• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 691)
يکشنبه 7/8/1391 - 18:35 -0 تشکر 570094
ترجیح طلاق عاطفی به طلاق واقعی

«طبق آمار شبکه خبری برنا به نقل از رئیس موسسه بین المللی خانواده امین میزان طلاق عاطفی در کشور ۵۳ درصد است. یعنی از هر دو ازدواج یکی به طلاق منجر شده است. همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهد ۵۲ درصد زوج‌هایی که برای طلاق مراجعه می‌کنند از روابط زناشویی خود در بخش‌های مختلف ناراضی هستند. ‌هرچند در حال حاضر آمار طلاق قطعی در کشور ۱۴ درصد است و‌۱۷ درصد طلاق رسمی ‌در جریان است که زوج‌ها و دادگاه‌های خانواده آن را پیگیری می‌کنند، اما میزان بالای طلاق عاطفی در کشور کارشناسان را نسبت به روابط سالم و طبیعی همسران در جامعه نگران کرده است».
سایت فرهنگی و مذهبی نگار
حرفی نمانده است. سکوت مهم‌ترین چیزی است که تحویل هم می‌دهیم. دیگر نه انگیزه‌ای داریم نه بهانه‌ای که با هم حرف بزنیم. قهر نیستیم اما به حداقل کلام اکتفا کرده‌ایم. سلام و السلام. من می‌رسم خانه. چیزی سر هم می‌کنم برای خوردن. کمی ‌بیشتر از غذای یک نفر را درست می‌کنم.

او باقیمانده غذای من را می‌خورد. از سر و صدایی که موقع آمدن راه می‌اندازد، می‌فهمم آمده. وارد که می‌شود اول تلویزیون را روشن می‌کند. فکر می‌کنم این تنها توافقی است که با هم داریم. هر دو بدون هیچ مذاکره‌ای قبول کرده‌ایم که بهترین راه برای تحمل سکوت تحمل‌ناپذیر خانه، صدای تلویزیون است. من از اتاقم صدای گوینده‌های خبر را می‌شنوم و چند ساعت بعد وقتی بیرون می‌آیم او روی کاناپه خوابش برده است. تلویزیون را که خاموش می‌کنم، بیدار می‌شود. بلند می‌شود و به طرف تختش می‌رود. من در اتاقم را می‌بندم. آهسته می‌گوید: شب بخیر. تق… در اتاقش را می‌بندد و یک روز دیگر از زندگی مشترک ما تمام می‌شود. داستان زندگی‌های خاموش خانواده‌های ایرانی را در گزارش ما بخوانید.

آمار رسمی ‌طلاق هیچ وقت اندازه ناکامی ‌‌همسران را در زندگی زناشویی نشان نمی‌دهد. این آمار هیچ وقت افرادی را که از هم جدا زندگی می‌کنند، اما به طور قانونی طلاق نگرفته‌اند، حساب نمی‌کند. غیر از اینها، خیلی‌ها هم هستند که از زندگی مشترکشان راضی نیستند، اما به هزار و یک دلیل از هم جدا نمی‌شوند. بعضی از آنها نگران پیامدهای عاطفی، مالی، اجتماعی و فرهنگی طلاق هستند. بعضی‌ها ترجیح می‌دهند به خاطر فرزندانشان به زندگی ادامه دهند. بعضی‌ها اعتراف می‌کنند که جرات مواجه شدن با طلاق را ندارند و در نهایت آمار رسمی ‌طلاق، درصد ناچیزی از خانواده‌هایی را در بر می‌گیرد که طلاق عاطفی گرفته‌اند.

حقیقت این است که این روزها اگر به خلوت خیلی از خانه‌ها سرک بکشیم، همسرانی را می‌بینیم که گرچه زیر یک سقف زندگی می‌کنند، اما هیچ اشتراک فکری، روحی و احساسی بینشان نمانده است. خیلی از زندگی‌های به ظاهر آرام و شاد، چهره خونین یک رابطه شکست خورده را در خود پنهان کرده‌اند. در این خانه‌ها خبری از داد و فریاد و بگو و مگوهای متعارف زن و شوهر‌ها نیست. تحقیر و توهینی هم در کار نیست، فقط زن و شوهر دیگر کاری به کار هم ندارند و این کار نداشتن، سرآغاز قصه تلخ جدایی است.

طبق آمار شبکه خبری برنا به نقل از رئیس موسسه بین المللی خانواده امین میزان طلاق عاطفی در کشور ۵۳ درصد است. یعنی از هر دو ازدواج یکی به طلاق منجر شده است. همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهد ۵۲ درصد زوج‌هایی که برای طلاق مراجعه می‌کنند از روابط زناشویی خود در بخش‌های مختلف ناراضی هستند. ‌هرچند در حال حاضر آمار طلاق قطعی در کشور ۱۴ درصد است و‌۱۷ درصد طلاق رسمی ‌در جریان است که زوج‌ها و دادگاه‌های خانواده آن را پیگیری می‌کنند، اما میزان بالای طلاق عاطفی در کشور کارشناسان را نسبت به روابط سالم و طبیعی همسران در جامعه نگران کرده است.

نه برای لقمه‌ای نان!
آینده همیشه شبیه خیال‌های آدم نیست و بخصوص زندگی زناشویی با تصویرهای شاعرانه و رویایی یک عشق جاودان و شورانگیز فاصله زیادی دارد. گاهی در زندگی مشترک اتفاق‌هایی می‌افتد که باعث می‌شود تمام تصوراتمان فرو بریزد. در این شرایط، اگر دو طرف نتوانند به خاطر شرایط و مصالح موجود از هم جدا شوند، مجبور خواهند شد با سخت‌ترین شرایط و تا پایان عمر، زندگی خود را در طلاق عاطفی بگذرانند. رعنا ۲۸ ساله، وقتی در‌۲۴ سالگی ازدواج کرد این نکته‌ها را می‌دانست: «وقتی ۱۸ ساله بودم، فکر می‌کردم حتما باید یک ازدواج عاشقانه داشته باشم. فکر می‌کردم شوهرم هر روز با دسته گل به خانه می‌آید و من هم همیشه شور روزهای اول آشنایی را دارم، اما وقتی نامزد کردم، خیلی زود همه این فکرها تغییر کرد. فهمیدم که باید خیلی بیشتر از این حرف‌ها گذشت داشته باشم.»

اما در تجربه ازدواج ۴ ساله رعنا، گذشت هم خیلی فایده نداشت. نه او توانست از اشتیاق شدیدش به عشق کم کند، نه همسرش درجه ابراز علاقه را بالا برد. حالا آنها در خانه‌ای زندگی می‌کنند که مادرشوهرش یک طبقه بالاتر است. شوهرش شب‌ها بالا می‌خوابد و او پنجشنبه‌ها تنها به دیدار خانواده‌اش می‌رود. با همه اینها رعنا اهل طلاق رسمی ‌نیست: «نمی‌توانم این کار را بکنم. الان کار ندارم و اگر جدا شوم نمی‌توانم زندگی‌ام را بگذرانم. در خانواده ما هم اصلا طلاق مرسوم نیست و اگر این کار را بکنم کسی از من حمایت نمی‌کند.» این همان نکته‌ای است که محمدتقی قلندران، روان‌شناس و مشاور خانواده به آن اشاره می‌کند: « تفاوت‌های فردی یک اصل مسلم و غیرقابل انکار است. خوشبخت‌ترین زن و شوهرها هم با هم تفاوت دارند. اگر بین زن وشوهر اختلاف وجود داشته باشد، طبیعی‌ترین راه این است که این اختلاف‌ها را با گذشت و چشمپوشی برطرف کنند، اما اگر این فاصله از حد معمول و قابل تحمل بیشتر شود، عوارضی متوجه زن و مرد و فرزندانشان می‌شود. اگر سرانجام از هم جدا شوند، بخصوص در ایران، زن باید بیشترین عوارض جدایی را تحمل کند. آن هم به دلیل نوع نگاه جامعه به زن، محدودیت‌های اجتماعی و نوع نگاه جامعه به زنان مطلقه که آنها را در وضعیت دشواری قرار می‌دهد. به همین دلیل هم بسیاری از زنان ترجیح می‌دهند به زندگی مشترک ادامه دهند و ناامنی‌های روانی و اجتماعی بعد از طلاق را تحمل نکنند.» این همان تعریف سنتی زنان از ازدواج است: «سایه مردی بالای سر زنی، حتی اگر این سایه سرد باشد.» بسیاری از زنان از عنوان مطلقه می‌ترسند و جامعه هم آنها را به عنوان موجودی مستقل به رسمیت نمی‌شناسد.

اما این همه ماجرا نیست. برخی تغییرات اجتماعی، موضعگیری زنان را در مقابل زندگی‌ها به بن‌بست رسیده، تغییر داده است. امروز زنان بیشتری شاغل‌اند و استقلال اقتصادی آنها را در شرایطی قرار می‌دهد که می‌توانند مسوولیت زندگی را خود به دوش بکشند و شرایط نامتعادل زندگی زناشویی را به صرف وابستگی‌های مالی تحمل نکنند. رشد آگاهی‌های اجتماعی و توجه به خود باعث شده است بسیاری از زنان خود را مجبور ندانند و نارسایی‌های زندگی زناشویی را به حساب تقدیر نگذارند. این تغییرات در نهایت باعث بالارفتن آمار طلاق رسمی ‌در جامعه می‌شود. قلندران معتقد است: ارتباط، یک موضوع دوسویه و یک جاده‌ دوطرفه است. نمی‌توان و نباید انتظار داشت که یکی از همسران تحقیر و تهدید کند و در عوض، انتظار لطف و محبت داشته باشد. اگر در خانه‌ای روح زندگی و جوهر معنی‌دار زندگی حاکم نباشد، آن زندگی، شکل زندگی دارد و خود زندگی نیست. البته باید قبول کرد که مردان بخصوص باید رفتارهای خود را در نقش همسر تغییر دهند و در تلاش برای شناخت و تامین نیازهای همسرشان کوتاهی نکنند. شناخت خصوصیات و ویژگی‌های زنان و مردان می‌تواند گستره تفاهم را در زندگی مشترک بیشتر و وسیع‌تر کند. زمانی که زن و مرد به یکدیگر احترام بگذارند و تفاوت‌هایشان را بپذیرند، خوشبختی نیز با تمام زیبایی و شکوهش فرصت شکوفایی پیدا خواهد کرد. از سوی دیگر، زن‌ها هم نباید تنها به خاطر اعتماد به نفسی که پیدا کرده‌اند، پیش از تلاش برای اصلاح روابط، راه حل خروج از رابطه را انتخاب کنند.

زندگی در منطقه خطر
طلاق عاطفی می‌تواند از طلاق رسمی‌ خطرناک‌تر باشد. در مرحله طلاق عاطفی، اگرچه همسران زیر یک سقف زندگی می‌کنند، ولی چون از نظر عاطفی و اجتماعی جدا هستند، انحرافات و آسیب‌های اجتماعی بیشتر مجال ظهور پیدا می‌کنند. قلندران می‌گوید: طلاق عاطفی پدیده‌ای فراگیر در کشور است. وقتی محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانواده‌ها و عوامل دیگر اجازه جدایی زن و شوهر را نمی‌دهد، خانواده‌های فراوانی در شرایطی که زن و مرد از نظر روانی علاقه‌ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور کنند و به وضعیت بی‌تفاوتی می‌رسند.

او تاکید می‌کند که بی‌تفاوتی، آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل بود و نبود همسر فرقی برایشان نمی‌کند، بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی مثل مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می‌دهد. در چنین شرایطی میزان ناهنجاری‌های اجتماعی افزایش پیدا می‌کند و ارتباطات خارج از چارچوب خانواده ایجاد می‌شود. ماجرای شبنم، شکل خفیفی از همین ماجراست:‌ ۱۱‌‌سال پیش با هم ازدواج کردیم. شوهرم پزشک است و آن روزها دوران طرحش را می‌گذراند. یکی دو سال اول بیشتر از هم دور بودیم و شاید به دلیل همین هیچ وقت نفهمیدم چقدر با هم فاصله داریم. وقتی برگشت، من باردار شدم. همان روزها فهمیدم مشکل بزرگی دارد که به این سادگی‌ها قابل حل نیست. آدم تنوع‌طلب و بی‌چارچوبی بود. ۵ ۴ سال درگیر حل مشکل بودم. از این دکتر به آن مشاور. آخرش به من گفت نمی‌تواند این عادتش را ترک کند. چندین ماه افسرده بودم، اما بعد تصمیم گرفتم بدون این‌که رسما از او جدا شوم، کاری به هم نداشته باشیم. الان ۴ سال است که این طوری زندگی می‌کنیم. من دوست‌ها و برنامه‌های خودم را دارم او هم همان جوری زندگی می‌کند که دلش می‌خواهد. این وسط دلم خوش است که دخترم احساس می‌کند هم پدر دارد هم مادر.
طبق آمار میزان طلاق عاطفی در کشور ۵۳ درصد است. یعنی ازهردو ازدواج یکی به طلاق منجر شده است

زندگی شبنم‌ ۳۱ ساله، ظاهرا به نقطه معقولی رسیده است، اما شبنم کم‌کم اعتراف می‌کند که زندگی‌اش آن قدرها هم در آرامش نمی‌گذرد: «نمی‌توانم خودم را گول بزنم. همیشه حالم بد است. توی دلم بغض دارم. مدام خودم را با بقیه زن‌ها مقایسه می‌کنم. گاهی فکرهای ناجور به سرم می‌زند که خلا‡هایم را یک جور دیگر پر کنم. چندبار خواستم با کس دیگری رابطه تلفنی برقرار کنم، اما به خاطر فرزندم جلوی خودم را گرفته‌ام. دلم می‌خواهد مثل زن‌های دیگر رابطه کامل و درستی با همسرم داشته باشم، اما نه او به من توجهی دارد و نه من می‌توانم دوستش داشته باشم. او همچنان روابطش را دارد و من حالا دیگر حتی نمی‌توانم به او اعتراض کنم.»

طلاق از نوع پیشرفته
جدا زندگی کردن اما طلاق نگرفتن هم شیوه دیگری است که این روزها بعضی زنان و مردان آن را به عنوان راه‌حلی برای پایان دادن به درگیری‌های ناشی از اختلافات‌شان انتخاب می‌کنند. آنها که از جرو‌بحث‌های هر روزه و گاهی اعمال خشونت در مقابل یکدیگر خسته شده‌اند، ترجیح می‌دهند با سیاست دوری و دوستی نه هزینه‌های اجتماعی و روانی طلاق را بپردازند، نه در موقعیت ناامنی که دارند بمانند. این شیوه‌ای است که سارا ۲۵ ساله و همسرش انتخاب کرده‌اند. آنها که ۳ سال بیشتر از زندگی مشترکشان نمی‌گذرد، جرات مطرح کردن قضیه طلاق را پیش خانواده‌هایشان نداشتند: «ما با مخالفت خانواده‌ها ازدواج کرده‌ایم. حالا اگر بفهمند می‌خواهیم طلاق بگیریم هیچ حمایتی از ما نخواهند کرد و تازه متهم هم می‌شویم. ما هم تصمیم گرفتیم فعلا این طور زندگی کنیم. هر کدام در آپارتمان‌های جداگانه زندگی می‌کنیم. من خودم هیچ توقعی از همسرم ندارم و از او هم خواسته‌ام همین طور باشد.»

محمدتقی قلندران، مشاور خانواده می‌گوید: گاهی در شرایط حاد، خود ما به همسران پیشنهاد می‌کنیم که برای کم کردن از فشارهای روحی ناشی از مشکلات زناشویی‌شان مدتی را دور از هم زندگی کنند تا این شرایط آنها را وادار به بازنگری در روابط و رفتارهایشان کند. البته این راه‌حلی موقتی است و در نهایت همسران باید درباره وضعیت زندگی‌شان تصمیم مشخصی بگیرند. این روش هرگز به عنوان یک روش دائمی و پایدار پیشنهاد نمی‌شود، چون در این صورت منطق ازدواج و تعریف آن از بین می‌رود و زمینه سوءاستفاده از این عنوان برای هر دو طرف فراهم می‌شود.

به خاطر بچه‌ام!
این‌که قدیمی‌ها می‌گفتند بودن فرزند مانع جدایی همسران می‌شود، حرف درستی است. بسیاری از همسران به دلیل داشتن فرزند هرگز حرف طلاق و جدایی را پیش نمی‌کشند و ثابت شده است که وجود بچه در کاهش آمار طلاق موثر است. طبق پژوهش‌ها، حضور بیش از ‌۳ فرزند در خانواده یک درصد، ۳ فرزند ۴ درصد، ۲ فرزند ۱۴ درصد،‌ یک فرزند ۳۰ درصد امکان طلاق را کاهش می‌دهد و زوج‌هایی که فرزندی ندارند ۵۱ درصد سهم طلاق را به خود اختصاص داده‌اند، اما در این‌که این آمار، آمار خوشایندی باشد تردید وجود دارد. در بیشتر موارد رابطه زن ومرد به خاطر وجود فرزند ادامه پیدا می‌کند، اما فرزند از طلاق عاطفی جلوگیری نمی‌کند، یعنی زن و مرد در کنار هم زندگی می‌کنند، اما عواطف خود را از هم دریغ می‌کنند، اعتماد و احساسی بینشان نیست و با این‌که در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می‌کنند، با هم غذا می‌خورند، با هم کار می‌کنند، با هم به مسافرت می‌روند، اما ۲ انسان بیگانه و بی‌تفاوت هستند و سر هرکدامشان به مسائل و امور زندگی خود گرم است. محمد تقی قلندران این شکل از رابطه را خطرناک ترین نوع رابطه برای همسران و فرزندانشان می‌داند: متاسفانه این تلقی وجود دارد که رابطه زناشویی باید به هر قیمتی حفظ شود. خانواده‌های ایرانی سعی می‌کنند حتی اگر شده به ظاهر کنار هم بمانند غافل از این‌که این مساله عواقب و اثرات خطرناکی در ذهن و روان خودشان و فرزندانشان می‌گذارد. رابطه سرد و غیرعادی پدر و مادر، چیزی نیست که از نگاه فرزند پنهان بماند و همین باعث می‌شود که فرزند همواره احساس ناامنی، ترس مداوم از دست دادن پدر و مادر و اضطراب داشته باشد.

در عین حال، در شرایط طلاق عاطفی از آنجا که پدر و مادر در واقع هر کدام در جزیره‌های متفاوتی زندگی می‌کنند، از نیازهای واقعی فرزند غافل می‌شوند و فرزند در وضعیتی نامتعادل قرار می‌گیرد و همین زمینه آسیب‌های فردی و اجتماعی را در او پدید می‌آورد: «۳ تا بچه داریم و ۱۰ سال است زندگی‌مان خاموش است. اوایل سفر و مهمانی‌مان با هم بود، اما الان چند سال است که همسرم همه چیزش را از ما جدا کرده و فقط خرج بچه‌ها را می‌دهد. حتی این اواخر گفته که می‌خواهد خانه جدایی برای من و بچه‌ها بگیرد. پسرهای من عصبی و خشن هستند و مشکلات تحصیلی و اجتماعی دارند. پسر بزرگم الان ۱۷ ساله است و مرا متهم می‌کند که چرا از پدرش جدا نشده‌ام تا آنها هم تکلیف زندگی‌شان را بدانند. خودم هم فکر می‌کنم که این طوری، زندگی همه مان تباه شده. شاید اگر طلاق می‌گرفتم، همه‌مان الان خوشبخت‌تر بودیم.» قلندران می‌گوید: زن‌ها و بچه‌ها بیشتر از مردها در ماجرای طلاق عاطفی آسیب می‌بینند؛ چون از نظر روانی آسیب‌پذیرترند و هم از نظر اجتماعی امکان تفکیک کامل زندگی‌شان را از ازدواج شکست خورده ندارند. مردان شاید این فرصت را داشته باشند که در محیط‌های خارج از خانه، بخشی از آسیب‌های ناشی از ازدواج ناموفق‌شان را با کار و فعالیت‌های اجتماعی جبران کنند، اما زن‌ها معمولا دچار افسردگی، ضعف اعتماد به نفس و حتی بیماری‌های پیشرفته‌تر روانی می‌شوند و بچه‌ها هم در چنین محیطی روی آرامش را نمی‌بینند.

طلاق اتفاق تلخی است، اما از یک عمر زندگی در شرایط ناامن روانی، گزینه مطمئن‌تری است. قلندران معتقد است: ما در کنار خانواده‌ها همه تلاشمان را می‌کنیم که یک زندگی به بن‌بست نرسد و زن و شوهر با اصلاح عادت‌ها و رفتارهایشان به تعادل برسند. اما ماندن در وضعیت نامشخص را توصیه نمی‌کنیم. زن و مردی که احساس می‌کنند زندگی زناشویی‌شان به مرحله طلاق عاطفی رسیده، باید حتما دنبال راه‌حل باشند و این شکل از زندگی را به مدت طولانی ادامه ندهند.

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

دوشنبه 8/8/1391 - 21:38 - 0 تشکر 570325

سلام
طلاق واقعی خیلی بهتر از طلاق عاطفیه به نظرم در طلاق واقعی بچه ها کمتر ضربه میبینن تا وقتی هر روز پدر و مادر با هم بحث و جدل داشته باشن و رو اعصاب باشن.

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

دوشنبه 15/8/1391 - 23:58 - 0 تشکر 571977

سلام
متاسفانه اکثر طلاق های امروزی از طلاق های عاطفی میباشند،که برای حل این معضلات باید تبلیغات و فرهنگ سازی درستی در بین خانوارها اتفاق بیفتد...

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 16/8/1391 - 1:3 - 0 تشکر 572003

Javid1000 گفته است :
[quote=Javid1000;798130;571977]سلام
متاسفانه اکثر طلاق های امروزی از طلاق های عاطفی میباشند،که برای حل این معضلات باید تبلیغات و فرهنگ سازی درستی در بین خانوارها اتفاق بیفتد...

سلام
بله در خیلی از زمینه ها باید فرهنگساری بشه ولی متاسفانه در کشور ما نمیشه.

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

چهارشنبه 17/8/1391 - 23:16 - 0 تشکر 572368

نگاهی به موضوع طلاق عاطفی در زندگی زناشویی





« اگر طلاق قانونی را زلزله‌ای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع بدانیم، طلاق عاطفی زلزله‌ای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است قطب‌نمای بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست گیریم».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار
رویش را برمی‌گرداند، اشک‌هایی را که از چشمه چشمانش جاری شده با دستمالی سپید پاک می‌کند. لحظاتی طولانی بغض‌آلود و آرام، از پشت پرده پُرآبی که نگاهش را تار کرده به ناکجایی در دوردست خیره می‌شود و سکوت می‌کند. بی‌آن‌که سمت نگاهش را عوض کند، تای دستمال را باز می‌کند و انگار بخواهد خیسی اشک‌های سپرده به دستمال را درون آن مخفی کند، از سمت دیگر دوباره آن را تا می‌زند و آرام‌تر از قبل، زمزمه می‌کند:


«کی را دارم بروم پیشش؟ از کجا بیاورم که بخورم؟ چه کار کنم؟ چاره‌ای هم دارم؟ باید گاه و وقتی بیایم اینجا کمی اشک بریزم، کمی درد دل کنم، کمی حرف بزنم، کمی ناله کنم تا دلم باز شود و به خاطر این دو تا بچه هم که شده بلند شوم بروم دوباره سر زندگی‌ام… روز از نو روزی از نو. باید تحمل کنم. کبودی و کوفتگی اولم که نیست. غم و غصه نو که نیست. همین شما آمدید همصدا شدید که داری پیر می‌شوی، ما چه کنیم، تو ازدواج نکنی ما هم می‌مانیم و پیر می‌شویم… دهانم را بستید. آقاجان رفت زیر خاک، شما هم رفتید گوشه زندگی خودتان نشستید به تماشا. من ماندم و این سینه پُر، تنها.»


خواهرش قصد می‌کند چیزی بگوید، اما لب و دندان بر هم می‌فشارد و نقش سنگ صبوری را پی می‌گیرد که با صورتی برافروخته و قرمز، گوش سپرده به درد دل زنی نحیف، دردمند، و پیرتر از سن و سالش.


باتلاقِ طلاق؟
طلاق عاطفی، طلاق علایق و باتلاق کِشنده و کُشنده زندگی زناشویی است. جایی ثبت نمی‌شود. ممکن است دیگران از آن مطلع شوند و ممکن است کسی جز زن و شوهر از شکل‌گیری یا حتی ادامه‌اش هم خبردار نشود. چاهی از فاصله به دلایلی گوناگون در زندگی باز می‌شود و جای این‌که حفره پدید آمده از قعر پر شود، عواملی متعدد سبب عمیق‌تر شدن و ماندگاری آن وسط زندگی هر دو طرف می‌شود. برخی همان طور وسط زندگی، جلوی دید همگان رهایش می‌کنند و برخی فقط به پوشاندن دهانه چاه با دم‌دست‌ترین وسایل اکتفا می‌کنند و زیر آن دهانه ظاهرا بسته و پوشیده، چاه همچنان عمیق و عمیق‌تر می‌شود. در برخی اختلاف‌ها، وقتی تضادها عمیق‌تر می‌شود، سر و صدای دو طرف بالا می‌‌رود و پای دیگران به ماجرا باز می‌شود. اما چون اصل مساله حل نمی‌شود، منبع و سرچشمه مشکل همچنان بر جا می‌ماند و شکلی مزمن به خود می‌گیرد. در برخی دیگر سر و صدایی در کار نیست و زن و شوهر اگرچه درون چاه عمیق اختلافات افتاده‌اند، زیر پای خود صندلی می‌گذارند تا کسی متوجه افتادنشان نشود، بلکه به زعم خود از قعر چاه فاصله بگیرند. اینها اگر دست‌هایشان را روی دوش یکدیگر بگذارند و به روی همدیگر لبخند بزنند، قلبشان نه با امواجی تپنده و سینوسی، که با خطوطی صاف و بدون پیچ‌وتاب، فقط امتداد حیات را لحظه‌شماری و طی می‌کند بی‌هیچ علاقه و عطوفت و حس مشترکی.


چرا دو فرد حاضر می‌شوند به‌رغم خطی شدن سیگنال قلبشان، اعصابشان را خط‌خطی کنند و زیر یک سقف زندگی کنند، اما قدم در راه جدایی کامل و قانونی نگذارند؟


محذورات
دلایل بروز طلاق عاطفی و همچنین خودداری از جدایی حقوقی، متفاوت است. آن‌که استقلال مالی ندارد چه بسا بگوید: «با کدام پول؟ چطور روزگارم را بگذرانم؟ دیگری ممکن است مسئولیت‌ها یا ترس‌های فردی را ذکر کند: «مسئول به دنیا آمدن این بچه‌ها ما بودیم. به خاطر بچه‌هایم تحمل می‌کنم»، «می‌ترسم… نکند پس از جدایی تنها بمانم» کسانی از موانع و ترس‌های اجتماعی می‌گویند: «از بیراهه رفتن فرزندان طلاق نشنیده‌اید؟ نتیجه خانواده از هم پاشیده معلوم است» یکی دیگر بدبینانه پای سرنوشت را وسط می‌کشد و به مشکلاتش جنبه‌ای عام می‌دهد: «حالا جدا شدم، که چه؟ بخت من همین بوده! همه مردها‌/‌همه زن‌ها همینند!»؛ بعضی در مواجهه با مشکلات و مصائب، آستانه تحمل متفاوتی دارند؛ مثلا برخی با کمترین مشاجره تحمل خود را از کف می‌دهند و جدا می‌شوند، بعضی کمی طول می‌کشد تا کارد غیرقابل تحمل شدن زندگی زناشویی را بر گلوی خود حس کنند و به تقلای خلاصی راهی دادگاه شوند و تن به جدایی دهند، کسانی هم ممکن است زمانی طولانی‌تر را سپری کنند به این امید که: «درست می‌شه. اولشه. کم‌کم خسته می‌شه. اینا نُقل و نبات زندگی مشترکه»! برخی با همین نگاه «اولشه» و «کم کم خسته می‌شه» مشاجرات را پشت سر می‌گذارند، اما وقتی به خود می‌آیند دوره جوانی را از کف داده‌اند و به همین سبب به جای جدایی کامل و ثبتی، تن به جدایی محدود و عاطفی می‌دهند. دیگرانی هم هستند که ترس از قضاوت نادرست عموم و جایگاه شغلی و اجتماعیشان امکان جدا شدن از همسر را به رغم نبود علاقه و عاطفه از آنها می‌گیرد. روان‌شناسان، سیاستمداران و کسانی که گمان می‌کنند با طلاق، تصور و نگاه عمومی جامعه به آنها متفاوت خواهد شد و به شغل یا جایگاه اجتماعیشان لطمه خواهد خورد، در این گروه جای دارند.


دلایل باقی ماندن بر محور طلاق عاطفی چه وجوهی دارد و چگونه شکل می‌گیرد؟


افزایش آرام فاصله‌ها
در بوستانی سرسبز، دو زن و مرد کمابیش سی و پنج تا چهل ساله روی نیمکتی نشسته‌اند. مرد مجله‌ای به دست گرفته و آن را می‌خواند، زن هم مراقب کودکی است که بین بچه‌های دیگر مشغول بازی است. گاهی صدایی به گوش می‌رسد: «بابا، بابا، ببین!» و مرد مجله را پایین آورده، در میان همهمه بچه‌ها به دنبال دختر کوچکش سر می‌دواند و لبخند می‌زند یا دستی تکان می‌دهد و «آفرین» و «مواظب باش» می‌گوید. وقتی سراغشان می‌روم، بذله‌گویی مرد گُل می‌کند:


«الان شما ببینید… من و خانم هم طلاق عاطفی داریم! دقیقا یک و نیم وجب از هم فاصله گرفته‌ایم! از کجا معلوم سال بعد این یک و نیم وجب، نشده باشد سه وجب. طلاق عاطفی این طوری شکل می‌گیرد. همین طور آرام آرام. این طوری گسترش پیدا می‌کند.»


لبخندی چهره همسرش را دربرمی‌گیرد، اما نگاهش متوجه دخترکی است که بین بچه‌ها بازی می‌کند. مرد ادامه می‌دهد:«حالا هم شما و هم خانمم به مثال من می‌خندید، ولی واقعا می‌گویم. اگر این فاصله زیاد بود و فرضا از همان ابتدا من روی این نیمکت بودم و خانمم روی نیمکتی دیگر، خنده‌ای در کار نبود. از همین‌جا شکل می‌گیرد. همین فاصله‌هایی که کم‌کم زیاد می‌شود و اول دیده نمی‌شود یا حتی بلااثر قلمداد می‌شود. رفته‌رفته که زیاد و زیادتر شد، ناگهان هر دو را روی دو نیمکت جدا قرار می‌دهد.»


مشکلات مالی مردها
می‌پرسم: « چرا وقتی چنین فاصله‌ای شکل می‌گیرد و به قول شما زیاد می‌شود، هر دو نمی‌روند راحت و توافقی طلاق بگیرند و دردسر بیشتری متقبل نشوند؟»


«ای بابا… همین خانم من، یک عالم مهریه‌اش است! زندگی به من تلخ شده بس که فکر تهیه مهریه را می‌کنم. فکر کنید مهریه‌اش هم مساوی با وزنش باشد. البته اوضاع من خوب می‌شد، چون همسرم اضافه وزن ندارد! اما بعضی‌ها فکر می‌کنند با مهریه بالا یا شاخ‌ودمدار می‌توانند جلوی طلاق یا به قولی طلاق عاطفی را بگیرند. مهریه‌هایی می‌گذارند که مرد نتواند بپردازد تا بلکه از طلاق جلوگیری کنند. این می‌شود که مرد هم واقعا نمی‌تواند پرداخت کند، اما چون مهر و محبتی در کار نیست، پای هر دو بسته می‌شود. اگر مردی در این شرایط گیر کند با خودش فکر می‌کند یا باید برود گوشه زندان یا در همان خانه به قهر و دوری عاطفی و جنگ و دعوا تن دهد.»


بن بست باورها
دلیل دیگر شکل‌گیری طلاق عاطفی در کلام همسر مرد بروز می‌کند وقتی که او هم وارد صحبت می‌شود:


«الان که قانون عوض شده: بابت پرداخت مهریه کسی زندانی نمی‌شود. اما به نظرم مقداری از اینها مربوط به‌طرز فکر مردم است؛ مثلا بعضی والدین به دخترشان می‌گویند با لباس سفید عروسی رفته‌ای باید با کفن سفید مرگ هم برگردی. خب این در کشور ما که عموما سنتی فکر می‌کنند دست و پای کسانی را که با هم مشکل دارند، می‌بندد. یکی از دوستان من تا مدت‌ها گرفتار همین مساله بود. گاه‌ به ‌گاه که او را می‌دیدم شکسته‌تر از پیش شده بود. دخترها مجبور می‌شوند به هر شکلی در شرایط جنگ و جدل باقی بمانند برای آن‌که نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. اگر به وجهه خودشان لطمه‌ای بخورد هم خیلی‌هایشان راضی نمی‌شوند جدایی رسمی آنها باعث لطمه خوردن به احساسات والدینشان شود.»


ترس از حرف دیگران
سعید، سی و هشت ساله و کارمند است. می‌گوید شش سال پیش از همسرش جدا شده و اگر چه یکی دو ماهی است فکر ازدواج مجدد با کسی به سرش افتاده که به قول خودش نزدیکی‌های فکری و بخصوص فرهنگی بیشتری با او دارد، اما همچنان پا در هوا مانده است و از تکرار احتمالی تجربه گذشته‌اش می‌ترسد:


«تا مدت‌ها فقط فکرم این بود که باید جدا شوم. مطمئن شده بودم آن ازدواج درست شکل نگرفته، درست هم پیش نرفته و نتیجه حتمی آخرش هم جدایی است. امروز اگر نه، فردا… این ماه نه، ماه بعد باید از هم جدا شویم. به جایی رسید که قهر و ناراحتیمان خیلی طولانی شد و چند ماهی طول کشید.»


- بدون هیچ حرف و سخنی؟


«نه، حرف می‌زدیم، تا حد امکان. برای این‌که دیگران نفهمند یا کاری اگر بود انجام شود. مدت‌ها می‌رفتم خانه، یک سلام سرد از او بود و یک سلام سرد از من. هر دو با هم می‌نشستیم شام می‌خوردیم اما کلمه‌ای رد و بدل نمی‌شد. کسی خبر نداشت از مشکلاتمان. نمی‌دانستیم باید به والدینمان چه بگوییم. همکارانمان اگر متوجه شوند چه می‌گویند، حتی مانده بودیم همسایه‌هایی که صدای بلندمان را نشنیده بودند و فکر می‌کردند زندگی خوبی داریم چه می‌گویند با خودشان و همه اینها به کنار، با بچه کوچکمان چه باید می‌کردیم.»


«الان که جدا شده‌اید چه کرده‌اید؟»


«همان کاری که باید می‌کردیم. پسرم با من است اما هر وقت بخواهد راحت و آسوده می‌رود و مادرش را می‌بیند. در کل اشتباه از ما دو نفر بود. ما مدیریت زندگی بلد نبودیم، هیچ کداممان. اوایل ازدواجمان اشتباهاتی داشتیم که به دلیل خامی خودمان و شیوه نادرستمان در مشاوره گرفتن از این و آن بود. بعد که اشتباهاتمان بیشتر شد، گله و شکایتمان هم از همدیگر بیشتر شد، اما خودمان و خانواده‌هایمان از آن آدم‌هایی بودیم که اگر شده با سیلی صورتشان را سرخ نگه دارند نمی‌گذارند کسی متوجه دلیل واقعی سرخی صورتشان شود. به ما بچه‌ها هم این عادت رسیده بود و اگرچه واقعا نمی‌دانستیم چطور باید اشتباهات گذشته را نادیده بگیریم یا مدیریت و حلش کنیم از بیانش به این و آن خودداری می‌کردیم.»


«ولی گفتید یکی از اشتباهاتتان مشاوره گرفتن از این و آن بوده…»


«به شکلی که کسی شک نکند. کسی هم شک نمی‌کرد چون در نظر آنها زن و شوهر خوشبختی بودیم. هر چند این مشاوره‌ها اوایل شروع مشکلاتمان بود.»


- پس بالاخره چطور راضی به جدایی شدید؟


«با انتقالم موافقت شد. دیدیم ادامه این شرایط فایده‌ای ندارد. به این نتیجه رسیده بودیم که آخرش جدایی است. چه بخواهیم چه نه .ناچار دلیل اصلی سرخی صورتمان را به خانواده‌ها گفتیم. هر چه داشتیم نصف کردیم و هر طور بود، گذشت.»


نتایج شکست
عاطفه یکی از کسانی است که به قول خودش «دوران سخت طلاق عاطفی را پشت سر گذاشته» و حالا در راهروهای دادگاه خانواده چند صباحی است دارد تلاش می‌کند رسما پای خود و فرزندش را از زندگی بدون مهر و محبت بکشد بیرون. حین حرف زدن اشک از چشم‌هایش سرازیر می‌شود و آخر صحبت اگرچه دیگر اشکی نمی‌ریزد، سفیدی چشم‌هایش به قرمزی گرائیده» . می‌گوید: «انتخاب خودم بود. به خاطرش از همه چیز گذشتم. بچه‌دار شده بودیم. بچه‌ای داشتیم که باید پدر و مادری بالای سرش می‌بود. باید می‌رفتم به پدر و مادرم چه می‌گفتم؟ می‌گفتم این همان است که من به خاطر وصلت با او زمین و زمان را به هم دوختم؟ به بچه‌ام چه باید می‌گفتم؟ هنوز هم که دادگاه با قبول بی‌مسئولیتی شوهرم حق حضانت فرزند را به من داده باز می‌ترسم نکند فردا پشیمان شود. هنوز هم فکر و خیالات منفی دست از سرم برنمی‌دارد. هنوز هم با خودم می‌گویم نکند باید می‌ماندم و تحمل می‌کردم تا فرزندم لطمه نخورد.»


- بی‌مسئولیتی شوهرتان چه بود مگر؟


لختی نگاهم می‌کند. سرش را پایین می‌اندازد و پس از لحظه‌ای سکوت می‌گوید: «باید بروم کپی بگیرم!»


- برای آن‌که صحبتتان بی‌نتیجه نمانده باشد ممکن است بگویید پس به پدر و مادرتان چه گفتید؟


دوباره نگاهی می‌کند و می‌گوید: «پدر و مادرم را به هر حال در جریان گذاشتم. اگرچه زخم زبان‌های زیادی از آنها و بخصوص فامیل روی سرم هوار شد. بالاخره فرزندشان بودم و نمی‌توانستند بگذارند بی‌پناه بمانم؛ ولی هنوز هم هر کاری که می‌خواهم انجام دهم چشم‌هایشان تنگ می‌شود. دیگر حق انتخاب ندارم. کسی به انتخابم اهمیتی نمی‌دهد. فکر می‌کنند آن یک انتخاب اشتباه در آن سال‌های جوانی، یعنی دیگر همه انتخاب‌ها و تصمیمات آدم، حتی وقتی سن و سالش بیشتر شده اشتباه است.»


برچسب‌ها
از آقای فلاحی که بنگاه مشاوره املاک دارد درباره دلایل وجود طلاق عاطفی و سپری کردن برخی زنان و مردان با هم زیر یک سقف به‌رغم جدایی عاطفی از یکدیگر می‌پرسم. استکان چایی را می‌گذارد جلوی من روی میز و می‌گوید: «برای زن‌های تنها، تنها بودن سخت‌تر از مردان است؛ می دانید ؟مردم هزار تا حرف از خودشان درمی‌آورند و به هر چیزی برچسب می‌زنند. می‌گویند زنک مطلقه است و تنها در خانه، معلوم است دیگر! همه چیزشان زیر نگاه بقیه است. با چه کسانی رفت و آمد می‌کند، آن مردی که زن همسایه از اتومبیلش پیاده شد کی بود و… هزار حرف و تهمت بار آدم‌ها می‌کنند؛ می دانید ؟ باور کنید برای مردها هم حرف درمی‌آورندکه این دختر کی بود که به خانه مردک رفت؟ در این خانه تنهایی چه می‌کند؟ همین چند وقت پیش یک نفر آمده بود می‌گفت سال پیش خانه‌ای خریده، حتی اگر خواهر یا مادر خودش هم به خانه‌اش می‌آمده‌اند همسایه‌ها می‌گفتند مشخص است دیگر! کسانی هستند که می‌گویند خانه‌ای می‌خواهیم که کسی به کسی کاری نداشته باشد. می‌ترسند یکی بیاید هی سرک بکشد به زندگی و آبرویشان. بارها شده آمده‌اند اینها را به ما گفته‌اند؛ می دانید ؟ خانمی آمده بود می‌گفت چرا یکی از واحدها را به زنی فروخته‌ایم که طلاق گرفته و تنهاست. ما که تقصیری نداریم، تازه خانه را به پدر آن زن فروخته بودیم. خبر هم نداشتیم. به ما هم اصلا ربطی ندارد. خریده خب! مگر آدم وقتی طلاق گرفت دیگر حق زندگی ندارد؟ می‌دانید؟ ما آدم‌ها تا بلایی سر خودمان نیامده، به همه گیر می‌دهیم!»


قطب‌نمای سنگی!
طلاق، نکوهیده و همراه با مضرات است، اما به بیراهه رفته‌ایم اگر ستاره قطبی را رها کرده، با قطب‌نماهایی سنگی و ناکارآمد مسیر صحیح را گم کنیم! یعنی بعید نیست مضراتی که برای طلاق و نتایج آن برمی‌شمارند، ناشی از طلاق عاطفی باشد که پیش‌درآمد جدایی قانونی است و طولانی شدن آن عمق و گستره آسیب‌ها را بر طرفین و فرزندان و جامعه بیشتر می‌کند. بر این اساس، اگر از ترس افزایش آمار و قضاوت نادرست مردم یا مسئولان، جدایی دو تن سخت و طویل یا حتی ناممکن شود، راه مناسبی برای کاهش آسیب‌های فردی، فرهنگی و بویژه اجتماعی ناشی از تداوم زندگی همسران مشکل‌دار انتخاب نشده است؛ زیرا در روند طلاقی سریع و قانونی که فرهنگسازی مناسبی نگاه عمومی به جدایی را تصحیح کرده، انجام آن را آسان و وظایف و مسئولیت‌های دو طرف را در قبال یکدیگر و فرزندانشان مشخص و اجرایی کرده باشد، آسیب‌های فردی بسی کمتر و مضرات اجتماعی بسیار محدودتر است. برعکس، اگر روند دست‌وپاگیر آن ادامه یابد، درگیر و دار طولانی شدن مدت، جدایی عاطفی عمیق‌تر و شایع‌تر می‌شود. وقتی گلایه‌ها به لجبازی، فحاشی، تهدید و کتک‌کاری پیش روی فرزندان بدل شود، بر هم ریختن تعادل روحی ـ روانی افراد درگیر با آن افزایش می‌یابد و به فرزندان و اعضای خانواده، همسایه‌ها و حتی دیگران سرایت می‌کند. نگرانی برخی دست اندر کاران در همین قسمت شکل می گیرد که معتقدند به سبب عدم ارتباط زناشویی، روابط فرازناشویی نیز شکل می‌گیرد و با گسترش و فراگیری آن جرائمی چون ایراد جرح و قتل فزونی می‌یابد و از آنجا که تربیت فرزندان نیز در این میان فراموش یا دست‌کم گرفته می‌شود. انحرافات و جرائم فردی و اجتماعی متعدد دیگری از خانه به مدرسه و از آنجا به جامعه و دیگران کشیده شده، از همین طریق، عمومی و در میان اکثریت فراگیر و گسترده می‌شود ، البته اینجاست که می‌شود آنچه نباید بشود.


اگر طلاق قانونی را زلزله‌ای با بزرگای سه و چهار در ارکان خانواده و اجتماع بدانیم، طلاق عاطفی زلزله‌ای است با بزرگای شش یا هفت. شایسته است قطب‌نمای بهتری برای خروج از حیطه گسل و در امان ماندن از آوار آن به دست گیریم.


فرشید حسامی / جام جم

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

چهارشنبه 24/8/1391 - 20:55 - 0 تشکر 574057

« همسرانی که چه در مرحله بحث و جدل، دعوا و مرافعه و تنش و کشمکش باشند، چه از بحث‌های ناراحت‌کننده عبور کرده، به جایی رسیده باشند که احتمالا تمام جملات رد و بدل شده میان آنها طی یک شبانه‌روز به صد یا حتی ده جمله نمی‌رسد یا اگر می‌رسد هیچ حس حاکی از عطوفتی در کلامشان دیده نمی‌شود، دچار طلاق عاطفی شده‌اند».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار
عواملی که باعث کنار کشیدن عاطفی یک یا هر دو طرف (زوج و زوجه) از رشته متصل زندگی زناشویی می‌شوند، متعددند.


اما برخی از آنها عبارتند از:
* ازدواج اجباری
* نداشتن مهارت و آگاهی کافی درباره زندگی مشترک
* بی‌توجهی به تفاوت سلایق یا عواطف همسر
* ضرب و شتم یا سوءرفتار
* مشکلات اقتصادی
* توقعات، اختلالات، ناتوانی‌ها، کمبودها و ناآگاهی یا کم‌آگاهی از مسائل جنسی و زناشویی
* درک نادرست، سوء تفاهم یا سوءارتباط
* ضعف اعتماد به نفس و تصمیم‌گیری
* بالا بودن سطح انتظار
* سوءظن یا اطلاع از روابط فرا زناشویی
* اختلالات شخصیتی و روانی اعم از بدگمانی، ناتوانی در مهار عصبانیت، ناسازگاری و…
* اختلاف‌های فرهنگی، اقتصادی، طبقاتی و…
* بروکراسی، هزینه‌ها و مشکلات جدایی حقوقی
* فرار از شرایط و مشکلات خانه پدری
* دلخوری، شکایت و گله‌گذاری‌های پیاپی و غیرمدبرانه
* دخالت‌های نامناسب و ناآگاهانه دیگران
* تلاش برای سلطه‌گری یک یا هر دو طرف بر دیگری
* بهانه‌جویی و انتقامگیری
* اعتیاد


اثرات طلاق عاطفی


۱ـ همسرانی که چه در مرحله بحث و جدل، دعوا و مرافعه و تنش و کشمکش باشند، چه از بحث‌های ناراحت‌کننده عبور کرده، به جایی رسیده باشند که احتمالا تمام جملات رد و بدل شده میان آنها طی یک شبانه‌روز به صد یا حتی ده جمله نمی‌رسد یا اگر می‌رسد هیچ حس حاکی از عطوفتی در کلامشان دیده نمی‌شود، دچار طلاق عاطفی شده‌اند. برخی پیامدهای این طلاق عبارت است از:
* افسردگی
* سرخوردگی
* ناامیدی
* احساس تنهایی
* از دست دادن پشتوانه زندگی
* بی‌اعتمادی به همسر
* تغییر در دوستی‌ها
* کاهش یا قطع روابط با دوستان، اطرافیان، خانواده خود یا همسر یا هر دو
* تغییر در نگاه اقتصادی
* تمایل به روابط فرازناشویی
* نگاه منفی به جنس مخالف
* بی‌اعتنایی به مشکلات اعضای خانواده یا دیگران
* قربانی کردن ذهنیت فرزندان یا دیگران برای تسویه حساب با طرف دیگر


۲ـ فرزندان والدینی که از ازدواج خود راضی نیستند و همچنان با یکدیگر زندگی می‌کنند، به سبب تنش‌های گاه‌وبیگاه یا بی‌اعتنایی‌های مداوم، مستعد تغییرات ذهنی و آسیب‌های بسیارند. برخی از این تغییرات و آسیب‌ها عبارت است از:
* سردرگمی
* نگرانی از آینده
* اضطراب
* کاهش اعتماد به نفس
* ابتلا به افسردگی
* اختلال در هویت فردی، خانوادگی و اجتماعی
* خروج از حدود تعادل (کمرویی یا پررویی، نرمش یا تنش شدید و…)
* احساس حقارت
* رویکرد به شرارت برای جبران حقارت
* حس قربانی شدن به سبب نپرداختن والدین به عواطف، تربیت و نیازهای آنها
* تغییر در دوستیابی
* احساس کمبود محبت (که گاه با جستجوی آن در جنس مخالف و از سنین کم نمود اجتماعی می‌یابد)
* شکل‌گیری عقده‌های روانی
* خودآزاری یا دیگرآزاری
* سرکشی، نافرمانی و هنجار گریزی
* افت تحصیلی
* فرار از خانه و مدرسه
* رویکرد افراطی به مواد دخانی، الکلی، شیمیایی، روانگردانی و…
* گرایش به بزه یا ارتکاب جرم
* پرخاشگری و تمایل به انجام اعمال مخرب

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

چهارشنبه 24/8/1391 - 20:58 - 0 تشکر 574059

سلام
مطلب خیلی خوبیه ممنون از اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتین.

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

چهارشنبه 24/8/1391 - 21:54 - 0 تشکر 574080

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;574059]سلام
مطلب خیلی خوبیه ممنون از اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتین.


سلام
خیلی خرسندم از اینکه طی این مدت توانسته ام با ایجاد این مطالب اندکی از رضایت شما دوستان گرامی را جلب نمایم.

موفق و موید باشید
یاعلی

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.