نوگرایی نسنجیده
1 ـ نوآوری در نفی سنتها حاصل نمیشود بلكه باید سنتها را نقد كرده و در آن واحد، «پیروی» و «سرپیچی» را اجرا كرد. باید از سنتها فاصله گرفت؛ فاصلهای كه فرصت بازشناسی سنت را فراهم میسازد. با چنین فرآیندی است كه نحوه شناخت و طرز برخورد ما با سنتها نسبت به نسلهای قبلی متفاوت خواهد شد. دستیابی به چنین تفاوتی بیتردید خود، نوعی نوآوری است. تحت چنین نگرشی است كه میتوان اثر هنری را هم از دیدگاه زمان خود مورد كنكاش قرار داد و هم به یك داوری مبتنی بر ارزش تاریخی دست یافت.
2 ـ فریدریش نیچه، هسته اصلی مدرنیسم را به نحوی غیرمنتظره و در قالب چنین جملهای بیان كرده است: «آدمی برای خلاقبودن باید راه فراموشكردن را بیاموزد. انسان برخلاف جانوران موجودی است كه گذشته را به یاد میآورد، اما حاصل این یادآوری تنها پشیمانی است. خلاقیت مستلزم گسست از گذشته و قیودی است كه گذشته بر خودانگیختگی هنری تحمیل میكند».
كارل ماركس گفته بود:
«سنت تمام نسلهای مرده بر مغزهای تمام زندگان سنگینی میكند».
رولان بارت نیز میگوید:
«مدرن بودن، یعنی علم به آنچه دیگر ممكن نیست».
3 ـ جهان امروز، هركس را كه از ریشهها بریده و بیاصل و نسب شده باشد، بیتردید حذف میكند و نادیده میگیرد. باید در متن تمدن خود به جوشش و كوشش پرداخت، راه دیگری قابل تصور نیست. در این پارادایم، آن نوع از سنتگرایی كه به گذشتهها میچسبد و تغییر را برنمیتابد، مردود است. همانطور كه بریدن از ریشهها و رویآوردن به «دیگری» نیز باطل محسوب میشود.
4 ـ هنرمند امروز، اگر با قابلیتهای IT آشنا نباشد، میان ظرفیتهای مهارتی و محتوای متناسب آنها نمیتواند یك تعادل خلاق ایجاد كند. در چنین وضعیتی ممكن است مهارتهای هنرمند پس از مدتی كهنه شود و نیازهای هر دم متغیر او را برآورده نسازد.
IT در ابعاد زیر به توسعه مهارتها كمك میكند:
الف) مهارتهای كهنه را بازسازی میكند.
ب) ظرفیتهای دستنخورده و تهیمانده قبلی را تكمیل میكند.
پ) مهارتهای جدید به وجود میآورد.
ت) بین مهارتهای افراد پیوند ایجاد میكند.
ث) پدیده مهارتآموزی، از شكل مرموز و دستنیافتنی خارج شده و به یك امر دستیافتنی و بدیهی تبدیل میشود.
تكنولوژی اطلاعات پیشرفته، به دنبال خود «مهارت پیشرفته» ایجاد میكند. دامنه مهارتی انسان را توسعه داده و مهارت برقراری ارتباط كلامی، مهارت ارتباط كتبی، ارتباط تصویری و مهارت قانعسازی و مهارت استفاده از اطلاعات ـ data ـ را در انسان تقویت میكند. یكی از نشانههای توسعهیافتگی انسان این است كه دائما افكار جدید را تولید كند و به كار گیرد، یعنی: خلاق و نوآور باشد. زمینه و محور خلاقیت، وجود اطلاعات كافی است تا بتوان اطلاعات را با همدیگر تركیب و مجموعههای جدیدی را ساخت كه كاربردهای جدیدی داشته باشند.
5 ـ دیری است كه پرچینهای باغچه كوچك ذهن ما دستخوش جابهجایی و دگرگونی شده است. این تغییر و دگرگونی با آمدن نخستین كارتپستالها، عكسها، مجلهها و روزنامهها آغاز میشود و با ورود رادیو، گرامافون، ضبط صوت، سینما، تلفن و تلویزیون از «تغییر» به «تبدیل» همهجانبهتر میانجامد. راهآهن، هواپیما، اتومبیل شخصی، ماهواره و اینترنت ابعاد ناشناختهای در گستره پرچینهای ذهنی ما ایجاد كرده است. هنرمند مدرن (آبستره)، دیگر فقط نظارهگر طبیعت یا اشیاء و آدمها نیست. تماشاچی یا حتی موجود حساسی نیست كه با دیدن موجودات در یك حالت واكنشی فرو رود. او مشاركت میجوید، به همان صورت كه یك درخت یا یك توفان در طبیعت مشاركت میجویند. او با گردباد، ماده، انرژی، حركت، زمان و امواج درگیر میشود. طبیعت او طبیعت اینشتاین و هایزنبرگ است. تجریدپردازی، قبل از هر چیز پژوهش یك سلامت نوین روانی و حتی جسمی است. تجریدپردازی، ثبات و تزكیه نفس ماست در برابر راه پیش پاافتاده قدیم، اما حذف نمود «طبیعی» نفی جنبه «انسانی» نیست. زیرا هرچیزی كه انسان بیافریند و دریابد، الزاما انسانی است، اما جنبه «انسانی» عهد باستان و عصر اتم الزاما متفاوت است.
6 ـ طی حدود یك سده، نقاشی ایران میان دو قطب «سنتگرایی نسنجیده» و «نوگرایی بیپشتوانه» در نوسان بوده است. طرح مسأله، در حوزه نقاشی بهتنهایی راه به جایی نمیبرد. به موازات طرح معضل نقاشی باید توجه خود را به سایر عرصهها نیز معطوف داشت. حضور ما در آستانه هزاره سوم و در شرایطی كه موضوعی چون جهانیسازی هر دم ابعاد جدیتری به خود میگیرد، لزوم برخورداری از ابزارهای توانمندتری را گوشزد میكند. چنانچه بخواهیم سرگذشت «تصویر» و «بیان تصویری» را در شرایط امروز مورد مطالعه قرار دهیم، ضروری است مجموعه گستردهای از تلاشهای متنوع دیگر را نیز مدنظر قرار دهیم. «بیان تصویری» تنها یك ضلع از منشور متكثر و متنوع تلاشهای انسانی است. كشفیات علمی در زمینه انرژی هستهای، فیزیك مدرن، علوم فضایی، كامپیوتر و دهها مورد دیگر، هركدام بعد تازهای از شناخت واقعیت را مطرح میسازند. در این وادی كه مجموعه اركان یك جامعه تاكنون نتوانسته است در پیشبرد، كشف و ابداع علوم نوین بشری مشاركت داشته باشد، هنرهای تجسمی ما نیز نتوانسته به جایگاهی درخور دسترسی پیدا كند. در یك سده اخیر، رجعت نقاشان ما به گذشته، براساس گفتوگویی درونی و الهامبخش شكل نمیگیرد، چرا كه دو سوی ضروری برای انجام یك گفتوگو، دچار نقصان است. اگر یك سوی این گفتوگو را «تاریخ»، «سنت» و «میراث هنری پیشینیان» بدانیم، سوی دیگر آن علیالقاعده نگاه و اندیشه و ساز و كارهای معاصرمان باید باشد. یك سوی این گفتوگو در دوردستهای تاریخ با همه جلوههایش حضور درخشان خود را به رخ میكشد؛ اما سوی امروزی و معاصر آن كدام است؟ اگر از استعاره گفتوگو برای روشنترشدن موضوع استفاده میشود، به دلیل نزدیكی چنین استعارهای با چنین مفاهیمی است. گفتوگو ممكن است میان دو فرهنگ متفاوت از دو جامعه متفاوت شكل بگیرد، اما وقتی گفتوگو میان «حال» و «گذشته» یك فرهنگ و در درون یك جامعه رخ میدهد، تأمل و مكث دقیقتری میطلبد. منبع سایت