تبیان، دستیار زندگی

سلام فکر کنم این اولین تایپیک منه امیدوارم که خوشتون بیاد

دوستان اگه مایلند خاطره بنویسن

خاطرات در شده از دوشنبه:

یک روز در خانه نشسته بودیم داشیم تخمنه میخوردیم یهو دیدیم گوشی زنگ میزنه گوشی را برداشتیم گفتیم کیستَ: گفت من هستم گفتم تو کیستی؟ گفت من هستم دیگه بیل گیتس گفتم ها بیل گیتس تو هستی خوب هستی خوش هستی در سلامتی کامل به سر میبری هوو؟ گفت ها خوب هستم گفتم چَ شده گفت سایتمان هک شده گفتم اَی ووی چه کسی این کاررا کرده؟ گفت هکرای ایرانی  گفتم ایرانی ها هم وطن خودمان هستن الان درستش میکنم

خلاصَ آقا سایتشان را درست کردیم آمدیم انجمن طنز تبیان ببینیم شما خوب هستی خوش هستی در سلامتی کامل به سر میبری هوو؟

دوستانی که مایلند از خود خاطره تعریف کنن هوو

سلام

هوو

بد نبود

موفق باشید

فی امان الله

با سلام و احترام خدمت کاربر گرامی hiddensamurai

از این که تاپیک شما مدتی در انجمن دیده نمی شد شرمسارم

مشکلی برای این تاپیک ایجاد شده بود که باید بررسی می شد

از حضور و پیگیری شما در این انجمن خوشحالیم

با تشکر

مدیر انجمن طنز

نیکادل

یک روز در خانه نشسته بودیم داشیم تخمنه میخوردیم یهو دیدیم گوشی زنگ میزنه گوشی را برداشتیم گفتیم کیستَ:گفت من hiddensamurai هستم

گفتم چه شده گهت داشتم رو پروژه این بیگیس کار می کردم زدم تاپیک خودمو نابود کردم

گفتم غصه نخور الان ماورایی می شم می رم تو انجمن طنز برات ردیفش میکنم

دو هفته بعد

hiddensamurai : چی شد کجا رفتی نیکادل من سوار بر طیاره شدم رفتم برج ایفل ساختن کردم توچکار می کنی

نیکادل : من چکار کنم من منتظر جواب از بالا بودم

بیا اینم تاپیکت فقط تو که اینقدر سریعی یه کمکی به این بچه ها  بکن  تا ظرف یک دقیقه انجمن طنز را ساختارشو جدید وکنند

ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی !

یک روز در کلبه نشسته بودم یک دفه دیدیم دبلیو 810 زنگ میزنه .

موبایلو برداشتم دیدم فوت میکنه . گفتم چرا اذیت میکنی . باز فوت کرد . گفتم تو کیستی . گفت من رییس باشگاه چلسی هستم . یک دفه دیدم دارم از خوشحالی غش میکنم .

بعد گفت دروغ گفتم . من معمار برج ایفل هستم . امروز دیوید کاپرفیلد اومد برج ایفل رو خراب کرد . منم یک زنگ زدم خانه دیوید کاپرفیلد . گفتم دیوید ؟ گفت بله . گفتم دیوید ؟ گفت بله . هیچی یه چندتا بد و بیرا بهش گفتم بعد رفتم پاریس . برج ایفلو بازسازی کردم برگشتم .              هوو ؟

ها سلام

با اجازه یک خاطره از خودم در کنم

یک روز به خانه نشسته بودیم داشتیم تخمنه میشکستیم یَک دفه دیدیم تلفونم زنگ زد.

تلفن رو برداشتم گفتم کیسته؟ ناگهان دیدیم مایکل جسکن!! هسته!!

ما رو کشید کنار گفت: مونا!!

گفتم بله مایکل جان. بذار دستتو ببوسم!!! گفت نمیخواد!!! فقط...

من چیز لازمم!!! گفتم: باشه چقدر چیز لازم داری؟؟؟

گفت یک تن!! من هم یک تیاره در بست گرفتم رفتیم به ولایت(افغانستان!) یک مزرعه خشخاش کاشتیم و بعد از سه سوت به بار نشست و برداشت کردیم و آوردیم دادیم به مایکل جسکن!!

بعد در آخر هم گفت: مونا!! گفتم بله مایکل جان بذار دستت رو ببوسم!! گفت لازم نکرده!! ولی...

این برج میلاد حق توئه!!!!!!!!

حالا اینا رو ولکن خودت چطور هستی؟ خوب هستی؟ در سلامتی کامل به سر میبری؟ هووووع؟؟؟؟؟

یک روز در خانَ نشستَ بودیم دداشتیم تخمنَ میخوردیم یهو دیدیم گوشی دارد زینگ میزند گوشی را برداشتم گفتم : کیستََََــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــَ

گفت :هــــــــــا ای من گفتم :هووع شما کی هستی چَ کار داری گغت :هـــــــــــــــــــا ای من شیر فرهاد بیدم تو دوشنبَ ای گفتم : ها من هستم چَ کار داری گفت : هـــــــــــــــــــــا ای مَ تو را وَکشم گفتم چرا مگر من چَ کردم  گفت : تو مگر قرار نبید بیای ای چال اسکندرون ما را پر وکنی گفتم : ها ببخشید یادم رفته بود الان آمده کنم

خلاصه اقا ما یک تیاره دربست گرفتیم رفتیم برره چال اسکندرون را پر کردیم یهو دیدیم یک ادم بد پک و پوزی آمد گفتم :هووع شما کیستید گفت پول وده گفتم چه گفت پول وده گفتم برو بابا به من میگن دوشنبه نه چهارشنبَ گفت پس سلام مرا به چهارشنبَ برسان گفتم با شد

خلاص ما دوباره آمدیم اینجا ببینیم خوب هستی خوش هستی در سلامتی کامل به سر میبری هـــــــــــووع؟ 

هووع دوشنبه دیگه خا طره نداری در کنی ؟

(با با دمتون گرم نمی تونین یه خاطره نا قابل بنویسین)

فکر کنم تا اخرش باید خودم تنهایی بنویسم و کتاب خاطرات دوشنبه رو خودم تنهایی چاپ کنم

یک روز در خانه نسته بودیم داشتیم با یکی از کارگردانان مشهور تخمنه می خوردیم که گفت دوشنبه گفتم ها گفت تو سابقه بازیگری هم داری؟ گفتم ها گفت تو کدوم فیلم گفتم :"یک روز در خانه نشسته بودیم داشتیم تخمنه می خوردیم یک دفعه دیدیم گوشی دارد زنگ میزند گوشی را برداشتیم گفتیم کیستـــــــَ گفت من کارگردان فیلم تایتانیک هستم گفتم هووع با من چه کار دارید گفت یه نقش حیاتی را باید بازی کنی گفتم باشد من الان آمده کنم خلاصه آقا یَک هواپیما در بست گرفتیم رفتیم تو فیلم کشتی تایتانیک بازی کردیم آمدیم اینجا ببینیم شما خوب هستی خوش هستی در سلامتی کامل به سر میبری هوو ؟" یک دفعه کارگردان گفت یعنی تو پسره توی کشتی بودی گفتم نه از اون مهم تر گفت یعنی دختره گفتم از اونم مهم تر گفت خودت بگو گفتم یادته در یک صحنه که پسره اومد دستشویی گفت خوب بله گفتم دیدی پسره اومد دم در دستشویی در زد گفت خوب گفتم یادته یکی پشت در گفت اوهوم اوهوم گفت خوب گفتم خوب اون آدم من بودم