• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
پژوهش های دانش آموزی (بازدید: 2128)
يکشنبه 14/8/1391 - 12:29 -0 تشکر 571493
مسابقه خاطره نویسی



سلام
 شاگردای عزیزم ... دانش آموزان روزتون مبارک 
 از سال اول و  روز اولی که رفتیم مدرسه بعضی ساعت ها حسابی تو ذهن می مونه . از طرف دیگه  یه روزایی در تقویم ما مناسبت خاصی داره و یکی از اونا روز دانش آموزه . یعنی یکی از سال اول که رقتیم مدرسه خاطره اش همیشه می مونه روز 13 آبان روز دانش آموزه .
 تو این مسابقه می خوام خاطره های خودتون رو از این روز بنویسین . واسه این کار دوتا  دلیل دارم اولی این که خاطره هامون رو با هم سهیم بشیم .همه مون یه دور خاطره های مدرسه رو مرور کنیم و دوم این که برای بهترین و جالب ترین خاطره یه جایزه خوب در نظر گرفتیم.
 مهلت این مسابقه تا آخر همین هفته هست یعنی تا 20 آبان
 ضمنا اگه خاطره تون خیلی زیاده و ممکنه در این صفحه جا نشه می تونین فایل اون رو با Email آدرس anjoman.studentprojects@yahoo.com بفرستین
 منتظر خاطرات شما هستم 

دوشنبه 15/8/1391 - 22:36 - 0 تشکر 571893


یکی از شیطنت های دوران مدرسه یکی از بچه ها این بود که وقتی زنگ آخر میشد، یواشکی می رفت حیاط پشتی مدرسه و پنجره دفتر رو می زدم و فرار می کرد. آخره سال که رفته بود اینکارو کنه مدیر میزنه به پشتشو مچشو میگیره

سه شنبه 16/8/1391 - 0:29 - 0 تشکر 571995

سلام
دوتا خاطره دارم
1- سال اول دبیرستان برنامه کلاس ما این بود بین بچه ها:
همه بچه ها پول میزاشتن روی هم و می رفتیم نون خشک با پنیر می خریدیم و می آوردیم سر کلاس بی بچه ها تقسیم میکردیم.
وقتی معلم شروع میکرد به تدریس، بچه ها با طرحی که از قبل چیده بودیم پنیر رو می مالیدیم روی نون و سر کلاس می خوردیم.
صدای نون خشکه مثل خش خش برگ پاییزی روی زمین توی کلاس پخش میشد و چون تمام بچه ها بلا استثناء باهم متحد بودن تا پایان سال تحصیلی هیچ کس حتی مدیر مدرسه نتونست مچ مون رو بگیره.
البته جایی برای انبار نون و پنیر درست کرده بودیم تا لو نریم. توی کیف هر کدام از بچه ها هم آب بود تا خرده نون ها رو از لای دندونا پاک کنه.
2- تو همون سال تو همون مدرسه یادمه زمستون بود.
یه بار معلم بدون دلیل محکم زد زیر گوش یکی از بچه ها و طرف گریه اش گرفت. بابچه ها تصمیم گرفتیم تلافی کنیم. هنوز کاملا یادمه ما کلاس اول چهار بودیم. این کلاس تنها کلاسی بود تو مدرسه که در و پنجره اش لم داشت و بجز بچه ها کسی نمیتونست بازش کنه.
وقتی هفته بعد رفتیم سر کلاس صبح با همون معلم ریاضی داشتیم. ساعت 9.20 که کلاس تموم شد تا معلم اومد دفتر دستکشو جمع کنه و بره بیرون؛ همه بچه ها با عجله رفتند بیرون و نفر آخر ی چندتایی از این کپسول 500 فاسد شده ها انداخت توی بخاری و در بست.
پنجره و در که لم داشت و باز نمیشد، اون روز تا ساعت 12 هیچ کس سراغ معلم رو نگرفت. وقتی مسئولان رفتند سر کلاس و آخرش یکی از بچه ها اومد در را باز کرد. کلاس پر از دود شده بود و چشم چشمو نمی دید. دیگه تا پایان سال دست رو یکی از بچه ها بلند نکرد. هفته بعد تلافیشو سرمون درآوردند و از صبح ساعت 8 تا 2 بعد ازظهر نه در مدرسه را باز کردند و نه در سالن رو
بدجوری برف می بارید و همه ما هم به شدت سرما خوردیم.
خداشاهده هیچ جاش دروغ نبود

سه شنبه 16/8/1391 - 18:56 - 0 تشکر 572120

کلاس هشتم بودم خیلی دوست داشتم مبصر باشم و یا نفوذی توی مدرسه داشته باشم یا اینکه مثلا زنگ رو بزنم اون موقع زنگ رو با یک میله میزدند داخل یک زنگ مثل ناقوس کوچک خلاصه یک روز ورزش داشتیم و توی حیاط مدرسه بودیم . دیدم که کسی جفت زنگ نایستاده منهم دسته زنگ را کرفتم که هر وقت ناظم گفت زنگ رو بزنم یکی از دانش آموزها اومد و گفت دسته زنگ رو بده به من منهم که میترسیدم اونو ازم بگیره زنگ رو زدم درحالیکه نصف ساعت کلاس مونده بود خلاصه ناظم اومد و گفت کی گفت زنگو بزنی یکی خوابوند توی گوشم

چهارشنبه 17/8/1391 - 13:36 - 0 تشکر 572271

سلام 


از همه دوستان عزیز متشکرم که خاطره ها شون رو اینجا نوشتن
این جوری که داره پیش می ره  
گویا من فقط باید بشینم و جایزه بفرستم .

چهارشنبه 17/8/1391 - 20:26 - 0 تشکر 572331

شاید این اتفاق واسه خیلیهاتون افتاده باشه. هــــــــی یاد مدرسه بخیر..یاد روزایی که امتحان داشتیم و نخونده بودیم، هر چقدر هم به معلم التماس میکردیم که تورو خدا امتحان نگیر، قبول نمیکرد.
ولی آخر امتحان میگفت: برگه ها مال خودتون!
اونقدر کیف میکردیم که نگو. :D

يکشنبه 21/8/1391 - 14:50 - 0 تشکر 573277

venta1 گفته است :
[quote=venta1;532575;571995]سلام
دوتا خاطره دارم
1- سال اول دبیرستان برنامه کلاس ما این بود بین بچه ها:
همه بچه ها پول میزاشتن روی هم و می رفتیم نون خشک با پنیر می خریدیم و می آوردیم سر کلاس بی بچه ها تقسیم میکردیم.
وقتی معلم شروع میکرد به تدریس، بچه ها با طرحی که از قبل چیده بودیم پنیر رو می مالیدیم روی نون و سر کلاس می خوردیم.
صدای نون خشکه مثل خش خش برگ پاییزی روی زمین توی کلاس پخش میشد و چون تمام بچه ها بلا استثناء باهم متحد بودن تا پایان سال تحصیلی هیچ کس حتی مدیر مدرسه نتونست مچ مون رو بگیره.
البته جایی برای انبار نون و پنیر درست کرده بودیم تا لو نریم. توی کیف هر کدام از بچه ها هم آب بود تا خرده نون ها رو از لای دندونا پاک کنه.
2- تو همون سال تو همون مدرسه یادمه زمستون بود.
یه بار معلم بدون دلیل محکم زد زیر گوش یکی از بچه ها و طرف گریه اش گرفت. بابچه ها تصمیم گرفتیم تلافی کنیم. هنوز کاملا یادمه ما کلاس اول چهار بودیم. این کلاس تنها کلاسی بود تو مدرسه که در و پنجره اش لم داشت و بجز بچه ها کسی نمیتونست بازش کنه.
وقتی هفته بعد رفتیم سر کلاس صبح با همون معلم ریاضی داشتیم. ساعت 9.20 که کلاس تموم شد تا معلم اومد دفتر دستکشو جمع کنه و بره بیرون؛ همه بچه ها با عجله رفتند بیرون و نفر آخر ی چندتایی از این کپسول 500 فاسد شده ها انداخت توی بخاری و در بست.
پنجره و در که لم داشت و باز نمیشد، اون روز تا ساعت 12 هیچ کس سراغ معلم رو نگرفت. وقتی مسئولان رفتند سر کلاس و آخرش یکی از بچه ها اومد در را باز کرد. کلاس پر از دود شده بود و چشم چشمو نمی دید. دیگه تا پایان سال دست رو یکی از بچه ها بلند نکرد. هفته بعد تلافیشو سرمون درآوردند و از صبح ساعت 8 تا 2 بعد ازظهر نه در مدرسه را باز کردند و نه در سالن رو
بدجوری برف می بارید و همه ما هم به شدت سرما خوردیم.
خداشاهده هیچ جاش دروغ نبود

سلام
 به همه شرکت کنندگان این خاطره برنده ی مسابقه شده اند . بهشون تبریک می گم

چهارشنبه 1/9/1391 - 6:15 - 0 تشکر 575245

سلام
بابت جایزه ممنون
واقعا ب چنین چیزی نیاز داشتم
بهتر از جایزه مادیست
مثلا یک فلش 4 گیگ و... .
واقعا نیاز داشتم
تشکر فراوان

چهارشنبه 1/9/1391 - 16:2 - 0 تشکر 575294

venta1 گفته است :
[quote=venta1;532575;575245]سلام
بابت جایزه ممنون
واقعا ب چنین چیزی نیاز داشتم
بهتر از جایزه مادیست
مثلا یک فلش 4 گیگ و... .
واقعا نیاز داشتم
تشکر فراوان

سلام
عزادری ها قبول
قابل شما را ندارد .
 منتظر حضور بیشتر شما در این انجمن هستیم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.