برگرفته از http://forums.animworld.net/thread40405-2.html نوشته ی رحمان چوپانی
این مقاله را بی هیچ مقدمهای انرژی داستانی مینامم تا به خوانندگان آن بگویم میخواهم از فعال سازی یا خنثی سازی ترکیبی بنام داستان صحبت کنم.
ترکیبی که به جرات میتوان از آن به عنوان تمدن داستاننویسی یاد کرد (البته اگر بپذیریم که تمدن گسترهای است که همه چیز را در محدودهی خود میگنجاند و به هیچ محدودهای تن در نمیدهد.) اما دغدغه آنگاه دو چندان خواهد شد که همگی شاهد انهدام این انرژی باشیم پیش از آنکه به فعالسازی آن کمر همت بگماریم.
دهه چهل وپنجاه سپری شد و خواسته یا ناخواسته صاحب منصبانی را در این راستا بر روی صحنه آورد آنانی که از سویی توانمندی غیر قابل انکارشان و از سویی دیگر روحیهی شیخوخیتگرایی در این مرز و بوم نامشان را در صدر شجره نامه داستان و داستاننویسی ایران حک کرد. این دو خاصه اگر چه در توسعه و تسری این بزرگان تاثیری بیبدیل نهاد اما رفته رفته این دلواپسی را بر چارچوبهی آن تمدن مقدس عارض ساخت که امروزه داعیان و عالمان داستان بیشتر شیخوخیتگرایی را ملاک قضاوت قرار میدهند تا توانمندی.