عدم وفاداری به متن اصلی و انتقادها
او کتابهای بسیاری نگاشتهاست. او در سبک نویسندگی خود دارای روش خاصی بود. اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود. او معتقد بود. ترجمه بر دو گونهاست نوعی که در آن مترجم به لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بودهاست.
او به خاطر سبک خاصاش بارها مورد انتقادهای شدید و بعضا استهزا قرار گرفت. رضا براهنی در کتاب کیمیا و خاک او را بشدت مورد انتقاد داد و نوشت "آقای ذبیحالله منصوری طرفدار مدرسه بسط است یعنی که رمان ششصد صفحهای در دست ایشان حداقل هزار صفحه میشود.
علی اناری در مصاحبه با خبر آنلاین میگوید: کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه بیشتر نیست. یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای هیروگلیفنشان ترجمه شدهاست و ظاهراً هیچ کس جز خودش یارای تأیید صحت و سقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم، ترجمه آن به فارسی ۹۲۹ صفحه داستان اضافه دارد. وی میافزاید: «مرحوم ذبیح الله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند اما هیچ کس ترجمههای آن مرحوم را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند.» البته نمیتوان سخنان علی اناری را تماماً تایید کرد
با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمیبابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بودهاست. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری که در کتب تاریخی است به حوادث کتاب با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند، اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند. برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم:«وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند.»
اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیدهاست.
حسینقلی مستعان در مصاحبه با سیروس آموزگار درباره ذبیح الله منصوری میگوید: «همه ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من «نیم» هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوه سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.» و سیروس آموزگار پاسخ میدهد: «بله، درست است. من خودم آنروز حضور داشتم. یکبار دیگر نیز در همین فرانسه، یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیحالله منصوری را که ترجمه از یک نویسندة فرانسوی بنام پل آمر است خواندهام و خیلی خوشم آمدهاست و میخواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقالهای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آوردهاست.»
روزی منتقدی در یکی از روزنامهها به شدت از ذبیح الله منصوری انتقاد کرده بود و وی را دزد آثار ادبی خوانده بود. ذبیح الله منصوری در جوابش میگوید:«اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد».