راضیه ولدبیگی/ یادداشتی بر رمان مبصر کلاس هشتم؛
فرار از قالبهای کلیشهای در یک رمان انقلابی
خواننده امروز به روح انقلاب احتیاج دارد او باید نفس عمل را دریابد و بداند چرا و چگونه انقلاب کردهایم. شرح وقایع کافی نیست. نویسندهی رمان «مبصر کلاس هشتم» اولین قدم را در این زمینه برداشته است. او با خلق فضا و شخصیتهایی غیر از آنچه معمول است سعی دارد روح حکومت شاه را به ما بفهماند.
< s c r i p t>< / s c r i p t >
گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/ راضیه ولدبیگی؛ از جدیدترین رمانهای منتشرشده توسط نشر سورهی مهر کتاب «مبصر کلاس هشتم» است که به عنوان رمان برتر سومین جشنوارهی داستان انقلاب پذیرفته شده است.
وقتی رمانی را که در جشنوارهی داستان انقلاب رتبهای کسب کرده است میخوانیم، انتظار داریم با رمانی تاریخی روبهرو شویم که دربارهی رژیم پهلوی است و شرح داستانی سالها و حوادثی باشد که در ایران منجر به بروز و پیروزی انقلاب اسلامی شد. البته کتابهای قبلی این جشنواره که رتبه کسب کرده بودند هم همین طور بودند و در میانشان ایدههای جالب توجهی هم دیده میشد، اما نویسندهی این کتاب سعی در سنتشکنی و ارائهی نوع دیگری از قالب داستانی برای حوادث انقلاب داشته است، چرا که کتاب به نوعی نمادگراست.
منوچهر، شخصیت اصلی داستان، کودکی است که آرزو دارد مبصر کلاس باشد. او فرزند تنبلی است که در زندگی مسئولیتی را قبول نمیکند و به مادر و پدرش که در روستا زندگی میکنند و طبعاً کارهای روزمرهی زیاد و سختی دارند کمکی نمیکند و تنها به فکر مبصر شدن است. تا اینجا خواننده فقط شخصیتی را میبیند که آرزوی کودکانهای دارد و شاید کمی با او همدردی هم بکند، اما بعدتر مشخص میشود که منوچهر چرا آرزو دارد مبصر کلاسشان باشد. او نهایتاً موفق میشود مبصر شود، اما این امتیاز را نه به عنوان کار و مسئولیتی برای خدمت و کمکدهی به دانشآموزان کلاس، بلکه وسیلهای برای باجگیری و دزدی علنی از دانشآموزان میکند.
خوی قلدری و زورگویی منوچهر دانشآموزان روستایی و کمبضاعت را رنج میدهد، چرا که هر آن میترسند که قلدر و زورگوی کلاس، که به اسم مبصر آزارشان میدهد، کیف، کفش، خودکار یا ساعت نو آنها را به زور از آنها بگیرد. منوچهر به پشتگرمی مدیر این طور از بچهها باج میگیرد و به آنها ظلم میکند. در حقیقت همین مدیر منوچهر را به مبصری منصوب میکند؛ آن هم به خاطر خوشخدمتی و در واقع نوکریای است که منوچهر در حق مدیر انجام میدهد.
منوچهر، شخصیت اصلی داستان، کودکی است که آرزو دارد مبصر کلاس باشد. او فرزند تنبلی است که در زندگی مسئولیتی را قبول نمیکند و به مادر و پدرش که در روستا زندگی میکنند و طبعاً کارهای روزمرهی زیاد و سختی دارند کمکی نمیکند و تنها به فکر مبصر شدن است.
وقتی که مدیر به روستای آنها میآید، منوچهر در حمل وسایل مدیر و خانمش به آنها کمک میکند و بعدها علناً مانند نوکرشان در خانهی آنها کار میکند و بچهی کوچکشان را نگهداری میکند و مدیر به خاطر این خوشخدمتی، او را مبصر میکند. نوع نگاه مدیر، که نه شایستهسالارانه، بلکه فقط بر اساس منافع شخصی و اصطلاحاً پارتیبازی است، جالب توجه است. اینجاست که خواننده متوجه سبک و قالبی که نویسنده برای داستانش انتخاب کرده است میشود؛ نمادگرایی و استفاده از پیرنگ استعاری یعنی طرز چینش حوادث و پیرنگ به گونهای که خود حادثه را عریان و محض در اختیار خواننده قرار نمیدهد، بلکه از نمادها و شخصیتهایی استفاده میکند که در معیار کوچکتر از شخصیتهای اصلی، ولی با همان خصوصیت ذاتی هستند.
منوچهر از امتیاز مبصری که از خوش خدمتی به مدیر به دست آورده برای باجگیری و دزدی علنی از دانشآموزان استفاده میکند. خوی قلدری و زورگویی منوچهر دانشآموزان روستایی و کمبضاعت را رنج میدهد، چرا که هر آن میترسند که قلدر و زورگوی کلاس، که به اسم مبصر آزارشان میدهد، کیف، کفش، خودکار یا ساعت نو آنها را به زور از آنها بگیرد.
منوچهر و مدیر نمونه و نمادی از شاه و قدرت پشت سر او، مثلاً ابرقدرتی مثل آمریکا، هستند که خوی ستمگری و چپاولگری و خوشگذرانی محض دارند و تنها منافع شخصی را مد نظر قرار میدهند. نویسنده از میان خصلتها و شیوهی حکومتداری شاه، قلدری و زورگویی و چپاولگری او را برای نقد و نمایش برگزیده است. مثلاً نویسنده میتوانست به نقد و شرح این روحیه بپردازد که چرا حکومت اسلامی و تز آن (یعنی حکومت خدا بر مردم) بر دمکراسی غربی و روح آن (یعنی حکومت مردم بر مردم) ارجحیت دارد؟ کدام نکات مثبت است که باعث تأیید حکومت بر مبنای اسلام میشود؟ البته اشارات کوچکی هم میشود، مثل اینکه یکی از معلمها دانشآموزان را سرزنش میکند که در مقابل زورگوییهای منوچهر ساکت نباشند و از دین اسلام حرف میزند و اینکه مسلمان ظلم را نمیپذیرد.
منوچهر و مدیر نمونه و نمادی از شاه و قدرت پشت سر او، مثلاً ابرقدرتی مثل آمریکا، هستند که خوی ستمگری و چپاولگری و خوشگذرانی محض دارند و تنها منافع شخصی را مد نظر قرار میدهند.
برگردیم به سراغ شخصیتها. منوچهر مترصد فرصتی است تا بتواند از طریق قدرتی که دارد (مبصر شدن در کلاس) از همکلاسیهایش باج بگیرد. این امر و این قالب و شیوهای که نویسنده انتخاب کرده است، یعنی پرداختن به تاریخ انقلاب با استفاده از نمادها، در نوع خود بدیع و تازه است. در حقیقت نویسندگان ما اگر بتوانند بیشتر و قویتر از این روش استفاده کنند، خیلی بهتر میشود، چرا که انقلاب یک مفهوم است. ما وقتی از انقلابمان حرف میزنیم و وقتی میخواهیم به نسل جدیدی که انقلاب و زمینهها و حوادث و چراییهای آن را درک نکردهاند بفهمانیم که انقلاب اسلامی چه بود، تنها نباید از راه خلق شخصیتهایی که کارهای انسانهای سالهای اول انقلاب را انجام دادهاند این کار را انجام دهیم.
نویسنده با خلق فضا و شخصیتهایی غیر از آنچه معمول است سعی دارد روح حکومت شاه را به ما بفهماند. این امر به این خاطر مشکل است که قرار است طیف مذهبی و نویسندگان متعهد، در داستاننویسیشان، مفاهیمی را منتقل کنند که تا به حال منتقل نشده یا خیلی کم به آنها پرداخته شده است.
تنها خلق یک ساواکی یا یک مبارز و توصیف خصوصیات آن کافی نیست. خواننده امروز به روح انقلاب احتیاج دارد او باید نفس عمل را دریابد و بداند چرا و چگونه انقلاب کردهایم. شرح وقایع کافی نیست. روح و مفهوم را باید برای مخاطب روشن کرد. انتقال این مفهوم خیلی مشکل است، اما شدنی است و نویسندهی این رمان اولین قدم را در این زمینه برداشته است. او با خلق فضا و شخصیتهایی غیر از آنچه معمول است سعی دارد روح حکومت شاه را به ما بفهماند. این قدم اول است و نباید به آن راضی بود. این امر به این خاطر مشکل است که قرار است طیف مذهبی و نویسندگان متعهد، در داستاننویسیشان، مفاهیمی را منتقل کنند که تا به حال منتقل نشده یا خیلی کم به آنها پرداخته شده است.
مثلاً نویسندگانی که برای هنر رسالتی معنوی قائل نباشند و هنر محض را پذیرفته باشند طبیعتاً چارچوب و مرزی برای انتقال معنا ندارند و در همین زمینه، مفاهیم سخیف و مبتذل را نشر میدهند و چون این بستر و این طرز تفکر ـیعنی جهانبینی غیرمذهبیـ پیشینهی قوی و قدیمی دارد، داستان نوشتن بر اساس آموزههای غیردینی خیلی راحتتر است؛ اما نویسندهای که میخواهد بعد از گذشت 30 و اندی سال ـکه هنوز میتوان آن را دوران جوانی انقلاب نامیدـ از حادثه و مرامی حرف بزند که در خاطرات و کتابهای تاریخی آمده و کمتر به صورت داستان به آن پرداخته شده کارش مشکل است؛ چون همیشه شروع کردن و برداشتن قدمهای اول، بدون پشتوانهی هنری و ذهنی، برای نویسنده سخت است. به هر حال، باید وجود این دسته از نویسندگان را که سعی دارند داستانهای نمادگرا و مفهومی بنویسند غنیمت شمرد و منتظر ماند تا آثار پختهتری با موضوعاتی دربارهی انقلاب اسلامی و با بهرهگیری از سبکهای جدید بروز و رشد پیدا کنند.