• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 379)
پنج شنبه 11/8/1391 - 20:32 -0 تشکر 571083
چه دل بزرگی داشت این پسر

تا به حال غصه دار و غمگین ندیده بودمش..همیشه دندان های صدفی سفید فاصله دارش از پس لبان خندانش دیده میشد..قرص روحیه بود..!!نه در تنگناها و بدبیاری ها کم می آورد و نه زیر آتش شدید و دیوانه وار دشمن..
اسمش قاسم بود.پدرش گردان دیگر بود.تره به تخمش می رود..قاسم به باباش..هردو بشاش بودند و دل زنده..خبر شهادت دادن به برادر و دوستان شهید با قاسم بود..
سلام ابراهیم.حالت چطوره؟دماغت چاغه؟راستی ببینم تو چند تا داداش داری؟؟…سه تا چطور مگه؟ ..-هیچی!از امروز دو تا داری.چون داداش بزرگت دیروز شهید شد!..
-یا امام حسین (ع) ، به همین راحتی! تازه کلی هم شوخی و خنده تنگ خبر میبست و با شنونده کاری میکرد که اصل ماجرا یادش بره.هرچی بهش میگفتم که: آخه مرد مومن این چطور خبر داد است؟؟نمیگی طرف حالش بد میشه یا سکته میزنه؟؟
میگفت:دمت گرم.از کی تا حالا خبر شهادت شده خبر بد و  ناگوار؟؟
-منظورم اینه یه مقدمه چینی..چیزی…
- یعنی توقع داری دو ساعت لفتش بدم؟؟که چی؟برادر عزیزتر از جان! یعنی به طرف بگویم شما در جبهه برادر دارید؟تا طرف بگوید چطور؟بگویم: هیچی دل نگران نشو…راستش یه ترکش خورده به انگشت کوچیکه پای چپش و کمی اوخ شده و کلی رطب ببافم و دلش را هزار راه ببرم و بعد از دو ساعت فک زدن خبر شهادت بدم؟نه آقا جان این طرز کار من نیست.من کارم را فوت آبم..صلاح مملکت خویش خسروان دانند!من کارم رو فوت آبـــم..!


هیچ طور نمیشد بهش حالی کرد…بگذریم..
حال خودم معطل مونده بودم که به چه زبانی و حسی سراغ قاسم برویم و قضیه را بهش بگویم..اول خواستم گردن دیگران بندازم.. همه میگفتن تو میتونی..
قاسم را کنار شیر آب منبع پیدا کردم.نشسته و در طشت کف آلود به رخت هایش چنگ میزد.نشستم کنارش.سلام و احوال پرسی باهاش کردم..قاسم به چشمانم دقیق خیره شد و گفت:غلط نکنم لبخند گرگ بی طمع نیست!باز از آن خبرها..بازم خبر شهادت؟؟ جا خوردم..با خودمگفتم:بابا تو دیگه کی هستی؟حرف نزده هم خبر داری!
رفتیم و لباسهاشو رو طناب میان دوچادر پهن کردیم..بعد رفتیم کنار رودخانه که نزدیک اردوگاه بود..قاسم گفت:من نوکر بنده کفشتم؛قضیه رو بگو؛من ایکی ثانیه خبرشو میرسونم نمیذارم حتی یه قطره اشک از چشمان نازنین طرف بچکه!
بهش گفتم:حالا چجوری میخوای خبر بدهی؟
گفت حالا چی هست؟
گفتم اگه بهت بگم خبر شهادت پدر یکی از دوستامونه  چجوری خبر میدی؟؟
گفت:بارک الله!خیلی خوبه؛تاحلا همیچین خبری نداده ام.! خب اول میرم پسرش رو صدا میزنم بعد خیلی صمیمانه میگم:ماشالا چه هیکل درشتی داری!درست به بابای خدا بیامرزت رفتی..!نه اینطوری نه..
آهان فهمیدم.بهش میگم ببخشید شما تو همسایه هاتون کسی دارید که باباش شهید شده باشه! اگه گفت نه؛ میگم :پس خوب شد شما رکورد دار محل شدید..چون بابات شهید شده!..یا میگم شما فرزند فلان شهید نیستید؟….
-گفت نه خوب نیست..گفتی باید آرام آرام خبر بدم؛ بهش میگم: هیچی..نترسی ها..یه ترکش ریز ده کیلویی خورد به گردن بابات و از گردن به بابالاشو برده…
یا بهش میگم: ببخشید پدر شما جبهه تشریف دارن؟ همین که گفت آره ؛میگویم:پس زودتر بروید پرسنلی گردان،تیز و چابک مرخصی بگیرید تا به تشیع جنازه پدرتان برسید و بتوانید زود برگردید که به عملیات هم برسید!
دیگه کلافه شدم..حسابی افتاده بود تو دنده و خلاص نمیکرد.! طاقتم طاق شد..دلم لرزید..چه راحت و سرخوش بود، بغض کردم و پرده اشکی جلوی چشمانم کشیده شد..
قاسم خندید و گفت:نکنه میخوای خبر شهادت پدرتو به خودت بدی؟ اینکه دیگه گریه نداره..اگه دلت میخواد خودم بهت خبر بدم و بعدش قه قه خندید.
دستش را توی دستانم گرفتم ،دست من سرد بود و دست اون گرم و زنده.کم کم خنده اش را خورد.بعد گفت :چی شده؟گفتم:میخواستم بپرسم پدرت جبهه ست؟؟ لبخند رو صورتش یخ زد..چند لحظه در سکوت بهم نگاه کردیم،کم کم حالش عادی شد. تکه سنگی برداشت و پرت کرد تو رودخانه
گفت:پس خیاط هم افتاد تو کوزه! رنگش عوض شده بود و صدایش رگه دار،گفت: اما اینجا را زدید به خاکی،من مرخصی نمیروم حتی اگــر..بعدش هم لبخند آرامی زد..
با خودم گفت: چه دل بزرگی داشت این قاسم..!


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.