2) پیش از اسلام
در اوستا به درفشی به شکل گار بالدار اشاره شده است. پرچم دوران هخامنشی به احتمال زیاد عقابی با بالهای گشوده با قرص خروشیدی در پشت سر عقاب بوده است. در زمان اشکانیان پرچمی استفاده می شد که به خورشید مزین بوده است. ارتش اشکانی نیز دارای پرچمی مزین به اژدها بود. در کتیبه های سنگی دوران ساسانی نقش چهار پرچم را می توان یافت که یکی در بیستون مربوط به شاپور دوم و بقیه درنقش رستم مربوط به هرمز دوم، بهرام دوم و شاپور دوم می باشند.
1-2) درفش کاویانی
2-1-1) در اسطوره ها
اشاره به درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژیدهاک (ضحاک) برمیگردد. در آن هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیشبند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شوند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید. فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیشبند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و در و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان درفش کاویانی پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانهای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد.
درفش کاویانی
2-1-2) تاریخ
از نظر تاریخی در متون اوستایی و هیچ یک از نوشتههای بجا مانده از دوران هخامنشی ، سلوکی و اشکانی اشاره مستقیمی به درفش کاویانی نشدهاست. پژوهشگران امروزی در مورد این مساله که آیا درفش کاویانی جدا از روایتهای اسطوره ای یک واقعیت تاریخی بوده است محتاطانه برخورد می کنند. محمد بن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، ۶۰ سانتی متر به حساب آوریم، تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابوالحسن مسعودی نیز در مروج اهب به همین موضوع اشاره میکند.
به روایت بیشتر کتابهای تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت میرسید، تعدادی جواهر بر آن میافزود. به هنگام حمله اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند درگرفت، درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور «بهارستان» نزد عمر بن خطاب ، خلیفه مسلمانان، بردند، وی از بسیاری گوهرها، درها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم: «… سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند.