خب با اولین جریان که مربوطه به یه مدت پیش شروع می کنم.
==========================
یه آقایی اومده بودن درمانگاه. بعد از تموم شدن کارشون اسمشون رو برا ثبت کردن توی دفتر پرسیدم. گفتند:
"ناصرالحسین"
به نظرم خیلی اسم قشنگی اومد. یه جواب برای "هل من ناصر ینصرنی"!
کنجکاویم فشار آورد پرسیدم جریان این اسم رو. تعریف کرد:
وقتی بابام هنوز جوون بود و حتی داماد هم نشده بود یه خونواده عرب زبان باهاشون برخورد داشتند. پدر اون خونواده بچه اش رو صدا می زنه "نثارالحسین" ... جالبه ایشون هم به دلش می شینه این اسمه.
بعد از مدتها و بعد از ازدواج و البته بعد از داشتن دو دختر، پسر دار میشن و یاد این قضیه خونواده عرب می افتند. میگن میخوایم اسم پسرمون رو بذاریم "نثارالحسین" که به پیشنهاد مامور ثبت احوال اون رو به "ناصرالحسین" تغییر میدن و ثبت می کنند.

سلام آقای دکتر 

با شنیدن نام "طبس" چی به ذهنتون میاد؟
اولیش که مطمئنا داستان حمله نافرجام آمریکا و طوفان مقدس شن حتما.
بعد هم شاید کویری بودن، دورافتادگی، گرم و خشک بودن آب و هوا و البته مسیر امام هشتم....
اما....
در قالب این مبحث میخوام یکی از عجایب و زیبایی های این شهر رو بهتون معرفی می کنم.
چندی پیش به همراه اقوام رفتیم روستایی در فاصله حدود 40 کیلومتری شهر طبس به نام "خرو" بخونید kharv
بعد در نزدیکی این روستا به یه رودخونه البته بسیار کم عمق می رسید که در منطقه طبس به نظرتون خیلی عجیب میاد.
اما... شگفتی هنوز هست که در راهه.
توی این رودخونه به سمت سرچشمه اش حرکت می کنید. مسیر طولانیه نزدیک به 40 دقیقه پیاده روی از داخل رودخونه. یعنی تا مچ و گاهی تا وسط ساق پاتون آب هست.
اواسط مسیر کم کم احساس می کنید دمای آب بیشتر شده و آب کرم تر هست.
و در اواخر به جایی می رسید که یه نیمه از رود، آبش گرمه و نیمه دیگه آب سرد!!! باور کنید میتونید یه پاتون رو در آب گرم و اون پاتون رو در آب سرد بذارید!!
و باز کمی بالاتر متوجه میشید که منشا آب گرم جوشیدن آب از دیواره های سنگی اطراف هست و منشا آب سرد از چشمه ای که در فرادست قرار داره!!
در اواخر مسیر هم یه سد خاکی بسیار قدیمی هست با نام "طاق شاه عباسی".
اینم تصاویر مربوطه:
طاق شاه عباسی

چشمه های جوشان آب گرم از دیواره

رودخانه

سلام بر دوستان همراه
ممنون از همراهی و ابراز لطف تون.
این مبحث کم کم ایشالا به صورت یه "کشکول" در میاد فکر کنم. البته اگر شما و سایر دوستان هم اتفاق هایی از این دست رو ثبت کنید.

به نام خدا
سلام.

اون روزی که این پست رو گذاشتید متوجه نمیشدم "دشت امروز" یعنی چی و برای چیه؟ ولی بعد از ماجرای دیروز فهمیدم.

از مسیری پیاده به سمت منزل می رفتم، که رفت و آمد یه گنجشک توجهمو جلب کرد! سر ِ یه کوچه ای، دیدم یه چیزی از زمین پرید بالای دیوار، اول فکر کردم گربه است، بعد که گنجشکی پرید پایین متوجه شدم اشتباه کردم.

یه گنجشکی میومد زمین، یه چیزی رو نوک میگرفت و میبرد بالای دیوار و زیر شاخه های درخت، فکر کردم شاید چوب برمیداره برا لونه سازی(!!) ولی خوب که نگاه کردم دیدم بالای دیوار سه چهار تا دیگه گنجشک بودن، گویا این گنجشکه از رو زمین دونه برمیداشته و میبرده برا اون گنجشکای بالای دیوار(که نمیدونم وسط کوچه و رو خاکا چه دونه ای میشه یافت؟)..... تا از اون کوچه عبور کنم چندباری این گنجشک این کار رو میکرد... گنجشکای بالایی هم اصلا کوچیک نبودن!
اینقده برام جالب بود این ماجرا که سریع تو ذهنم اومد تو "دشت" بنویسم... و این بود که بالاخره فهمیدم ماجرای دشت رو!

سلام
خبر داغ امروز رو شنیدید؟
انفجار در معدن زغالسنگ طبس.
جزئیات حادثه:
مدیرعامل شرکت آروین نوین در معدن «یال شمالی» جزئیات انفجار در معدن زغال‌سنگ را تشریح کرد.

به گزارش ایسنا، ابوالقاسم حسنی دراین‌باره گفت: در ساعت هفت روز سه‌شنبه کارگران شروع به کار کرده که 13 تن از آنان وارد تونل شده و هشت تن در «افق3» چهار تن در «افق2» و یک تن دیگر نیز به عنوان مسئول ایمنی کارشان را آغاز کردند.

وی ادامه داد: در ساعت 7:50 دقیقه صدای انفجار از معدن شنیده و گرد و غبار زغال از تونل خارج شد.

حسنی با بیان اینکه از میان این 13 تن، پنج تن سالم هستند، گفت: از میان هشت کارگری که در «افق 3» مشغول به کار بودند 4 تن فوت کردند که جسد یکی از آنان توسط امدادگران خارج شده و هم‌اکنون نیز گروه امداد و نجات واحد زغال‌سنگ طبس با کمک عوامل هلال‌احمر کار ایمن‌سازی معدن را انجام می‌دهند تا سایر اجساد را خارج کنند.

و خبر جدیدتر حاکی است که جسد 5 نفر از این افراد خارج شده.
==============================
"دشت" تلخی هست ولی عبرت آموز!!
 اسامی این افرادی که در این حادثه کشته شدند ایناست:«علی مهدی‌زاده»، «محمود عابد»، «جواد باقرزاده»، «رمضان رضوانی»، و «اسماعیل رحیمیان».
می دونید چیه؟ من الان هفت ماهی هست که ساکن طبس هستم. به خاطر شغلم هم با عموم مردم این شهر و روستاهای اطرافش ارتباط دارم. این نام خانوادگی ها بسیار برام روزمره و آشنا است.
چرا فکر می کنیم مرگ مال بقیه است؟ شاید یکی از همین ها توی هفته های قبل به مطب من اومده باشه و با هم همکلام شدیم.

یه خبر دیگه هم امروز خوندم:

اولین پارچه چادر مشکی ایرانی رونمایی شد