یه روز یه آقا پسر به نام پوریا جان توی اینترنت با دختر خانمی به نام نسربن جان آشنا می شود و از آنجایی که در کشور ما اگر در محیط حقیقی یک جنس مذکر بخواهد با یک جنس مونث صحبت کند ممکن است یک جورایی به او بد نگاه کنند محیط اینترنت را برای صحبت فضای بهتری می بیند . دختر خانم یعنی نسرین خانم و آقا پسر یعنی آقا پوریا در اینترنت بعد از یه مدت عاشق هم می شوند و تصمیم می گیرن با هم ازدواج کنند . آقا پسر فکر می کند در لیست دختر خانم فقط اون بوده و خواهد بود . همینطور دختر خانم ... بعد از مدتها که ازدواج می کنند و می روند سراغ خانه و زندگی یک روز خانم خانه میاد پیش همسر و می بیند که همسر همش چت می کند . به او می گوید این کیست که با او داری چت می کنی ؟ آقا می گوید : هیچکس خانم می گوید : تو داری با هیچ کس چت می کنی ؟ بگذار ببینم . ن : این که اسمش مینو است . پ : نسرین جان مینو مثل خواهر من می ماند. 5 ساااال است که مثل خواهر و برادریم . اتفاقاً دوست دارد با تو هم آشنا شود . اینقدر دختر خوبی ااااست. میای باهاشون رفت و آمد داشته باشیم ؟ ن : نه خیر لازم نکرده ... پ : واااا چقدر خشن . بی جنبه . یعنی تو به من اعتماد نداری ؟ پییییییفففف فردای آن روز پ : نسرین جان در چه حالی چه می کنی ؟ ن : هیچی دارم با داداشام چت می کنم . پ : داداشات ؟ از کی تاحالا داداشای چولمنگ تو چت بلدن ؟
کل آیتم ها 1
سلامبله متاسفانه تعدادشونم کم هم نیست و اغلبشونم همینطورین امان از این عشق های کور...
به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند كه برون درچه كردي، كه درون خانهآئي