فیلی وبختیاری هایی که از دورودوالیگودرز تا سردشت ودزفول سکونت دارند ،حرف« دال» رادرپایان کلمات وگاهی درمیانه کلمات گویش نمی کنند مانند بهداروند وخودت که به شکل «بهدارون» و«خت» ادا می شوند ،پس لرداسب یالهرداسب (لارداسپ) نیز به شکل لراسب یا لهراسب درآمده است ونام شهر لردگان وکوه «لار»درچغاخور نیز گواهی براین ادعااست ویاد آورنام شاه لهراسب کیانی هستند چون در دستورزبان فارسی پسوند« دگان »وجودندارد،پس لرد همان اهورداسب بوده ووارد زبان انگلیسی نیز گردیده وبه عنوان یک لقب از آن استفاده می کنند. درست دیدگاه نگارنده با دگرگونی هایی که درمتون پهلوی برلهراسب صورت گرفته مطابقت می کند. همچنین آتشکده شهر لردگان نیز توسط شاه لهراسب ساخته شده است. مسعودی درکتاب مروج الذهب نیز می نگارد:« آتشکده دیگر در شهر ارگان فارس (بهبهان) بودبه روزگاربهراسف(لهراسب) بناشده بود. پس از اسلام درایران ،نویسندگان دوران اسلامی ساکنین زاگرس از همدان تا شیراز را «لر » نامیده وسرزمین آنها راجبال لرستان گفته اند که حکایت از نام لهراسب یالرداسب دارد به طوریکه میرزا آقاخان کرمانی درتاریخ ایران می نگارد که: « هفتم ،سلاله هخامنشی، اینان ابتدا در ایلام وپس از آن در فارس سلطنت داشتند.شاید (لهراسب) به معنی « لربزرگ» باشد زیرا که قبیله اینان ازقوم لر بوده اند.» بارون دوبد نیز می گوید واژه « لر» ماخوذ از لهراسب است.لازم بذکر است که درکناره های رودکارون جایی که اکنون دریاچه سد کارون سه آنرا فراگرفته است ، آرامگاهی وجود داشت که بنام « شه پیر» «شاه پیر» شهرت داشت که به معنی« شاه مرشد » تعبیر می شودوچون شاه لهراسب تنها کسی بود که درپایان عمر از سلطنت کناره گیری نمودوبه عبادت پرداخت ، بی گمان این آرامگاه متعلق به ایشان بوده است اما متاسفانه پیش از اینکه مورد کاوش قرارگیرد تا هویت واقعی آن آشکار شود باآبگیری کارون سه به زیر آب رفت.

- کی گشتاسب

پس از کی لهراسب ،پسرش کی گشتاسب به پادشاهی رسید. گشتاسب درمتون پهلوی واوستایی به شکل های : شاه گشتاسپ ،ویشتاسپ، شاه گشتسب ، شاه مان گشتسب، (جشنسف شاه ) ثبت گردیده است. درنزدیکی های ایذه درسرزمین بختیاری ، کوهی ودژی(قلعه ای) بنام « شاه منگشت» وجودداردکه درواقع همان شاه مانگشسب یا شاه گشتاسب می باشد چون درزبان بختیاری گاهی حرف « ا» درمیانه کلمات خوانده نمی شود مانند بهرام که « بهرم» خوانده می شودازاین روی شاه مان گشستاسببه« شه منگشت » یا « شا منگشت »تبدیل شده است. آثار ساختمانی سنگ وگچی ازقله این کوه تا بن کوه به صورت مخروطی ساخته شده است وباقی مانده است ومحل سکونت پادشاه بوده است .همانطوریکه در تاریخ آمده ،حضرت زرتشت درزمان کی گشتاسب ظهورکرد ودین خودرا بروی عرضه داشت وگشتاسب دین وی راپذیرفت وازوی پشتیبانی کرد.نکته دیگر اینکه درمرکز شهر ایذه آرامگاهی وجوددارد که بنام (سلطان دین آور)( شاه دین آور) مشهوراست وچون شاه گشتاسب نخستین شاهی بوده که دین یکتاپرستی راپذیرفته ،پس از یورش تازیان به ایران ،بختیاری ها برای جلوگیری از ویرانی آرامگاه شاه گشتاسب ، آن را سلطان دین آور نامیدند .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:22 - 0 تشکر 573036

3- مادها


از پادشاهان ماد تا کنون هیچ گونه نوشته و کتیبه ای بدست نیامده است ولی آنچه محقق است آن است که زبان مادی که زبان شمال ایران بوده است با زبان ایرانیان دوره ی بعد که پارسی باستان یا زبان جنوب ایران باشد ، تفاوت فاحشی نداشته است. هرگاه زبان مادها که بخش بزرگی از ایران را تا حدود خراسان را در دست داشته اند با زبان پارسی هخامنشی تفاوتی کلی می داشت ، هر آینه داریوش و دیگر پادشاهان هخامنشی در کتیبه های خود که آنها را به سه زبان پارسی باستان و آشوری و عیلامی نوشته اند زبان مادی را هم می افزودند تا بخش بزرگی از کشور ایران از فهم آن نوشته ها بی خبر و محروم نمانند. تنها اختلافی که در میان زبان مادی و پارسی بوده اختلاف لهجه است.


مادها

مادها قومی آریایی نژاد بودند که در آغاز قرن هفتم تا پایان قرن هشتم پیش از میلاد دولت ماد را تاسیس نمودند.


آنها سرزمین ماد را به دو قسمت تقسیم کردند:

نخست ماد بزرگ که مشتمل بر نواحی مرکزی و غربی ایران تا حدود
کردستان و کوههای زاگرس می گشت و به آن گاهی مادراگیانا که ری و اطراف آن را در بر داشت نیز اطلاق می کردند.
دوم ماد کوچک که شامل
آذربایجان می گشت. نام قوم ماد و کشور ایشان مکرر در کتیبه های آشوری آمده است.
حاکمان ایشان در اوایل کار دست نشانده ی دولت بزرگ آشور بودند و به پادشاهان آن
باج می دادند.



دولت ماد شکل می گیرد

بنیانگذار دولت ماد امیری به نام دیااکو است.

وی در آغاز مردی دهقان بود و چون رفتار و کرداری نیک داشت و به عدالت در میان مردمان رفتار می کرد ، مردم او را به پادشاهی برگذیدند. وی همدان را به پایتختی خود اختیار کرد و در آن بر روی تپه ی هفت قلعه ی تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ مخصوصی در آورد.
نام این شهر در کتیبه های آشوری آمادانه آمده و چون آشوریها مادها را آمادا می خواندند لفظ آنه در آخر این کلمه ، پسوند مکان است و بنا بر این یکی از نظرات بر این است که همدان به معنی جایگاه و محل مادها می باشد. همدان را به زبان پارسی هخامنشی (
هگمتانه ) می گفتند.

دیااکو پنجاه سال بر قوم خود حکومت کرد ودر این مدت به متحد ساختن طوایف پراکنده ی مادی پرداخت ملی چمن آشوری ها بر ایران تسلط داشتند از اتحاد اقوام ایرانی نا را ضی بودند ، دیا اکو را از حکومت برداشته و او را به شام تبعید کردند.

بعد از او پسرش فرورتیش بر تخت پادشاهی نشست. در صدد اتحاد با دولت اورارتو بر ضد آشور افتاد ولی در نبرد مقابل سپاه جنگ آزموده ی آن دولت تاب مقاومت نیاورد و شکست خورده در میدان نبرد کشته شد.


دولت ماد در اوج قدرت

هووخشتره بزرگترین پادشاه ماد است. از شکست پدرش در برابر آشور درس عبرت گرفت و دانست که باید به فکر آماده کردن ارتشی منظم باشد.


پس از تشکیل سواره نظامی نیرومند بر آن شد که کشور ماد را از تسلط آشوریان برهاند. از این رو به آشور تاخت و پایتخت آن کشور را که
نینوا نامیده می شد و در نزدیکی کشور موصل امروزی بود محاصره کرد. نزدیک بود که شهر سقوط کند که ناگهان خبر رسید که آریاهای نیمه وحشی سکایی از دربند های قفقاز گذشته و به آذربایجان تاخته اند. هووخشتره محاصره ی نینوا را رها کرده و به جلوی آنها شتافت.
در شمال دریاچه اورمیه نبرد سختی با آنان کرد ولی شکست خورد.
سپس سکها آذربایجان و آسیای صغیر را تا دریای مدیترانه در زیر سم ستوران خود درنوردیدند و در همه جا به غارت وکشتار پرداختند. سکاها مدت بیست و هشت سال در کشور ماد تسلط داشتند تا اینکه هووخشتره ، مادیس سردار ایشان را با گروهی از سرداران آنان به مهمانی دعوت کرد و در حال مستی همه ایشان را کشت و لشکر آنان را از ایران براند. این سکها همان آریاهای نیمه وحشی شمال بودند که در داستانهای ملی تورانی خوانده شده اند.


تسخیر نینوا: هووخشتره پس از راندن سکها با کمک نبوپولاس سارفرمانروای
بابل ، که از طرف غرب آشور را مورد حمله قرار داده بود ، ازطرف مشرق به کشور آشور حمله آورد و نینوا را محاصره کرد.
ساراکوس پادشاه آشور چون دید در مقابل حمله ی ماد ها تاب مقاومت ندارد ، خود و خانواده اش را بسوخت و این شهر نامی که یکی از شهر های بزرگ دنیای قدیم بود در سال 612 ق.م به دست ایرانیان مادی سقوط کرد و دولت نیرومند و ستمگر آشور از روی زمین بر افتاد.



زبان مادها


از پادشاهان ماد تا کنون هیچ گونه نوشته و کتیبه ای بدست نیامده است ولی آنچه محقق است آن است که زبان مادی که زبان شمال ایران بوده است با زبان ایرانیان دوره ی بعد که پارسی باستان یا زبان جنوب ایران باشد ، تفاوت فاحشی نداشته است. هرگاه زبان مادها که بخش بزرگی از ایران را تا حدود خراسان را در دست داشته اند با زبان پارسی هخامنشی تفاوتی کلی می داشت ، هر آینه داریوش و دیگر پادشاهان هخامنشی در کتیبه های خود که آنها را به سه زبان پارسی باستان و آشوری و عیلامی نوشته اند زبان مادی را هم می افزودند تا بخش بزرگی از کشور ایران از فهم آن نوشته ها بی خبر و محروم نمانند. تنها اختلافی که در میان زبان مادی و پارسی بوده اختلاف لهجه است.


اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:25 - 0 تشکر 573039

4- هخامنشیان

هخامنشیان از پارسیان بشمار می روند.
پارسیان مردمانی آریایی نزاد بودند که تاریخ آمدن ایشان به ایران معلوم نیست. در کتیبه های آشوری از سده ی نهم پیش از میلاد آمده است. از همان تاریخ آنان در ناحیه ی انشان که در مشرق شوشتر و حوالی کارون واقع بود دولت کوچکی تشکیل دادند که در ابتدا از دولت ماد اطاعت می کردند . جد ایشان هخامنش همه ی قبیله های پارسی را زیر فرمان خود در آورد.


تمدن و فرهنگ هخامنشی


شاه : این نام که از سه هزار سال پیش در زبانهای ایرانی رواج دارد ، از پارسی باستان گرفته شده است که پس از تحولات تاریخی بسیار به صورت « شاه » در آمده است .
چون پس از اتحاد ماد و پارس بدست کوروش بزرگ، (550 ق . م ) اصطلاح شاهنشاه بکار رفت . این بدان جهت بود که مردم آریایی و غیر آریایی فلات ایران و پیرامون آن به کشور هخامنشی پیوستند و خصوصا پادشاهان و شهریاران آنها نیز برتری کوروش را پذیرفتند .
شاهنشاه در پارسی باستان خشایه ثیه یعنی شاه شاهان آمده است.

لباس ویژه شاهنشاه
شاهنشاه درهنگام صلح جامعه ای بلند از دیبای ارغوانی که آستینهای فراخ داشت و در زیر آن پیراهن بلندی می پوشید که تا زانو می رسد و مغزی سفید داشت و کمر بندی روی آن می بست . کفش شاه نیز ، زرین و پاشنه دار و نوک تیز بود . یونانیــان تـاج شاهنشاهیان هخــامنشی راتیار و یا گیسداریس خوانده اند .
شاه ، ریش دراز و موهای مجعد داشت و بر تخت زرین می نشست و عصای زرین به دست می گرفت .

فرمانها و نامه های سلطنتی به مهر شاه می رسید و نسخه ای از آن در دفاتر شاهی نگهداری می شد 


کشورداری


داریوش پس از اینکه بر اوضاع کشور ایران مسلط شد، ایران را به سی و سه خشتره یا استان تقسیم کرد و ادارة آنها را به افرادی که مورد اعتماد شاهنشاه بودند واگذار نمود.
از زمان جانشینان خشایارشاه که دولت هخامنشی روی به ضعف نهاد استانداران یک نوع خود مختاری پیدا کرده حتی ریاست سپاه محلی را که بر عهدة سرداری به نام کارانا بود نیز بدست گرفتند.

اختیارات شاهان یا امیران محلی با قوت یا ضعف حکومت مرکزی تغییر می کرد. ضرب سکه طلا از مختصات شاهنشاه بود . اما استانداران می توانستند گاهی سکه هایی از نقره یا مس بزنند .
در اوایل دورة هخامنشی سالی دوبار بازرسان شاهنشاهی که چشم و گوش شاه خوانده می شدند به استانها گسیل می گشت .


سپاه ایران


سپاه جاویدان
پیش از داریوش ایران سپاه منظمی نداشت و ارتش آن بصورت افراد غیر حرفه ای اداره می شد . داریوش به تشکیل سپاه جاودان پرداخت که شمار ایشان به ده هزار تن می رسید . در هر شهر پادگانی وجود داشت که در ارگ آن شهر جای داشتند و فرماندة آن دژها را ارگبد می گفتند .

لشکر ایران به دو دستة پیاده و سواره تقسیم می شدند و مسلح به تیر و کمان و نیزه و شمشیر و زوبین و خنجر و کمند و سپر و کلاهخود و زره بودند .
اسب و فیل و شتر را هم زمان در جنگ بکار می بردند .

ایرانیان در تیر اندازی مهارت داشتندچنانکه هرودت می نویسد پارسیان از کودکی به فرزندان خود سه چیز می آموختند که :



  • راست بگویند

  • راست بر اسب سوار شوند

  • راست تیر بیندازند .


از زمان داریوش دوم ، جنگاوران یونانی نیز بعنوان مزدور در ارتش ایران راه یافتند و همین امر باعث تن پروری ایرانیان و انحطاط ارتش ایشان گردید .

در ایران از زمان کوروش گردونه های جنگی نیز به کار می رفت . چرخهای این گردونه ها غالباً مجهز به داسهای برنده بودند 




نیروی دریایی :


در زمان هخامنشی ایران به دستیاری رعایای فینیقی و یونانی خود دارای نیروی دریایی مهمی گردید . این نیرو ، ایران مرکب از سه گونه کشتی بود :

اول - کشتیهای جنگی که پاروزنان آن در سه ردیف یکی بالای دیگری قرار می گرفتند.

دوم - کشتیهای دراز که برای حمل و نقل اسبها و سواره نظام بکار می رفت .

سوم - کشتیهای کوچکتر که برای حمل و نقل خوار و بار استعمال می شد 


میراث تمدنهای گذشته


دولت هخامنشی وارث تمدنهای قدیم پیش از خود بود و همة علوم و معارف ملل پیش ، مانند : آشور و بابل و عیلام ، در بین اهل آن ، در آن کشور پهناور رواج داشت .

بزرگترین شهر علمی و دانشگاهی آن ، امپراتوری بابل بود . در این شهر تعلیم معارف قدیم ، به دست کاهنان بابلی و مغان بود .
آثار و تألیفات قدیم را به زبانهای اکدی و سومری و عیلامی و آرامی می خواندند .
ستاره شناسان و ریاضیدانان بابلی در عصر خود مــشهور آفاق بودند و علوم خود را همراه با سحر و جادو به شاگردان خود می آموختند . 


  پایتخت هخامنشیان



به طور کلی
هخامنشیان در طول دوران حکومت خود شش پایتخت داشته اند که عبارتند از : انشان ، هگمتانه ، بابل ، شوش ، پاسارگاد و تخت جمشید.
دو پایتخت پاسارگاد و تخت جمشید جدیدالتأسیس بودند و توسط هخامنشیان بنا شدند. پاسارگاد توسط
کورش کبیر و تخت جمشید توسط داریوش هخامنشی احداث شد.

بنای پاسارگاد توسط کورش
مکانی که کورش بزرگ در پاسارگاد آغاز به ساختن آن کرد ، در مقایسه با قلعه های کوهستانی مادی ، تفاوت داشت ، اما از بعد فقدان نظام و جوهره شهری با آنها مشترک بود.

پاسارگاد مجموعه ای است از کاخها ، عمارات دولتی ، آثار مذهبی ، یک صفه دژ مانند و گور کوروش ، که جدا از یکدیگر در
دشت مرغاب واقع‌اند و قسمتهایی از آن نیز به کمک مجاری آبیاری به چمنزار و باغ بدل شده است.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:25 - 0 تشکر 573040

بنای تخت جمشید توسط داریوش
داریوش اول نیز به ایجاد ساختمانهایی در پاسارگاد ادامه داد لیکن اقامتگاه شاهی خود را به 80 کیلومتری جنوب پاسارگاد ، یعنی
جلگه حاصلخیزتر و زیبای مرودشت ، منتقل کرد که قبلاً شهر انشان در آنجا رونق یافته بود. گرچه این اقامتگاه شاهی که تخت جمشید یا پرسپولیس نام گرفته دارای طرحی بسیار متمرکزتر است ، اما چندان بی شباهت به طرح پاسارگاد نیست.

ساختار و نقشه تخت جمشید
صفه تخت جمشید را کاخها ، تالارهای بارعام ، خزانه و پلکان با شکوه روبازی اشغال می‌کرد و حفاظت آن را استحکاماتی از خشت خام بر ستیغ کوه مجاور ، به نام
کوه رحمت ، تأمین می نمود.

نگاهی به پایتخت ها هخامنشی
شوش نیز که ظاهراً نخستین اقامتگاه داریوش بوده است دارای وضعیت مشابهی است. بنابراین شوش ، تخت جمشید و پاسارگاد ، سه پایتخت شاهنشاهی که نسبتاً به خوبی بررسی شده اند، و همچنین
اکباتان چهارمین پایتخت آنان که کمتر شناخته شده است ، باید شهرهای مسکونی فرمانروایان بوده باشند، تا اقامتگاههایی که جنبه شهریت داشته‌اند و نباید آنها را با شهرهای امروزی یا قرون اخیر مقایسه کرد.

پایتخت سلسله های بعدی
در حدود 300 ق . م. شالوده ،
سلوکیه پایتخت سلوکیان ، در غرب رود دجله و در ناحیه مدائن ریخته شد. در ناحیه مدائن شهرهای تیسفون در شرق دجله ، و سلوکیه و وه‌اردشیر در غرب دجله ، مستقر بوده‌اند ، که البته موقعیت مکانی دقیق آنها روشن نیست.

البته تیسفون شهری
پارتی (اشکانی) و وه‌اردشیر شهری ساسانی است که در طول زمان در ناحیه مدائن و یا تیسفون شکل گرفته و در مواردی از مکانی به مکان دیگر جا به جا شده اند. در واقع در این منطقه یک مجموعه شهری وجود داشته است (هوف ، نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام) .

تخت جمشید

مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .




img/daneshnameh_up/1/15/takhte_Jamshid_site80.jpg


ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن
تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .

معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای
بابل و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.


img/daneshnameh_up/5/50/Takhtejamshid.jpg
تخت جمشید

اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به
خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت .
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان
رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .

گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند . مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از :
گندم و گوشت .


img/daneshnameh_up/9/98/Takhtejamshid5.jpg




اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشید.
تاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر
آتن بدست خشایار شاه علت واقعی این آتش سوزی مهیب میدانند.


تصویری از عظمت کاخها
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات
معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.

نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به
زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری
شیراز در جاده اصفهان و شیراز واقع شده است.

نخستین خط ایرانی
نخستین خطی که در ایران زمین با آن یکی از زبانهای ایران باستان نوشته شده ، خط میخی هخامنشی است . آنچه از آثار کتبی زبان روزگار
هخامنشیان که بصورت فارسی نامیده می شود و به ما رسیده است با همین خط نوشته شده است .
این خط از چپ به راست نوشته می شود .

تاریخ خط میخی
این خط احتمالا باید در هشتصد سال پیش از میلاد مسیح به ایران راه یافته باشد اما بدبختانه از روزگار پادشاهی
مادها که در پایان سده هشتم تشکیل یافته، هنوز آثار کتبی بدست نیامده است . به ویژه شهر همدان برعکس شهرهای دیگر که با فاصله از شهر ازبین رفته ایجاد می شوند ، دقیقاً بروی ویرانه های شهر هگمتانه (پایتخت مادها) بناشده و خود این مسئله مانع از کند و کاوهای باستان شناسی می گردد .

اولین نوشته های موجود
آثار میخی که بدست داریم همه از زمان هخامنشیان است .
بنا به نظر برخی ها نخستین خط میخی هخامنشی بدست آمده متعلق است به
کوروش کبیر که در دشت مرغاب بجای مانده و در آن تنها یک جمله من هستم کوروش شاه هخامنشی نوشته شده و به زمان 529 - 559 ق.م نگاشته شده است .

نظری دیگر در مورد کتیه دشت مرغاب
برخی دیگر معتقدند این کتیبه به همراه پیکر بالدار و تاج بر سر واقع در دشت مرغاب متعلق به کوروش کوچک برادر
اردشیر دوم است که به امید رسیدن به تاج و تخت با برادر خود جنگید و در جزء سپاهیانش سیزده هزار سرباز مزدور یونانی بودند و در کونخ، تقریبا در دوازده مایلی بابل شکست خورده و کشته شد.

البته بسیار بعید به نظر می رسد که برای او در دشت مرغاب پیکری تراشیده و به او لغب شاهی دهند . البته در این نوشته جای رد کردن یا تایید این مطلب نیست .
این مطلب تنها به این دلیل مطرح شده که به یکی از این فرضیه ها این کتیبه اولین سند از خط میخی هخامنشی است .

وضعیت خطوط دیگر این کتیبه
البته این کتیبه به دو زبان دیگر هم ترجمه شده (
زبان بابلی و زبان ایلامی که بالای خط هخامنشی نوشته شده اند .

کتیبه های داریوش
اما دو کتیبه دیگر نیز قدمتی بیش از این دارند. یکی ASH و دیگری AMHکه هر دو بنا به دلایلی به دوران متاخر هخامنشی متعلق است نه به دوران ابتدایی آن که
ارشامه و آریارمنه شاهی می کردند . به هرحال می توان گفت اولین کتیبه های بدست آمده متعلق به داریوش بزرگ است .

پادشاهان دیگر هخامنشی که از آنها کتیبه به خط میخی هخامنشی بدست آمده عبارتند از :




هرودوت در جایی از لشکرکشی داریوش به جنگ ساکها skyths می گوید :
چون داریو ش به
بسفر رسید دو ستون از سنگ سفید در آنجا بر پا کرد در یکی از آنها نام های کسانی را که با وی همراه بودند به خط آشوری و دیگری به خط یونانی کنده گری کردند ...

البته باید توجه داشت که هرودوت خط میخی هخامنشی را خطوط آشوری نامیده است.

پیدایش خط میخی
خط میخی ابتدا در
سومر شکل گرفته به اکد رفته و از آنجا به بابل و آشور راه یافته است و و پس از آن به ایران رسید .
اما در ایران به اندازه ای این خط تغییر یافت که به صورت یک الفبا درآمد .
اما بعد از اردشیر سوم ( 338 - 359 ) ق.م دیگر اثری از این کتیبه بدست نیامده و چند نگین و مهر که بدست آمده همه قبل از سال 300 پیش از میلاد است .

واژه های خط میخی
روی هم رفته از تمامی آثار نگاشته شده هخمنشی کلاً چهارصد و اندی واژه از زبان پارسی باستان بجای مانده. البته این تعداد ریشه و بن شناخته شده دارند و ما با مشتقات آنها کار نداریم .

باید اشاره کرد که خط میخی با تغییری که در ایران کرد یک قسم از الفبای آریائی گردید یعنی فقط علامات این الفبا از اشکال
میخی بابلی اقتباس شده است . در روزگار هخامنشیان خط دیگری به ایران راه یافت و رفته رفته جای خط میخی را گرفت.


اوضاع اجتماعی :


پایه و اساس زندگانی اجتماعی آن روز ، کشاورزی بود . دراین دوره مأموران دولتی مخصوصی وجود داشت که ناظر در امور کشاورزی و متصدی وصول مالیاتها بودند .

حمایت ویژه هخامنشیان از گسترش کشاورزی
پادشاهان هخامنشی به کسانی که زمینهای بایر را تبدیل را اراضی زراعتــی یا پرداخت می کردند و به احداث قنوات می پرداختنــد ، پاداش خوبـی مـی دادند .

دامداری و صنایع دستی
دامداری رواج فراوان داشت و اسبهای نسا که در
ماد پرورش می یافتند ، شهرت بسزایی داشتند . هر ایالت و شهری به صنعت دستی خود مشهور بود .

بازرگانی و امور مالی
در بابل و بین النهرین بازرگانی رواج فراوان داشت . بانکهایی که برای توسعة تجارت و کشاورزی به مردم وام می دادند ، تشکیل شده بود که معروفترین آنها دو بانک برادران اگیبی و پسران موراشو در بابل بوده است .


امیــران و بزرگان و دستگاههای اداری و مذهبی ، کارگرانی داشتند که آنان را « مانیا » می خواندند . بر اینان که بردگانی بیش نبودند داغ می نهادند و در امور ساختمانی و کشاورزی و صنعت از وجودشان استفاده می کردند . اینان از اسیران جنگی بشمار می رفتند و آنان را غالباً در روستاها ساکن می دادند .

وضعیت اراضی
قسمت اصلی اراضی کشور باستثنای املاک برده نشین ، به وسیله کشاورزان اداره می شدند . این کشاورزان حق نداشتند آن اراضی را ترک کنند و با همان زمینها به مالک دیگر منتقل می گشتند .
قسمتی از اراضی کشور به معابد اختصاص داشت . در این نقاط کانونهای انبوه بردگان بوجود آمده بود .


طبقات


در روزگار هخامنشی مردم ایران بر پنج طبقه به شرح زیر تقسیم می شدند :



  • 1 - بزرگان .

  • 2 - مغان .

  • 3 - کشاورزان .

  • 4 - بازرگانان و پیشه وران .

  • 5 - بردگان .


از طبقة بزرگان هفت خانوادة پارسی در درجة اول بودند ومناصب لشکری و کشوری در دست آنان بود . مغان یا روحانیان از طوایف ششگانة ماد بودند که در دورة هخامنشی نیز اهمیت و اعتباری داشتند و اجرا کنندة مراسم مذهبی بشمار می رفتند.

نظام مالی درخشان داریوش
هرودت می نویسد که داریوش مالیات ایران را به نقدی و جنسی تعیین کرد و ایران را به بیست منطقة مالیاتی تقسیم نمود و همراه با هر
ساتراپ( یا همان استاندار ) یک نفر امین در امور مالی نیز روان داشت .

تمام مالیاتها در خزانة شاهی نگاهداری می شد . طلا و نقره را آب کرده در کوزه های سفالین می ریختند و هر وقت پولی لازم می شد شاه حکم می کرد که قسمتی از شمشها را ببرند و مورد استفاده قرار دهند .




دادگستری


قوة عالیة قضایی در اختیار شخص شاهنشاه بود . ولی شاه غالباً را به یکی از موبدان یا ریش سفیدان کشور واگذار می کرد . پس از آن دادگاه عالی بود که از هفت قاضی تشکیل می شد . پایین تر از آن دادگاههای محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت .
قوانین را موبدان وضع کرده به نظر شاه می رسانیدند . در اواخر دورة هخامنشی افرادی غیر از موبدان و حتی زنان نیز به منصب داوری برگزیده می شدند .
برای هر نوع محاکمه مدت معینی مقرر بود که بایستی در ظرف آن مدت حکم صادر شود . غالباً به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری می کردند .


وکیلان
چون رفته رفته قوانین کشور توسعه یافت گروه خاصی به نام « سخنگویان قانون » یا « وکلای دادگستری » پیدا شدند که مردم در کارهای قضایی خود به ایشان مراجعه می کــردند .
پادشاهان هخامنشی خود را مظهر عدالت و دادگستری می دانستند .

سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در
کتیبة بیستون می گوید : « اهورامزدا و ایزدان از آن جهت مرا یاری کردند که من و دودمانم بد دل و دروغگو و بی انصاف نبودیم : من از روی عدل و داد پادشاهی کردم و بر هیچ ضعیفی ستم روا نداشتم . »


آمـوزش و پرورش


به قول استرابون از سن پنج تا بیست و چهار سالگی به پارسیان می آموزند که تیر و زوبین بیندازند و راست سوار شوند و راست گویند .
مربیان ایشان مردمانـی پاکدامن هستنــد و داستــانهای سودمندی را برای کودکان خود حکایت می کنند .

برنامه روزانه
جوانان باید پیش از برآمدن آفتاب از خواب برخیزند . سپس آنان در میدانی گرد آمده به دسته های پنجاه نفری تقسیم می شوند و هر دسته را به فرزند یکی از
امیران می سپارند . این شخص دسته خود را به مسافت بیش از یک فرسنگ می دواند . سپس درسی را که فراگرفته اند از آنان می پرسد .

سلامت جسمانی
جــوانان بایــد بلند سخــن بگویند تا شش های ایشان ورزیده شود . به آنان می آموزند که در گرما و سرما و در هنگام سختیها بردبار باشند . جوانان باید
گله ها را بچرا برند و تمام شب را در هوای آزاد کشیک بکشند . مدت خدمت سربازی ایشان از بیست تا بیست و پنج سالگی است .

تربیت اجتماعی
وظیفة آموزش و پرورش را معمولاً
مغان عهده دار بودند . یکی از اصول رایج آن زمان این بود که دبستانها نزدیک بازار نباشد تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است موجب تباهی و فساد اخلاق کودکان نشود .

ایرانیان از کودکی آموخته می شدند که از افکندن آب دهان و
قضای حاجت در کوچه ها و حضور دیگران و آلوده کردن آب روان اجتناب نمایند .
منظور از تربیت در آن دوره آن بود که جوانان را دلیر و فداکار و خردمند و آراسته به زیور ، اخلاق و مفید به حال کشور و جامعه بارآورند .



زبــان دورة هخامــنشی :


دانشمندان ایران شناس زبان پارسی را به سه دورة پارســی باستان و پارسی میانه یا زبان پهلوی اشکانی و ساسانی و پارسی جدید یا پارسی دری تقسیم کرده اند .

پارسی باستان
پـارسی باستان همان زبان دورة هخامنشی است که به خط میخی نوشتـه مــی شد . این خط از علاماتی به شکل میخ تشکیل می شود که از چپ به راست نوشته می شده است .

ابداع خط میخی
ایرانیان خط میخی را از اقوام پیش از خود ،
آشوریها و عیلامی ها فراگرفتند و خط آنان را که بسیار دشوار بود و بیش از سیصد علامت داشت اصلاح کرده به چهل و دو علامت رسانیدند و آنرا به صورت الفبایی مرتب نمودند .


از مجموع سنگ نبشته ها و الواح میخی که بر روی سنگها و خشتهای پخته و فلزات بدست آمده در حدود چهارصد کلمه غیر مکرر باقی است که اگر دویست کلمة دیگر را که در کتابهای یونانی بمناسبتی ذکر شده بر این عدد بیفزاییم ، مجموع لغات پارسی باستان که تا کنون یافت شده به ششصد کلمه می رسد .

کتیبه بیستون
مفصل ترین کتیبه های هخامنشی سنگ نبشتة داریوش بزرگ در بیستون است . این کتیبه در کنار جادة
کرمانشاه به بغداد قرار دارد . نام این محل بیستون می باشد که در اصل بغستان یعنی جای بغان و خدایان بوده است

در این کتیبه گذشــته از تصویر داریـوش و نه تن از امیران نافرمان که دست بسته در نزد او ایستاده اند و اهورامزدا از بالا به ایشان می نگرد ، شرح حال داریوش در آغاز سلطنت خویش به زبان و خط میخی پارسی باستان آمده و به دوزبان و خط میخی بابلی و عیلامی نیز ترجمه شده است .

کاشف این کتیبه ،
هانری راولینسون Rawlinson دانشمند معروف انگلیسی است که در سال 1836 میلادی به خواندن آن آغاز و در سال 1839 به کشف همه الفبای میخی پارسی باستان نایل آمد .


خط آرامی


غیر از خط میخی که فقط در نوشتن کتیبه ها بکار می رفت ، خط آسان دیگری در آن زمان در میان مردم معمول بود که آن را خط آرامی می نامند .
خط آرامی از انواع
خطوط سامی است که از خط الفبایی فینیقی اقتباس شده و بیست و دو حرف به شرح زیر دارد :
ابجد ؛ هوز ؛ حطی ؛ کلمن ؛ سعفص ؛ قرشت.
این حروف به همین ترتیب به زبان عربی نیز راه یافته است .

خط واسطه در سراسر امپراطوری
داریوش بزرگ پس از برقراری امنیت در ایران چون مردم غالب ایالات ایران به زبانهایی غیر از پارسی باستان سخن می گفتند و بیشتر ایشان پارسی نژاد نبودند ، برای برقراری ارتباط بین شاهنشاهی عظیم خود به فکر آن افتاد که زبانی را بعنوان واسطه برگزیند .

پس زبان و خط آرامی را که سابقاً در
بین النهرین و سوریه رواج داشت و خط آن نسبت به زبانهای دیگر آسانتر بود و بر روی پوست و پاپیروس بآسانی نوشته می شد برگزید .

دانشمندان امروزه این خط و زبان را
آرامی شاهنشاهی نامیدند .

داریوش به جای آنکه خود و یا درباریانش به زبان آرامی آشنا باشد ، گروهی از دبیران و
کاتبان آرامی را استخدام کرد .
این عده علاوه بر زبان مادری خود ، آرامی ، زبان پارسی باستان را نیز بخوبی می دانستند .

دبیران
سپس داریوش این گروه دبیران را بنا به احتیاجات محل به تعداد لازم ، به یکی از ولایات و ایالات ایرانی فرستاد و فرمان داد که ایشان دبیران و مــترجمان دولـــت در سراسر شاهنشاهی هخامنشی باشند .

وی هر گاه مـی خواست نامه یا بخشنامه ای را به ولایات ابلاغ کند ، یکی از دبیران آرامی زبان خود را می طلبید و نامه ای را که بنا بود بنویسد برای او تقریر می کرد و دبیر آرامی نژاد ، همان جا آن نامه را به خط و زبان آرامی می نوشت ، سپس آن نامه یا بخشنامه به استانداران ابلاغ می شد .

چون نامه یا بخشنامه ای به استانداری می رسید او فوراً دبیر آرامی زبان خود را می خواست و آن دبیر چون محرم اسرار دولت نیز بود بلافاصله آن نامه را خــوانده و به زبان پارسی ترجمه می کرد و استاندار به مفاد آن فرمان رفتار می نمود .

بسیاری از اینگونه نامه ها که متعلق به قرن پنجم پیش از میلاد است در جزیرة فیــله یا
الفانتین که از جزایر رود نیل است در چهل سال پیش در مصر پیدا شده است

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:26 - 0 تشکر 573041


معماری دورة هخامنشی


عالیترین هنر ایرانی به معنی حقیقی در این دوره ، معماری آن اســت . ایـن هنر در بناهــای عظیم پاسارگاد و تخت جمشید و شوش تجلی کرده است .

پاســـارگارد
نخــستین پایتــخت هخامــنشی در ایالــت پارس در سالهای559 تا 550 ق . م ، به دست کوروش بنا شده و سپس از 529 تا 521 به دست پسرش
کمبوجیه تکمیل گردیده .

آرامگاه کورش در پاسارگاد
بنای معروف آرامگاه کوروش در مغرب دهکده مادر سلیمان واقع است .
پوشش این آرامگاه از سنگ و به شکل شیروانی است . برای ساختن آن قطعات بزرگ
سنگ آهک را روی هم گذارده اند . قسمت پایین آن از شش ردیف پلکان تشکیل می شود ، بطوری که شکل هرمی را پیدا کرده است .

آرامگاه کوروش را سابقاً قبر مادر سلیمان می گفتند .
در شمال این آرامگاه کاخ پذیرایی کوروش دیده می شود . وسعت این کاخ 2520 متر مربع است و شامل یک تالار بزرگ مرکزی است . سرستونهای آن مرکب از نیم تنة گاو یا شیر می باشد . نزدیک
رود پلوار ، کاخ دیگری کشف شده که در حدود 584 متر وسعت دارد . روی نقوش برجسته ای که در کنار دری قرار داشته، یک فرشتة بالدار دیده می شود که قبای عیــلامی و تاج مصـری برسردارد و آن را فروهر ، یعنی صورت مثالی کوروش می دانند .


دیگر شهرها و بناها


در شوش در کاخ داریوش اول یک کتیبه ای که جنبه ساختمانی دارد کشف شده که دربارة مصالح ساختمانی و صنعتگرانی که در ساختمان آن کاخ کار می کردند شرح مفصلی داده است .

نقش رستم
در نقش رستم که در حدود پنج کیلومتری تخت جمشید واقع شده ، مقبرة داریوش بزرگ و دیگر شاهنشاهان هخامنشی مانند : خشایارشا و اردشیر اول و دوم دیده می شود .
این مقبره ها حفره هایی است که در صخره های عمودی بوجود آمده و مدخل آنها به صورت دالان سرپوشیده ای است که چهار ستون دارد .

آثار بجای مانده از شوش
در شوش نیز از داریوش اول و خشایار شا و اردشیر دوم آثار بدست آمده که قسمت عمدة آنها در
موزة لوور پاریس نگاهداری می شود .
در شوش معماری کاخها بیشتر تحت تأثیر
هنر بین النهرین قرار گرفته است .

مهرهای هخامنشی
از جملة آثار هنری آن دوره ، مهره های استوانه ای شکل است که به جای امضا بر روی اسناد و نامه های اداری قرار می دادند . این مهره ها از نظر هنر کنده کاری نظیر مهره های بین النهرین هستند .















دین در دوره هخامنشی



در دورة هخامنشی از مذهب ایرانیان اطلاع صحیحی در دست نداریم . همینقدر مسلم است که در عصر ایشان دین رسمی در ایران وجود نداشته است .
هخامنشیان نسبت به مذاهب بیگانه سختگیر نبودند و مانع از رواج آنها در کشور خود نمی شدند .

سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در
سنگ نوشته های خود می گوید : اهورا مزدا «بغ» یعنی خدای بزرگی است . او از همة بغان بزرگتر است . او آسمان و زمین و آدمی را آفرید و داریوش را شاه کرد .

از زمان اردشیر دوم از خدایان دیگری مانند
آناهیتا و میترا که در ردیف اهورمزدا بشمار می رفتند در سنگ نوشته های او نیز یاد شده است .

آئین میترا
مذهب مهر پرستی یا
آئین میترا در ایران غربی رواج فراوان داشته ، در مشرق و شمال ایران نیز اغلب مردم آریایی ، زرتشتی مذهب بوده اند .
برخلاف هخامنشیان ظاهراً مادها بیش از ایشان طرفدار دین زرتشت بشمار می رفتند و مغان یا روحانیان زرتشتی از طوایف ششگانة مادها شمرده می شدند .
قیام
گئوماته مغ نیز به خاطر آن بوده که دین زرتشت را در ایران رواج دهد .

زرتشتیان مردگان خود را در فضای آزاد می گذاشتند تا طعمة مرغان شکاری و درندگان شوند . اما هخامنشیان چنانکه از مقابر ایشان در تخت جمشید پیداست ، مردگان خود را دفن می کردند .

اغماض و سهل انگاری هخامنشیان نسبت به ادیان دیگر و حتی درباره بت پرستان نشان می دهد که اگر هم زرتشتی بوده اند ، در آن دین تعصب زیادی نداشته اند .




سازمان قضائی و آئین دادرسی هخامنشیان



وضعیت قضاوت در کشورهای فتح شده
تشکیلات فضایی ممالک غیر ایرانی ظاهراً وضع قضایی خود را به همان شکل پیشین خود حفظ کرده بودند . یعنی اقوام تحت سلطه با توجه به آیین و مقررات مذاهب و ادیان خاص خود به قضاوت میپرداختند و
حاکمان هخامنشی هیچ دخالتی در نظام اجتماعی ایشان نمی نمودند .
این یکی از ملاک ها و عوامل بسیار مهم ساختار قدرت هخامنشی بود که نقش بسیار زیادی در ثبات این دولت و ماندگاری آن داشت . همچنین امکان حفظ فرهنگ های محلی و نظام های عادی در جوامع جدید را فراهم می ساخت .

حیطه اختیارات حاکمان منسوب از طرف هخامنشی ها
با این حال نسبت به آنچه که به سیاست کشور یا شخص پادشاه مربوط میشد، قضاوت آن توسط قضات بلندپایه و معتمد بنام ساتراپ ها و یا توسط پادشاه هخامنشی بود. این ساتراپ ها در واقع نماینده مرکز در استان های اطراف بودند و به نوعی حاکمان هخامنشی محسوب می شدند .

جرائم مربوط به امنیت کشور از قبیل طغیان و توطئه در صلاحیت ساتراپ ها بوده است، و آنها لااقل در امور جزایی خاص خود ، دارای همان حقوقی بوده اند که پادشاهان هخامنشی دارا بوده اند.

نظام قضایی در استان ماد و پارس
در مورد تشکیلات قضایی ممالک ایرانی امپراطوری باز هم باید بین ممالکی که اقوام
پارس ها و ماد در آنجاها زندگی میکرده اند با سایر ممالکی که بقیه اقوام ایرانی در آنجا سکونت داشتهاند تفاوت قائل شد .

با توجه به وجوه اشتراکی که خصوصاً از لحاظ سیاسی بین قوم پارس و ماد وجود داشته است میتوان گفت که در
پارس و ماد تا اندازه قابل توجهی تشکیلات قضایی و قواعد حقوقی واحد و یا دست کم خیلی شبیه به هم بوده. لیکن در سایر ممالک ظاهراً وضع تقریباً همانند ممالک غیر ایرانی امپراطوری بوده است.

به عبارت دیگر در استان هایی مانند
عیلام ، با وجود آنکه ایرانی محسوب می شدند ،‌ بازهم همان ساختار قضایی پیش از حکومت هخامنشی برقرار بود .


عدالت و قانون در زمان هخامنشیان



در زمان هخامنشیان به داوری و احقاق حق اهمیت داده میشد، چنانچه به نقل از
هرودت مورخ نامی آورده شده است:


  • «بیش از هر چیز دادگستری مورد توجه ایرانیان بوده است . چنانچه مردی بسیار بزرگ و باهوش که دیوکیس نام داشت میان قوم ماد قد برافراشت.

  • مادها او را در دهکده خود به عنوان قاضی برگزیدند. ساکنان دهکده های دیگر نیز به سوی او شتافتند و دعاوی خود را به داوری او واگذار نمودند.

  • روزی رسید که مردم به هیچکس جز او برای مرافعات خود رو نمیآوردند. سرانجام در یک انجمن همگانی به پادشاهی انتخاب شد.»


و او کسی نبود جز کورش بنیادگذار سلسله هخامنشی.

تنظیم قانون در دولت هخامنشی
در مورد جمع آوری قانون در زمان هخامنشی گفته شده است که:



  • «در زمان سلطنت داریوش، وی دستور داد که یک قانون مدنی کامل از روی قوانین کشورهای تابعه و قوانین ایران تهیه و مورد عمل قرار دهند که بعدها همان قانون پایه گذار قانونگذاران روم و سایر کشورهای جهان گردید.»



چنانچه
افلاطون ، قانون ایرانی بعنوان نمونه ای عقل و درایت توصیف شده است .

دادگاه های مختلف در این دوره



  • عدالت در زمان هخامنشیان توسط دادگاههایی که به ریاست سران طبقات جامعه تشکیل میشد اجراء میگردید، ایشان در آراء و احکام قضایی خود به سنن کهن و قوانینی که «داتا» نامیده میشد استناد میکردند.

  • دادگاههای رسمی دیگری وجود داشت که داوران آنها به «داته برا» مرسوم بودند و مستقیماً از طرف پادشاه منصوب میشدند و شغل آنان نیز مورثی بود.



استبداد ایرانی یا نظمی اجتماعی ؟
موروثی بودن قضات ، نشان از آن دارد که استبداد ایرانی ، به مفهومی که نزد غربی ها معروف است ،‌ نبوده است . چنانچه وراثت در میان قضات موجب می شده است که نظمی اجتماعی در میان مسؤولین اصلی قضاوت در کشور وجود داشته باشد که خارج از حیطه اختیار شاه بوده است و شاه مجبور به پیروی از آن می بود .

به همین جهت امکان آن نبود که شاه هرکس را که می پسندد و دوست دارد ، نصب کند و از طرف دیگر مجبور بود که کارها و تصمیماتش را با این قضات هماهنگ نماید و از مخالفت با آنها بطور علنی دست بردارد .

راجع به اهمیت عدالت و اجرای آن در عهده هخامنشی منقول است که کورش از زبان استاد خود گفته است:



  • عدالت آن است که به مقتضای قانون و حق باشد و هرچه را از راه حق منصرف شود ستم و بی عدالتی است و قاضی عادل آن است که فتوایش به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.»



شورای مشورتی شاهی
شورایی از داوران شاهی که برای مدت عمر تعیین میشدند در مسائل مشکل حقوقی به او کمک میکردند این شورا خود نیز حق داوری داشت و شاه مراقب بود که مبادا در احکام آنها تجاوزاتی روی دهد.

این مسئله هم تأکید دیگری است بر نظام غیر استبدادی حکومت و قضاوت . چرا که وجود قضاتی مادام العمر مانع آن می شد که قضات برای ترس از برکنار شدن ، مخالف حق و قانون عمل کنند و یا بر طبق رضایت شاه عملی نادرست را مرتکب شوند .

حمایت از قوانین ملت ها
آخرین اعلامیه داریوش برنامه جهانداری اوست که از آن به نام برنامه فرمانروایی جهانی آریایی یاد شده است.
بدین اساس هر جامعه مذهبی یا قومی که به رسمیت شناخته شده بود قانون نامه ای تهیه کرد و برای آنکه قانون نامه ها لازم الاجراء گردد، او خود را حامی و مروج آنها میدانست و هر یک را «قانون شاهی» میخواند و از آن پس در امور قضایی بنابر «قانون شاهی» عمل میشد.

قوانین ملت ها



  • مصری ها :قانونهای مصری به فرمان داریوش گردآوری شد .

  • مغان زرتشتی : مغان نیز به دستور داریوش به جمع آوری قوانین خود مشغول شدند و اصل کتاب وندیداداز جمع آوری این قوانین به دست آمده است .

  • یهودیان : یهودیان به دستور داریوش قوانین دین خود را جمع آوری کردند و هنوز هم در زبان عبری قانون را «دات» میگویند که از واژه «داته» فارسی باستان آمده است.



نمایی دیگر از نظم غیر استبدادی با ظاهر فردی
در ایران زمان هخامنشیان، از آنجایی که تمام قدرتها و اختیارات و من جمله قوه قضاییه زیر نفوذ و اقتدار شاه بود، هیچ حق و منطقی در مقابل او عرض وجود نمیکرد و غالباً شاه عمل قضاوت را به یکی از دانشمندان مجرب و سالخورده واگذار مینمود .
بعد از آن یک محکمه عالی وجود داشت که از هفت نفر قاضی تشکیل میشد و پایینتر از محکمه های محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت.

این نشان می دهد که چنین مرسوم بوده است که حتما شاه ، فردی سالخورده و کارکشته و نه جوان و خام را از میان دانشمندان کشورش برگزیند و او عالی ترین مقام قضایی کشور و امپراطوری خواهد بود .
یعنی چنین نیست که شاه به هر ترتیبی که خود بخواهد ، حکم کند و دیگران را به مجازات برساند تا نابسامانی و اضطراب همه مردم را بگیرد .

نقش کاهنان و غیر کاهنان
قوانین و مقررات را کاهنان وضع میکردند و تا مدت زیادی کار رسیدگی به دعاوی را برعهده داشتند ولی بعدها افرادی به این گونه کارها رسیدگی میکردند که از طبقه کاهنان نبودند .
معمولاً در دعاوی به استثناء آنهایی که از اهمیت فراوان برخوردار بودند ضمانت را میپذیرفتند و در محاکمات از راه رسم خاص و منظمی پیروی میشد.

نقش و اختیارات شاه
درزمان هخامنشیان چون ریاست عالیه امور قضایی کشور برعهده شاه بود، او بزرگترین داور محسوب شده و احکام نهایی با رأی و صلاحدید او صادر میشد .
شاه میتوانست مجرم را عفو نموده یا در مجازات وی تخفیف داده و یا مجازاتی دیگر غیر از آنچه که در قانون پیش بینی شده بود مقرر نماید و حتی کیفرهای دیگر را نیز به نحوی که صلاح میدید در مورد مجرمین به مورد اجرا میگذاشت.

چنین حقی معمولا در همه قوانین کشورها ، بصورت های کم یا زیاد وجود دارد و عالی ترین فرد اجازه نقض حکم را داراست . چنانچه رئیس جمهور در کشور
آمریکا می تواند حکم اعدام را نقض کند و یا حتی برخی قوانین کنگره ( مجلس در نظام آمریکا ) را نقض کند .

آئین دادرسی و روش محاکمه
در زمان هخامنشیان برای آنکه کار محاکمات به درازا نکشد برای هر نوع دعوی مدت زمان معینی مقرر شده بود که می بایست در ظرف آن مدت حاکم صادر شود .

همچنین به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری میکردند تا دعوایی که میان انها اتفاق افتاده است توسط داور و به طرفین مسالمت آمیز حل و فصل شود .

سخنگویان قانون یا وکیلان
چون رفته رفته سوابق قضایی زیاد شد و قوانین و مقررات طول و تفصیل پیدا کرده بود گروه خاصی به نام «سخنگویان قانون» پیدا شدند که مردم در امور قضایی با آنها بحث و مشورت میکردند و برای پیش بردن دعاوی خود از ایشان کمک میگرفتند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:26 - 0 تشکر 573042

5-  اشکانیان

( 250 ق . م - 224 م )

اشکانیان که از قوم
پارت بودند از ایالت پارتیا که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند . نام سرزمین پارت در کتیبه های داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه می شود .
چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند ، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می توان خواند .
ایالت پارتیها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به
ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمـک و سیستــان محـدود می شد .
قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق
دریای خزر می زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیة خراسان مسکن گزیدند .

اشکانیان به قدرت رسیدند


دورة اشکانی 470 سال امتداد داشت . در اوایل این دوره که تقریباً یک صد سال دوام یافت ، اشکانیان به تحکیم مبانی دولت جوان خود پرداختند و دولت یونانی باختر را در شرق و دولت یونانی سلوکی را در غرب مغلوب نمودند . در اواسط دورة اشکانی که روزگار عظمت ایشان است ، شاهان آن سلسله با بهره مندی در برابر رومیان و مردمان نیمه متمدن آریایی که سکها خوانده می شدند ، می جنگیدند و خود را در عظمت به پای دولت روم رسانیدند . اشکانیان در اواخر عصر خود ، روی به انحطاط گذاشتند و سرانجام به دست ساسانیان منقرض گشتند و مرکز قدرت از خراسان به فارس منتقل گشت .

قلمرو اشکانیان
حدود کشور اشکانی در دورة عظمت آن از طرف مغرب به رود فرات ، و از مشرق
پنجاب و سند ، و از طرف جنوب خلیج فارس و دریای عمان و اقیانوس هند ، و از شمال کوههای هیمالایا و رود سیحون و دریای خزر و کوههای قفقاز بوده است .

اساس سلطنت در دورة اشکانی بر ملوک الطوایفی بود . شاهنشاهان ایشان خود را شاه ممالک و به زبان یونانی بازیلوس بازی لئون
Bosileus Basilion یعنی ، شاه شاهان می خواندند .
علاوه بر شهربانان که نمایندة شاهنشاه در استانها بودند و
یسبذان یا تیولداران نیز وجود داشتند که قسمتی از ولایات را که ویس خوانده می شد به طور تیول به آنان واگذار شده بود .

ظاهراً نه تنها فرمانروایانی که از نسل شاهان بودند ، عنوان شاه داشتند بلکه هر یک از ایالات هیجده گانة اشکانی نیز پادشاه داشتند که او را به پهلوی
کذک خوذای یعنی کدخدا می نامیدند .

شاهنشاه اشکانی همواره با دو مجلس که یکی شورای خاندان سلطنتی و دیگری مجلس ریش سفیدان یا سنا بود مشورت می کرد .
ظاهراً مجلس سومی هم وجود داشت که از ائتلاف آن دو مجلس در مواقع ضروری تشکیل می شد که آن را
مهستان می نامیدند . مجلس مهستان همیشه پسر شاه را به جای او برمی گزید و گاهی برادر
شاه یا عموی او را به سلطنت بر می داشت .

حکام ایلات یا استانداران را در دورة اشکانی بدخش یا بدیــشخ می خواندنــد . سرزمینهای استاندار نشین اشکانی را به هیجده ایالت رسانیده اند و آنها ولایاتی از قبیل :

بابل و همدان و ری و قومس و پارت و گرگان و زرنگ (سیستان ) و غیره بودند .

غیر از این ولایات هیجده گانه دیگر ولایتها حکومتهای خود مختار داشتند و شاهان ایشان همه ساله باجی به شاهنشاه بزرگ اشکانی می پرداختند و در مواقع جنگ او را به سپاه و سرباز یاری می کردند .
بعضی از این ولایات عبارت از : آذربایجان ، خوزستان ، پارس و ارمنستان و غیره بودند . بسیاری از پادشان محلی مانند امیران پارس و خوزستان حق سکه زدن داشتند . در ممالک اشکانی بیش از شصت شهر یونانی وجود داشت که مردم آن بنا بر قوانین و رسوم خود اداره می شدند و همینها بودند که موجب انتشار آداب و اخلاق یونانی در مشرق زمین گردیدند .


در این دوره مرد نجیب و آزاده ، سواری که وقت خود را در جنگ یا شکار می گذرانید .
اشکانیان دارای ارتش منظم نبودند . هر
ویسبذ یا فئودال بزرگ دارای سپاه خاص خود بود و در هنگام جنگ از مردان آزاد و بردگان خود استفاده می کرد . سوار نظام اشکانی مجهز به سلاح آهنین و زرهی که به زانو می رسید بود .
این زره از پوست شتر ساخته شده و به آن قطعاتی از آهن می دوختند . کمانداران علاوه بر تیر و کمان مجهز به نیزه و شمشیر نیز بودند . لشکر پارتی غیر از اسب از شتر نیز استفاده می کرد . شیوة نبرد در آن دوره جنگ و گریز بود . پیاده نظام کمتر از سواره نظام اهمیت داشت و لشکر پیاده را بیشتر بردگان و روستائیان تشکیل می دادند .
سپاه پارتی بیشتر تدافعی بود نه تهاجمی . سوار نظام کلاهخودی از آهن یا پولاد بر سر می گذاشت و یک شلوار چرمی تاگوژگ پا می پوشید . پارتیها جنگ را با فریادها و حمله شروع می کردند و صدای طبل و دهل مانند غرش رعد و به همه جا می پیچید . شیوة جنگ آنان چنین بود که سپاه بیگانه را به داخلة کشور کشانیده همواره عقب می نشستند و آذوقه را معدوم و چاههای آب را پر از خاک می کردند . آنگاه مردم محل را بر دشمن می شورانیدند تا سرانجام او را شکست می دادند .


پایتخت دولت اشکانی بر حسب توسعة آن کشور تغییر می کرد .
زمانی که اشکانیـان در سرزمین پـارت حکومــت داشتند ، پایتخت آنان در شهر نسـا ( نزدیک
عشق آباد ) و سپس در شهر اساک نزدیک قوچان بود .
در زمان تیرداد اول پایتخت خود را به هکاتم پیلس یا شهر صد دروازه در نزدیکی
دامغان انتقال دادند ، بعداز آنکه مرز ایشان به رود فرات رسید شهر تیسفون را که در جانب چپ دجله مقابل شهر سلوکیه ساخته بودند به پایتختی برگزیدند .
پادشاهان اشکانی به مناسبت تغییر فصل در شــهـرهای مختـلف ایران از قبیـل ری و همـدان و گرگـان و بابل گردش می کردند .
در زمان بلاش اول شهر جدیدی به نام ولاشکرد در نزدیکی بابل بوجود آمد . ظاهراً قصد بلاش از ایجاد این شهر آن بود که یک مرکز جدید بازرگانی به جای شهر قدیم سلوکیه تأسیس کرده باشد .

اشکانیان در آغاز به جهت معاشرت با قوم داهه و سکها مظاهر طبیعت را مانند آفتاب و ماه و ستارگان می پرستیدند .
پس از آنکه با سلوکیها و یونانیان نزدیک شدند به پرستش ارباب انواع یونانی و خدایان ایشان نیز خو گرفتند ، عده ای از ایشان به مذهب
زرتشت در آمدند . چنانکهبلاش اول در صدد گردآوری اوستا برآمد .
از مذاهب معروف دورة اشکانی مهرپرستی است .
خدای مهر یا خورشید که در عین حال خدای عدالت نیز بود از دیر باز در فلات ایران مورد پرستش بود . مهر با شمشا ( شمس ) خدای بابلی یکی دانسته شده است . دینی بود که مردم را به صلح همگانی دعوت می کرد . از آداب این مذهب
تقدیس گاو و غسل تعمید و استعمال نان و آب و شراب مقدس بود .
مهر پرستان یکدیگر را برادر و مربیان خویش را پدر می خواندند . سپس مهرپرستی اشاعه یافته از ایران به اروپا رفت و رومیان پیش از قبول دین
عیسی غالباً مهرپرست بودند .

اشکانیان نسبت به مذاهب بیگانه بی نظر بودند و ادیان مختلف در کشور ایشان آزاد بود . چنانکه یهودیان ، اشکانیان را حامی خود می شمردند .

سکه های پارتی فقط از نقره و برنج بود و در زمان آنها پول طلا تنها از راه بازرگانی به ایران وارد می شد .
واحد پول اشکانیان «
درخم » نام داشت که کلمه ای است یونانی و بعدها به صورت درهم و درم در آمده است .
خط و زبان سکه های اشکانی ، یونانی است . عناوینی که شاهان به تقلید سلوکی بر روی سکه های خود ضرب کرده اند بسیار است . روی سکه ها صورت شاهان اشکانی است که بر تخت نشسته و کمانی به دست گرفته و
زه آن را می کشند .
بعضی از سکه ها نیز دارای صــورت خدایــان یونانی می باشد . مسکوکات پارتی بر طبق تقویـم سلوکیـان تاریــخ گذاری می شـد که مبدأ آن ســال آن سال 31 ق . م یعنـی ، سـال جلـوس سلوکوس نیکاتر بر تخت شاهی است .
از قرن اول بعد از میلاد ، کـم کـم خط سکه های پارتی از یونانی به خط و زبان آرامی تبدیل می شود و از مرغوبیت جنس و فلز آنها کاسته می گردد .
سکه های نقره اشکانی عبارت از یک درهمی و چهاردرهمی است که ضرب آنها بیشتر در شهرهای یونانی بین النهرین بعمل می آمده است .

زبان پارتها از خانوادة زبانهای هند و اروپایی و از دستة زبانهای ایرانیمیانه است و آن زبانی است که به نام پهلوی معروف گردیده است .
زبان پهلوی شمالی را پارتی یعنی اشکانی و زبان پهلوی جنوبی را پارسیک یا پهلوی ساسانی می نامند .
اشکانیان از بدو تأسیس دولت خود تا زمان
گودرز اشک بیستم (51 م ) تحت تأثیر هلنیسم و یونانی مآبی قرار گرفتند . در این دوره پادشاهان و شاهزادگان اشکانی غالباً به زبان یونانی آشنا بودند .
چنانکه اردوان اول اشکانی و ارد اول این زبان را بخوبی می دانستند . فرهنگ و آداب یونانی آنقدر در این دوره رواج داشت که پادشاهان اشکانی چون ارد بآسانی از نمایشهایی که هنرمندان یونانی می دادند استفاده می کردند .
اما دانستن زبان یونانی از زمان گودرز به بعد رو به انحطاط گذارد. زیرا ، خطوط یونانی سکه های آن زمان خوانا نیست .
خط ملی اشکانیان ، خط آرامی بود که از زمان هخامنشیان به ایشان به ارث رسیده بود .
بعضی از پادشاهان ایشان مانند : مهرداد چهارم و بلاش اول و اردوان پنجم سکه های خود را به زبان پهلوی و خط آرامی ضرب کرده اند .
از جمله از اسنادی که در این زمان پیدا شده ، قباله ای است مربوط به فروش یک
تاکستان به زبان پهلوی و خط آرامی که در اورامانکردستان بدست آمده است .  

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:26 - 0 تشکر 573043

6- ساسانیان

روی کار آمدن اردشیر ساسانی
ساسان ، موبدی از دودمان نجبا بود بر آتشکده ی آناهیتا در شهر استخر ریاست داشت . پسرش بابک در شهر خیر در کنار دریاجه ی بختگان حکومت می کرد . بابک پس از ساسان جانشین پدر شد و خود را شاه خواند (208 م)
در این تاریخ شهر استخر به دست گوچیهر شاه بازرنگی بود . بازرنگیان در نیسایه که در جهت دیوار های سفیدش در دوره ی اسلامی بیضا نام گرفت ، سلطنت داشتند.
چون گوچیهر پادشاه بازرنگی در آن نواحی امیر بزرگ بود ، بابک برای پسرش اردشیر از وی منصب ارگبدی دارابگرد را بگرفت.
در سال ( 212م) اردشیر بر گوجهیر قیام کرد و شهر نسا ( بیضا ) را به تصرف در آورد و او را کته و به جای وی نشست.
جون بابک درگذشت شاهپور جانشین او شد . میان دو برادر یعنی شاهپور و اردشیر نزاع درگرفت. اردشیر به برادر مهتر خود حسد می برد، اما شاهپور بر اثر اتفاق بمرد و اردشیر در سال 212 میلادر به آسانی جای او نشست سپس اردشیر بر کرمان دست یافت و تا سواحل خلیج فارس پیش رفت. پس از آن شادشاهپور اصفهان را بکشت و روانه ی اهواز شد و سرانجام در جنگ سختی که بین او و اردوان پنجم در هرمزگان درگرفت ، اردوان را شکست داد و با مرگ او سلسله ی اشکانی بر افتاد ( 28 آوریل سال 224م)
پس از این نبرد پیروزمندانه به تیسفون آمد و بر تخت نشست.



نطام اداری


فرهنگ و تمدن

دین رسمی












در رأس ادارات ساسانی بزرگفرمذار یا صدر اعظم قرار گرفته بود و عملا زمام قدرت و ادارة کشور در دست او بود . وی قراردادها و پیمانها را امضا می کرد . گاهی در جنگها فرماندهی کل را به عهده می گرفت . همة دیوانها و یا وزارتخانه ها با دبیران آنها تحت نظر وی بودند . شاید کلمة بزرگمهر تصحیف عنوان بزرگفرمذار باشد که مورخان عرب عنوان بزرگفرمذار عهد انوشیروان را به بوذرجمهر تبدیل کرده اند .
در زمان انوشیروان،کشور ایران راکه تا آن زمان مرزبانان اداره می کردند به چهار قسمت تقسیم شد و هر قسمتی را پاذگس نامیده شد و به آنها نام جهت های چهارگانه داده شد : اپاختر (شمال) خراسان (مشرق) نیمروز (جنوب) خوروران (مغرب) داد و برای هر کدام از این پاذگسها فرمانروایی تعیین کرد که او را پاذگسبان می نامیدند .
امور لشکری نیز تحت نظر سپهبدان اداره می شد و به تعداد پاذگسبانان چهارگانه ، چهار سپاهبد نیز در ایران وجود داشت . ایالات و پاذگسها را به بخشهای کوچکتری تقسیم کرده و هر قسمت را ایستان می گفتند و حاکم آن را ایستاندار می خواندند و سپس هر ایستان را به چند شهر یا ولایت تقسیم می نمودند و مرکز آن را شهرستان می گفتند .
قریه را دیه و رئیس آن را دیهسـالار می خواندند . مزارع تابع دیـه را روستـاک (روستا)می گفتند .
سه بخش مهم نظام اداری از قرار زیر است:



اردشیر بابکان چون پادشاهی از خاندان موبدان بود پس از نشستن بر تخت سلطنت دین زرتشتی را آیین رسمی ایران قرار داد و اعتقاد به ادیان دیگر را ممنوع داشت .
از دانشمندان زرتشتی که به پادشاهان ساسانی در تقویت و گسترش آن دین خدمت کرده اند ، نخست باید تنسر موبد زمان اردشیر بابکان و دیگر آذربد مهراسپندان،موبد زمان شاپور اول و کرتیر موبد زمان هرمزد و بهرام اول را نام برد .
در زمان ساسانیان به همت این موبدان بیست ویک نسک اوستای قدیم را به زبان پهلوی ترجمه کردند و آن ترجمه را زند نامیدند که به معنی تفسیر است .
چون فهم کتاب زند به سبب وجود لغات آرامی در آن مشکل می نمود سپس شرحی به زبان پارسی ساده بر زند نوشتند و آن را پازند خواندند .
اساس سیاست داخلی ساسانیان هماهنگی دین و دولت بود . چنانکه فردوسی می گوید :
چنان دین و دولت به یکدیگرند توگویی که از بن ز یک مادرند

چو دین را بود پادشـه پاسبــان تو این هر دو را جز برادر مخوان


اصولاً همه ادیان ایرانی پیش از اسلام مبتی بر دو اصل خیر و شر یا هرمزد و اهریمن است . منتهی فرقی که با هم دارند در کیفیت و مدت آمیختگی شر با خیر است . در دین زرتشتی سرانجام خیر بر شر و هرمزد بر اهریمن غلبه خواهد کرد ولی در ادیان دوگانه پرستی دیگر چنین نیست .
هر دینی برای رهایی از شر ، فلسفه ای دارد . بعضی از متفکران دورة ساسانی که راه آسانتری برای رستگاری بشر می جستند ، چون دین مزدیسنی را جوابگوی پرسشهای خود ندیدند به بدعت در آن دین پرداخته و ادیان نوینی را بنیاد نهادند که مبنای همة آنها بر دوگانه پرستی است ، مهمترین این ادیان عبارتند از :


بجز دینهایی که ذکر آنها در پیش گذشت ، ادیان دیگری نیز مانند دین یهود و مسیحی . بودایی در بعضی از نواحی ایران رواج داشت . دین یهود بیشتر در بابـل و همدان و اصفهان ، دین مسیحی در ارمنستان و خوزستان و بین النهرین و دین بودایی در ماوراءالنهر و خراسان و بلخ رایج بود .


زبان و خط


زبان ایرانیان در دورة ساسانیان زبان پارسیک یا پهلویساسانی بود .
این زبان لهجه ای از زبان پهلوی اشکانی به شمار می رفت که در جنوب ایران رواج داشت .
خط ایران در این دوره مأخوذ از خط آرامی بود و به دو نوع خط پهلوی ، کتیبه ای یا گشته دبیره و خط پهلوی کتابی یا عام دبیره تقسیم می شد .
در این قرن تعدادی زیادی کلمات آرامی که شمار آنها به هزار کلمه می رسید وارد زبان پهلوی ساسانی شده بود .
برخلاف زبان فارسی که لغات دخیله عربی را به خط عربی نوشته و به همان صورت خودش می خوانند، در زبان پهلوی چنین نبود ، دبیران ساسانی لغات آرامی را که در نوشته های خود به کار می بردند ، به آرامی تلفظ نمی کردند بلکه به تلفظ پهلوی قرائت می نمودند .
مثلاً : "ملکا" می نوشتند و "شاه" می خواندند و یا "گملا" که همان جمل عربی باشد می نوشتند و "اشتر" می خواندند . یا "کدبا" می نوشتند و "دروج" یعنی دروغ می خواندند .
این شیوة نگارش را در اصطلاح هزوارش می نامند .
خط پهلوی کتابی تا سه قرن پس از اسلام در ایران ادامه داشت و در آن دوره کتابهایی به زبان پهلوی از طرف موبدان زرتشتی نوشته شده است .



هنر



از انواع هنر دورة ساسانی می توان به معماری ، مجسمه سازی و نقاشی اشاره کرد که همه ساله مقدار زیادی از آنها توسط باستان شناسان کشف می شود .

معماری
در دورة ساسانی هنر معماری نسبت به مجسمه سازی و نقاشی در درجة اول قرار داشت . آثار اولیة معماری ساسانی شباهت بسیاری به معماری دورة پارتی دارد . از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .
یکی از آثار دورة ساسانی طاق کسری است که بقایای دربار معروف خسرو اول و دوم در تیسفون می باشد . این طاق اکنون در کناردجله در نزدیکی بغداد در جایی به نام سلمان پاک قرار دارد .
در فاصلة یکصد کیلومتری تیسفون قصر دستگرد قرار داشته خسرو دوم پرویز بوده است . دیگر کاخ شیرین است که خسرو دوم آن را برای زن محبوب خود شیرین بنا کرده است و هنوز آثار آن در شهری به نام قصر شیرین باقی است .
یکی از جالبترین آثار تاریخی ، غاری است که در صخره ای در طاق بستان کنده اند و شکارگاه خسرو دوم را نشان می دهد . این آثار در مدخل شهر کرمانشاهان هنوز باقی است . یکی از آنها شاپور اول را نشان می دهد که والرین در جلوی او به زانو درآمده و سیریادیس امپراتور جدید روم در حال احترام به پیش شاپور ایستاده است . در غار شاپور نیز مجسمة بزرگی از شاپور اول پیدا شده که اکنون در آن غار برپا است.

شعر و موسیقی
در ایران پیش از اسلام شعر به معنی امروزی و وزنهای عروضی عرب وجود نداشته بلکه چامه و چکامه یا اشعار ایرانی ، ترانه هایی بوده که مانند اشعار اروپایی هجایی بوده و هجاهای آنها کوتاه و بلند می شده است .
در زمان ساسانیان بویژه در عصر خسرو پرویز ، موسیقی پیشرفت بسیاری کرد و موسیقیدانـان بزرگی مانند : باربد ، نکیسا ، سرکب ، بامشاد و رامتین در آن روزگار می زیسته اند.


در حضور پادشاه ساسانی
در این دوره ایران از صورت
ملوک الطوایفی خارج شد و اردشیر بابکان بنیانگذار این سلسله ، ایران را به یک پادشاهای آورد .
تجمل دربار ساسانی در دنیای قدیم ضرب المثل بود . همینکه شاه بار خاص می داد ، دیدن او ممنوع بود . شاه در پشت پرده ای از حریر می نشست و باریافتگان از پرده دورتر می ایستادند . پرده دار یا حاجب را خرم باش می نامیدند ، چون کسی به پیشگاه شاه بار می یافت ، خرم باش با بانگ بلند می گفت :

« ای زبان سرخویش نگهدار باش که امروز پیش شاه هستی . »


درباریان و بزرگان و شاهزادگان هر یک بنا به مرتبه و مقامی که داشتند در جای خود قرار می گرفتند . شاهنشاه ساسانی در القابی که برای خود ذکر می کرد ، خود را پرستندة
مزدا و خدایگان و شاهنشاه ایران و انیران یعنی شاهنشاه ایران و غیر ایران و مینو چیترا یعنی آسمانی نژاد می خواند ، خود را همپایة ماه و خورشید می دانست .

محل بارعام تالار
طاق کسری در تیسفون بود . تخت شاهی در آخر تالار روبروی در ورودی نهاده شده بود و پرده ای در جلو آن کشیده بودند و بزرگان و صاحبان مناصب هر کدام به فاصله های مقرر می ایستادند . ناگهان پرده برداشته می شد . شاهنشاه برزر بر تخت خویش بر مسند زربفت پدیدار می گشت . تاج کیانی که از زر ناب و به یک صد دانة مروارید به درشتی بیضة گنجشک و به یاقوتهای سرخ درخشان و زمردهای درشت مرصع بود ، به زنجیری که از فرط نازکی از دور دیده نمی شد ، از طاق آویزان بود .

شاه چنان می نشست که تاج درست بالای سر او قرار گیرد و از دور گمــان می رفت که براستی بر سر شاهنشاه قرار دارد . وزن این
تـاج را به 91 کیلو تخمین زده اند .

رسم شرفیابی به حضور شاه این بود که خرم باش کسی را که باز خواسته بود به پیشگاه شاهنشاه می آورد و پرده را برمی داشت . وی دستمال سفید و پاکی پیش دهان می گرفت تا در هنگام صحبت نفس او بارگاه شاه را آلوده نکند . پس از آن به خاک می افتاد و به اذن شاه برمی خواست و نخستین سخنی که آغاز می کرد این بود:
انوشک بویذ ( جاوید باشید ) اوکامک رسی ( به کام رسی ) .

معمولاً شاهنشاه ساسانی را به عنوان شومابغان ( مقام الوهیت شما ) خطاب می کردند .



سکه های ساسانی

سکه های ساسانی از طلا و نقره و مس بود . سکه های نقره را زوزن می گفتند . تاریخ سکه ها مشخص سالهای سلطنت ساسانی است . خط و زبان سکه ها ، پهلوی ساسانی می باشد .


کتاب مقدس اوستا را موبدان زرتشتی به خط الفبایی و مصوت مخصوصی که دین دبیره نام داشت می نوشتند . این خط از چپ به راست نوشته می شد و الفبای آن به چهل و پنج حرف می رسید . اما خط پهلوی که مأخوذ از خط آرامی است از پیچیده ترین خطوط جهان است و از راست به چپ نوشته می شود و آن از هفده علامت تشکیل می شود که نمایندة بیست و سه حرف می باشد .


سنگ نشته ها
مهمترین سنگ نبشته های ساسانی ، سنگ نبشته های
اردشیر اول در نقش رستم و شاپور اول در نقش رجب و شاپور اول در حاجی آباد فارس و سنگ نبشتة پایکولی (در جنوب سلیمانیه در خاک عراق) و سنگ نوشتة موبد کرتیر در نقش رستم می باشد .
گذشته از آثار پهلوی ساسانی ، نوشته هایی در تورفان در مشرق
ترکمنستان شرقی به زبان پهلوی و خط مانوی پیدا شده که از جملة آنها کتاب شاپورگان مانی است .


از کتابهای پهلوی ساسانی ، کتاب خدای نامه یا
شاهنامه بوده که به دست ما نرسیده است . از کتابهای آن دوره که تا کنون موجود است می توان کارنامة اردشیربابکان و یادگار زریران و شهرستان ایران و ماتیکان هزارداتستان و درخت آسوریک را نام برد .

کتاب کلیله و دمنه را نیز شاید بتوان در ین کتابهای بالا جای داد . برزویة طبیب به فرمان خسرو انوشیروان ، این کتاب را که اصل آن به زبان
سانسکریت بود از هندوستان به ایران آورد و به زبـان پهــلوی ترجمه کرد . ترجمة پهلوی این کتـاب اکنون در دست نیست ولی کلیله و دمنة عربی که به قلم دانشمند معروف ایرانی ابن المقفع در دست است ، ترجمه از روی متن پهلوی می باشد .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:27 - 0 تشکر 573044

7-  امویان


حکومت بنی امیه دومین دوره از حکومت های اسلامی، بعد از وفات پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - است که توسط بنی امیه اداره می شد. جد اعلای این خاندان «امیة بن عبد شمس» بود و به همین خاطر به آنها «بنو عبدشمس» هم می گویند. بنی امیه از خاندان های  بزرگ و اصیل قریش بود و در زمان جاهلیت مسئولیت پرچم داری و قیاده (سرداری) [1] را، امویان بر عهده داشتند. امویان به رهبری معاویة بن ابی سفیان توانستند حکومت اموی را در سال 41 پایه گذاری کنند، حکومتی که تا سال 132 هجری ادامه داشت وسرانجام اتحاد ایران و بنی هاشم، حکومت امویان را منقرض کرد. اما اندلس کماکان در دست بنی امیه باقی ماند و هیچ وقت عباسیان موفق به فتح آنجا نشدند. امویان در طول دوران امپراتوری خود توانستند گسترده ترین امپراتوری تاریخ اسلام را تشکیل دهند.


بنابر روایتِ مشهور،  نسب بنی امیه و بنی هاشم در عبد مناف بن قصیّ مشترک است. نسب بنی هاشم، هاشم بن عبدمناف بن قصیّ است و نسب بنی امیه، امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصیّ .
ماجرای حسادت و دشمنی «امیه» با عمویش، هاشم در تاریخ معروف است. شاید بتوان گفت رقابت و درگیری بنی امیه و بنی هاشم از همان زمان شروع شد و بعد از اسلام هم ادامه پیدا کرد. گویا برخی از مورخین شیعه بر این نکته تاکید دارند که «امیّه» پسر خواندۀ عبد شمس بود و پسر واقعی او نبود فلذا نسب امویان به عبد مناف بن قصیّ نمی رسد.  بعد از ظهور اسلام توسط پیامبر گرامی اسلام. بنی امیه یکی از بزرگترین دشمنان پیامبر- صلّی الله علیه و آله - و اسلام محسوب می شد. وشاید بتوان گفت که بنی امیه انگیزۀ مضاعفی، برای دشمنی داشت و آن رقابت  با بنی هاشم بود. تقابل بنی امیه با مسلمین از زمان رهبری ابوسفیان بن حرب (نوۀ امیه) بر قریش، نمود بیشتری پیدا کرد. در سال هشتم هجری مسلمین مکه را فتح کردند. و پیامبر اکرم- صلّی الله علیه و آله - با اینکه می توانست از دشمنان دیرینه خود انتقام بگیرد اما همه را بخشید و ابوسفیان، همسرش هندجگرخوار، دیگر افراد بنی امیه و قریش مسلمان شدند. و از همان زمان برای سهیم شدن در قدرتِ رو به رشد مسلمین،  تلاش کردند. بعد از وفات پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - و در جریان سقیفه، بنی امیه موقعیت مناسبی برای تصاحب قدرت نداشتند چون بزرگان بنی امیه از سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند و از وجاهت لازم برای کسب کرسی خلافت برخوردار نبودند و شاید بتوان گفت در جریان سقیفه، تمرکز بر این بود که خلافت در قریش باقی بماند. اما در خلال خلافت ابوبکر و عمر، بنی امیه در متن حکومت اسلامی نفوذ کردند و برای خود پایه های قدرت را بنا کردند.



در زمان خلفای راشدین
یزیدبن ابی سفیان (برادر معاویه) ، فرمانده فتوحات در شام بود و حکومت شام را به عهده گرفت. در زمان خلافت عمر، یزید بن ابی سفیان بر اثر طاعون مرد و خلیفۀ دوم، معاویه را به عنوان حاکم کل شامات منصوب کرد. و از همان زمان بنی امیه توانستند پایگاه مستحکمی را در شام برای خود پایه ریزی کنند.
اولین خلیفۀ اموی در اسلام، عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف است. عثمان از سابقین در اسلام و داماد پیامبراکرم- صلّی الله علیه و آله - بود. اگرمجموعة خلافت عثمان را از سال 24 تا 35هجری مورد بررسی قرار دهیم. و بگوییم: عثمان در طول خلافت برای پیشرفت بنی امیه تلاش کرد نه برای اسلام، نا حق نگفته ایم . عثمان به محض اینکه به خلافت رسید بنی امیه را به قدرت رساند وتمام بدنة حکومت اسلامی را عوض کرد. علی الخصوص پسر عموی خود، مروان بن حکم بن ابی العاص را به عنوان مشاور ارشد خود برگزید. مروان بن حکم کسی بود که پیامبر در دوران حیاتش او را به همراه پدرش حَکَم بن ابی العاص از مدینه اخراج کرد و بر آنها لعنت فرستاد و حتی ابوبکر و عمر هم او را به مدینه راه ندادند. عثمان، ولید بن عقبه را به عنوان حاکم کوفه برگزید این ولید، کسی بود که به علت مستی زیاد نماز صبح را 4 رکعت خواند. همچنین او جایگاه معاویه را در شام تقویت کرد و سرزمین های بیشتری را تحت سلطۀ او قرار داد.
بعد از قتل عثمان توسط شورشیان در سال 35 هجری، علی - علیه السّلام - به خلافت نشست. و علی - علیه السّلام - خیلی زود تقابل جناح های مختلف را در برابر خود دید. علی الخصوص معاویه که خلافت علی - علیه السّلام - را بر نتابید و جریان قتل عثمان را بهانه کرد در حالی که خودش یکی از عوامل قتل عثمان بود. شرایط به گونه ای پیش رفت که علی - علیه السّلام - در مدتی کمتر از 5 سال مجبور شد سه جنگ داخلی را فرماندهی کند. علی - علیه السّلام - در سال 40 هجری به شهادت رسید. و این بهترین موقعیت برای معاویه بود، معاویه به سمت کوفه لشگر کشی کرد در حالی که بسیاری از یاران امام حسن - علیه السّلام - را متقاعد کرد که با او به عنوان خلیفه بیعت کنند و حسن بن علی - علیه السّلام - را کنار بگذارند.
معاویه پس از اعلام خلافت مرکز حکومت اسلامی را به دمشق انتقال داد. سوریۀ امروزی باقیماندۀ امپراتوری امویان است که تا سال 132 هجری قمری ادامه داشت. امویان در این مدت توانستند سرزمین های زیادی را فتح کنند و بزرگترین امپراتوری اسلامی را از لحاظ گسترۀ جغرافیایی تشکیل دادند.آنها از مغرب تا شمال فرانسۀ امروزی پیش رفتند. و از سمت شرق تا نزدیک چین پیش روی کردند.
بعد از فروپاشی حکومت اموی و بر روی کار آمدن عباسیان حکومت اموی از بین نرفت بلکه در اندلس (اسپانیا و پرتغال امروزی) تولد تازه ای یافت. و در طول 800 سال قدرت خود را در اندلس به شکل های متفاوتی حفظ کردند. و تا قرن 17 میلادی در اندلس نفوذ داشتند.
در آخرین دوره های حکومت امویان در سال 1031 میلادی در نیمۀ جنوبی لیبریا حکومت می کردند و به مهاجمین شمالی که مسیحیان کاتولیک بودند خراج می دادند. مسیحیان به تدریج پیشروی خود را در اندلس ادامه میدادند و سرانجام در سال 1492 میلادی در جنگ بین محمددوم(آخرین حاکم مسلمان در اندلس) و فردینانددوم. حاکم اموی شکست خورد و این پایان کار امویان در اندلس بود.



نگاه اجمالی به تاریخ امویان:


سلسۀ سفیانی:


سلسۀ سفیانی از معاویۀ اول در سال 41هجری آغاز شد و در زمان معاویه بن یزید در سال 64 هجری پایان یافت(از سال 661 تا 684 میلادی)
از مهمترین کارهای معاویه می توان به تامین امنیت داخلی و گسترش فتوحات خارجی اشاره کرد. یکی از مهمترین شورش ها در زمان معاویه، قیام حُجر بن عدی بود که خلافت را حق فرزندان علی- علیه السّلام - می دانست اما قیام حجر بن عدی به آسانی توسط حکمران کوفه «زیاد بن ابی سفیان»شکست خورد.
قتل حجر بن عدی به فاجعه ای در جامعۀ آن روز اسلامی تبدیل شد تا جایی که معاویه در حال احتزار، جریان قتل حجر بن عدی را به یاد می آورد. معاویه برای اولین بار ناوگان دریایی مسلمین را ایجاد کرد و فتوحات اسلامی را از سمت جنوب، غرب، و شرق گسترش داد. معاویه در غرب توانست قبرس، کوس و رودس را فتح کند همچنین در آسیای صغیر پیشروی کرد و تا دروازه های قسطنطنیه پیش رفت.
در قسمت شمال آفریقا فتوحات را به مرکزیت قیروان ادامه و در جبهۀ شرق هم به کابل و بخارا و سمرقند حمله کرد.
معاویه قبل از مرگش برای پسرش یزید بیعت گرفت و در سال 60 هجری (680میلادی) فوت کرد.
سه تن از فرزندان صحابه با بیعت یزید مخالفت کردند: عبدالله بن زبیر بن العوام، عبدالله بن عمر و حسین بن علی - علیه السّلام - . مخالفتی که به جنگ با آنها انجامید.
در سال 60 هجری عبدالله بن زبیر و حسین بن علی - علیه السّلام - از مدینه به مکه رفتند. عبدالله بن زبیر تا پایان عمر در مکه اقامت کرد اما حسین - علیه السّلام - تصمیم گرفت به کوفه برود و با کمک شیعیانِ خود، بر علیه یزید قیام کند که سرانجام او و یارانش در حادثه کربلا به شهادت رسیدند.
در واقعۀ کربلا، اهل بیت محمد- صلّی الله علیه و آله - و علی الخصوص حسین - علیه السّلام - از قربانیان اصلی این حادثه جانگداز بودند و این واقعه تاثیر بسیار عمیقی در جامعۀ اسلامی آن روز و حتی تا امروز داشت. و بنیان حکومت اموی را متزلزل کرد.
بعد از واقعۀ کربلا، یزید با سه حرکت جدیِ دیگر مواجه بود یکی قیام مردم مدینه، دیگری قیام خوارج و سوم ادعای خلافت عبدالله بن زبیر. یزید لشگری را برای آرام کردن مدینه فرستاد و در جنگی به نام جنگ حرّه، اهالی مدینه را شکست داد و سه روز اهل مدینه را بر شامیان حلال اعلام کرد.
و پس از آن سپاهیان را به طرف مکه روانه کرد. لشگر اموی، مکه را محاصره کرد. در این محاصره کعبه به شدت آسیب دید و در آتش سوخت، آتش گرفتن کعبه سرزنش های زیادی را در دوره های بعد، برای امویان در پی داشت.
درست زمانی که محاصرۀ مکه رو به پیشرفت بود. خبر مرگ یزید در دمشق به مکه رسید. در این هنگام «حصین» یکی از فرماندهان ارتش اموی به عبدالله بن زبیر پیشنهاد کرد که همراه او به دمشق بیاید تا برای او بیعت بگیرد اما ابن زبیر این پیشنهاد را رد کرد. 
یزید برای پسرش معاویه، معروف به معاویه ثانی بیعت گرفت ولی او در خارج از مرزهای شام به عنوان یک خلیفه معرفی نشد. و پس از چهل روز خلافت را رها کرد و خانه نشین شد.
در داخل شامات دو قبیله بسیار قدرتمند شدند یکی قبایل قیسی به رهبری ضحّاک بن قیس فِهری که طرفدار عبدالله بن زبیر بودند و دمشق را در تصرف خود داشتند ودیگر قبایل یمنی یا همان کلبی که ازمروان حمایت می کردند.



سلسله مروانی:


بعد از انصراف معاویه بن یزید، امویان وضع بسیار بدی پیدا کردند و تقریبا در اکثر سرزمین های اسلامی با عبدالله بن زبیر بیعت کردند و در منابر برای او خطبه خواندند(به غیر از اردن). امویان در کنگره ای به نام کنگرۀ جابیه، دور هم جمع شدند و مروان را به عنوان خلیفه برگزیدند.
مروان در جنگ سختی در «مرج راهط» توانست قبایل قیسی را شکست بدهد و ضحاک بن قیس در این جنگ کشته شد. وی در مدت کوتاهی توانست خود را به عنوان خلیفه در شام معرفی کند.
مهمترین وظیفۀ مروان، مقابله با قدرتهایی همچون عبدالله بن زبیر بود عبدالله بن زبیری که حالا به عنوان خلیفه، در اکثر نقاط اسلامی معرفی شده است. مروان توانست مصر را از ابن زبیر پس بگیرد اما عمر او کفاف نداد و پس از 9 خلافت در سال 65هجری(685 میلادی) فوت کرد.
مروان برای پسرش عبدالملک بن مروان بیعت گرفت. بسیاری از مورخین عبدالملک را موسس اصلی  حکومت امویان می دانند و برخی او را موسس دوم، بعد از معاویه بن ابی سفیان می خوانند. عبدالملک بعد از خلافت با سه تهدید جدی مواجه بود 1. قیام شیعیان به رهبری مختار 2. قیام خوارج خصوصا در سرزمین یمامه 3. ادعای خلافت عبدالله بن زبیر.
عبدالملک مروان با سیاستی زیرکانه توانست هر سه رقیب سیاسی خود را کنار بزند او ابتدا صبر کرد تا هر سه جناح به جان هم بیافتند و بعد از ضعیف شدن همه آنها، حملات جدی خود را آغاز کرد.
علی الجمله مقرّ مختار در کوفه بود و او می خواست محمد بن حنفیه را خلیفۀ مسلمین کند. لشگر مختار به فرماندهی ابراهیم (پسر مالک اشتر) در نبردی در نزدیکی موصل سپاه امویان را در کنار رودخانۀ خزیر شکست داد(سال 67هجری) و عبیدالله بن زیاد(فرمانده سپاه امویان) در دهم محرم در این جنگ کشته شد. و در سال 68 بین مختار و عبدالله بن زبیر جنگ در گرفت.
در سال 691 میلادی سپاه مختار در کوفه بدست زبیریان شکست خورد و مختار کشته شد. عبدالملک موقعیت را مناسب دید و عراق را به تسلط خویش درآورد و بعد حجاج بن یوسف ثقفی را مامور فتح مکه کرد. حجاج عبدالله بن زبیر را در مکه شکست داد و ابن زبیر در این جنگ کشته شد. عبدالملک توانست خوارج را با نیروی نظامی سرکوب کند و در نتیجه دوباره سرزمین های اسلامی را در زیر پرچم امویان متحد کرد.
عبدالملک بن مروان به خلافت امویان اعتبار بخشید. او زبان عربی را زبان رسمی و اداری حکومت اسلامی کرد و سکه های رومی و ساسانی را کنار گذاشت و سکه های جدید اسلامی ضرب کرد. او دیوان های مختلفی برای کارهای ادارای و حکومتی وضع کرد(چیزی شبیه وزارتخانه یا سازمان های امروزی)
از دیگر کارهای عمدۀ عبدالملک ساختن مسجد الصّخره یا همان بیت المقدس در اورشلیم بود. نکته این است که تکمیل این بنا در سال 692 میلادی تمام شد. و قاعدتا این بنا در طول جنگ با ابن زبیر در حال ساختن بود. بعضی از مورخین اینگونه تفسیر می کنند که عبدالملک قصد داشت بیت المقدس را جایگزین کعبه کند تا مسلمین، آنجا به زیارت بروند. چون مکه در دست عبدالله بن زبیربود.
بعد از مرگ عبدالملک، پسرش ولید بن عبدالملک به خلافت نشست (86تا 96 هجری/705تا715میلادی) ولید در کار ساختمان سازی بسیار فعال بود و از ساختن بناهای مختلف حمایت می کرد. در زمان او مسجد النبی تجدید بنا شد. و مسجد جامع اموی در دمشق ساخته شد.همچنین در زمان ولید، فتوحات اسلامی به اوج خود رسید و سرزمین های ماوراءالنهر، سند، و اندلس ، بدست مسلمانان فتح شد.
یکی  دیگر از حوادث مهم در زمان عبدالملک و بعد از آن در زمان ولید، حکمرانی حاکم جباری چون حجاج بن یوسف ثقفی در عراق بود. حجاج به سختی شورش های عراق را برعلیه بنی امیه سرکوب می کرد و یکی از مهمترین قیام های عراق را به رهبری ابن اشعث شکست داد.
بعد از ولید سلیمان بن عبدالملک به سلطنت رسید 96تا 99هجری(715تا 717 میلادی) سلیمان قسطنطیه (پایتخت روم شرقی) را محاصره کرد. که به علت طولانی شدن محاصره، موفق به فتح این شهر نشد.
اما به هر حال دو دهۀ نخست قرن هشتم میلادی شاهد گسترش فتوحات اسلامی بود در غرب مسلمین به فرماندهی موسی بن نصیر و طارق بن زیاد به اندلس و قسمتهایی از فرانسه رسیدند و در سمت شرق در آسیای مرکزی و شمال هند پیشروی کردند.
سلیمان برای عمر بن عبدالعزیز بیعت گرفت و بعد از مرگ او عمر بن عبدالعزیز بن مروان، خلیفه شد. عمربن عبدالعزیز در طول دوران امپراتوریِ اموی یک شخصیت استثنایی بود و تنها خلیفۀ اموی بود که همۀ گروه ها و جناح های اسلامی او را به عنوان خلیفه قبول داشتند و نه صرفا به عنوان یک پادشاه جهان گشا.
عمر بن عبدالعزیز دشنام گفتن به امیرالمومنین علی - علیه السّلام - را در خطبه ها ممنوع کرد(کاری که در زمان امویان مرسوم بود) و فدک را به فرزندان فاطمه - سلام الله علیها- بازگرداند. او گرفتن خراج از تازه مسلمانان را ممنوع کرد و بسیاری از استانداران ظالم را عزل کرد.اما عمر خلافت او طولانی نبود و کمی بیشتر از 2 سال خلافت کرد.
بعد از عمربن عبدالعزیز دوباره خلافت به پسران عبدالملک رسید. و یزیددوم به خلافت نشست. یزید دوم دستور داد تا تماثیل و مجسمه هایی که از مسیحیان در قلمرو اسلامی موجود است منهدم کنند. همچنین او توانست قیام یزید بن مهلّب را شکست دهد.



هشام بن عبدالملک و توقف فتوحات اسلامی
آخرین پسر عبدالملک بن مروان که بر تخت نشست هشام بود. هشامی که دورۀ نسبتاً طولانی و پرحادثه ای را در تاریخ خلفای اموی پشت سر گذاشت. هشام بارگاه و دربار خودش را در شهر الرصّافه، در شمال شام بنا کرد. الرصّافه به مرزهای امپراتوری روم نزدیکتر بود. هشام فتوحات اسلامی را درسمت روم از سر گرفت و به خوبی در سرزمین آناتولی پیش رفت اما سرانجام سپاه اسلام شکست سختی، در نبرد با روم خورد و بدون دست آورد خاصی عقب نشست .
در سمت مغرب، در زمان هشام فتوحات در سمت مغرب در شمال فرانسه متوقف شد. و دیگر هیچ وقت از آن پیشتر نرفت. مسلمین در جنگ تورس  یا همان جنگ بلاط الشهدا شکست سختی از مسیحیان فرانسه خوردند(732میلادی). شکست های هشام همین جا پایان نیافت و در سمت شرق هم در مطیع کردن تخارستان به مرکزیت بلخ و ماوراء النهر(فرا رود) به مرکزیت سمرقند شکست خورد.
در همین حین شورش دیگری از سغدیان در شرق رخ داد. حاکم خراسان قول داد که هرکس مسلمان شود از او خراج نگیرد اما بعد با کمبود منابع مالی مواجه شد و حرف خودش را پس گرفت. سغدیان شورش کردند و حتی بلخ را تصرف کردند.
این شورش ها که از مسلمانان غیر عرب سر می زد؛ بعداً  به بزرگترین چالش برای امپراتوری اموی تبدیل شد.
بعد از هشام با ولید بن یزید بیعت شد. ولید بن یزید  بیشتر به تفریح و خوشگذرانی علاقه نشان می داد تا خلافت.
در سال 744 میلادی یزید سوم در دمشق اعلام خلافت کرد و ارتش او ولید ثانی را کشتند. یزید سوم به تقوا شهرت داشت و 6 ماه پس از آغاز خلافت مرد.
یزید سوم برادرش ابراهیم را به عنوان ولیعهد خود قرار داد. اما مروان دوم، نوۀ مروان بن حکم. لشگرش را به دمشق آورد و اعلام خلافت کرد. مروان مرکز خلافت را به حرّان در ترکیه امروزی منتقل کرد. شورش و هرج و مرج در سوریه پراکنده شد وبه  سرزمین های دیگر اسلامی سرایت کرد. شورشی که به سقوط سلسله امویان منتهی شد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:27 - 0 تشکر 573045

دعوت عبّاسی وابو مسلم
(این قسمت از مقاله برگرفته از کتاب تاریخ اسلام .علی اکبر فیاض است)
هرقدرکه قدرت اموی به واسطه ضعف خلفا و بهم ریختگی اعراب پشتیبان خلافت رو به ضعف می رفت نفوذ شیعه زیادتر می شد. این دعوت که در زمان محمد بن الحنیفه آغاز شده بود موضوعش آل علی - علیه السّلام - و خلافت آنها بود. اما درآخر، بنی العباس با مهارت عجیبی آن را به نفع خود برگرداندند.
خراسان در آن روزگار تابع بصره بود. طوایف عربی برای خود حوزه ای را با قریه ها و مزارع و چرا گاههای آن تصرف کرده بود. این طوایف از میراث زمان جاهلیت میان خود دودستگی ها و اختلافات فراوان داشتند. دولت اموی نیز که سیاست خود را برروی این دودستگی ها بنا گذاشته بود آتش اختلافات را دامن می زد. درخراسان مهمترین و نافذترین قبیله عرب بنی تمیم بودند. اینها از نژاد عدنانی محسوب می شدند. درمقابل آنها طایفه ازد از نژاد قحطانی بودند و طوایف ربیعه نیز به آنها ملحق شده بودند. میان این دو دسته برسر ریاست و نفوذ در خراسان زدو خودرها رخ داد .
در طی کشاکشها و زدوخوردها، دعوت شیعه که بنی عباس خود را در آنجا داده بودند نهفته انتشار می یافت .
امام عباسی نزدیک دمشق که از زمان عبدالملک بن مروان اقامتگاه خانواده عباسی شده بود منزل داشت. مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امامِ مبلغینِ خود را درموسم حج درمکه دیدار می کرد. دستور امام به دعات آن بود که بیشتر به ایرانیها بپیچند واز اعراب به طوایف یمانی (قحطانی) اعتماد کنند و با مضریها (نزاریها) به ظاهر مهربان، ودر باطن دشمن باشند به طوری که اگر بتوانند یکی ازآنها باقی نگذارند.
محمد که اولین امام عباسیان است اول کسی بود که دعات به اطراف فرستاد و دستور داده بود که دعوت به «الرضا من آل محمد» کنند و اسم کسی را نبرند. پس از محمد، ابراهیم پسرش به وصیت او به امامت نشست و ابو مسلم دعوت او را اشکار کرد. بدین طریق فرقه راوندیه که طرفدار امامت بنی العباس بود در آغاز با کیسانیه یعنی طرفداران محمد بن الحنفیه اتصال داشته ودر امتداد آن بوجود آمده است. در زمان مهدی عباسی خواستند این اتصال را قطع کنند پس سلسله امامت را مستقیما به عباس بن عبدالمطلب رساندند به استناد آنکه عموی پیغمبر و وارث او بوده است. بدین طریق علویان را از حساب خود حذف کردند. برگردیم بر سر تاریخ .
در موقعی که ابو مسلم مرو را گرفت فتح دیگری نیز خود به خود به آغوش او آمد و آن چنان بود که عبدالله بن معاویه که به داعیه خلافت، مدتی جنوب ایران را به دست گرفته بود. اخیرا ً از جلو لشکری که مروان به سر وقت او فرستاده بود اصفهان را گذاشته به خراسان آمد و به ابومسلم پناهنده شد.ابو مسلم او را به زندان افکند و کشت.
پس از فتح مرو، ابو مسلم سرداران خود را به فتح اطراف خراسان فرستاد و فتوح به سرعت پیش  می رفت. دسته ای از نیروی مروانیها از اصفهان به گرگان وارد شد؛ ابو مسلم قحطبة بن شبیب  را به مقابله آنها مامور کرد. قحطبه آن لشکر را درگرگان شکست داد و ازآنجا به طرف ری پیش راند. ابو مسلم نیز از مرو به جانب نیشابور کشید .
قحطبه به مرکز ایران رسیده بود لشکریان خلیفۀ اموی که از جلو قحطبه فرار می کردند پس از تخلیه همدان در نهاوند به مقاومت ایستادند و پس از چند ماه تسلیم شدند (ذوالقعده 131 ) . لشکر خراسان شاهراه معمولی کرمانشاه، حلوان، خانقین را پیش گرفته از فلات ایران به جلگه عراق سرازیر شدند و ناگهانی برسردشمن فرود آمدند. در گیرو دار فتح، قحطبه شبی به طرز مجهولی نابود شد ولی پسرش حسن که خود سردار رشید و با شهامتی بود فتح را انجام داد و یکسره وارد کوفه شد (محرم 132). پیش از این واقعه ابراهیم امام را در حمیمه به فرمان مروان گرفته بودند و بعد در زندان کشتند. ولی برادر او ابو العباس عبدالله بن محمد بن علی، باعده ای از خویشاوندان فراراً خود را به کوفه نزد شیعیان آنجا رسانده بود. در این هنگام که حسن با لشکر وارد کوفه شد شیعیان این عبدالله را به حکم آنکه ابراهیم او را وصی و جانشین خود قرار داده بود به خلافت برداشتند (ربیع الاول132)
در این موقع مروان از حران بیرون آمده از راه موصل روانه کوفه شد. دسته ای از لشکر خراسان به استقبال او رفت و در کنار رود زاب بزرگ جنگ در گرفت و از دوم جمادی الاخری تا یازدهم آن ماه طول کشید و مروان شکست فاحشی خورد. این جنگ که به جنگ زاب معروف است، دولت امویان را خاتمه داد .
سرانجام در بوصیر ( در مصر علیا ) با لشکر خراسان که همه جا به تعاقب او آمده بودند مصاف داد و در میدان  مبارزه کشته شد. سرش را بریده برای ابوالعباس به کوفه فرستادند
افراد بنی امیه را در همه جا جستند و کشتند، باروی دمشق را ویران کردند و قبور خلفای بنی امیه را شکافته استخوانها را سوزانیدند. از این تعقیب و کشتار یکی از نوادگان هشام بن عبد الملک که نامش عبد الرحمن بود، جان دربود و خود را به اندلس انداخت و درآنجا خلیفه شد و سلسله امویان، در اندلس آغاز شد .
با وجود انقراض مروان، تسخیر کامل شام که مقر چندین سالۀ دولت اموی بود هنوز مبلغی کار داشت، عده ای از سرداران اموی از بیم جان یا به طمع مملکت هنوز می جنبیدند و شهرها را بر عباسیان می شورانیدند .
با زوال زمام حکومت از دست اعراب بیرون آمد و به دست طرفداران بنی عباس، یعنی ایرانیان افتاد و ایجاد بغداد نیز این تحول را نشاندار کرد. زبان کشور هنوز عربی بود اما ادبیات و رسوم زندگانی همه تحت تاثیر این تحول قرار گرفت و تمدن تازه ای آغاز شد. جنگ زاب نقطۀ مقابل جنگ قادسیه بود و ایرانیان قدرتی را که در آنجا باخته بودند در اینجا بدست آوردند.
دولت اموی در اندلس
نخستین مرد مسلمانی که به اندلس رفت، طارق بن زیاد و پس از وی موسی بن نصیر بود، این دو سردار در سال 92 هجری در زمان حکومت امویان قسمتی از اسپانیا را مسخر کرده و از طرف خلفای بنی امیه در آنجا فرمانروا گشتند. هم این که عباسیان بخلافت رسیدند، بنی امیه را قتل عام کردند جوانی از آنان جان به در برده، به آفریقا رفت و از آنجا سوار کشتی شد و به اندلس رفت. و بر فرمانروای آنروزِ اندلس عبدالرحمن بن یوسف فهری فایق آمده حکومت اندلس را بدست آورد و ابتدا بنام سفاح خلیفۀ عباسی خطبه خواند اما عباسیان این جوان را از حکومت معزول ساختند او هم به فرمان بنی عباس اعتنا نکرده در اندلس ماند و خود فرمانروا شد. این جوان اموی عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک است که قرطبه را پایتخت قرار داد و خود را امیر اندلس خواند 138 هجری. پس از عبدالرحمن عده ای از جانشین های او نیز خود را امیر می خواندند تا آنکه نوبت به عبد الرحمن سوم رسید این مرد بزرگترین فرمانروای اموی اندلس می باشد. عبدالرحمن بجای امیر، خود را خلیفه گفت و با فرنگیان جنگهای بسیار کرد، آنان را شکست داد. پس از او چند تن دیگر در اندلس فرمانروا شدند ولی هیچ یک بپای عبدالرحمن سوم نرسیدند در قرن پنجم هجری حکومت اندلس میان چند دسته از بزرگان عرب تقسیم گشت که مشهورترین آنان طایفۀ عبابده فرمانروایان اشبیلیه میباشند. این دسته پس از چندی ناتوان گشتند وبرای جلوگیری از هجوم فرنگیان بسلاطین شما آفریقا (مرابطین) پناه آوردند ولی اینان که بکمک آمده بودند اندلس را برای خود گرفته، دست فرنگیان و فرمانروایان (عبابده) عرب را از اندلس کوتاه ساختند و بالاخره در سال 1492 میلادی فرنگیان به اندلس هجوم آوردند و آن کشور را به یکباره از چنگ مسلمانان در آوردند.
اتفاقا کشور اندلس سهم بزرگی در تاریخ تمدن اسلام دارا شد. بناهای عالی اسلامی در اندلس برپا گشت آموزشگاه های مهم تاسیس یافت ودانشمندان و سخنوران نامی از آن سرزمین اسلامی برخاستند.

منبع: کتاب تاریخ مسلمین


[1]:  در زمان جاهلیت هر یک از قبایل قریش مسئولیت خاصی به عهده داشتند. در قدیم ، قریش پرچمی به نام عقاب داشت ودر موقع جنگ آن را بیرون آورده بدست یکی از سران سپاه و یا به خود پرچم دار تحویل می دادند. قیاده یا سرداری عبارت از سرپرستی و سرداری کاروان های بازرگانی و یا نفراتی جنگی بود.(تاریخ تمدن اسلام-جرجی زیدان-ج 1-ص16)


خلفای اموی عباتند از :

  • معاویه بن ابی سفیان (۶۶۲-۶۸۰)
  • یزید بن معاویه (۶۸۰-۶۸۴ )
  • معاویه بن یزید (۶۸۴-۶۸۴ )
  • عبد الله بن الزبیر (۶۸۴-۶۹۳ )
  • مروان بن الحکم (۶۸۴-۶۸۵ )
  • عبدالملک بن مروان (۶۸۵-۷۰۵ )
  • ولید بن عبد الملک (۷۰۵-۷۱۵ )
  • سلیمان بن عبد الملک (۶۸۹-۷۱۸ )
  • عمر بن عبدالعزیز (۷۱۸-۷۲۰ )
  • یزید بن عبدالملک (۷۲۰-۷۲۴ )
  • هشام بن عبدالملک (۷۲۴-۷۴۳ )
  • ولید بن یزید (۷۴۳-۷۴۴ )
  • یزید بن الولید (۷۴۴-۷۴۴ )
  • ابراهیم بن الولید (۷۴۴-۷۴۵ )
  • مروان بن محمد (۷۴۵-۷۵۰ )

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

شنبه 20/8/1391 - 21:28 - 0 تشکر 573046


خلافت اموی در ایران




خلافت‌ اموی‌ پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) چهارمین‌ خلیفه‌ مسلمانان‌ توسط معاویه‌ بن‌ ابوسفیان‌ تشكیل‌ شد. نسبت‌ خاندان‌ بنی‌امیه‌ به‌ امیه‌ بن‌ عبد شمس‌ می‌رسید و آنان‌ از سال‌ 41 ه.ق‌ تا 132 ه. ق‌ امپراطوری‌ بزرگی‌ را در سرتاسر متصرفات‌ اسلامی‌ از اندلس‌ تا ماوراءالنهر تشكیل‌ دادندكه‌ در نوع‌ خود بی‌نظیر بود.


ویژگی‌ خاص‌ خلافت‌ امویان‌ تشریفات‌ و تجملات‌ درباری‌ خلفا بود، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ آنها بر خلاف‌ زندگی‌ ساده‌ و بی‌تكلف‌ خلفای‌ راشدین‌ و بویژه‌ امام‌ علی‌(ع‌) دمشق‌ را به‌ شهری‌ شاهانه‌ تبدیل‌ نمودند و با موروثی‌ كردن‌ مقام‌ خلیفه‌، خلافت‌ اموی‌ را به‌ نوعی‌ سلطنت‌ و پادشاهی‌ مبدل‌ ساختند. خلفای‌ اموی‌ در طول‌ 90 سال‌ حكومت‌ خود به‌ هیچ‌ عنوان‌ وقعی‌ به‌ تعالیم‌ و دستورات‌ اسلامی‌ ننهادند و از هر گونه‌ ظلم‌ و ستمی‌ به‌ مردم‌ كشورهای‌ تحت‌ حاكمیت‌ خود فروگذار ننمودند. آنان‌ از ابتدا رویه‌ خصمانه‌ای‌ را نسبت‌ به‌ ایرانیان‌ نیز در پیش‌ گرفتند و از آنجا كه‌ گروه‌ زیادی‌ از مردم‌ ایران‌ به‌ تشیع‌ گرویده‌ بودند به‌ آنان‌ به‌ چشم‌ دشمنان‌ جدی‌ خود می‌نگریستند. یزید دومین‌ خلیفه‌ اموی‌ با به‌ شهادت‌ رساندن‌ امام‌ حسین‌(ع‌) ننگ‌ جاودانی‌ برای‌ خود و كارگزارانش‌ بر جای‌ نهاد و كینه‌ و نفرت‌ وصف‌ ناپذیری‌ بین‌ او و مردم‌ ایران‌ كه‌ امام‌ سوم‌ شیعیان‌ را سخت‌ گرامی‌ می‌داشتند بوجود آمد. این‌ دشمنی‌ و خصومت‌ در دوره‌ خلفای‌ بعدی‌ اموی‌ ادامه‌ پیدا كرد و آنان‌ با موالی‌ وبنده‌ خواندن‌ غیر اعراب‌ و بویژه‌ ایرانیان‌ همواره‌ مردم‌ ایران‌ را مورد اهانت‌ و تحقیر خود قرار می‌دادند. اوج‌ فشار و ظلم‌ خلفای‌ اموی‌ بر مردم‌ ایران‌ در دوره‌ حكومت‌ عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ بود و با وجود تلاش‌ فراوان‌ وی‌ برای‌ بیرون‌ راندن‌ ایرانیان‌ از امور دیوانی‌ دستگاه‌ خلافت‌، در این‌ امر توفیقی‌ نیافت‌.


وی‌ حاكمی‌ خونریز، سركش‌ و خونخوار به‌ نام‌ حجاج‌ بن‌ یوسف‌ را به‌ سمت‌ فرمانروای‌ عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ یا به‌ عبارتی‌ تمام‌ سرزمین‌های‌ غربی‌ و مركزی‌ ایران‌ منصوب‌ نمود. این‌ حاكم‌ خونریز در طول‌ دوران‌ زمامداری‌ خود گروه‌ زیادی‌ از ایرانیان‌ را كشت‌ و قیام‌های‌ آزادی‌خواهانه‌ ایرانیان‌ را با قساوتی‌ بی‌سابقه‌ سركوب‌ نمود. شدت‌ عمل‌ او بر علیه‌ مردم‌ ایران‌ و بویژه‌ شیعیان‌ به‌ حدی‌ بود كه‌ برخلاف‌ نص‌ صریح‌ قرآن‌ از مسلمانان‌ غیرعرب‌ نیز جزیه‌ می‌گرفت‌ و دهها نوع‌ مالیات‌ و خراج‌ بر كشاورزان‌ و پیشه‌وران‌ روستاها و شهرهای‌ ایران‌ وضع‌ كرده‌ بود.


در دوره‌ خلافت‌ امویان‌ بر ایران‌، مردم‌ سختی‌های‌ فراوانی‌ را متحمل‌ شدند و عمال‌ بنی‌امیه‌ علاوه‌ بر اخذ مالیات‌های‌ گوناگون‌ به‌ چپاول‌ و غارت‌ اموال‌ و مردم‌ نیز می‌پرداختند. آنان‌ در دوره‌ حاكمیت‌ خود قبایلی‌ از اعراب‌ مناطق‌ شمالی‌ و جنوبی‌ عربستان‌ را به‌ ایالات‌ مختلف‌ ایران‌ كوچ‌ دادند تا از این‌ طریق‌ كنترل‌ بیشتری‌ بر مردم‌ ایران‌ داشته‌ باشند ولی‌ پس‌ از چندی‌ همین‌ امر موجب‌ تشدید درگیری‌ در مناطق‌ مختلف‌ ایران‌ شد چرا كه‌ این‌ قبایل‌ كه‌ ریشه‌ در عصیبت‌ جاهلی‌ خود داشتند درگیر اختلافات‌ طایفه‌ای‌ و قبیلگی‌ شده‌ و به‌ تشنج‌ در این‌ مناطق‌ دامن‌ زدند. در دوره‌ امویان‌ سب‌ و لعن‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) و خاندان‌ او در سرتاسر خلافت‌ اجباری‌ شمرده‌ می‌شد و ایرانیان‌ كه‌ به‌ خاندان‌ اهل‌البیت‌ عشق‌ می‌ورزیدند با چشمی‌ پرخون‌ شاهد این‌ توهین‌ها بودند و هر از چند گاهی‌ با قیام‌هایی‌خونین‌ خشم‌ خود را به‌ خلفای‌ اموی‌ نشان‌ می‌دادند. بهترین‌ و عادل‌ترین‌ خلیفه‌ اموی‌ عمر بن‌عبدالعزیز بود كه‌ سب‌ و لعن‌ علی‌ وآل‌ علی‌(ع‌) را متوقف‌ كرد و از بار فشارهای‌ تحمیلی‌ بر مسلمانان‌ غیر عرب‌ به‌ نحو محسوسی‌ كاست‌ ولی‌ مخالفان‌ خلیفه‌ طی‌ توطئه‌ای‌ پس‌ از دو سال‌ او را به‌ قتل‌ رساندند.


ایرانیان‌ در دوران‌ خلافت‌ اموی‌ جدای‌ از جنگ‌ها و شورش‌های‌ گوناگون‌ سیاسی‌، درگیر جنگ‌ فرهنگی‌ با امویان‌ بودند و با براه‌ انداختن‌ نهضت‌ ادبی‌ شعوبیه‌ در تلاش‌ برآمدند تا گذشته‌ پرافتخار خود را به‌ رخ‌ اعراب‌ كشیده‌ و برتری‌ خود را بر آنان‌ ثابت‌ كنند. آنان‌ همچنین‌ در امور دیوانی‌ نیز نقش‌ مهمی‌ را به‌ خود اختصاص‌ دادند و علیرغم‌ نفرت‌ خلفا و كارگزاران‌ آنان‌، ایرانیان‌ در ساختار و شالوده‌ اصلی‌ حكومت‌ بنی‌امیه‌ به‌ سختی‌ نفوذ كردند. امویان‌ در دوران‌ خلافت‌ خود بقدری‌ به‌ ایرانیان‌ محتاج‌ بودند كه‌ سلیمان‌ خلیفه‌ اموی‌ در این‌ باره‌ گفته‌ بود: (عجبا ایرانیان‌ هزار سال‌ حكمفرمایی‌ كردند وساعتی‌ بما احتیاج‌ پیدا ننمودند و ما صد سال‌ خلافت‌ كردیم‌ و یكساعت‌ بی‌مساعدت‌ آنها نتوانستیم‌ زندگانی‌ كنیم).


ایرانیان‌ در نهایت‌ كینه‌ خود را بر امویان‌ كارگر ساختند و ابومسلم‌ خراسانی‌ سردار بزرگ‌ ایرانی‌ سرانجام‌ به‌ حكومت‌ آنها پایان‌ داد.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.