• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 281)
سه شنبه 9/8/1391 - 1:4 -0 تشکر 570350
عاشورایی که قبل از محرم به پا شد

 

فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهدا(ع)، یکی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. در شب اول عملیات تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد.

عملیات کربلای دو در 10 شهریور 1365 در منطقه حاج عمران، با شرکت یک تیپ از لشکر 10 سیدالشهدا(ع)، تیپ 9 بدر، 12 قائم، 21 امام رضا، 105 قدس، 155 شهدا که در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه بود انجام شد.

هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج کردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دستیابی به راهکارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی.

مانور عملیات از دو محور طرح ریزی شده بود: محور راست، شامل ارتفاعات گردکوه (معروف به شهید صدر)، تخت سنگی، تپه شهدا و تپه سرخ و 2 محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و یال های آن، تپه تخم مرغی، شیار «اِنِه» و دو یال ارتفاع سَکران .

فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهدا(ع)، یکی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. در شب اول عملیات تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد و در جناح چپ به علت عدم دستیابی کامل به هدف ها، رزمندگان عقب نشینی کردند. در شب دوم بار دیگر نیروها از محور چپ دست به حمله زدند اما موفقیتی به دست نیامد و عملیات با تصرف نیمی از هدف ها به پایان رسید.

عملیات کربلای2 با مقدمه ای متفاوت

کارنامه یکسال اول سردارفضلی در لشگر 10 گویای این مدعاست که او خرداد 64 تیپ سیدالشهداء(ع) رو تحویل گرفت. آخر مرداد عملیات عاشورای 3 رو انجام داد. سریعا برای شکستن خط، اون هم جزیره ام الرصاص با همه سختی هاش اعلام آمادگی کرد و در بهمن ماه 64 با نیروهاش از اروند رد شد و خط ام الرصاص رو شکست و بلافاصله برای حضور در دفع پاتک های اطراف کارخانه نمک در فاو اعلام آمادگی کرد که در این ماموریت خودش هم تا مرز شهادت رفت و بعد از والفجر8 برای دفع تجاوز دشمن، عملیات سیدالشهداء(ع) در فکه را انجام داد که حسین اسکندرلو پرکشید .

اواخر اردیبهشت 65 جلوی پیشروی دشمت درمحور پیچ انگیزه-شرهانی رو گرفت. در تیرماه 64 تیپ سیدالشهداء(ع) را به قلاجه برد و مهیا کرد برای عملیات کربلای یک و شب عملیات منطقه وسیعی از خط مقدم رو برای یورش رزمندگان تیپ سیدالشهداء(ع) پذیرفت تا جایی که بعد از عملیات مهران یگان ما شد لشگر ده سیدالشهداء(ع).

آنقدر حاج علی با نیروهاش به دشمن کوبید که بچه ها با التماس و خنده بهش می‌گفتند: حاج علی دیگه بسه، کمرمون شکست! یک هفته به محرم مونده بود و ما آماده می‌شدیم برای محرم سال 65 و بعضی ها هم مرخصی گرفته بودند یا رفته یا می‌خواستن برن تهرون برای محرم، و از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروشها و مسجد جامع بازار تهران گذشته بودند و ما هم به خودمون قول داده بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزاداری می‌رسیم.

تا اینکه دستوری گردان‌ها و واحدهای لشگر رو حیرت زده کرد و اون دستور جابجایی سریع نیروها به منطقه پیرانشهربود. گردان ها و واحدها در شهرستان نقده و بعضی هم در مهاباد مستقر شدند و پادگان پَسوه شد مقر پشتیبانی. بچه های اطلاعات و تخریب کار شناسایی ها رو به پایان رسونده بودند و طرح عملیات هم منطقه مانور گردان ها رو مشخص کرده بود و ماموریت ها مشخص شده بود. گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) هم غروب روز جمعه 7 شهریور 65 از قَلاجِه با سه تا اتوبوس راه افتاد و روز شنبه بعد از نهار بچه ها از بوکان به سمت نقده در حرکت بودند که با برخورد دو  اتوبوس ها حامل بچه های تخریب با هم و چپ شدن یکی از اونها از روی پل جاده به حمدالله اتفاقی نیفتاد و بچه ها با کامیون به شهرستان نقده منتقل شدند.

شهریور ماه بود و مدارس هم تعطیل بودند و گردان رو در یک دبیرستان جا دادند و بچه‌ها، کلاس‌ها رو با پتو فرش کردند و مستقر شدند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 9/8/1391 - 1:4 - 0 تشکر 570351

بدون توجیه شدن رفتیم عملیات


روز یکشنبه 9 شهریور از صبح تا ظهر در اختیار خودشون بودند و بعدازظهر حدود ساعت 5 بعد از ظهر بچه ها آماده رفتن شدند. آنقدر کا رسریع و عجله ای بود که هیچکس نمی‌دونست منطقه درگیری کجاست و باید در چه زمینی عملیات کنه و معبر بزنه. بچه های قدیمی گردان هم نگران بودند. چون شهید سید "محمد زینال الحسینی" فرمانده گردان تخریب در سفر حج تمتع بود و مسئولیت گردان با معاونش حاج مجید بود. الغرض بچه ها با هم خداحافظی کردند. ماشین ها حرکت کرد. تا پیرانشهر با مینی بوس رفتیم و از اونجا نیروها رو با کامیون به خط مقدم انتقال دادند و نیم ساعت به آفتاب مونده بود که ما از کامیون‌ها روی ارتفاع "کِدو" پایین اومدیم. برای مرحله اول عملیات قرار بود دو گردان عملیات کنند. گردان حضرت علی اصغر(ع) به دشمن حمله کند و گردان حضرت قاسم(ع) از گردان علی اصغر(ع) عبور کنه و عملیات رو ادامه بده و بعضی از گردانها هم در روز با دشمن درگیرشوند.


دو تیم معبر مامور به گردان حضرت علی اصغر(ع) شدند. یک تیم هم که من مسئولش بودم مامورشدیم به گردان حضرت قاسم(ع). تو همون گیرو دار خبر دار شدیم شهید محمد خاکفیروز یکی از بچه های تخریب، چند روز قبل در حین شناسایی منطقه تو میدون مین اسیر شده و فرماندهان نگران بودند دشمن هوشیار باشه.


من یاد ندارم عملیاتی را بدون اینکه به منطقه توجیه بشم رفته باشم غیر از این عملیات. فکر کنم فقط دو تا مسئول تیم معبر که به گردان حضرت علی اصغر (ع) مامور بودند از دیدگاه با دوربین، محدوده درگیری و معبر خود رو دیدند. هوا که تاریک شد ابتدا گردان حضرت علی اصغر(ع) از ارتفاع کِدو به سمت محل ماموریت خود حرکت کرد. مهدی قندیل فرماندهی این گردان رو به عهده داشت. و گردان حضرت قاسم(ع) هم فکر کنم ساعت 9 شب بود حرکت کرد. هرچی فکر می‌کنم یادم نمی‌یاد اون شب شام خوردیم یا نه! از جیره جنگی و تنقلات هم خبری نبود. نه اینکه آدم های شکمویی باشیم، نه. باید جون تو بدن داشته باشیم بعد از اون همه راهپیمایی با دشمن گلاویز شویم .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 9/8/1391 - 1:4 - 0 تشکر 570352

شجاعت در خط مقدم معنا پیدا می‌كرد


مسیر صعب العبور و سنگلاخ بود .شیب مسیر و سنگریزه زیاد، هرلحظه احتمال سر خوردن و سقوط بچه ها بود. من جلوی ستون بودم و فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) حاج عباس قهرودی پشت سر من میومد. من از یک طرف نگران خودم بودم که از صخره ها پرت نشم از یک طرف هم نگران حاج عباس که با پای مصنوعی و با یک چوب دستی به سختی روی سنگ‌ها جابجا می‌شد.  چند دقیقه یک بار هم از عقب ستون خبر می‌رسید که توقف کنید که ستون قطع شده. از اینکه باز هم با فرمانده دلاور و شیر نترسی مثل عباس قهرودی عملیات می‌رفتم خیلی خوشحال بودم. مدام ستون بچه ها قطع می‌شد و صدای زمین خوردن بچه ها می‌آمد. فکر کنم تا اومدیم پایین ارتفاع کِدو 4 ساعت طول کشید. ما که پایین ارتفاع رسیدیم هنوز گردان حضرت علی اصغر به پای کار نرسیده بود. ساعت از دوازده گذشته بود که درگیری روی ارتفاعات دوروبر ما شروع شد.


سمت راست ما ارتفاع 2519 و شهید صدر بود و سمت چپ ما ارتفاعات وارس و سَکران با شروع درگیری منورهای دشمن آسمان رو روشن کرد. تا اینجا دشمن هنوز متوجه حضور ما در داخل شیار ارتفاع "اِنِه"نشده بود. آتش سنگینی از سوی دشمن روی ارتفاع 2519 و شهید صدر اجرا می‌شد.


مشکل وقتی بوجود آمد که هواپیماهای دشمن با ریختن منورهای خوشه ای تمام منطقه رو روشن کردند. به طوری که ما از داخل دره کِدو به وضوح درگیری روی ارتفاعات رو مشاهده می‌کردیم. و وقتی منوّرهای خوشه ای از نورافشانی می‌افتادند باقی مانده اون مثل گلوله های آتش به سمت زمین می‌آمد و منطقه درگیری ما هم بیشه زار خشکی بود که به دشت منتهی می‌شد. ارتفاع علف های گندمی تا ساق پا می‌رسید.


شهید اسماعیل خوش سیر از بچه های تخریب بود که منطقه رو شناسایی کرده بود. دیدم خیلی نگرانه. گفتم اسماعیل چیه؟ گفت: باقی مونده این منورها زمین رو آتیش میزنه. من و اسماعیل و حاج عباس قهرودی و بی سیم چیش زیر یک تخته سنگ نشسته بودیم و گردان هم آماده بود که بعد از گردان حضرت علی اصغر(ع) با دشمن درگیر بشه. صدای مکالمه بی سیم می‌آمد.از قرارگاه می‌گفتند چرا درگیر نمیشین.


از وقتی اسماعیل گفت احتمال آتیش گرفتن خار و خاشاک هست من تو فکر رفتم که خب اگه زمین آتیش بگیره چه جوری باید وارد میدون مین شد و چه جوری باید معبر زد که شنیدم از بی سیم صدا میاد که نمیشه وارد میدون شد. میدون مین آتیش گرفته. تا این خبر رو شنیدم دلم ریخت. چون دو تا تیم از بچه های تخریب که مامور به گردان علی اصغر(ع)بودند باید تو این میدون معبر می‌زدند. از همه بیشتر نگران شهید حسن مقدم و سعید صدیق بودم. چون میدونستم "حسن" به آتیش میزنه. به اسماعیل گفتم: مسیر معبر حسن مقدم رو بلدی که اگه نیاز شد کمکشون کنیم.گفت: آره.


شروع کردیم با فرمانده گردان و نیروهای اطلاعات عملیات در مورد ادامه کار صحبت کردن که گردان علی اصغر(ع) با دشمن روی تپه دوقلو درگیر شد. هم از آسمون آتیش می‌ریخت و هم زیر پای بچه ها شعله ور بود. اما گردان حضرت علی اصغر(ع) ول کن دشمن نبود . آتش منحنی زن ها و گلوله های کاتیوشا و تفنگ 106 دشمن روی ارتفاع 2519 و وارس متمرکز بود و دشمن در زیر نور منورها متوجه حضور ما در پایین ارتفاعات شد و با گلوله های کاتیوشا، شیار منتهی به ارتفاع کِدو رو به آتش بست.


 زمین منطقه درگیری به علت داشتن علف های خشک و بلند درحال سوختن بود و با دستور حاج عباس قهرودی گردان حضرت قاسم(ع) برای جلوگیری از تلفات از داخل شیار به زیر تخت سنگ‌ها پناه بردند. نیم ساعت بعد از درگیری اولیه گردان ما هم حرکت کرد و وارد شیاری شدیم که بین دو تا تپه بود من نسبت به منطقه توجیه نبودم فقط یادم میاد که پشت سرم برادر اصغر احمدی معاون گردان حضرت قاسم(ع) میومد.500 متری جلو رفتیم و این مسافت یک ساعتی طول کشید.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 9/8/1391 - 1:4 - 0 تشکر 570353

جان‌پناه‌های سنگی


رسیدیم جایی که آتیش خیلی سنگین بود و دشمن تیر تراش میزد. احساس می‌کردی الانه که تیر رسام تو سرت بخوره. صدای انفجارهای کوچیک مثل انفجار نارنجک میومد.خیلی به دشمن نزدیک شده بودیم. منورهای خوشه ای تمام منطقه رو روشن کرده بود. مقابل ما تیربار سنگینی بود که یک لحظه تیر اندازیش قطع نمی‌شد. به اسماعیل گفتم: اینجا کجاست؟ گفت: فکرکنم مسیر رو اشتباه اومدیم. به گمانم پشت دشمن هستیم.


ما آتیش دهنه تیر بار رو می‌دیدیم اما تیری سمت ما نمیومد. تا اینکه زیر نور منور، من از دور سیم خاردار تک رشته ای دیدم. این علامت میدون مین بود. با اسماعیل اومدیم لب شیار و نگاهی به اطراف کردیم. حدسم درست بود وارد میدون مین شده بودیم. معاون گردان هم که بگو مگوی من و اسماعیل رو شنید گفت: برگردیم و ستون بچه ها برای دقایقی نشستند . ستون عقب گرد کرد و از همان مسیر که آمده بودیم با احتیاط برگشتیم و مجددا بچه ها زیر تخت سنگ‌ها جانپناه گرفتند.


پشت بی سیم مدام از قرارگاه دستور درگیری به ما می‌دادند و مدام سوال می‌کردند با دشمن درگیر شدید یا نه؟ هوا داشت روشن میشد که دستور رسید نیروها رو به عقب برگردونید . باقی مانده گردان حضرت علی اصغر(ع) داشتند از داخل شیار عقب می‌آمدند. اونها خیلی خسته بودند و از ما می‌خواستند کمک کنیم مجروحین و شهدا رو از منطقه تخلیه کنیم و از طرفی هم آتیش دشمن امان همه رو بریده بود.


با اسماعیل و بچه های اطلاعات مسیر برگشت رو به بچه ها نشون دادیم و تاکید کردیم هرجوری هست خودتون رو به بالای ارتفاع کدو برسونید. تشنگی و گرسنگی بچه های رزمنده رو آزار می‌داد. مجروحین هم مدام طلب کمک می‌کردند. بچه ها کمک کردند خیلی از مجروحین رو تا زیر ارتفاع کدو آوردند اما از اینجا به بعد کار مشکل بود. از طرفی شیب زیاد مسیر برگشت و از طرف دیگر هم ضعف و تشنگی توان حمل مجروح رو از همه ما گرفته بود.


با حاج عباس قهرودی عقب میومدیم. رزمنده ها تا حاجی رو دیدند با التماس می‌گفتند حاجی ما رو اینجا نگذارید. حاجی هم به اونها دلداری می‌داد که ما بدون شما بالا نمیریم. خیلی فضای عاطفی و سنگینی بین فرمانده و نیروها حاکم بود. حاج عباس خم شد و یکی از مجروح ها رو که بد حال هم بود رو کولش انداخت و به طرف بالای ارتفاع کدو حرکت کرد. بچه های دیگه تا این حرکت رو دیدند که حاجی با پای مصنوعی و اینکه باید یکی کمک کنه خودشو بالا ببره مجروح به کول گرفته به غیرتشون برخورد و همه کمک کردند و مجروح ها رو از زمین بلند کردند.


درمسیر که عقب میومدیم داشت نماز قضا می‌شد. به بچه ها گفتیم همین طور که عقب میرن نمازشون رو هم بخونند. قبل از اینکه هوا روشن بشه باید بچه ها به یک جان پناهی می‌رسیدند. شیارهای صخره ای ارتفاع کدو جانپناه خوبی بود و باید عجله می‌کردیم تا قبل از هجوم هواپیماهای دشمن به شیارها برسیم. خیلی از بچه ها بریده بودند. غیر ازشهدا حداقل 400 نفر بودند که باید زود از منطقه درگیری تخلیه می‌شدند. اما یک مقدار که راه اومدند هرکس در پناه تخته سنگی دراز کشید. هرچی التماس می‌کردیم و قربون صدقشون می‌رفتیم تکون نمی‌خوردند. ساعت حدود 8 یا 9 صبح روز دهم شهریور بود که یکی از دوستان به من گفت جعفر تنها چیزی که میتونه اینا رو از زمین بلند کنه ذکر اهل بیته،ْ یه چیزی بخون. چند نفر دور من بودند و گفتند تو شروع کن و ما هم جواب می‌دیم. شروع کردم به اشعار حماسی خوندن و یا علی گفتن و این شعربیادم اومد و دم گرفتم: « ذکر دل بود یا علی مدد، یا علی مدد، یاعلی مدد » شاید چند دقیقه نگذشت که رزمنده ها از زمین کنده شدند و یک صدا فریاد می‌زدند: «یا علی مدد» و صدای فریاد اونها در داخل دره های ارتفاع کدو می پیچید.


نام علی(ع) بدنهای تشنه و بی رمق رو از زمین کند و توانستیم با کمک دوستان یکی دو گردان را از منطقه درگیری بیرون بیاوریم.


روز 10شهریور ماه سال 65 بود که ما با مدد مولا علی از مهلکه بیرون آمدیم. رسیدیم بالای کدو و فرماندهان و نیروهای تدارکات ایستاده بودند و از بچه ها پذیرایی می‌کردند. اونجا حاج محمد تیموری که معرف حضور رزمنده های شمرونه، ایستاده بود تا من رو دید با خنده گفت: یکی مون می‌رفتیم اسیر می شدیم و به بچه های دربند دشمن سبک جدید نوحه های سینه زنی امسال رو یاد می‌دادیم.


همه زدند زیر خنده و برای این که روحیه به بچه ها بده گفت: با اجازه آقا جعفر؛ برادرا  این نوحه ای که من میگم همه جواب بدید: ارتفاع اِنِه، زیر پای مَنه، آی نَنِه، آی نَنِه.


ما باید باز به پائین ارتفاع برمی‌گشتیم. چون ده ها شهید و مجروح در منطقه درگیری مونده بودند. اما فرمانده ها مانع شدند و تکلیف شرعی کردن و ما منصرف شدیم اما خدا میدونه دلمون پائین بود. هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن مدام داخل شیا رو بمباران می‌کردند و آتش کاتیوشا و منحنی زن های دشمن صخره ها رو از جا می‌کند. کربلای دو واقعا کربلایی بود. مجروح های عملیات به سختی و طی چند روز بالا آورده شدند و شهدای عملیات خیلی هاشون یکی دو ماه بدنهاشون روی زمین افتاده بود. پیکر نوحه خون امام حسین؛ شهید حسن مقدم، 53 روز بعد عقب آورده شد. اون سال 15 شهریورماه سال 65 روز اول ماه محرم بود. ما موندیم برای امام حسین (ع) سینه بزنیم و اونا جونشون رو برای امام حسین دادند.


 حالا ما سینه هامون در فراق اونا تنگ شده ایکاش اونا هم پیش اربابشون امام حسین(ع) دلتنگ ما بشند و نام ما رو ببرند و یادی از ما کنند. زیبایی عملیات کربلای دو به اینه که شهدا پیشواز ماه محرم رفتن و قبل از اینکه اربابشون بی غسل و کفن رو زمین بمونه اونا به عهدشون وفا کردن. یاد همه شهدای کربلای دو بخیر. همه عاشورایی جنگیدند. هم بچه های گیلان، هم بچه های سمنان، هم همشهری های امام رضا(ع) هم بچه های تهرون و کرج و یاد شهدای تخریب و اطلاعات عملیات و گردان حضرت علی اصغر و حضرت قاسم(ع) از لشگرده سیدالشهداء(ع) گرامی باد.(فارس)

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.