حسن اسلامپور
در اردوگاه تکریت 11 مقررات این بود كه هر 45 روز الی 2ماه بچهها باید سر و موی خود را با تیغ از ته میتراشیدند، سرمای زمستان یا گرمای تابستان، تأثیری اختلال یا انصرافی در این دستور خشك بعثیها ایجاد نمیكرد. گاه بعد از تراشیدن سر با كابل بر سر ما میكوبیدند.
با همان سرهایی كه مثل تخم مرغِ پوستكنده هیچ حفاظی نداشت، ساعتها در اشعه آفتاب تاب آوردیم. زمستانها رنگ یك كبریت یا بخاری و هر نوع وسیله گرمكننده را ندیدم ؛ حتی اغلب به دستور آنها، تمام پنجرهها باز میشد. دندانها از شدت سرما به هم میخورد. یادم می آید كه به دلیل ضعف بدنی، حتی تا بعد از ظهرها نیز دندانهایم از شدت سرما به هم میخورد و كنترل لرزشهای اندامم در اختیارم نبود.
تراشیدن محاسن صورت، هفته ای 2بار ( دوشنبه و جمعه) انجام میشد و آن نیز اختیاری نبود. پیر مردی به نام حبیب از خراسان که مقاومت میكرد و ریش خود را نمیتراشید. شكنجهها و اذیتهای بعثیها به روانی شدن او منجرشد. او همیشه نوعی اعتصاب غذا كرده بود. از سرنوشت او چیزی به خاطر نمیآورم. به هرحال، مشكلات روانی نیز به این شكنجه تراشیدن محاسن، آن هم برای همه، اضافه میشد. نبودن تیغ كافی از معضلات بود. گاهی با یك نصف تیغ، چندین نفر میبایست موی سر و صورت خود را بتراشند. گاهی به دلیل كندی زیاد تیغ، موی سر به همراه اشك به پایین می افتاد.